گنجور

بخش ۴۹ - نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهٔ جهد

زادمردی چاشتگاهی دررسید
در سراعدل سلیمان در دوید
رویش از غم زرد و هر دو لب کبود
پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود‌؟
گفت عزراییل در من این چنین
یک نظر انداخت پر از خشم و کین
گفت هین اکنون چه می‌خواهی بخواه‌‌!
گفت فرما باد را ای جان‌پناه
تا مرا زینجا به هندِستان بَرَد
بوک بنده کان طرف شد جان برد
نک ز درویشی گریزانند خلق
لقمهٔ حرص و امل ز‌آنند خلق
ترس درویشی مثال آن هراس
حرص و کوشش را تو هندستان شناس
باد را فرمود تا او را شتاب
برد سوی قعر هندستان بر آب
روز دیگر وقت دیوان و لقا
پس سلیمان گفت عزراییل را
کان مسلمان را به خشم از بهر آن
بنگریدی تا شد آواره ز خان
گفت من از خشم کی کردم نظر
از تعجب دیدمش در رهگذر
که مرا فرمود حق کامروز هان
جان او را تو به هندِستان ستان
از عجب گفتم گر او را صد پَر‌ست
او به هندستان شدن دور اندرست
تو همه کار جهان را همچنین
کن قیاس و چشم بگشا و ببین
از که بگریزیم‌‌؟ از خود‌‌؟ ای محال
از که برباییم‌‌؟ از حق‌‌؟ ای وبال

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زادمردی چاشتگاهی دررسید
در سراعدل سلیمان در دوید
هوش مصنوعی: یک مرد شجاع و با صداقت، در اوایل صبح به دربار سلیمان رسید و با شتاب وارد شد.
رویش از غم زرد و هر دو لب کبود
پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود‌؟
هوش مصنوعی: چهره‌اش از غم رنگ پریده و لب‌هایش کبود شده بود. سلیمان به او گفت: "ای آقا، چه اتفاقی افتاده است؟"
گفت عزراییل در من این چنین
یک نظر انداخت پر از خشم و کین
هوش مصنوعی: عزراییل با نگاهی پر از خشم و کینه به من نگریست.
گفت هین اکنون چه می‌خواهی بخواه‌‌!
گفت فرما باد را ای جان‌پناه
هوش مصنوعی: گفت حالا چه چیزی می‌خواهی؟ پاسخ داد: بفرما، ای پناه جان، باد را بخواه!
تا مرا زینجا به هندِستان بَرَد
بوک بنده کان طرف شد جان برد
هوش مصنوعی: از این مکان به هند می‌رود، زیرا به آنجا دلم شادتر است و جانم را به آن سو می‌برد.
نک ز درویشی گریزانند خلق
لقمهٔ حرص و امل ز‌آنند خلق
هوش مصنوعی: مردم از درویشی و زهد فراری هستند، زیرا به دنبال لقمه‌ای هستند که از حرص و آرزو به دست می‌آورند.
ترس درویشی مثال آن هراس
حرص و کوشش را تو هندستان شناس
هوش مصنوعی: نگرانی و ترس درویش مانند آن هراسی است که از حرص و تلاش برای به دست آوردن دنیا وجود دارد، تو که هند را می‌شناسی.
باد را فرمود تا او را شتاب
برد سوی قعر هندستان بر آب
هوش مصنوعی: باد را دستور داد تا او را با سرعت به عمق هندستان برساند، بر روی آب.
روز دیگر وقت دیوان و لقا
پس سلیمان گفت عزراییل را
هوش مصنوعی: در روز دیگر، زمانی که برای حساب و ملاقات فرا رسیده بود، سلیمان به عزراییل گفت.
کان مسلمان را به خشم از بهر آن
بنگریدی تا شد آواره ز خان
هوش مصنوعی: شخص مسلمان به خاطر خشم و ناراحتی به دور و بر خود نگاه می‌کرد و در نتیجه، از خانه‌اش رانده شد.
گفت من از خشم کی کردم نظر
از تعجب دیدمش در رهگذر
هوش مصنوعی: گفت که در حال عصبانیت هیچ وقت به چیزی نگاه نکردم، اما در مسیر ناگهان او را دیدم و متعجب شدم.
که مرا فرمود حق کامروز هان
جان او را تو به هندِستان ستان
هوش مصنوعی: خداوند به من گفت که جان او را امروز به هند بازپس‌گیری.
از عجب گفتم گر او را صد پَر‌ست
او به هندستان شدن دور اندرست
هوش مصنوعی: حیرتم از این است که اگر او صد بال داشته باشد، اما باز هم دوری سفر به هند برای او دشوار است.
تو همه کار جهان را همچنین
کن قیاس و چشم بگشا و ببین
هوش مصنوعی: تمام کارهای دنیا را به این صورت اندازه‌گیری و مقایسه کن، چشم‌ات را باز کن و ببین.
از که بگریزیم‌‌؟ از خود‌‌؟ ای محال
از که برباییم‌‌؟ از حق‌‌؟ ای وبال
هوش مصنوعی: از چه چیزی فرار کنیم؟ آیا از خودمان می‌توانیم فرار کنیم؟ این غیرممکن است. و آیا می‌توانیم از حقیقت دور شویم؟ این عواقب ناخوشایندی دارد.

خوانش ها

بخش ۴۹ - نگریستن عزرائیل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهٔ جهد به خوانش فرید حامد
بخش ۴۹ - نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهٔ جهد به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1388/01/18 19:04
سعید م

ابیات 6 و 7 به زیبایی این فرار از تقدیر را توضیح میدهند:
نک ز درویشی گریزانند خلق
لقمه‌ی حرص و امل زانند خلق
-نه اینکه مردم از درویش شدن فراری هستند و برای همین حرص و امیدهای واهی آنها را میبلعد!
ترس درویشی مثال آن هراس
حرص و کوشش را تو هندستان شناس
-ترس از درویش شدن را شما مثل ترس این شخص از مرگ ببین و تلاش مرد عامی برای مالدار شدن را مثل تلاش این شخص برای فرار به هندوستان ببین!
-اینجا درویشی به معنای بی مال و منالی است اما شاید نشود آنرا به فقر معنا کرد چرا که درویش روح بزرگ دارد و از نظر مادی نیز به کسی وابسته نیست اما با صرفه جویی زندگی میکند.
این شعر دلالت بر جبری بودن ندارد و همانطور که مولانا در شعر بعدی میفرماید . فقط فرار از قضا و قدر را صلاح نمیداند و جهد و تلاش را بسیار میستاید

1388/02/07 19:05

این حکایت را عطار هم در الهی نامه نقل کرده: اینجا.

1388/03/27 18:05
رسته

انگار در پیوند این حکایت به الهی نامه ی عطار اشتباهی رخ داده است و اگر روی آن کلیک بکنید از حافظ سر در می آورد. لطفا آن را بیازمایید و در صورت لزوم تصحیح فرمایید
---
پاسخ: ممنون، تصحیح شد.

1392/08/29 06:10
امین کیخا

بیت اخر برباییم از ربایش معنی جذب است .

1392/08/17 19:11
سنا ک

به نظر من اگر نثر ساده ی این شعر را هم ی گذاشتید جالب میشد

1394/08/10 00:11

زاد مردی چاشتگاهی در رسید
در سراعدل سلیمان در دوید
رویش از غم زرد و هر دو لب کبود
پس سلیمان گفت : " ای خواجه ! چه بود ؟"
گفت : " عزرائیل در من این چنین
یک نظر انداخت پر از خشم و کین "
مولانا برای روشن شدن منظور نخجیران از آنچه پیش از این در مورد بیهوده بودن سعی و تلاش و همچنین مقدّر بودن امور بیان داشتند، این حکایت را در اینجا آورده است. او در این حکایت که از زبان همان نخجیران آورده است، می گوید: آزاد مردی صبح هنگام دوان دوان به سرای عدل ( عدالتخانه) حضرت سلیمان نبی رفت. چهره آن شخص از اندوه و غمی که در دل داشت، زرد شده بود و هر دو لبش کبود به نظر می آمد. حضرت سلیمان از حال او جویا شد و پرسید: چه اتفاقی افتاده ؟ مرد در جواب گفت" عزرائیل امروز نگاهی پر از خشم و کینه بر من انداخت !
گفت: " هین! اکنون چه می خواهی ؟ بخواه ! " گفت:" فرما باد را ای جان پناه !
تا مرا زاینجا به هندستان بَرَد
بو که بنده کآن طرف شد، جان بَرَد "
حضرت سلیمان گفت : اکنون هر چه از من می خواهی ، درخواست کن ! به اصطلاح به فرمد که چه کاری از دست من برای تو ساخته است ؟ و آن مرد در جواب از او خواست تا به باد که در فرمان او بود بفرماید تا او را به هنوستان منتقل کندبلکه از دست عزرائیل جان سالم به در برد.
نک ز درویشی گریزانند خلق
لقمه حرص و امل زآن اند خلق
ترس درویشی ، مثال آن هراس
حرص و کوشش را تو هندستان شناس
در این دو بیت مولانا از داستان به طور موقت خارج می شود و به یک نکته اخلاقی می پردازد و می گوید: اینک مردم به این جهت از فقر و درویشی می گریزند که گرفتار حرص و آرزوهای بیهوده هستند. این ترس از درویشی مانند ترس آن شخص از عزرائیل است که او را وادار کرد به سعی و عمل روی آورد و به هندوستان برود غافل از آنکه عزرائیل در هندوستان منتظر او بود و در آنجا جانش را گرفت. پس درواقع، این حرص و کوشش نه تنها شما را از فقر نمی رهاند بلکه باعث هلاکت شما می شود.
باد را فرمود تا او را شتاب
برد سوی قعر هندستان بر آب
روز دیگر وقت دیوان و لقا
پس سلیمان گفت عزرائیل را
کآن مسلمان را به خشم از بهر آن
بنگریدی ، تا شد آوازه ز خان ؟
حضرت سلیمان خواسته آن مرد را اجابت کرد و به باد امر کرد تا او را به دورترین نقطه هندوستان ببرد. روز بعد که حضرت سلیمان در سرای عدل خود بار عام داده بود، به عزرائیل گفت: چرا به آن مسلمان آن گونه پر خشم و کین نگاه کردی که از ترس جانش از خانه خود آواره شد؟
گفت: " من از خشم کی کردم نظر؟
از تعجب ، دیدمش در ره گذر،
که مرا فرمود حق، کامروز هان !
جان او را تو به هندستان ستان،
از عجب گفتم : گر او را صد پر است
او به هندستان شدن دور اندر است
عزرائیل گفت: من کی از روی خشم به او نگاه کردم؟ من فقط وقتی او را در اینجا دیدم تعجب کردم و از روی تعجب به او نگاه کردم زیرا خداوند به من فرموده بود همان روز جان او را در هندوستان بستانم و و قتی او را در اینجا دیدم از روی تعجب با خود گفتم: اگر صد بال و پر هم داشته باشد نمی تواند خود را با این سرعت به هندوستان برساند.
تو همه کار جهان را هم چنین
کن قیاس و چشم بگشا و ببین
از که بگریزیم ؟ از خود ؟ ای محال !
از که بربابیم ؟ از حق ؟ ای وبال !
باز مولانا در این دو بیت از زبان نخجیران به ما پند می دهد و می گوید: تو همه کار این جهان را همین گونه ببین، یعنی بدان که نمی توانی با سعی و تلاش خود از فقر و درویشی فرار کنی و بهتر است به جای آن از حرص و طمع خود دست برداری و با توکل به خداوند تسلیم تقدیر او باشی. از چه کسی بگریزیم ؟ از خودمان؟ این امری محال است، زیرا آنچه درواقع ما از او می گریزیم همان نفس ماست که در درون ماست و ما را از راه حق منحرف می کند. همچنین از حق تعالی نمی توان چیزی ربود، زیرا این کار و سختی و عذاب در پی دارد. خلاصه این که باید تسلیم حق بود و راهی جز توکل و تن دادن به خواست خدا نداریم.
تفاسیر از دکتر سید مجید سادات کیایی.....

1394/12/16 22:03
عارف

بیت آخر ممکن است مقصود از محال ، محل ها یا مکان ها باشد، در مقابل لامکان که همان خود واقعی و روحانی است.

1396/05/24 02:07
فرگل

منظور حضرت در این ابیات میتواند این گونه باشد که از چیزی که قسمت تو وآن چه که برای تو در نظر گرفته شده فرار نکن(از که بگریزیم؟ از خود؟ ای محال) ما نمیتوانیم از قسمت مقدر شده خود توسط حق بگریزیم ! بعید میدانم حضرت مخالف تلاش و کوشش باشند!اینجا میتواند حرص و کوشش معنی تلاش برای فرار از قسمت الهی باشد نه فرار از تلاش و کوشش!

1396/08/21 19:11
سروش

نک به معنی اینک هست:
نک ز درویشی گریزانند خلق
لقمه‌ی حرص و امل زانند خلق
از این رو انسانها لقمه ی حرص و آرزو خواهی می شوند که از درویشی گریزانند.

1397/04/03 12:07
توانای دانا

در نسخه نیکلسون مثنوی معنوی بیت نخست اینگونه است
راد مردی چاشتگاهی در رسید
در سرای عدل سلیمان در دوید

1397/04/03 16:07
حسین،۱

نسخه ی نیکلسون وزن شعر را شکسته توانای گرامی.
سراعدل ، درست است
زاد مرد نیز به مانای آزاد مرد است.
زنده باشی

1397/11/12 01:02
کتایون فرهادی

خلاصۀ داستان
مردی بامدادان به سرای سلیمان نبی (ع) درآمد در حالی که از ترس رنگ از رویش پریده بود . سلیمان (ع) پرسید : چرا این همه هراسانی ؟ مرد پاسخ داد : اینک که می آمدم ، عزرائیل را دیدم که نگاهی پر کین و خشم به من انداخت ، سلیمان (ع) گفت : آیا چاره ای از من ساخته است ؟ مرد گفت : به باد دستور بده تا مرا بر دوش خود سوار کند و به سرزمین دوردست هندوستان ببرد باشد که عزرائیل نتواند بدانجا بیاید و جانم ستاند . سلیمان (ع) به باد دستور داد این مرد را شتابان به هندوستان ببر و چون بامداد فردا سربرآورد و عزرائیل به بارگاه سلیمان (ع) آمد . سلیمان (ع) به عزرائیل خطاب کرد : چرا اینقدر به آن مرد با نگاه تند و خشمین نگریستی ؟ مگر می خواستی او را از ترس مرگ آواره سازی و به هندوستان فراریش دهی ؟ عزرائیل در پاسخ گفت : من از روی خشم و کین به آن مرد نگاه نکردم بلکه نگاه من از روی تعجب و شگفتی بود زیرا خداوند به من امر کرده بود که جان این مرد را امروز در هندوستان بگیرم و من از این مسئله حیرت کرده بودم که چطور می شود که این مرد خودش را امروز از بیت المقدس به هندوستان برساند . با خودم فکر کردم اگر او صد بال و پر هم داشته باشد نمی تواند امروز به هندوستان برسد ولی وقتی خود را به امر خداوند به هندوستان رساندم دیدم آنجاست . پس جانش را همانجا ستاندم .
اصل این حکایت را در کتاب حلیةالاولیا . طبع مصر ، ج 4 ، ص 118 و احیاءالعلوم . ج 4 ، ص 337 و جوامع الحکایات عوفی . باب سیزدهم از قسم چهارم و در عجایب نامه از مولفات قرن ششم ، می توان دید .
* همان سان که پیداست حکایت مذکور از زبان نخچیران آورده شده تا غلبه تقدیر خدا را بر تدبیر بنده نشان دهد . مولانا در بیان عقاید مشارب مختلف و نحله های گوناگون چنان مهارت دارد و آن عقاید را به گرمی و استحکام بیان می دارد که گویی خود یکی از پیروان سفت و سخت آن فرقه است .
شرح و تفسیر بیت 956
زادمردی چاشتگاهی در رسید / در سراعدل سلیمان در دوید
مردی آزاده و کریم صبح خیلی زود ، دوان دوان به عدالتخانه حضرت سلیمان نبی رفت .
شرح و تفسیر بیت 957
رویش از غم ، زرد و هر دو لب کبود / پس سلیمان گفت : ای خواجه ، چه بود ؟
چهره آن مرد از شدت اندوه زرد شده بود و هر دو لبش کبود می نمود . سلیمان (ع) گفت : ای بزرگمرد چه شده که اینقدر نگران و پریشانی ؟
شرح و تفسیر بیت 958
گفت : عزرائیل در من اینچنین / یک نظر انداخت پر از خشم و کین
آن مرد گفت : عزرائیل (ع) با نگاهی خشم آلود و پر از کینه به من در نگریست .
شرح و تفسیر بیت 959
گفت : هین اکنون چه می خواهی ؟ بخواه / گفت : فرما باد را ای جان پناه
سلیمان گفت : بهوش باش ، اینک از من چه می خواهی . آن مرد گفت : ای پناهگاه و پناه جانها ! به باد دستور بده .
شرح و تفسیر بیت 960
تا مرا زینجا به هندستان برد / بوک بنده ، کان طرف شد جان برد
که مرا از اینجا به هندوستان ببرد شاید در آنجا بتوانم جانم را نجات دهم . [ دو بیت اخیر مناسب است با مضمون حدیث ” هر گاه خداوند مرگ را برای بنده ای در سرزمینی خواهد . برای او در آن سرزمین نیاز و حاجتی می نهد . ]
شرح و تفسیر بیت 961
نک ز درویشی گریزانند خلق / لقمه حرص و امل ز آنند خلق
در همینجا مولانا به نتیجه گیری می پردازد و صقفت حرص و آز و آرزوهای ابنای دنیا را می نکوهد و می گوید : بدین جهت مردم از درویشی می گریزند چون طعمه آز و آرزومندی هستند .
شرح و تفسیر بیت 962
ترس درویشی مثال آن هراس / حرص و کوشش را تو هندستان شناس
بیم از فقر و بینوایی مثال بیم آن شخص از عزرائیل است بدین معنی که حرص و تلاش را تو مانند هندوستان فرض کن . [ همانطور که آن شخص کوشید و خود را به هندوستان رساند تا از مرگ بگریزد ولی گرفتار مرگ شد . همینطور مردم حرص می زنند تا از فقر و نداری فرار کنند . ولی باز گرفتار فقر می شوند . ]
شرح و تفسیر بیت 963
با را فرمود تا او را شتاب / برد سوی قعر هندستان ، بر آب
سلیمان (ع) به باد امر کرد تا آن مرد را فورا با خود ببرد و او را در دورترین نقطه هندوستان به جزیره ای منتقل سازد .
شرح و تفسیر بیت 964
روز دیگر ، وقت دیوان و لقا / پس سلیمان گفت : عزرائیل را
روز بعد که وقت شروع کار عدالتخانه و روز ملاقات سلیمان (ع) با مردم بود . سلیمان (ع) به عزرائیل گفت :
شرح و تفسیر بیت 965
کان مسلمان را به خشم از بهر آن / بنگریدی ، تا شد آواره ز خان ؟
تو چرا به آن مسلمان چنان خشمین نگریستی که از بیم جان دربدر و آواره شود ؟
شرح و تفسیر بیت 966
گفت : من از خشم کی کردم نظر ؟ / از تعجب ، دیدمش در رهگذر
عزرائیل گفت : من کی از روی خشم به او نگریستم ؟ بلکه از روی شگفتی و تعججب او را در رهگذر دیدم .
شرح و تفسیر بیت 967
که مرا فرمود حق ، که امروز هان / جان او را تو به هندستان ستان
زیرا حق تعالی به من فرمود : آگاه باش که باید جان این مرد را امروز در هندوستان بگیری .
شرح و تفسیر بیت 968
از عجب گفتم : گر او را صد پر است / او به هندستان شدن دوراندر است
از روی شگفتی با خود گفتم : اگر این مرد صد بال و پر هم داشته باشد چگونه راه به این دوری را خواهد پیمود و به هندوستان خواهد رسید ؟!
شرح و تفسیر بیت 969
تو همه کار جهان را همچنین / کن قیاس و چشم بگشا و ببین
در اینجا مولانا از زبان نخچیران از حکایت مذکور چنین استنتاج می کند . تویی که از فقر و درویشی می ترسی و برای کسب مال دنیا می کوشی و آزمندی نشان می دهی . همه کارهای جهان را بدین منوال قیاس کن و چشم بگشا و امور این جهان را تماشا کن که با سعی و تلاش نمی توان از مقدرات خلاصی یافت .
شرح و تفسیر بیت 970
از که بگریزیم ؟ از خود ؟ ای محال / از که برباییو ؟ از حق ؟ ای وبال
از چه فرار کنیم ؟ از خودمان ؟ این که کاری محال است . از چه کسی نصیب و بهره ای بربائیم ؟ از حق تعالی ؟ ای کار که عذاب و وبابل در پی دارد . [ اکبرآبادی گوید : در این بیت اشارت است که حق ، عین ذات عبد است و خارج از وی نیست و هر چه بر وی می فرستد از راحت و محنت ، از وی به وی می فرستد نه از جایی دیگر . و نیکلسون نیز می گوید : درست است که آزادی بهتر از بندگی است اما آزادی دو معنی دارد . یکی این است که آدمی از بنده خدا بودن بگریزد . که در اینصورت لازم می آید که مخلوق ، خالق شود و ابدی و ازلی گردد که این محال است . و آزادی دیگر عبارت است از خلاصی یافتن از بندگی صفات و تمایلات فردی خویشتن و به جز حق ، بنده هیچ چیز دیگر نبودن . ]

1398/08/13 20:11
بهروز

بعداز :
از عجب گفتم گر اورا صد پرست
زو به هندوستان شدن دور اندر است
این بیت را جا انداخته اید:
چون به امر حق به هندستان شدم
دیدمش آنجا و جانش بستدم
بعد بیت ها بدین صورت است:
از که بگریزیم از خود این محال
از که برباییم از حق این وبال

1398/08/13 20:11
بهروز

بعد از بیت
از عجب گفتم گر اورا صد پر است
زو به هندستان شدن دور اندر است
باید این بیت بیاید:
چون به امر حق به هندستان شدم
دیدمش آنجا و جانش بستدم
زیرا بدون بیت آخر داستان کامل نیست
سپاس

1402/11/21 16:01
در سکوت

مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید