گنجور

بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم

مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست
در مریدان در فکند از شوق سوز
بود در خلوت چهل پنجاه روز
خلق دیوانه شدند از شوق او
از فراق حال و قال و ذوق او
لابه و زاری همی کردند و او
از ریاضت گشته در خلوت دوتو
گفته ایشان نیست ما را بی تو نور
بی عصاکش چون بود احوال کور
از سر اکرام و از بهر خدا
بیش ازین ما را مدار از خود جدا
ما چو طفلانیم و ما را دایه تو
بر سر ما گستران آن سایه تو
گفت جانم از محبان دور نیست
لیک بیرون آمدن دستور نیست
آن امیران در شفاعت آمدند
وان مریدان در شناعت آمدند
کین چه بدبختیست ما را ای کریم
از دل و دین مانده ما بی تو یتیم
تو بهانه می‌کنی و ما ز درد
می‌زنیم از سوز دل دمهای سرد
ما به گفتار خوشت خو کرده‌ایم
ما ز شیر حکمت تو خورده‌ایم
الله الله این جفا با ما مکن
خیر کن امروز را فردا مکن
می‌دهد دل مر ترا کین بی‌دلان
بی تو گردند آخر از بی‌حاصلان
جمله در خشکی چو ماهی می‌طپند
آب را بگشا ز جو بر دار بند
ای که چون تو در زمانه نیست کس
الله الله خلق را فریاد رس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست
هوش مصنوعی: وزیر دوباره نقشه‌ای کشید و تصمیم گرفت که دیگر در جمع به پند و اندرز نپردازد و به تنهایی در گوشه‌ای خلوت بنشیند.
در مریدان در فکند از شوق سوز
بود در خلوت چهل پنجاه روز
هوش مصنوعی: در دل مریدان، شوقی سوزان ایجاد کرد، و در انزوا به مدت چهل یا پنجاه روز به سر برد.
خلق دیوانه شدند از شوق او
از فراق حال و قال و ذوق او
هوش مصنوعی: مردم از محبتی که به او دارند و از دلتنگی برایش، به حالت دیوانگی افتاده‌اند و از شوق و احوالات و لذت‌های او سرشارند.
لابه و زاری همی کردند و او
از ریاضت گشته در خلوت دوتو
هوش مصنوعی: آنها به شدت در دل ناله و گریه می‌کردند، اما او که به وسیله تمرینات سخت به یک حالت آرامش و سکوت دست یافته بود، در تنهایی خود به سر می‌برد.
گفته ایشان نیست ما را بی تو نور
بی عصاکش چون بود احوال کور
هوش مصنوعی: حرف‌های آنها برای ما معنایی ندارد، چون بی تو مانند آدم کور هستیم که بدون عصا چگونه می‌تواند خوب ببیند.
از سر اکرام و از بهر خدا
بیش ازین ما را مدار از خود جدا
هوش مصنوعی: به خاطر احترام و محبت، و به خاطر خدا، بیشتر از این ما را از خودتان جدا نکنید.
ما چو طفلانیم و ما را دایه تو
بر سر ما گستران آن سایه تو
هوش مصنوعی: ما مانند کودکانی هستیم که تو، مونس و پرستار ما هستی و بر سر ما سایه مهربانی و حفاظت خود را گسترده‌ای.
گفت جانم از محبان دور نیست
لیک بیرون آمدن دستور نیست
هوش مصنوعی: می‌گوید که جانم از دوستان دور نیست، اما نمی‌توانم از آنها جدا شوم یا به راحتی از آنها فاصله بگیرم.
آن امیران در شفاعت آمدند
وان مریدان در شناعت آمدند
هوش مصنوعی: امیران برای دفاع و حمایت از دیگران وارد میدان شدند و مریدان با حالتی ناپسند و بی‌احترامی به این جمع پیوستند.
کین چه بدبختیست ما را ای کریم
از دل و دین مانده ما بی تو یتیم
هوش مصنوعی: این چه مصیبتی است که ما را گرفتار کرده‌ای، ای بخشنده! ما بی تو همچون یتیمانی هستیم که نه دل دارند و نه ایمان.
تو بهانه می‌کنی و ما ز درد
می‌زنیم از سوز دل دمهای سرد
هوش مصنوعی: تو بهانه‌ای برای نادیده گرفتن ما می‌شوی و ما از شدت درد و سوز دل‌مان در سکوت و حسرت به زندگی ادامه می‌دهیم.
ما به گفتار خوشت خو کرده‌ایم
ما ز شیر حکمت تو خورده‌ایم
هوش مصنوعی: ما به حرف‌های دلنواز تو عادت کرده‌ایم و از آموزه‌های عمیق تو بهره‌مند شده‌ایم.
الله الله این جفا با ما مکن
خیر کن امروز را فردا مکن
هوش مصنوعی: ای خدا، این بی‌رحمی را با ما نکن؛ امروز را برای ما خوب بگردان و فردا را به تأخیر نینداز.
می‌دهد دل مر ترا کین بی‌دلان
بی تو گردند آخر از بی‌حاصلان
هوش مصنوعی: دل به تو عشق می‌ورزد، زیرا بی‌دلان بی‌تو در نهایت از بی‌فایده‌ها می‌گردند.
جمله در خشکی چو ماهی می‌طپند
آب را بگشا ز جو بر دار بند
هوش مصنوعی: همه در خشکی مانند ماهی در حال تپش و اضطراب هستند. آب را باز کن تا آنها بتوانند آزادانه حرکت کنند و از بند رها شوند.
ای که چون تو در زمانه نیست کس
الله الله خلق را فریاد رس
هوش مصنوعی: ای کسی که در این زمانه مانند تو وجود ندارد، به خدا پناه می‌برم که به بندگان نیازمند کمک کنی.

خوانش ها

بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم به خوانش یاسر میرزایی
بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/03/06 09:06
حامد کهن دل

مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست
وزن مصرع دوم اشتباه بنظر می رسد.

1396/04/19 18:07
امیر کاسی

با سلام و سپاس بیکران از شما عزیزان به خاطر سایت گرانبارتان و عرض سلام خدمت آقای کهن دل عزیز .بله وزن مصرع دوم اشتباه است و میتوان با حذف " و" آنرا اصلاح کرد : وعظ را بگذاشت ، در خلوت نشست .

1397/05/25 11:07
جلیل

مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست
در مریدان در فکند از شوق سوز
بود در خلوت چهل پنجاه روز
خلق دیوانه شدند از شوق او
از فراق حال و قال و ذوق او
خلوت نشینی، حال، مقام،ذوق از مراتب عرفانی هست که مشایخ و بزرگان اینکار را برای نزدیک شدن به حضرت حق انجام می دادند. توضیح هر کدام از مقامات در این مقال نمی گنجد.

1397/11/06 00:02
کتایون فرهادی

شرح و تفسیر بیت 549
مکر دیگر آن وزیر از خود ببست / وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست
آن وزیر پر تزویر مکر و نیرنگی دیگر بکار بست . بدین معنی که وعظ و اندرز به پیروان خود را ترک کرد و خلوت نشینی اختیار نمود .
– خلوت نشینی از برنامه های لازم سلوک است خلوت نشینی در نزد صوفیه عبارت است از عزلت و دوری از مردم به قصد عبادت و ریاضت تا بدین سبب حالت انقطاع و جمعیت خاطر و تمرکز فکر حاصل آید . یکی از عارفان گوید : ” خلوت صفت اهل صَفوَت بُوَد و عُزلَت از نشانه های وصلت بُوَد ” . سنت خلوت نشینی از سنن پسندیده انبیا و اولیاست چنانکه حضرت موسی (ع) چهل شبانه روز به میقات رفت و از خلق و خلایق دوری گزید و حضرت عیسی (ع) نیز ادب خلوت نشینی را رعایت می کرد و حضرت محمد (ص) نیز عادت داشت سالی یک ماه در غار حرا خلوت گزیند و به ذکر و حمد و تعبد پردازد و در آستانه بعثت نیز میل فراوانی به خلوت داشت . حضرت محمد (ص) می فرمایند ” هر کس چهل بامداد ، برای خدا خالص و بی شائبه باشد . چشمه ساران حکمت و فرزانگی از قلبش بجوشد و بر زبانش جاری گردد “. حکمت خلوت نشینی در چهل صباح آن است که در هر صباح حجابی از سالک برداشته شود و نشان صحت خلوت نشینی آن است که پس از اتمام این دوره جویبار حکمت از دل او برجوشد و بر زبانش جاری گردد . اما عمده آداب خلوت نشینی بدین قرار است : کم خوردن ، کم خفتن ، کم گفتن یا صمتِ کامل ، اجتناب از معاشرت ، مداومت بر ذکر ، نفی خواطر و دوام مراقبه . ( مصباح الهدایة ، ص 160 تا 163 ) . معمولا خلوت نشینی به مدت چهل شبانه روز است و در این مدت به ذکر و فکر و عبادت مشغول می شوند و ترک حیوانی می کنند . ( مقالات شمس ، ص 184 ) .
شرح و تفسیر بیت 550
در مریدان درفکند از شوق ، سوز / بود در خلوت ، چهل پنجاه روز
آن وزیر مکار در میان مریدان خود شور و شوقی افکند بدین ترتیب که چهل یا پنجاه روز از مریدان خود فاصله گرفت و در گوشه ای تنها نشست و همین به خلوت رفتن ، آتش اشتیاق مریدان را تیزتر کرد .
شرح و تفسیر بیت 551
خلق ، دیوانه شدند از شوق او / از فراق حال و قال و ذوق او
مریدان از فرط اشتیاق دیدار وزیر و از فراق حال و قال و ذوق وزیر دیوانه و بی تاب شدند .
– حال کیفیتی روحانی است که با عنایت الهی و بدون جهد و طلب بر دل پاک سالک درآید و با ظهور اوصاف نفسانی سریعا زوال یابد . ویژگی حال این است که دوام نیابد و مانند برقی بجهد و برود و چون دوام یابد و ملکه سالک گردد به مقام تبدیل می شود به جهتِ آنکه سالک در آن حال ، مقیم و ساکن شود . حال موهبتی است که از عالم علوی گاه به گاه بر دل سالک درآید و در آمد و شد باشد تا آنکه او را به کمند جذبه الهی درکشد و از جهان فرودین به جهان برین برد .
_ مقام حالی است از احوال سلوک که در تصرف سالک درآید و زوال نیابد . بنابراین ، « سالک در تصرّفِ حال است و مقام در تصرّفِ سالک » ( شرح گلشن راز ، ص 26 )
_ ذوق در اصطلاحِ اهلِ معرفت نوری عرفانی است که خداوند آن را با تجلّیِ خود بر دل دوستداران خود بتاباند و آنان به کمک آن نور حق و باطل را از هم تمییز دهند بی آنکه آن را از کتابی اخذ کرده باشند . خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین ، ص 192 می گوید . « ذوق ، از وجد پایدارتر و از برق ، آشکارتر است » .
شرح و تفسیر بیت 552
لابه و زاری همی کردند و او / از ریاضت گشته در خلوت دو تو
مریدان گریه و زاری سر می دادند و آن وزیر از شدت ریاضت مکارانه خود کمرش خمیده شده بود .
شرح و تفسیر بیت 553
گفته ایشان نیست ما را بی تو نور / بی عصا کش ، چون بود احوال کور ؟
مریدان به وزیر می گفتند بدون تو ما از نور معرفت محرومیم مثلا نابینائی که عصاکش و راهنما نداشته باشد چه حالی پیدا می کند .
شرح و تفسیر بیت 554
از سر اکرام و از بهر خدا / بیش از این ما را مدار از خود جدا
بزرگواری کن و محض رضای خدا بیش از این ما را از خود جدا مکن .
شرح و تفسیر بیت 555
ما چو طفلانیم ، ما را دایه تو / بر سر ما گستران آن سایه تو
ما همچو کودکانیم و تو برای ما همچون دایه ای ، پس سایه لطف خود را بر سر ما بگستران .
شرح و تفسیر بیت 556
گفت : جانم از محبان دور نیست / لیک بیرون آمدن ، دستور نیست
وزیر مکار گفت : جان من از دوستداران و مریدانم جدا نیست ، گرچه جسما از آنان دورم اما روحا با آنان همراهم ولی اجازه ندارم که از خلوت خویش بیرون آیم .
شرح و تفسیر بیت 557
آن امیران در شفاعت آمدند / و آن مریدان در شناعت آمدند
پیشوایان دوازده گانه مسیحی برای شفاعت نزد وزیر آمدند و آن مریدان نیز به نکوهش و بدگوئی خود پرداختند .
– نیکلیون می گوید : رفتار مریدان با وزیر رفتار عاشقانی است که از نامهربانی معشوق خود شکایت می کنند . معشوقی که بی سبب و ناگهان لطف خود را دریغ داشته است .
شرح و تفسیر بیت 558
کین چه بدبختی است ما را ای کریم ؟ / از دل و دین مانده ما بی تو یتیم
مریدان به وزیر گفتند : ای بزرگوار این چه بدبختی و شقاوتی است که ما را فرا گرفته ؟ ما بدون تو از اینکه دل و دین را از دست داده ایم بی سرپرست مانده ایم .
شرح و تفسیر بیت 559
تو بهانه می کنی و ما ز درد / می زنیم از سوز دل ، دم های سرد
تو برای آنکه از خلوتگاه خود بیرون نیایی دائما بهانه می آوری و ما از سوز دل و از درد و اندوه آه های سرد می کشیم .
شرح و تفسیر بیت 560
ما به گفتار خوشت ، خو کرده ایم / ما ز شیر حکت تو خورده ایم
ما به سخنان لطیف و دلنشین تو عادت کرده ایم و از حکمت و معرفت تو شیر نوشید ه ایم ، از این رو نمی توانیم از تو جدا بمانیم .
شرح و تفسیر بیت 561
الله الله ، این جفا با ما مکن / خیر کن ، امروز را فردا مکن
تو را به خدا چنین ستمی بر ما روا مدار و همین اکنون کار خیر به جا آر و کار امروز را به فردا میفکن .
شرح و تفسیر بیت 562
می دهد دل ، مر تو را کین بی دلان / بی تو گردند آخر از بی حاصلان ؟
آیا دلت رضا می دهد که این مریدان عاشق در فراق تو بیهوده و بی حاصل بمانند و تعلیم و تربیتی نگیرند و به مقام کمال روحی نرسند ؟
شرح و تفسیر بیت 563
جمله در خشکی چو ماهی می طپند / آب را بگشا ، ز جو بردار ، بند
مریدان بی قرارت همگی مانند ماهی در خشکی مضطرب و پر تاب هستند گویا که بی تو از ادامه زندگی قطع امید کرده اند پس اینک بند جدائی و فراق را بگسل و آب دیدارت را به روی ما باز کن .
شرح و تفسیر بیت 564
ای که چون تو در زمانه نیست کس / الله الله ، خلق را فریادرس
ای کسی که مانند تو در این روزگار پیدا نمی شود ترا به خدا به فریاد این مردم عاشق برس .

1399/01/25 17:03
بابک پرتو

اهوره مزدا، دایه زرتشت نیست . الله ، در اسلام ، دایهِ محمد و انسان‌ها نیست . یهوه و پدر آسمانی، دایه موسی و عیسی و مردمان نیستند. همین تصویر خدای دایه، که بسیارمعنای ژرف در سراسر پیوندهای انسان با انسان‌های دیگر و در پیوندهای انسان با گیتی و زمان داشته است، و به این پیوندها و بستگیها ، پیکر میداده است ، تشبیهی و تمثیلی و کنایه ای و استعاره ای درک نمی‌شده است . این تصویر خدا در فرهنگ ایران، همیشه برغم الاهان تازه وارد ( مانند اهوره مزدا) آرزوی قلبی ملت باقی می‌ماند. چنآن‌چه مولوی میگوید .
ما چو طفلانیم و ما را دایه تو بر سر ما گستران آن سایه تو

درود بر فرهاد و حاشیه پربارَش

1399/12/28 01:02
محمد جواد

سلام
جناب کهن عزیز و جناب کاسی گرامی وزن مصرع دوم کاملا صحیح هستش.اشکال حضرتعالی در خواندن مصرع اول این بیت است که احتمالا مکر را مجذوم و ساکن کرده‌اید

1401/03/10 16:06
در سکوت

این بخش از مثنوی را "در سکوت" بشنوید:

پیوند به وبگاه بیرونی