برگردان به زبان ساده
مسلمانان مسلمانان مرا ترکی است یغمایی
که او صفهای شیران را بدراند به تنهایی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به قدرت و شجاعت فردی اشاره دارد که به تنهایی توانایی مقابله با جمعیت و نیروهای عظیم را دارد. همچنین میتوان دریافت که این فرد به نوعی از نظر فرهنگی یا مذهبی با دیگران متفاوت است و در عین حال نیرویی است که میتواند در برابر تهدیدات ایستادگی کند. به عبارتی، او به تنهایی میتواند با قدرت و دلاوری وارد میدان شده و با مشکلاتی که در برابرش قرار دارد، مقابله کند.
کمان را چون بجنباند بلرزد آسمان را دل
فروافتد ز بیم او مه و زهره ز بالایی
هوش مصنوعی: زمانی که کمان کشیده میشود، آسمان به لرزه درمیآید و دلها از بیم آن به تپش درمیآید، بهطوریکه ماه و زهره از ارتفاع خود به زیر میآیند.
به پیش خلق نامش عشق و پیش من بلای جان
بلا و محنتی شیرین که جز با وی نیاسایی
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که در نظر دیگران، عشق یک احساس زیبا و دلنشین است، اما برای من، عشق مانند سختی و عذابی است که نمیتوان از آن فرار کرد. این تجربه، گرچه دردناک است، اما طعم شیرینی دارد که نمیتوانم بدون آن زندگی کنم.
چو او رخسار بنماید نماند کفر و تاریکی
چو جعد خویش بگشاید نه دین ماند نه ترسایی
هوش مصنوعی: وقتی او چهرهاش را نشان دهد، دیگر نه کفر و تاریکی باقی میماند و نه دین و ترسایی، همه چیز در روشنایی او محو میشود.
مرا غیرت همیگوید خموش ار جانت میباید
ز جان خویش بیزارم اگر دارد شکیبایی
هوش مصنوعی: غیرت به من میگوید که اگر میخواهی جانت را حفظ کنی، باید سکوت کنی. اما اگر میخواهی صبر داشته باشی، باید از جان خود بگذری.
ندارد چاره دیوانه به جز زنجیر خاییدن
حلالستت حلالستت اگر زنجیر میخایی
هوش مصنوعی: دیوانه چارهای جز این ندارد که زنجیر خود را به گردن بیندازد و اگر چنین کند، این کار برایش مجاز است.
بگو اسرار ای مجنون ز هشیاران چه میترسی
قبا بشکاف ای گردون قیامت را چه میپایی
هوش مصنوعی: ای مجنون، اسرار خود را بگو، از هشیاران چه میترسی؟ قبا را بشکاف، ای گردون، چرا از قیامت میگریزی؟
وگر پرواز عشق تو در این عالم نمیگنجد
به سوی قاف قربت پر که سیمرغی و عنقایی
هوش مصنوعی: اگر عشق تو در این دنیا جا نگیرد و نتواند پرواز کند، به سوی قاف قربت برو که تو مانند سیمرغ و عنقا هستی.
اگر خواهی که حق گویم به من ده ساغر مردی
وگر خواهی که ره بینم درآ ای چشم و بینایی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی حقیقت را از من بشنوی، به من جرعهای از فضیلت و شجاعت بده. و اگر میخواهی راه را ببینم، ای دیده و بینش، نزد من بیا.
در آتش بایدت بودن همه تن همچو خورشیدی
اگر خواهی که عالم را ضیا و نور افزایی
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی به جهان روشنی و نور ببخشی، باید همچون خورشید در آتش درونت بسوزی و تمام وجودت را در این راه فدا کنی.
گدازان بایدت بودن چو قرص ماه اگر خواهی
که از خورشید خورشیدان تو را باشد پذیرایی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند قرص ماه درخشانی و از نور خورشید برخوردار باشی، باید مانند گدازان و نرمخو باشی.
اگر دلگیر شد خانه نه پاگیر است برجه رو
وگر نازک دلی منشین بر گیجان سودایی
هوش مصنوعی: اگر در زندگی به مشکلات و ناراحتیها برخوردی، به راحتی از آنها عبور کن و نگذار بر تو تأثیر بگذارد. و اگر دل fragility داری، در پریشانی و آشفتگی بمان، چرا که اینها تو را میسازند و شکل میدهند.
گهی سودای فاسد بین زمانی فاسد سودا
گهی گم شو از این هر دو اگر همخرقه مایی
هوش مصنوعی: گاهی دنبالهروی آرزوهای ناپسند هستی و در زمانهایی نگاهت به افکار آسیبزننده معطوف میشود. اما گاهی بهتر است از این دو حالت فاصله بگیری و دور شوی، اگر با این دو جنبه سر و کار داری.
به ترک ترک اولیتر سیه رویان هندو را
که ترکان راست جانبازی و هندو راست لالایی
هوش مصنوعی: ترک اولیتر به زیبایی و جذابیتش میبالد و با دلیری و شجاعت به میدان میآید، در حالی که سیهچهرگان هندو در برابر او کمجانی و بیحالی نشان میدهند.
منم باری بحمدالله غلام ترک همچون مه
که مه رویان گردونی از او دارند زیبایی
هوش مصنوعی: من خوشحالم که مانند یک نوكر ترك هستم، مثل ماهی که زیباییاش را از چهرههای زیبای ماهروانی میگیرد.
دهان عشق میخندد که نامش ترک گفتم من
خود این او میدمد در ما که ما ناییم و او نایی
هوش مصنوعی: عشق با لبخندی شیرین خود به من اشاره میکند که من به نام او اشاره کردهام. در واقع، وجود او در وجود ما دمیده شده است و ما تنها وسیلهای برای ظهور او هستیم.
چه نالد نای بیچاره جز آنک دردمد نایی
ببین نیهای اشکسته به گورستان چو میآیی
هوش مصنوعی: نای بیچاره نمیتواند جز از دردش ناله کند. وقتی به گورستان میرسی، نیهای شکسته را ببین که چگونه دارند ناله میکنند.
بمانده از دم نایی نه جان مانده نه گویایی
زبان حالشان گوید که رفت از ما من و مایی
هوش مصنوعی: اکنون چیزی از ما باقی نمانده؛ نه جان و انرژی داریم و نه کلامی برای بیان احساسات. حالا فقط میتوانیم بگوییم که ما و من از هم جدا شدهایم و دیگر در کنار هم نیستیم.
هلا بس کن هلا بس کن منه هیزم بر این آتش
که میترسم که این آتش بگیرد راه بالایی
هوش مصنوعی: دست از کار بکش، من هیچ چیزی برای سوختن به این آتش نزنم، چون میترسم که این آتش به سمت بالای کوه برسد.
حاشیه ها
چند بیت آخر را همایون شجریان در اپرای عروسکی بسیار با شکوه خوانده است.
به پیش خلق نامش عشق و پیش من بلای جان بلا و محنتی شیرین که جز با وی نیاسایی
نشان از این دارد که مولانا شناخت والاتری از این عشق دارد و به خوبی با این عشق و سختی های آن آشنا است.
دهان عشق میخندد که نامش ترک گفتم من خود این او میدمد در ما که ما ناییم و او نایی
مشابه این بیت در مثنوی است:
ما چو ناییم و نوا در ما ز تست ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست
که ما هرچه داریم از خداست و خداوند بر همه امور بندگان آگاه و توانا است.
این شعر بسیار زیبا را شهریار رومی به زیبایی خوانده است.
1402/02/06 22:05
یزدانپناه عسکری
چه نالد نای بیچاره جز آنک در دمد نایی - ببین نیهای اشکسته به گورستان چو میآیی
بمانده از دم نایی نه جان مانده نه گویایی - زبان حالشان گوید که رفت از ما من و مایی
***
[یزدانپناه عسکری]*
نمانده جبر مختاری به گورستان چو میآیی - به وقف نفخ صور آنک در دمد نایی
بمانده از دم نایی چو بودیم در من و مایی - زبان حالشان گوید نه جان مانده نه گویایی
1403/01/27 17:03
مجید مِندی
به تَرکِ تُرک اولیتر سیه رویان هندو را / که ترکان راست جانبازی و هندو راست لالایی
منظور از لالا در اینجا همان لَلِ ، دایه یا دَدِه می باشد که شخصی بوده که مسئول تربیت و خدمت کردن به کودکان بزرگان می شده و لالایی یعنی لَلِ یِ کسی بودن. ترکان اهل جنگ و جانبازی و یغماگری هستند و لی هندو اهل کارهای ساده تر و مربوط به کودکان و تربیتشان.
گهی سودای فاسد بین زمانی فاسد سودا
گهی گم شو از این هر دو اگر همخرقه مایی
یعنی چه؟
1403/05/04 09:08
رضا از کرمان
سلام
سودا در لغت به معنی معامله وخرید وفروش و در شعر وادب کنایه از دلبستگی های دنیوی است
چنان گرم سودای این جهانی هستی که متاسفانه معامله سود بخشی هم نیست (سودای فاسد) واگر میخواهی من را همراهی کنی و به کسوت من در آیی باید این سودا را فراموش کنی .
شاد باشی عزیز
این شعر در وصف موعود عالمیان گفته شده:
مسلمانان مسلمانان مرا ترکی است یغمایی(خوب رو) / که او صفهای شیران را بدراند به تنهایی
یکی از نشانههای روز قیامت ستارهها بزمین میریزند
کمان را چون بجنباند بلرزد آسمان را دل / فروافتد ز بیم او مه و زهره ز بالایی
در راه عشق هر بلائی شیرین است
به پیش خلق نامش عشق و پیش من بلای جان / بلا و محنتی شیرین که جز با وی نیاسایی
با ظهورش دنیا را روشن میکند و تمام ادیان را متحد میکند.
چو او رخسار بنماید نماند کفر و تاریکی / چو جعد خویش بگشاید نه دین ماند نه ترسایی
ازیکطرف میگوید اگر جانت را دوستداری خموش باش و از طرف دیگر چون مجنون عشق میگوید نترس و بگو شاید قیامت برپا شود و موعود عالمیان با شکافتن آسمان ظاهر شود.
مرا غیرت همیگوید خموش ار جانت میباید / ز جان خویش بیزارم اگر دارد شکیبایی
بگو اسرار ای مجنون ز هشیاران چه میترسی / قبا بشکاف ای گردون قیامت را چه میپایی
اگر عظمت عشق تو در این جهان جا ندارد به گوه قاف بپر وبا سیمرغ باش
وگر پرواز عشق تو در این عالم نمیگنجد / به سوی قاف قربت پر که سیمرغی و عنقایی
اگر میخواهی من از حق سخن بگویم مرا شراب طهور ده واگر میخواهی راه راست بروم ظهور کن
اگر خواهی که حق گویم به من ده ساغر مردی / وگر خواهی که ره بینم درآ ای چشم و بینایی
آتشخورشید نور سیمرغ عنقا همه از فرهنگ خسروی ایران باستان است که سهروردی آن را با اسلام تطبیق کرد.
در آتش بایدت بودن همه تن همچو خورشیدی / اگر خواهی که عالم را ضیا و نور افزایی
گدازان بایدت بودن چو قرص ماه اگر خواهی / که از خورشید خورشیدان تو را باشد پذیرایی
به این دنیای قانی پایبند نشو ودنباله رو راهنمایان فاسد نرو.
اگر دلگیر شد خانه نه پاگیر است برجه رو / وگر نازک دلی منشین بر گیجان سودایی
گهی سودای فاسد بین زمانی فاسد سودا / گهی گم شو از این هر دو اگر همخرقه مایی
من دنباله رو کسی هستم که تمام پیمبران دنباله رو او هستند.
منم باری بحمدالله غلام ترک همچون مه / که مه رویان گردونی از او دارند زیبایی
ما مثل تی هستیم واو در ما میدمد.
دهان عشق میخندد که نامش ترک گفتم من / خود این او میدمد در ما که ما ناییم و او نایی
همه نی هائی که قبل از ما مینواختند حالا شکسته شدند. و همه از من و ما گذشتند
چه نالد نای بیچاره جز آنک دردمد نایی / ببین نیهای اشکسته به گورستان چو میآیی
بمانده از دم نایی نه جان مانده نه گویایی / زبان حالشان گوید که رفت از ما من و مایی
دوباره مولانا مثل آخر بسیاری از اشعارش به خودش تذکر میدهد که خاموش باشد زیاده نگوید
هلا بس کن هلا بس کن منه هیزم بر این آتش / که میترسم که این آتش بگیرد راه بالایی