غزل شمارهٔ ۱۴۳۱
مرا چون کم فرستی غم حزین و تنگ دل باشم
چو غم بر من فروریزی ز لطف غم خجل باشم
غمان تو مرا نگذاشت تا غمگین شوم یک دم
هوای تو مرا نگذاشت تا من آب و گل باشم
همه اجزای عالم را غم تو زنده می دارد
منم کز تو غمی خواهم که در وی مستقل باشم
عجب دردی برانگیزی که دردم را دوا گردد
عجب گردی برانگیزی که از وی مکتحل باشم
فدایی را کفیلی کو که ارزد جان فدا کردن
کسایی را کسایی کو که آن را مشتمل باشم
مرا رنج تو نگذارد که رنجوری به من آید
مرا گنج تو نگذارد که درویش و مقل باشم
صباح تو مرا نگذاشت تا شمعی برافروزم
عیان تو مرا نگذاشت تا من مستدل باشم
خیالی کان به پیش آید خیالت را بپوشاند
اگر خونش بریزم من ز خون او بحل باشم
بسوزانم ز عشق تو خیال هر دو عالم را
بسوزند این دو پروانه چو من شمع چگل باشم
خمش کن نقل کمتر کن ز حال خود به قال خود
چنان نقلی که من دارم چرا من منتقل باشم
غزل شمارهٔ ۱۴۳۰: نهادم پای در عشقی که بر عشاق سر باشمغزل شمارهٔ ۱۴۳۲: تو خود دانی که من بیتو عدم باشم عدم باشم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا چون کم فرستی غم حزین و تنگ دل باشم
چو غم بر من فروریزی ز لطف غم خجل باشم
هوش مصنوعی: وقتی از من دوری میکنی، دلی غمگین و تنگ میشوم. اما زمانی که غم به سراغم میآید، از لطف آن غم شرمنده میشوم.
غمان تو مرا نگذاشت تا غمگین شوم یک دم
هوای تو مرا نگذاشت تا من آب و گل باشم
هوش مصنوعی: غمهای تو به من اجازه ندادند که حتی یک لحظه ناراحت شوم، عشق و یاد تو به قدری در دل من است که نمیگذارند حالت انسانی و طبیعی خود را فراموش کنم.
همه اجزای عالم را غم تو زنده می دارد
منم کز تو غمی خواهم که در وی مستقل باشم
هوش مصنوعی: همه موجودات جهان با اندوه تو زنده میمانند، اما من کسی هستم که خواستهام غمی داشته باشم که به خودی خود در آن ثابت بمانم و وابسته به چیز دیگری نباشد.
عجب دردی برانگیزی که دردم را دوا گردد
عجب گردی برانگیزی که از وی مکتحل باشم
هوش مصنوعی: عجب دردی به وجود میآوری که آن درد را درمان کند. عجب حالتی به وجود میآوری که بتوانم از آن لذت ببرم.
فدایی را کفیلی کو که ارزد جان فدا کردن
کسایی را کسایی کو که آن را مشتمل باشم
هوش مصنوعی: به دنبال کسی هستم که ارزش جان فداییش را داشته باشد، همانطور که من نیز در نظر دارم به کسایی که این ویژگی را دارند، تعلق خاطر داشته باشم.
مرا رنج تو نگذارد که رنجوری به من آید
مرا گنج تو نگذارد که درویش و مقل باشم
هوش مصنوعی: رنج تو باعث نمیشود که من ناراحت شوم، چون خودم هم دچار رنج و زحمت هستم. و ثروت تو اجازه نمیدهد که من به فقر و نیازمندی دچار شوم.
صباح تو مرا نگذاشت تا شمعی برافروزم
عیان تو مرا نگذاشت تا من مستدل باشم
هوش مصنوعی: صبح تو به من اجازه نداد که روشن شوم و شعلهای برافرازیم، و حضور تو مانع شد که من بتوانم با دلایل قوی حرف بزنم.
خیالی کان به پیش آید خیالت را بپوشاند
اگر خونش بریزم من ز خون او بحل باشم
هوش مصنوعی: اگر خیال خاصی در ذهنم بیفتد که آن را از یاد ببرم، حتی اگر بخواهم به خاطر آن احساساتی چون خونریزی را تجربه کنم، در نهایت من از آن احساس خوب نخواهم بود.
بسوزانم ز عشق تو خیال هر دو عالم را
بسوزند این دو پروانه چو من شمع چگل باشم
هوش مصنوعی: من از عشق تو چنان میسوزم که خیال هر دو جهان را نیز بسوزانم. میخواهم مانند شمعی باشم که این دو پروانه (محبت) را بسوزاند.
خمش کن نقل کمتر کن ز حال خود به قال خود
چنان نقلی که من دارم چرا من منتقل باشم
هوش مصنوعی: سکوت کن و کمتر از وضعیت خودت صحبت کن. چرا باید به کلماتی که من دارم اشاره کنی؟ خودت چرا درگیر این مسائل هستی؟