گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۹۳

روستایی بچه‌ای هست درون بازار
دغلی لاف زنی سخره کنی بس عیار
که از او محتسب و مهتر بازار بدرد
در فغانند از او از فقعی تا عطار
چون بگویند چرا می‌کنی این ویرانی
دست کوته کن و دم درکش و شرمی می‌دار
او دو صد عهد کند گوید من بس کردم
توبه کردم نتراشم ز شما چون نجار
بعد از این بد نکنم عاقل و هوشیار شدم
که مرا زخم رسید از بد و گشتم بیدار
باز در حین ببرد از بر همسایه گرو
بخورد بامی و چنگی همه با خمر و خمار
خویشتن را به کناری فکند رنجوری
که به یک ساله تب تیز بود گشته نزار
این هم از مکر که تا درفکند مسکینی
که بر او رحم کند او به گمان و پندار
پس بگوید که مرا مکنت چندین سیم است
پیش هر کس به فلان جای و نقدی بسیار
هر که زین رنج مرا باز یکی یارانه
بکند در عوض آن بکنم من صد بار
تا از این شیفته سر نیز تراشی بکند
به طریق گرو و وام به چار و ناچار
چون بداند برود خاک کند بر سر او
جامه زد چاک به زنهار از این بی‌زنهار
چون شود قصد که گیرند بپوشد ازرق
صوفیی گردد صافی صفت بی‌آزار
یک زبان دارد صد گز که به ظاهر سگزست
چون به زخمش نگری باشد چاهی پرمار
به گهی کز سر عشرت لطف آغاز کند
شکرابت دهد او از شکر آن گفتار
همه مهر و کرم و خاکی و عشق انگیزی
که بجوشد دل تو وز تو رود جمله قرار
و گهی از سر فضل و هنر آغاز کند
که بگویی تو که لقمان زمانست به کار
تا که از زهد و تقزز سخن آغاز کند
سر و گردن بتراشد چو کدو یا چو خیار
روزی از معرفت و فقه بسوزد ما را
که بگویم که جنیدست و ز شیخان کبار
چون بکاوی دغلی گنده بغل مکاری
آفتی مزبله‌ای جمله شکم طبلی خوار
هیچ کاری نه از او جمله شکم خواری و بس
پس از آن گشت به هر مصطبه او اشکم خوار
محتسب کو ز کفایت چو نظام الملکست
کرد از مکر چنین کس رخ خود در دیوار
زاری آغاز کند او که همه خرد و بزرگ
همه یاریش کنند ار چه بدیدند یسار
محتسب عقل تو است دان که صفاتت بازار
وان دغل هست در او نفس پلید مکار
چون همه از کف او عاجز و مسکین گشتند
جمله گفتند که سحرست فن این طرار
چونک سحرست نتانیم مگر یک حیله
برویم از کف او نزد خداوند کبار
صاحب دید و بصیرت شه ما شمس الدین
که از او گشت رخ روح چو صد روی نگار
چو از او داد بخواهیم از این بیدادی
او به یک لحظه رهاند همه را از آزار
که اگر هیبت او دیو پری نشناسد
هر یکی زاهد عصری شود و اهل وقار
برهندی همه از ظلمت این نفس لئیم
گر از او یک نظری فضل بتابند بهار
خاک تبریز که از وی چو حریم حرم است
بس از او برخورد آن جان و روان زوار

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روستایی بچه‌ای هست درون بازار
دغلی لاف زنی سخره کنی بس عیار
هوش مصنوعی: در بازار، بچه‌ای روستایی وجود دارد که با پرچانگی و لاف زدن به دیگران می‌خندد و آنها را به سخره می‌گیرد.
که از او محتسب و مهتر بازار بدرد
در فغانند از او از فقعی تا عطار
هوش مصنوعی: در اینجا، گوینده به شکایت و نارضایتی از وضعیتی اشاره می‌کند که محتسب (پلیس اخلاق) و دیگر اهل بازار به خاطر او در درد و رنج هستند. تمام اقشار، از فقیران تا عطاران، از او بدحال شده‌اند و از وضعیت موجود گلایه دارند.
چون بگویند چرا می‌کنی این ویرانی
دست کوته کن و دم درکش و شرمی می‌دار
هوش مصنوعی: وقتی از تو بپرسند چرا این میزان ویرانی را به بار می‌آوری، بهتر است که سکوت کنی و از عواقب کارت شرمنده شوی.
او دو صد عهد کند گوید من بس کردم
توبه کردم نتراشم ز شما چون نجار
هوش مصنوعی: او دو صد بار قول و وعده می‌دهد که دیگر از تو فاصله می‌گیرد و می‌خواهد توبه کند، اما نتواند از تو دور شود، همچون نجاری که نمی‌تواند از چوب کارش جدا شود.
بعد از این بد نکنم عاقل و هوشیار شدم
که مرا زخم رسید از بد و گشتم بیدار
هوش مصنوعی: پس از این، دیگر به کارهای نادرست دست نخواهم زد. حالا عاقل و باهوش شده‌ام و متوجه آسیب‌هایی که از رفتارهای اشتباه به من رسیده است، شدم و به آگاهی رسیده‌ام.
باز در حین ببرد از بر همسایه گرو
بخورد بامی و چنگی همه با خمر و خمار
هوش مصنوعی: در ادامه شب گذشته، دوباره به خانه همسایه و دوستانش رفت و با نوشیدن شراب و خوش‌گذرانی، لحظاتی شاداب و سرخوش را تجربه کرد.
خویشتن را به کناری فکند رنجوری
که به یک ساله تب تیز بود گشته نزار
هوش مصنوعی: شخصی که به شدت بیمار و ضعیف شده، خود را از دیگران دور کرده و گوشه‌گیر شده است.
این هم از مکر که تا درفکند مسکینی
که بر او رحم کند او به گمان و پندار
هوش مصنوعی: این نیز از ترفندهای زندگی است که وقتی شخصی به کسی کمک می‌کند، گاهی اوقات او را به اشتباه می‌اندازد و او را ضعیف‌تر از آنچه هست نشان می‌دهد.
پس بگوید که مرا مکنت چندین سیم است
پیش هر کس به فلان جای و نقدی بسیار
هوش مصنوعی: او می‌گوید که ثروت و دارایی فراوانی دارم که در جایی مشخص و نزد افراد معین نگهداری می‌شود و نقدینگی زیادی نیز در اختیارم هست.
هر که زین رنج مرا باز یکی یارانه
بکند در عوض آن بکنم من صد بار
هوش مصنوعی: هر کسی که برای من در این رنج کمک کند، من هم در مقابل آن، صد برابر به او کمک می‌کنم.
تا از این شیفته سر نیز تراشی بکند
به طریق گرو و وام به چار و ناچار
هوش مصنوعی: شخصی که شیفته و عاشق است، ممکن است به نحوی عمل کند که برای دیگران دردسرساز شود و در نهایت به وضعیتی سخت و ناچار برساند.
چون بداند برود خاک کند بر سر او
جامه زد چاک به زنهار از این بی‌زنهار
هوش مصنوعی: وقتی کسی متوجه شود که ماجرا چه طور است، به خاک و خاکستر نشسته و لباس‌هایش را پاره می‌کند. پس بهتر است از این وضعیت پرخطر دوری کنیم.
چون شود قصد که گیرند بپوشد ازرق
صوفیی گردد صافی صفت بی‌آزار
هوش مصنوعی: زمانی که نیت کنند که او را بگیرند، صوفی با لباس آبی خود را پنهان می‌کند و مردی بی‌آزار و بی‌گناه می‌شود.
یک زبان دارد صد گز که به ظاهر سگزست
چون به زخمش نگری باشد چاهی پرمار
هوش مصنوعی: یک زبان دارد که شاید به نظر بیاید فقط شبیه به چمن است، اما اگر به زخم آن نگاه کنی، می‌بینی که در دلش چاهی پر از مارها پنهان است.
به گهی کز سر عشرت لطف آغاز کند
شکرابت دهد او از شکر آن گفتار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، در لحظاتی که عشق و لذت بر دل حاکم می‌شود، عشق می‌تواند به انسان خوشی و نعمت‌هایی ببخشد که از شکرگزاری آن خوشحال شود.
همه مهر و کرم و خاکی و عشق انگیزی
که بجوشد دل تو وز تو رود جمله قرار
هوش مصنوعی: همه محبت و مهربانی و عشق و احساساتی که از دل تو بر می‌خیزد و به دیگران منتقل می‌شود، باعث آرامش و سکون برای همه می‌شود.
و گهی از سر فضل و هنر آغاز کند
که بگویی تو که لقمان زمانست به کار
هوش مصنوعی: گاهی از روی فضل و هنر به قدری خوب و دلنشین صحبت می‌کند که انگار لقمان حکیم زمانه است و هر کلامش پند و نصیحتی ارزشمند به حساب می‌آید.
تا که از زهد و تقزز سخن آغاز کند
سر و گردن بتراشد چو کدو یا چو خیار
هوش مصنوعی: وقتی کسی درباره پرهیزکاری و زهد صحبت می‌کند، به طرز عجیبی می‌خواهد خود را بزرگتر و برتر نشان دهد، مانند اینکه سر و گردن خود را شبیه کدو یا خیار بتراشد.
روزی از معرفت و فقه بسوزد ما را
که بگویم که جنیدست و ز شیخان کبار
هوش مصنوعی: روزی پیش خواهد آمد که از شناخت و دانش دینی ما آسیب خواهد دید. در این روز باید بگویم که این شخصیت، جنید است و از معلمان بزرگ دین می‌باشد.
چون بکاوی دغلی گنده بغل مکاری
آفتی مزبله‌ای جمله شکم طبلی خوار
هوش مصنوعی: وقتی که به عمق وجود انسان نگاه کنی، می‌بینی که در درونش، مشکلات و آشفتگی‌های زیادی وجود دارد. این آشفته‌گی ممکن است به شکل زشتی و ناخوشایندی نمایان شود و نشان‌دهنده‌ی ضعف‌ها و نقص‌های او باشد.
هیچ کاری نه از او جمله شکم خواری و بس
پس از آن گشت به هر مصطبه او اشکم خوار
هوش مصنوعی: هیچ کار مثبتی از او دیده نمی‌شود جز شکم‌چرانی و بس. بعد از آن، در هر زمینه‌ای که رفت، او از من گریه و غم را می‌طلبید.
محتسب کو ز کفایت چو نظام الملکست
کرد از مکر چنین کس رخ خود در دیوار
هوش مصنوعی: محتسبی که مثل نظام الملک از خود کفایت نشان می‌دهد، به خاطر فریب و حیله‌گری، چهره‌اش را در دیوار پنهان کرده است.
زاری آغاز کند او که همه خرد و بزرگ
همه یاریش کنند ار چه بدیدند یسار
هوش مصنوعی: او با صدای ناله‌ای شروع می‌کند و تمام مردم، چه کوچک و چه بزرگ، به کمکش می‌آیند، حتی اگر در گذشته دشواری‌هایی را تجربه کرده‌اند.
محتسب عقل تو است دان که صفاتت بازار
وان دغل هست در او نفس پلید مکار
هوش مصنوعی: عقل تو محتسبی است که می‌تواند به خوبی اوضاع و احوال تو را بررسی کند و تو باید بدانید که ویژگی‌های تو همانند بازاری است که در آن کلاهبرداری وجود دارد و در این بازار، نفس پست و فریبکار در کمین است.
چون همه از کف او عاجز و مسکین گشتند
جمله گفتند که سحرست فن این طرار
هوش مصنوعی: وقتی همه از توان او ناامید و بی‌چاره شدند، همه گفتند که این هنر و مهارت کار او جادوگری است.
چونک سحرست نتانیم مگر یک حیله
برویم از کف او نزد خداوند کبار
هوش مصنوعی: چون صبح است، نمی‌توانیم به جز یک تدبیر، از دست او به سوی خداوند بزرگ برویم.
صاحب دید و بصیرت شه ما شمس الدین
که از او گشت رخ روح چو صد روی نگار
هوش مصنوعی: شخصی که بصیرت و بینش دارد، مانند شمس‌الدین، باعث شد چهره‌ی روح مانند صد چهرهٔ زیبا و دلنواز به نظر برسد.
چو از او داد بخواهیم از این بیدادی
او به یک لحظه رهاند همه را از آزار
هوش مصنوعی: اگر از او چیزی بخواهیم، به یک چشم برهم زدن می‌تواند همه را از رنج و زحمت نجات دهد.
که اگر هیبت او دیو پری نشناسد
هر یکی زاهد عصری شود و اهل وقار
هوش مصنوعی: اگر هیچ موجودی نتواند عظمت و شکوه او را درک کند، هر فرد زاهد و با وقاری در هر زمان می‌تواند خود را به او نزدیک کند.
برهندی همه از ظلمت این نفس لئیم
گر از او یک نظری فضل بتابند بهار
هوش مصنوعی: همه چیز تحت تأثیر تاریکی این نفس پست است، اگر یک نگاه از لطافت به آن بیفتد، بهار ظاهر می‌شود.
خاک تبریز که از وی چو حریم حرم است
بس از او برخورد آن جان و روان زوار
هوش مصنوعی: خاک تبریز به اندازه‌ای احترام و ارزش دارد که مانند محیط مقدس حرم است و بسیاری از افراد با جان و دل به زیارت آن می‌آیند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۹۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/05/27 09:07
محمد خمیسی

سلام در مصرع اول از بیت 14 کلمه سگزست به اشتباه سر هم امده است و صحیح ان عبارت است از : سه گز است. یا سه گزست. لطفا اصلاح نمائید

1396/08/27 11:10
فرزاد اقبال

توبه کردم "نتراشم" ز شما چون نجار
تراشیدن معادل امروزی از کسی کندنه. یعنی به دروغ و دغل از کسی چیز گرفتن

1396/08/27 17:10

چنین می نماید که روستایی بچه حسابی آقارا چزانده است،!!
ای بسا از معاصرانیست که آبشان به یک جوی نمی رفته است ، به دیگر سخن زیر بار برتری او نمی رفته است.
و خداوند آگاه ترین است.

1396/08/01 11:11
...

گمنام عزیزم!
محتسب عقل تو است دان که صفاتت بازار
وان دغل هست در او نفس پلید مکار

1396/08/01 16:11

....
کسان از عقل می لافند
من طامات می بافم

1396/08/02 01:11
...

آها پس طامات فرمودین. خیلی هم عالی. ممنون از توجهتون.

1396/08/02 03:11

...عزیز
جدا از " من " که لزوما به نویسنده بر نمی گردد ، و بیرون از گفتمان عقل و طامات ، واقعا فکر نمی کنید داستان میشود که شخصی بوده باشد؟؟
و پس به صحرای کربلا زدن و شمس و خاک پاک تبریز و ظلمت نفس ، که گریز گاه جمله واقعیت گریزان است ..... ؟؟؟

1396/08/03 02:11
...

گمنام جان
بله من لزوما به نویسنده برنمیگرده ولی برداشت من اینطور بود که از زبان خودتون گفتین.
بله میشه داستان شخصی بوده باشه. همه چیز امکان داره چون هیچ قطعیتی در مورد صحت برداشت ما از حرفی که چندصد سال پیش زده شده وجود نداره. اما مهم اینه که بتونیم با توجه به خیلی از عوامل تحلیل متن (از شرایط تاریخی و سیاسی اجتماعی اون دوران بگیرید تا شرح احوال گوینده و اصول هرمنوتیک متن) به درست ترین برداشت از متن برسیم. فرق بین من بی دانش که نمیتونم درک درستی از یه شاعر داشته باشم با اساتید بزرگی مثل زرین کوب یا فروزانفر یا شفیعی در همین رسیدن به درست ترین برداشت ها از آثار ادبی بر اساس شیوه های علمی هست.
با احترام.