گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۸۷

هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن
چو حریف نیک داری تو به ترک نیک و بد کن
منگر که کیست گریان ز جفا و کیست عریان
نه وصی آدمی تو بنشین و کار خود کن
نظری به سوی می کن به نوای چنگ و نی کن
نظری دگر به سوی رخ یار سروقد کن
شکرت چو آرزو شد ز لب شکرفروشش
چو عباس دبس زودتر ز شکرفروش کدکن
نه که کودکم که میلم به مویز و جوز باشد
تو مویز و جوز خود را بستان در آن سبد کن
شکر خوش تبرزد که هزار جان به ارزد
حسد ار کنی تو باری پی آن شکر حسد کن
به بت شکرفشان شو ز لبش شکرستان شو
جهت قران ماهش چو منجمان رصد کن
چو رسید ماه روزه نه ز کاسه گو نه کوزه
پس از این نشاط و مستی ز صراحی ابد کن
به سماع و طوی بنشین به میان کوی بنشین
که کسی خورت نبیند طرب از می احد کن
چو عروس جان ز مستی برسد به کوی هستی
خورشش از این طبق ده تتقش هم از خرد کن
ز سخن ملول گشتی که کسیت نیست محرم
سبک آینه بیان را تو بگیر و در نمد کن

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن
چو حریف نیک داری تو به ترک نیک و بد کن
هوش مصنوعی: ای دوست، من اکنون کمی مست شده‌ام، قدحی دیگر به من بده و کمکم کن. چون تو هم دوست خوبی داری، بی‌خیال خوب و بد شو و فقط از لحظه لذت ببر.
منگر که کیست گریان ز جفا و کیست عریان
نه وصی آدمی تو بنشین و کار خود کن
هوش مصنوعی: به اطراف خود نگاه نکن که چه کسی از ظلم در حال گریه است یا چه کسی بی‌پوشش است؛ تو خود را مشغول کن و به کارهای خود بپرداز.
نظری به سوی می کن به نوای چنگ و نی کن
نظری دگر به سوی رخ یار سروقد کن
هوش مصنوعی: به سمت می‌هم نظر کن و به صدای چنگ و نی گوش بده، سپس نگاهی دیگر به چهره‌ی یاری با قدی همچون سرو بینداز.
شکرت چو آرزو شد ز لب شکرفروشش
چو عباس دبس زودتر ز شکرفروش کدکن
هوش مصنوعی: شکر زمانی که به آرزو تبدیل شد، از زبان فروشنده شکر، مانند عباس که دبس (شکر قهوه‌ای) می‌فروشد، زودتر از آنکه فروشنده شکر را بشناسید، به او مراجعه کنید.
نه که کودکم که میلم به مویز و جوز باشد
تو مویز و جوز خود را بستان در آن سبد کن
هوش مصنوعی: اینکه من کودک باشم و خواستار مویز و جوز باشم، به معنای نادانی نیست. تو خودت می‌توانی مویز و جوزی که داری را در آن سبد بگذاری.
شکر خوش تبرزد که هزار جان به ارزد
حسد ار کنی تو باری پی آن شکر حسد کن
هوش مصنوعی: شکر خوب و دلپذیر ارزش بسیاری دارد، حتی اگر برای به دست آوردن آن حسادت کنی. پس اگر می‌خواهی به آن شکر دست یابی، حسادت را تجربه کن.
به بت شکرفشان شو ز لبش شکرستان شو
جهت قران ماهش چو منجمان رصد کن
هوش مصنوعی: به محبوب دلربا نزدیک شو و از لب‌های شیرین او لذت ببر. مانند منجمان که به مطالعه حرکت ماه می‌پردازند، به رفتار او هم توجه کن و رصد کن.
چو رسید ماه روزه نه ز کاسه گو نه کوزه
پس از این نشاط و مستی ز صراحی ابد کن
هوش مصنوعی: به محض اینکه ماه رمضان تمام شد، دیگر نه از کاسه و نه از کوزه خبری نیست. بعد از این، باید از شراب جاودانه‌ی خوشی و شادابی استفاده کرد.
به سماع و طوی بنشین به میان کوی بنشین
که کسی خورت نبیند طرب از می احد کن
هوش مصنوعی: به جای اینکه در جایی بی سر و صدا بنشینی، به جشن و شادی بپرداز و در دل شهر حضور داشته باش، زیرا که هیچ‌کس نمی‌تواند شادی تو را ببیند و لذت ببرند. با آشامیدن شراب، خود را خوشحال کن.
چو عروس جان ز مستی برسد به کوی هستی
خورشش از این طبق ده تتقش هم از خرد کن
هوش مصنوعی: زمانی که روح مانند عروس از مستی و شادابی به دنیای وجود قدم می‌گذارد، شادی‌اش به قدری زیاد است که حتی از درون خود نیز احساس می‌شود و این خوشحالی همچون خورشید می‌تابد.
ز سخن ملول گشتی که کسیت نیست محرم
سبک آینه بیان را تو بگیر و در نمد کن
هوش مصنوعی: اگر از صحبت کردن خسته شدی و هیچ‌کس را برای گفتن خودت مناسب نمی‌بینی، بهتر است که حرف‌هایت را در دل نگه‌داری و آن‌ها را به سکوت تبدیل کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۸۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/10/11 21:01
حسین توفیقی

مصرع دوم شعر چهارم باید به این صورت تصحیح شود:
چو عباس دبس زوتر ز شکرفروش گد کن
"زوتر" (zootar) برای اصلاح وزن شعر و "گد کردن" (gad kardan) به معنای "گدایی کردن" است.

1400/05/07 20:08
یکی (ودیگر هیچ)

به نام او

هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن                             چو حریف نیک داری تو به ترک نیک و بد کن

مستی از نوع مستی بیداری و هشیار شدن به آگاهی معنوی است . در سیر معنوی پس از گذر از شریعت و طریقت و خلاصی از چنگال ذهن  سالک به هسته مرکزی آگاهی یعنی حقیقت وارد می گردد.

*شریعت و طریقت سیر الی الله می باشند و حقیقت سیر فی الله است.

قوانین وادی حقیقت با سایر طبقات سلوک کاملا متفاوت است و در واقع ریشه و منبع قوانین از آنجا سرچشمه می یابد ولی نکته اصلی در اینست که سالکی که گام به وادی حقیقت می گذارد خود بخشی از این حقیقت ناب می گردد و هر آنچه که او از مقام مکاشفه ارمغان می آورد شکل و فرم واقعیت به خود می گیرد .

حریف نیک بمعنای استاد یا همراه آگاه از مراتب بالاتر حقیقت است که از مسیر اصلی آگاهی دارد و منازل وادی حقیقت را تا سرچشمه می شناسد.

در اینجا سالک خود مولانا است که در دیدار با شمس مست هشیاری گشته و اینک از او طلب استمداد دارد تا هشیاری بیشتری به او برساند. شمس را همراه نیکویی در فراسوی نیک و بد یافته است .

منگر که کیست گریان ز جفا و کیست عریان                   نه وصی آدمی تو بنشین و کار خود کن

در این سطح آگاهی ، منیت رها گردیده و دیگر از من ذهنی اثری نمانده است . افعال انسان با مقیاس خوب و بد نسبت به منافع انسانی خویش سنجیده می شود ولی حقیقت وجود فراتر از منافع انسانی است و معیار اصلی برای سنجش ، خواست مقام متعال و اولیای اوست که بطور طبیعی متضاد با منافع انسانی است.

با این نگرش بیشتر خواسته ها و آرزوهای انسانی باعث خروج انسان از مسیر حقیقت گردیده ومسبب انحراف از کمال آدمیت است! بدین معنی که در بسیاری از موارد حتی حرکت های عام المنفعه و خداپسندانه نیز باعث شر و انحراف است! چرا که مجوز ولی وقت و استاد حقیقت مبنی بر انجام آن کار صادر نگردیده است.

لذا در قرآن نیز داریم که ان الانسان لفی خسر   همانا انسان در خسران و زیان است ! بدین معنی که انسان تا زمانیکه عموم افعال او از روی خواست و اراده خویش است زیانکار است و راه عبث پیموده است .(حتی عبادات و امور خیریه که بدون اذن ولی حقیقی وقت صادر گردد نه تنها راه او را به سوی روشنایی نمی گشاید بلکه بیشتر در دام جهالت و گمراهی، ابدالدهر به اسارت می کشد.)

بنابراین به حقیقتی ظریف پی میبریم و آن اینست که اهالی شریعت و طریقت متعصبانی کورباطن بیش نیستند و بدون شک در مواجهه با سخن حق جبهه گرفته و شخص حقیقت گو را مرتد و محارب می خوانند! دلیل بلاشک این مطلب آنست که شخصی که باطن او کور و کر نباشد با شنیدن سخن حق منقلب شده و انقلاب درونی در او حاصل آید که به خروج او از باتلاق شریعت و طریقت انجامیده و او را به وادی ایمن حقیقت رهنمون می گردد. مصداق این مطلب است که  « در خانه اگر کس است یک حرف بس است»

اولین جرقه روشنایی ذهن زمانیست که شخص به کور وکر بودن خویش معترف می گردد و استمداد می طلبد!

نظری به سوی می کن به نوای چنگ و نی کن                نظری دگر به سوی رخ یار سروقد کن

تاریخ ولادت آدمی از این نقطه شروع می شود و نظر او به سوی حقیقت گشوده می شود و گوش او حقیقت را همچون نوای چنگ و نی می نیوشد. آنگاه است که عظمت خداوند را  در دل خویش درک می کند ! و وجود او را درمی یابد. تا قبل از این سوی و سمت معکوس را درک کرده بود و در خسران بود ولی از این نقطه سیر فی الله در او آغاز گشته و به سمت کمال آدمیت رهسپار می گردد.