غزل شمارهٔ ۱۱۳۷
شدهست نور محمد هزار شاخ هزار
گرفته هر دو جهان از کنار تا به کنار
اگر حجاب بدرد محمد از یک شاخ
هزار راهب و قسیس بردرد زنار
تو را اگر سر ِکارست، روزگار مَبَر
شکار شو نفسی و دمی بگیر شکار
تو را سعادت بادا که ما ز دست شدیم
ز دست رفتن این بار نیست چون هر بار
پریر یار مرا گفت کاین جهان بلاست
بگفتمش که ولیکن نه چون تو بیزنهار
جواب داد تو باری چرا زنی تشنیع؟
که پات خار ندید و سرت نیافت خمار
بگفتمش که بلی لیک هم مگیر مرا
نیاحتی که کنم وفق نوحه اغیار
چو میرخوان توام ترش بنهم و شیرین
که هر کسی بخورد بای خود ز خوان کبار
به سوزنی که دهانها بدوخت در رمضان
بیا بدوز دهانم که سیرم از گفتار
ولی چو جمله دهانم، کدام را دوزی؟
نیم چو سوزن کو را بود یکی سوفار
خیار امت محتاج شمس تبریزند
شکافت خربزه زین غم چه جای خیر و خیار
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شدهست نور محمد هزار شاخ هزار
گرفته هر دو جهان از کنار تا به کنار
هوش مصنوعی: نور محمد به حدی گسترش یافته که مانند هزار شاخه درخت به هر دو جهان سرایت کرده است و همهجا را پر کرده است.
اگر حجاب بدرد محمد از یک شاخ
هزار راهب و قسیس بردرد زنار
هوش مصنوعی: اگر حجاب برای محمد فایدهای ندارد، پس هزار راهب و کشیش هم نمیتوانند به درد زنار (دینی) برسند.
تو را اگر سر ِکارست، روزگار مَبَر
شکار شو نفسی و دمی بگیر شکار
هوش مصنوعی: اگر مشغول کار و فعالیت هستی، روزگار راغنیمت شمار و از لحظات خود به خوبی بهرهبرداری کن و دمی استراحت کن و از زیباییها و فرصتهای اطرافت لذت ببر.
تو را سعادت بادا که ما ز دست شدیم
ز دست رفتن این بار نیست چون هر بار
هوش مصنوعی: نیکبختی تو را آرزو دارم، زیرا ما دیگر از دست تو رهایی یافتیم. این جدایی به این معنا نیست که دوباره این اتفاق تکرار خواهد شد، چرا که هر بار یکسان نیست.
پریر یار مرا گفت کاین جهان بلاست
بگفتمش که ولیکن نه چون تو بیزنهار
هوش مصنوعی: معشوقم به من گفت که این دنیا پر از درد و رنج است. من به او پاسخ دادم که اما نه، چون تو بیخطر و بیدرد هستی.
جواب داد تو باری چرا زنی تشنیع؟
که پات خار ندید و سرت نیافت خمار
هوش مصنوعی: جواب داد: تو چرا به من تهمت میزنی، در حالی که پای تو خار نیست و سرت هم مست نیست؟
بگفتمش که بلی لیک هم مگیر مرا
نیاحتی که کنم وفق نوحه اغیار
هوش مصنوعی: به او گفتم که بله، اما لطفاً مرا نرنجان، زیرا نمیخواهم به دنبال غم و اندوه دیگران بروم.
چو میرخوان توام ترش بنهم و شیرین
که هر کسی بخورد بای خود ز خوان کبار
هوش مصنوعی: وقتی تو در حال خواندن هستی، من هم با ترشرویی و با شیرینی کنار میآیم؛ زیرا هر کسی باید از خوان بزرگ، سهم خود را برداشت کند.
به سوزنی که دهانها بدوخت در رمضان
بیا بدوز دهانم که سیرم از گفتار
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از سوزنی صحبت میکند که در ماه رمضان برای وصل کردن لبها به کار میرود. او از این ایده استفاده میکند تا بگوید که به جای حرف زدن و گفتن کلمات بیفایده، بهتر است لبهایش را بدوزند و او را از سخن گفتن بازدارند، چون از حرفهایش خسته است.
ولی چو جمله دهانم، کدام را دوزی؟
نیم چو سوزن کو را بود یکی سوفار
هوش مصنوعی: اما وقتی که همه دهانم باز است، کدام یک را بدوزی؟ نیم سوزنی که یکی از آنها را دارد.
خیار امت محتاج شمس تبریزند
شکافت خربزه زین غم چه جای خیر و خیار
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که خوبان و بهترینهای جامعه (خیار امت) به نور و هدایت یک شخصیت بزرگ و تاثیرگذار (شمس تبریز) نیاز دارند. در نتیجه، وقتی درد و مشکلات درونی و عمیق وجود دارد (خون خربزه)، دیگر جایی برای صحبت از مسایل سطحی و بیاهمیت نیست. در واقع، مشکلات اصلی و عمیقتر از آنچه به ظاهر میرسد هستند و پرداختن به آنها ضروری است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۱۳۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1398/09/20 12:12
خسرو
در این شعر واژهی محمد از ریشه حمد به معنی ستایش شده لقبی برای حضرت مسیح رسول الله است و مسیح رسول الله ممسوح به یمن و برکت ، نور زمین و آسمانها و خدای حقیقی از آفریدگار و صورت و پیکری از اوست یعنی هر زمان که ما او را ببینیم ، خدا را دیده ایم و بوی خدا با مسیح شایسته ستایش به ما می رسد