گنجور

فصل شصت و سوم - هر علمی که آن به تحصیل و کسب در دنیا حاصل شود

هر علمی که آن به تحصیل و کسب در دنیا حاصل‌شود آن علم ابدان است و آن علم که بعد از مرگ حاصل‌شود آن علم ادیان است، دانستن علم اَنَاالحق علم ابدان است، اَنَاالحق شدن علم ادیان است. نور چراغ و آتش را دیدن، علم ابدان است، سوختن در آتش یا در نور چراغ‌، علم ادیان است. هرچ آن دیده است علم ادیان است، هرچ دانش است علم ابدان است. می‌گویی محققّ دید است و دیدن است باقی علم‌ها علم خیال است. مثلاً مهندس فکر کرد و عمارت مدرسه‌ای را خیال کرد هرچند که آن فکر راست و صواب است اما خیال است‌؛ حقیقت وقتی گردد که مدرسه را برآرد و بسازد اکنون از خیال تا خیال فرق‌هاست. خیال ابوبکر و عمر و عثمان و علی بالای خیال صحابه باشد و میان خیال و خیال فرق بسیار‌ست. مهندسِ دانا خیالِ بنیادِ خانه‌ای کرد و غیرمهندس هم خیال کرد؛ فرق عظیم باشد، زیرا خیال مهندس به حقیقت نزدیک‌تر است، همچنین که آن طرف در عالمِ حقایق و دید‌، از دید تا دید فرق‌هاست، مالانهایه. پس آنچ می‌گویند هفتصد پرده است از ظلمت و هفتصد از نور هرچ عالم خیال است پردهٔ ظلمت است، و هرچ عالم حقایق است پرده‌های نور‌ست. امّا میان پرده‌های ظلمت که خیال است هیچ فرق نتوان کردن و در نظر آوردن از غایت لطف‌، با وجود چنین فرق شگرف و ژرف در حقایق نیز نتوان آن فرق فهم کردن.

فصل شصت و دوم - دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ دارو‌یی خوش نشود: دوستان را در دل رنج‌ها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود، نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن؛ الّا به دیدار دوست که لِقاء الْخَلِیْلِ شِفَاءُ العَلیْلِ تا حدّی که اگر منافقی میان مؤمنان بنشیند از تأثیر ایشان آن لحظه مؤمن می‌شود کقوله تعالی وَاِذَا لَقُواالذِّیْنَ آمَنُوْا قَالُوْا آمَناّ فَکَیفَ که مؤمن با مؤمن بنشیند چون در منافق این عمل می‌کند بنگر که در مؤمن چه منفعت‌ها کند. بنگر که آن پشم از مجاورت عاقلی چنین بساط منقّش شد و این خاک به مجاورت عاقل چنین سرایی خوب شد، صحبت عاقل در جمادات چنین اثر کرد بنگر که صحبت مؤمنی در مؤمن چه اثر کند. از صحبت نفسِ جزوی و عقل مختصر جمادات به این مرتبه رسیدند و این جمله سایهٔ عقل جزوی‌ست، از سایه شخص را قیاس توان کردن اکنون ازینجا قیاس کن که چه عقل و فرهنگ می‌باید که از آن این آسمان‌ها و ماه و آفتاب و هفت طبقهٔ زمین پیدا شود وآنچ در مابین ارض و سماست این جملهٔ موجودات سایهٔ عقل کلّی‌ست، سایهٔ عقل جزوی مناسب سایهٔ شخصش، و سایهٔ عقل کلّی که موجودات است مناسب اوست و اولیای حقّ غیر این آسمان‌ها آسمان‌های دیگر مشاهده کرده‌اند که این آسمان‌ها در چشمشان نمی‌آید و این حقیر می‌نماید پیش ایشان و پای بر اینها نهاده‌اند و گذشته‌اند.فصل شصت وچهارم - اهل دوزخ در دوزخ خوشتر باشند که اندر دنیا: اهل دوزخ در دوزخ خوشتر باشند که اندر دنیا، زیرا در دوزخ از حق باخبر باشند و در دنیا بی‌خبرند از حقّ؛ و چیزی از خبر حقّ شیرین‌تر نباشد. پس آنچ دنیا را آرزو می‌برند برای آن است که عملی کنند تا از مظهر لطف باخبر شوند، نه آنک دنیا خوشتر است از دوزخ. و منافقان را در درَک اسفل برای آن کنند که ایمان بر او آمد؛ کفر او قوی بود عمل نکرد؛ او را عذاب سخت‌تر باشد تا از حقّ خبر یابد. کافر را ایمان بر او نیامد، کفر او ضعیف است به کمتر عذابی باخبر شود، همچنانک میزری که بر او گَرد باشد و قالییی که بر او گَرد باشد، میزر را یک کس اندکی بیفشاند پاک شود، امّا قالی را چهارکس باید که سخت بیفشاند تا گرد از او برود، و آنچه دوزخیان می‌گویند «افِیْضُوْا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُّ» حاشا که طعام‌ها و شراب‌ها خواهند یعنی از آن چیز که شما یافتید و بر شما می‌تابد بر ما نیز فیض کنید. قرآن همچو عروسی است با آنک چادر را کشی او روی به تو ننماید، آنکه آنرا بحث می‌کنی و ترا خوشی و کشفی نمی‌شود آن است که چادر کشیدنِ تو را رد کرد و با تو مَکر کرد و خود را به تو زشت نمود، یعنی من آن شاهد نیستم. او قادر است به هر صورت که خواهد بنماید امّا اگر چادر نکشی و رضای او طلبی، بروی کشتِ او را آب دهی، از دور خدمت‌های او کنی در آنچ رضای اوست کوشی بی‌آنک چادرِ او کشی به تو روی بنماید. اهل حقّ را طلبی که «فَادْخُلِی فِی عِبَادِیْ وَ ادْخُلِیْ جَنتِّی» حق تعالی به هرکس سخن نگوید، همچنانک پادشاهان دنیا به هر جولاهه سخن نگویند، وزیری و نایبی نصب کرده‌اند، ره به پادشاه از او برند حقّ تعالی هم بنده‌ای را گزیده تا هر که حقّ را طلب کند در او باشد و همه انبیا برای این آمده‌اند که ره جز ایشان نیستند.

اطلاعات

منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر علمی که آن به تحصیل و کسب در دنیا حاصل‌شود آن علم ابدان است و آن علم که بعد از مرگ حاصل‌شود آن علم ادیان است، دانستن علم اَنَاالحق علم ابدان است، اَنَاالحق شدن علم ادیان است. نور چراغ و آتش را دیدن، علم ابدان است، سوختن در آتش یا در نور چراغ‌، علم ادیان است. هرچ آن دیده است علم ادیان است، هرچ دانش است علم ابدان است. می‌گویی محققّ دید است و دیدن است باقی علم‌ها علم خیال است. مثلاً مهندس فکر کرد و عمارت مدرسه‌ای را خیال کرد هرچند که آن فکر راست و صواب است اما خیال است‌؛ حقیقت وقتی گردد که مدرسه را برآرد و بسازد اکنون از خیال تا خیال فرق‌هاست. خیال ابوبکر و عمر و عثمان و علی بالای خیال صحابه باشد و میان خیال و خیال فرق بسیار‌ست. مهندسِ دانا خیالِ بنیادِ خانه‌ای کرد و غیرمهندس هم خیال کرد؛ فرق عظیم باشد، زیرا خیال مهندس به حقیقت نزدیک‌تر است، همچنین که آن طرف در عالمِ حقایق و دید‌، از دید تا دید فرق‌هاست، مالانهایه. پس آنچ می‌گویند هفتصد پرده است از ظلمت و هفتصد از نور هرچ عالم خیال است پردهٔ ظلمت است، و هرچ عالم حقایق است پرده‌های نور‌ست. امّا میان پرده‌های ظلمت که خیال است هیچ فرق نتوان کردن و در نظر آوردن از غایت لطف‌، با وجود چنین فرق شگرف و ژرف در حقایق نیز نتوان آن فرق فهم کردن.
هوش مصنوعی: هر علمی که در زندگی دنیوی به دست می‌آید، به علم بدن مربوط می‌شود، و علمی که پس از مرگ حاصل می‌شود، به علم ادیان تعلق دارد. آگاهی از حقیقت «من هستم حقیقت» علم بدن است، و تبدیل شدن به آن، علم ادیان است. دیدن نور چراغ و آتش، علم بدن به حساب می‌آید، اما سوختن در آتش یا نور چراغ، علم ادیان است. هر آنچه که دیده می‌شود، علم ادیان است و هر دانشی، علم بدن است. می‌گویند تحقیق و دیدن حقیقت است، ولی باقی دانش‌ها در دنیای خیال هستند. به عنوان مثال، یک مهندس طرحی برای ساخت مدرسه‌ای می‌زند؛ هرچند که این طرح درست و منطقی باشد، اما در حقیقت، صرفاً خیال است. واقعیت زمانی است که آن مدرسه ساخته شود، و بین خیال و واقعیت تفاوت‌های زیادی وجود دارد. خیال ابوبکر، عمر، عثمان و علی نیز در مقایسه با خیال صحابه دیگر متفاوت است. یک مهندس توانمند، در خیال، بنیاد خانه‌ای را طراحی می‌کند و شخص غیرمهندس هم چنین خیالی دارد؛ اما بین این دو تفاوت عظیمی وجود دارد، زیرا خیال مهندس به حقیقت نزدیک‌تر است. این تفاوت در عالم حقایق و دید نیز وجود دارد، چرا که از دیدی به دید دیگر تفاوت‌های زیادی وجود دارد. بر همین اساس، می‌گویند که هفتصد پرده از ظلمت و هفتصد پرده از نور وجود دارد؛ هر چیزی که در عالم خیال است، پرده‌ای از ظلمت است و هر چیزی که در عالم حقایق وجود دارد، پرده‌ای از نور است. اما در میان پرده‌های ظلمت و خیال، نمی‌توان هیچ تفاوتی قائل شد و در نظر آورد که با وجود چنین تفاوت عمیق و واضحی در حقایق، درک آن تفاوت نیز ممکن نیست.