گنجور

بخش ۷۰ - نقصان اجرای جان و دل صوفی از طعام الله

صوفیی از فقر چون در غم شود
عین فقرش دایه و مطعم شود
زانک جنت از مکاره رسته است
رحم قسم عاجزی اشکسته است
آنک سرها بشکند او از علو
رحم حق و خلق ناید سوی او
این سخن آخر ندارد وان جوان
از کمی اجرای نان شد ناتوان
شاد آن صوفی که رزقش کم شود
آن شبه‌ش دُر گردد و او یم شود
زان جرای خاص هر که آگاه شد
او سزای قرب و اجری‌گاه شد
زان جرای روح چون نقصان شود
جانش از نقصان آن لرزان شود
پس بداند که خطایی رفته است
که سمن‌زار رضا آشفته است
هم‌چنانک آن شخص از نقصان کشت
رقعه سوی صاحب خرمن نبشت
رقعه‌اش بردند پیش میر داد
خواند او رقعه جوابی وا نداد
گفت او را نیست الا درد لوت
پس جواب احمق اولی‌تر سکوت
نیستش درد فراق و وصل هیچ
بند فرعست او نجوید اصل هیچ
احمقست و مردهٔ ما و منی
کز غم فرعش فراغ اصل نی
آسمان‌ها و زمین یک سیب دان
که‌ز درخت قدرت حق شد عیان
تو چو کرمی در میان سیب در
وز درخت و باغبانی بی‌خبر
آن یکی کرمی دگر در سیب هم
لیک جانش از برون صاحب‌علم
جنبش او وا شکافد سیب را
بر نتابد سیب آن آسیب را
بر دریده جنبش او پرده‌ها
صورتش کرمست و معنی اژدها
آتشی که اول ز آهن می‌جهد
او قدم بس سست بیرون می‌نهد
دایه‌اش پنبه‌ست اول لیک اخیر
می‌رساند شعله‌ها او تا اثیر
مرد اول بستهٔ خواب و خورست
آخر الامر از ملایک برترست
در پناه پنبه و کبریتها
شعله و نورش برآید بر سها
عالم تاریک روشن می‌کند
کندهٔ آهن به سوزن می‌کند
گرچه آتش نیز هم جسمانی است
نه ز روحست و نه از روحانی است
جسم را نبود از آن عز بهره‌ای
جسم پیش بحر جان چون قطره‌ای
جسم از جان روزافزون می‌شود
چون رود جان جسم بین چون می‌شود
حد جسمت یک دو گز خود بیش نیست
جان تو تا آسمان جولان‌کنیست
تا به بغداد و سمرقند ای همام
روح را اندر تصور نیم گام
دو درم سنگست پیه چشمتان
نور روحش تا عنان آسمان
نور بی این چشم می‌بیند به خواب
چشم بی‌این نور چه بود جز خراب
جان ز ریش و سبلت تن فارغست
لیک تن بی‌جان بود مردار و پست
بارنامهٔ روح حیوانیست این
پیشتر رو روح انسانی ببین
بگذر از انسان هم و از قال و قیل
تا لب دریای جان جبرئیل
بعد از آنت جان احمد لب گزد
جبرئیل از بیم تو واپس خزد
گوید ار آیم به قدر یک کمان
من به سوی تو بسوزم در زمان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صوفیی از فقر چون در غم شود
عین فقرش دایه و مطعم شود
هوش مصنوعی: وقتی صوفی در غم و فقر قرار می‌گیرد، همان فقر به مانند یک پرستار و تأمین کننده نیازهایش می‌شود.
زانک جنت از مکاره رسته است
رحم قسم عاجزی اشکسته است
هوش مصنوعی: چون بهشت از حیله‌ها و نیرنگ‌ها رهایی یافته است، رحم و دلسوزی از شدت ناتوانی و بی‌چاره‌گی شکست خورده است.
آنک سرها بشکند او از علو
رحم حق و خلق ناید سوی او
هوش مصنوعی: آن شخص به خاطر مقام بالای خود و رحمت الهی، سنگینی و کبر را که به سرها می‌زند، می‌شکند و هیچ‌کس از خلق به سمت او نمی‌آید.
این سخن آخر ندارد وان جوان
از کمی اجرای نان شد ناتوان
هوش مصنوعی: این حرف تمام‌شدنی نیست و آن جوان به دلیل کمبود نان و مواد غذایی، ناتوان شده است.
شاد آن صوفی که رزقش کم شود
آن شبه‌ش دُر گردد و او یم شود
شَبه سنگی است سیاه و کم‌ارزش
زان جرای خاص هر که آگاه شد
او سزای قرب و اجری‌گاه شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از ویژگی‌های ویژه آگاه شود، به پاداش و مقام نزدیکی نائل می‌گردد.
زان جرای روح چون نقصان شود
جانش از نقصان آن لرزان شود
هوش مصنوعی: وقتی روح با کمبود مواجه شود، جان انسان نیز از آن کمبود دچار تزلزل و عدم آرامش می‌شود.
پس بداند که خطایی رفته است
که سمن‌زار رضا آشفته است
هوش مصنوعی: پس بفهمد که اشتباهی کرده است که باغ خوشبختی‌اش در هم ریخته است.
هم‌چنانک آن شخص از نقصان کشت
رقعه سوی صاحب خرمن نبشت
هوش مصنوعی: همان‌طور که آن فرد به علت کم‌بودن محصول، نامه‌ای به صاحب مزرعه نوشت.
رقعه‌اش بردند پیش میر داد
خواند او رقعه جوابی وا نداد
هوش مصنوعی: نامه‌اش را به پیش میر بردند و او بعد از خواندن نامه، پاسخی نداد.
گفت او را نیست الا درد لوت
پس جواب احمق اولی‌تر سکوت
هوش مصنوعی: او گفت که جز درد و رنج چیزی ندارد، پس بهتر است که به احمق جواب ندهی و سکوت کنی.
نیستش درد فراق و وصل هیچ
بند فرعست او نجوید اصل هیچ
هوش مصنوعی: او از درد جدایی و وصال هیچ کدام رنج نمی‌برد، زیرا او نمی‌خواهد که به اصل و بنیاد هیچ چیز دست یابد.
احمقست و مردهٔ ما و منی
کز غم فرعش فراغ اصل نی
هوش مصنوعی: مردمی که تنها به خود و منیتشان می‌اندیشند، در واقع احمق‌اند و از حقیقت اصلی دور هستند. غم و اندوه آن‌ها از جدایی و فرع به اصل نمی‌رسد.
آسمان‌ها و زمین یک سیب دان
که‌ز درخت قدرت حق شد عیان
هوش مصنوعی: آسمان‌ها و زمین مانند یک سیب هستند که از درخت توانایی خدا به روشنی نمایان شده‌اند.
تو چو کرمی در میان سیب در
وز درخت و باغبانی بی‌خبر
هوش مصنوعی: تو مانند کرمی هستی که درون یک سیب زندگی می‌کند، غافل از اینکه درخت و باغبانی که درخت را پرورش می‌دهد، چه تلخی و شیرینی‌هایی در این دنیا وجود دارد.
آن یکی کرمی دگر در سیب هم
لیک جانش از برون صاحب‌علم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی اگر در میوه‌ای مانند سیب یک کرم وجود داشته باشد، اما آن کرم همچنان دارای روح و جان است که ممکن است از شخصی دانا و آگاه ناشی شود. به عبارت دیگر، ظاهر موضوع ممکن است ناپسند باشد، اما می‌تواند درونش چیزی ارزشمند و دارای علم و معرفت وجود داشته باشد.
جنبش او وا شکافد سیب را
بر نتابد سیب آن آسیب را
هوش مصنوعی: حرکت او باعث می‌شود که سیب بشکافد، اما سیب نمی‌تواند این آسیب را تحمل کند.
بر دریده جنبش او پرده‌ها
صورتش کرمست و معنی اژدها
هوش مصنوعی: جنبش او پرده‌ها را کنار زده و نمایان است. صورتش مانند کرم است، اما معنی و مفهومش به بزرگی اژدهاست.
آتشی که اول ز آهن می‌جهد
او قدم بس سست بیرون می‌نهد
هوش مصنوعی: آتش که در ابتدا از آهن ایجاد می‌شود، در ابتدا خیلی ناپایدار و ضعیف است.
دایه‌اش پنبه‌ست اول لیک اخیر
می‌رساند شعله‌ها او تا اثیر
هوش مصنوعی: در ابتدا، مادری که او را پرورش می‌دهد تنها برای آرامش و راحتی اوست، اما در پایان، آن مادر به او می‌آموزد که چگونه با چالش‌ها و مشکلات زندگی مقابله کند و به مهارت‌های لازم برسد.
مرد اول بستهٔ خواب و خورست
آخر الامر از ملایک برترست
هوش مصنوعی: مرد اگر چه در ابتدا به خواب و خوراک مشغول است، در پایان کار، برتر از فرشتگان خواهد بود.
در پناه پنبه و کبریتها
شعله و نورش برآید بر سها
هوش مصنوعی: در زیر سایه پنبه و کبریت، شعله و روشنی از آن برخاست و به ستاره‌ها رسید.
عالم تاریک روشن می‌کند
کندهٔ آهن به سوزن می‌کند
هوش مصنوعی: عالم تاریک را با نور خود روشنی می‌بخشد و مانند آهنی که به سوزن تبدیل می‌شود، اثرگذار و برجسته می‌شود.
گرچه آتش نیز هم جسمانی است
نه ز روحست و نه از روحانی است
هوش مصنوعی: با وجودی که آتش جسمی مادی دارد، اما نه از چیزهای روحی ناشی می‌شود و نه به همان شکل روحانی است.
جسم را نبود از آن عز بهره‌ای
جسم پیش بحر جان چون قطره‌ای
هوش مصنوعی: تنها جسم، از مقام عزت چیزی ندارد؛ بدن در برابر دریاچهٔ جان مانند یک قطره است.
جسم از جان روزافزون می‌شود
چون رود جان جسم بین چون می‌شود
هوش مصنوعی: جسم با روح هر روز بیشتر رشد می‌کند، اما وقتی‌که روح را در نظر می‌گیریم، جسم چگونه می‌شود؟
حد جسمت یک دو گز خود بیش نیست
جان تو تا آسمان جولان‌کنیست
هوش مصنوعی: اندازه بدن تو تنها یک یا دو قدم است، اما روح تو تا آسمان می‌تواند پرواز کند.
تا به بغداد و سمرقند ای همام
روح را اندر تصور نیم گام
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از اهمیت تخیل و خیال‌پرروری صحبت می‌کند. او به این نکته اشاره می‌کند که برای رسیدن به مکان‌های دوری همچون بغداد و سمرقند، فقط با یک گام ذهنی و خیالی می‌توان به آن‌ها سفر کرد. این بیان نشان‌دهندهٔ قدرت تصور و خیال انسان است که می‌تواند او را به نقاط دوردست ببرد بدون اینکه نیازی به حرکت فیزیکی باشد.
دو درم سنگست پیه چشمتان
نور روحش تا عنان آسمان
هوش مصنوعی: دو درم به معنای دو درهم (واحد پول)، بیانگر ارزش و بهایی است که برای زیبایی و نور چشمان شما قائل شده‌اند. این نور به اندازه‌ای درخشان و پرقدرت است که می‌تواند تا آسمان‌ها را روشن کند.
نور بی این چشم می‌بیند به خواب
چشم بی‌این نور چه بود جز خراب
هوش مصنوعی: نور در خواب می‌تواند ببیند، اما بدون نور، چشم چه چیزی را می‌تواند ببیند جز ویرانی و خرابی؟
جان ز ریش و سبلت تن فارغست
لیک تن بی‌جان بود مردار و پست
هوش مصنوعی: جان از مو و سبیل بی‌نیاز است، اما بدنه‌ای که جان در آن نیست، مرده و بی‌ارزش است.
بارنامهٔ روح حیوانیست این
پیشتر رو روح انسانی ببین
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که روح حیوانی به‌نوعی شبیه به بارنامه‌ای است که ما را به سمت جلو می‌برد، در حالی که باید به روح انسانی هم توجه کنیم و آن را در نظر بگیریم. به عبارتی، ما باید به جنبه‌های انسانی و عمیق‌تر وجود خودمان نگاه کنیم و تنها به جنبه‌های سطحی و حیوانی اکتفا نکنیم.
بگذر از انسان هم و از قال و قیل
تا لب دریای جان جبرئیل
هوش مصنوعی: از ویژگی‌های انسانی و گفت‌وگوهای بی‌فایده بگذر و به عمق وجود خود نزدیک شو، جایی که درک و تجلی حقیقت حضور دارد.
بعد از آنت جان احمد لب گزد
جبرئیل از بیم تو واپس خزد
هوش مصنوعی: پس از اینکه جان احمد به لبش رسید، جبرئیل به خاطر ترس از تو، به عقب رفت و فاصله گرفت.
گوید ار آیم به قدر یک کمان
من به سوی تو بسوزم در زمان
هوش مصنوعی: او می‌گوید اگر به اندازه یک تیر کمان به سمت تو بیایم، در آن لحظه برای تو می‌سوزم و از خود گذشتگی می‌کنم.

خوانش ها

بخش ۷۰ - نقصان اجرای جان و دل صوفی از طعام الله به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/10/07 02:01
امین کیخا

اثیر با آتور فارسی به معنی آتش یکیست

1399/06/23 16:08

بیت 5 (اویم به او یم ) اصلاح شود
یم به معنی دریا
شاد آن صوفی که رزقش کم شود
آن شبه‌ش در گردد و او یم شود

1399/06/23 16:08

شرح و خوانش در لینک زیر
پیوند به وبگاه بیرونی/
یا حق

1403/06/09 23:09
کوروش

بارنامهٔ روح حیوانیست این

 

پیشتر رو روح انسانی ببین

 

منظور از بارنامه چیه