گنجور

فصل نوزدهم - فرمود که شب و روز جنگ می‌کنی و طالب تهذیب

فرمود که شب و روز جنگ می‌کنی و طالب تهذیب اخلاق زن می‌باشی و نجاست زن را به خود پاک می‌کنی، خود را درو پاک کنی بهتر است که او را در خود پاک کنی، خود را به وی تهذیب کن، سوی او رو و آنچ او گوید تسلیم کن اگرچه نزد تو آن سخن محال باشد و غیرت را ترک کن اگرچه وصف رجال است و لیکن بدین وصف نیکو وصف‌های بد در تو می‌آید، از بهر این (معنی) پیغامبر صلی اللّه علیه و سلّم فرمود: «لارُهْبَانِیَّةَ فِی الْاِسْلَامِ» که راهبان را راه‌ِ خلوت بود و کوه‌نشستن و زن ناستدن و دنیا ترک کردن. خداوند عزوجل راهی باریک پنهان بنمود پیغامبر را (صلی الله علیه و سلّم) و آن چیست‌؟ زن خواستن‌؛ تا جور زنان می‌کشد و محال‌های ایشان می‌شنود و برو می‌دوانند و خود را مهذب می‌گرداند وَ اِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیْمٍ جور کسان برتافتن و تحمل کردن چنان است که نجاست خود را در ایشان می‌مالی، خُلق تو نیک می‌شود از بردباری و خُلق ایشان بد می‌شود از دوانیدن و تعدّی کردن، پس چون این را دانستی، خود را پاک می‌گردان. ایشان را همچو جامه دان، که پلیدی‌های خود را در ایشان پاک می‌کنی و تو پاک می‌گردی و اگر با نفس خود برنمی‌آیی از روی عقل با خویش تقریر ده که ‌«چنان انگارم که عقد‌ی نرفته است، معشوقه‌ای است خراباتی‌، هر‌گه که شهوت غالب می‌شود پیش وی می‌روم». به این طریق حمیّت را و حسد و غیرت را از خود دفع می‌کن تا هنگام آن که ورای این تقریر‌، ترا لذّت مجاهده و تحمّل رو نماید و از محالات ایشان تو را حال‌ها پدید شود. بعد از آن بی آن تقریر تو مرید تحمّل و مجاهده و بر خود حیف گرفتن گردی چون سود خود معیّن درآن بینی.

آورده‌اند که پیغامبر صلّی الله علیه و سلّم با صحابه از غزا آمده بودند فرمود که ‌«طبل را بزنند امشب بر درِ شهر بخسبیم و فردا درآییم‌». گفتند «‌یا رسول اللهّ به چه مصلحت‌؟» گفت «‌شاید که زنان شما را با مردمان بیگانه جمع بینید و متألم شوید و فتنه برخیزد‌» یکی از صحابه نشنید در رفت‌؛ زن خود را با بیگانه یافت. اکنون راه پیغامبر «صلّی اللّه علیه و سلّم» این است که می‌باید رنج کشیدن از دفع غیرت و حمیّت و رنج انفاق و کسوت زن و صدهزار رنج بی‌حد چشیدن تا عالم محمّدی روی نماید. راه عیسی «علیه السلام» مجاهدهٔ خلوت و شهوت ناراندن راه محمد «صلّی الله علیه و سلّم» جور و غصّه‌های زن و مردم کشیدن. چون راه محمّدی نمی‌توانی رفتن باری راه عیسی رو تا به یکبارگی محروم نمانی. اگر صفایی داری که صد سیلی می‌خوری و بَرِ آن را و حاصل آن را تا می‌بینی یا به غیب معتقدی ‌«چون فرموده‌اند و خبر داده‌اند پس چنین چیزی هست صبر کنم تا زمانی که آن حاصل که خبر داده‌اند به من نیز برسد‌» بعد از آن ببینی چون دل بر این نهاده باشی که ‌«من ازین رنج‌ها اگرچه این ساعت حاصلی ندارم عاقبت به گنج‌ها خواهم رسیدن‌» به گنج‌ها رسی و افزون ازان که تو طمع و امید می‌داشتی. این سخن اگر این ساعت اثر نکند بعد از مدّتی که پخته‌تر گردی عظیم اثر کند. زن چه باشد‌؟ عالم چه باشد‌؟ اگر گویی و اگر نگویی او خود همان است و کار خود نخواهد رها کردن بلکه به گفتن (اثر نکند و) بتر شود. مثلاً نانی را بگیر زیر بغل کن و از مردم منع می‌کن و می‌گو که «‌البتّه این را به کس نخواهم دادن‌» چه جای دادن‌؟ اگرچه آن بر درها افتاده است و سگان نمی‌خورند از بسیاری نان و ارزانی، اما چون چنین منع آغاز کردی همه خلق رغبت کنند و دربند آن نان (گردند) که منع می‌کنی و در شفاعت و شناعت آیند که «‌البته خواهیم که آن نان را که پنهان می‌کنی‌» ببینیم علی‌الخصوص که آن نان را سالی در آستین کنی و مبالغه و تأکید می‌کنی در نادادن و نانمودن رغبت‌شان در آن نان از حدّ بگذرد که «‌اَلْاِنْسانُ حَرِیصٌ عَلی ما مُنِعَ‌» هر چند که زن را امر کنی که پنهان شو ورا دغدغهٔ خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشسته‌ای و رغبت را از دو طرف زیادت می‌کنی و می‌پنداری که اصلاح می‌کنی آن خود عین فساد است اگر او را گوهر‌ی باشد که نخواهد که فعل بد کند اگر منع کنی و نکنی او بر آن طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن فارغ باش و تشویش مخور و اگر به‌عکس این باشد باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن‌‌؛ منع جز رغبت را افزون نمی‌کند علی‌الحقیقه.

این مردمان می‌گویند که ‌«ما شمس‌الدّین تبریزی را دیدیم، ای خواجه ما او را دیدیم.» ای غَر‌خواهر کجا دیدی؟ یکی که بر سر بام اشتری را نمی‌بیند می‌گوید که من سوراخ سوزن را دیدم و رشته گذرانیدم. خوش گفته‌اند آن حکایت را که خنده‌ام از دو چیز آید، یکی زنگی سرهای انگشت سیاه کند یا کوری سر از دریچه به‌در‌آورَد، ایشان هم آنند‌؛ اندرون‌ها (ی کور) و باطن‌های کور سر از دریچهٔ قالب به‌در می‌کنند چه خواهند دیدن‌؟ از تحسین ایشان و انکار ایشان چه برد‌؟ پیش عاقل هر دو یک است چون هر دو ندیده‌اند هر دو هرزه می‌گویند. بینایی می‌باید حاصل کردن بعد از آن نظر کردن و نیز چون بینایی حاصل شود هم کی تواند دیدن‌‌، تا ایشان را نباید‌؟. در عالم چندین اولیا اند بینا و واصل و اولیای دیگرند ورای ایشان که ایشان را مستوران حق گویند و این اولیا زاری‌ها می‌کنند که ‌«ای بارخدایا زان مستوران خود یکی را به‌ما بنما!‌» تا ایشانش نخواهند و تا ایشان را نباید هر چند که چشم بینا دارند نتوانندش دیدن. هنوز خراباتیان که قحبه‌اند تا ایشان را نباید کسی نتوانند بدیشان رسیدن و ایشان را دیدن، مستوران حق را بی ارادت ایشان کی تواند دیدن و شناختن‌؟ این کار آسان نیست فرشتگان فرو‌مانده‌اند که «‌وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ‌» ما هم عشقناکیم روحانی‌یم نور محضیم ایشان که آدمیانند مشتی شکم‌خوار خون‌ریز که «یَسْفِکُوْنَ الدِّماءَ» اکنون این همه برای آن است تا آدمی بر خود لرزان شود که فرشتگان روحانی که ایشان را نه مال و نه جاه و نه حجاب (بود) نور محض غذایشان جمال خدا، عشق محض، دور‌بینان‌ِ تیز‌چشم، ایشان میان انکار و اقرار بودند تا آدمی بر خود بلرزد که «‌وه من چه کسم و کجا شناسم‌؟» و نیز اگر بر وی نوری بتابد و ذوقی روی نماید هزار شکر کند خدای را که «‌من چه لایق اینم؟‌» این بار شما از سخن شمس‌الدّین ذوق بیشتر خواهید یافتن زیرا که بادبان کشتی وجود مرد اعتقاد است چون بادبان باشد باد وی را به جای عظیم برد و چون بادبان نباشد سخن باد باشد خوش است عاشق و معشوق میان ایشان بی‌تکلّفی محض این همه تکلّف‌ها برای غیر است هر چیز که غیر عشق است برو حرام است این سخن را تقریر دادمی عظیم ولیکن بی‌گه است و بسیار می‌باید کوشیدن و جوی‌ها کندن تا به حوض دل برسد الا قوم ملولند یا گوینده ملول است و بهانه می‌آورد و اگر‌نه آن گوینده که قوم را از ملالت نَبَرد دو پول نیرزد. هیچ کس را عاشق دلیل نتواند گفتن بر خوبی معشوق و هیچ نتواند در دل عاشق دلیل نشاندن که دال باشد بر بغض معشوق پس معلوم شد که اینجا دلیل کار ندارد اینجا طالب عشق می‌باید بودن اکنون اگر در بیت مبالغه کنیم در حق عاشق آن مبالغه نباشد و نیز می‌بینم که مرید معنی خود را بذل کرد برای صورت شیخ که «ای نقش تو از هزار معنی خوش‌تر» زیرا هر مریدی که بر شیخ آید اول از سر معنی بر می‌خیزد و محتاج شیخ می‌شود.

بهاءالدین سؤال کرد که برای صورت شیخ از معنی خود برنمی‌خیزد بلک از معنی خود برمی‌خیزد برای معنی‌ِ شیخ‌. فرمود نشاید که چنین باشد (که) اگر چنین باشد پس هر دو شیخ باشند. اکنون جهد می‌باید کرد که در اندرون نوری حاصل کنی تا ازین نار تشویشات خلاص یابی و ایمن شوی این کس را که چنین نوری در اندرون حاصل شد که احوال‌های عالم که به دنیا تعلّق دارد مثل منصب و امارت و وزارت در اندرون او می‌تابد مثال برقی می‌گذرد همچنانکه اهل دنیا را احوال عالم غیب از ترس خدا و شوق عالم اولیا دریشان می‌تابد و چون برقی می‌گذرد اهل حق کلی خدا را گشته‌اند و روی به حق دارند و مشغول و مستغرق حقّ‌ند هوس‌های دنیا همچون شهوت عنّین روی می‌نماید و قرار نمی‌گیرد و می‌گذرد اهل دنیا در احوال عقبی بعکس اینند.

فصل هیجدهم - می‌فرمود که تاج الدّین قبایی را گفتند که این دانشمندان: می‌فرمود که تاج الدّین قبایی را گفتند که «این دانشمندان در میان ما می‌آیند و خلق را در راه دین بی‌اعتقاد می‌کنند». گفت «نی ایشان می‌آیند میان ما و ما را بی‌اعتقاد می‌کنند و الّا ایشان حاشا که از ما باشند». مثلا سگی را طوق زرین پوشانیدی وی را با آن طوق سگ شکاری نخوانند؛ شکار‌یی معنی است درو خواه طوق زرین پوش، خواه پشمین‌. آن عالم به جبه و دستار نباشد، عالِمی هنری است در ذات وی که آن هنر اگر در قبا و عبا باشد تفاوت نکند؛ چنانک در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و سلّم) قصد ره‌زنی دین می‌کردند و جامهٔ نماز می‌پوشیدند تا مقلّد‌ی را در راه دین سست کنند زیرا آن را نتوانند کردن تا خود را از مسلمان نسازند واگرنی فرنگی یا جهودی طعن دین کند وی را کی شنوند‌؟ که فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّیْنَ اَلَّذِیْنَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُوْنَ اَلَّذِیْنَ هُمْ یُرَاؤُنَ وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُوْنَ سخن کلی این است‌: آن نور داری آدمیتی نداری آدمیتی طلب کن مقصود این‌ست باقی دراز کشیدن است. سخن را چون بسیار آرایش می‌کنند مقصود فراموش می‌شود. بقّالی زنی را دوست می‌داشت با کنیزک‌ِ خاتون پیغام‌ها کرد که من چنینم و چنانم و عاشقم و می‌سوزم و آرام ندارم و بر من ستم‌ها می‌رود و دی چنین بودم و دوش بر من چنین گذشت قصّه‌های دراز فرو خواند کنیزک به خدمت خاتون آمد گفت‌: «‌بقال سلام می‌رساند و می‌گوید که بیا تا تو را چنین کنم و چنان کنم‌!» گفت «‌به این سردی‌؟» گفت‌: ‌«او دراز گفت اما مقصود این بود‌!» اصل مقصود است باقی دردسر است. فصل بیستم - شریفِ پای‌سوخته گوید:: شریف پای‌سوخته گوید‌:

اطلاعات

منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرمود که شب و روز جنگ می‌کنی و طالب تهذیب اخلاق زن می‌باشی و نجاست زن را به خود پاک می‌کنی، خود را درو پاک کنی بهتر است که او را در خود پاک کنی، خود را به وی تهذیب کن، سوی او رو و آنچ او گوید تسلیم کن اگرچه نزد تو آن سخن محال باشد و غیرت را ترک کن اگرچه وصف رجال است و لیکن بدین وصف نیکو وصف‌های بد در تو می‌آید، از بهر این (معنی) پیغامبر صلی اللّه علیه و سلّم فرمود: «لارُهْبَانِیَّةَ فِی الْاِسْلَامِ» که راهبان را راه‌ِ خلوت بود و کوه‌نشستن و زن ناستدن و دنیا ترک کردن. خداوند عزوجل راهی باریک پنهان بنمود پیغامبر را (صلی الله علیه و سلّم) و آن چیست‌؟ زن خواستن‌؛ تا جور زنان می‌کشد و محال‌های ایشان می‌شنود و برو می‌دوانند و خود را مهذب می‌گرداند وَ اِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیْمٍ جور کسان برتافتن و تحمل کردن چنان است که نجاست خود را در ایشان می‌مالی، خُلق تو نیک می‌شود از بردباری و خُلق ایشان بد می‌شود از دوانیدن و تعدّی کردن، پس چون این را دانستی، خود را پاک می‌گردان. ایشان را همچو جامه دان، که پلیدی‌های خود را در ایشان پاک می‌کنی و تو پاک می‌گردی و اگر با نفس خود برنمی‌آیی از روی عقل با خویش تقریر ده که ‌«چنان انگارم که عقد‌ی نرفته است، معشوقه‌ای است خراباتی‌، هر‌گه که شهوت غالب می‌شود پیش وی می‌روم». به این طریق حمیّت را و حسد و غیرت را از خود دفع می‌کن تا هنگام آن که ورای این تقریر‌، ترا لذّت مجاهده و تحمّل رو نماید و از محالات ایشان تو را حال‌ها پدید شود. بعد از آن بی آن تقریر تو مرید تحمّل و مجاهده و بر خود حیف گرفتن گردی چون سود خود معیّن درآن بینی.
هوش مصنوعی: فرمودند که اگر شب و روز در حال تلاش برای بهبود اخلاق خود و دیگران هستی و در پی پاک کردن ناپاکی‌ها هستی، بهتر است که ابتدا خود را پاکسازی کنی. به جای اینکه خود را به خاطر رفتارهای دیگران تحت فشار قرار دهی، باید خود را اصلاح کنی و به سخنان دیگران گوش دهی و اگرچه ممکن است برخی از آنچه می‌گویند به نظرت غیر ممکن بیاید، تسلیم آن‌ها بشوی. غیرت و قضاوت‌های سخت را کنار بگذار، زیرا این‌ها ممکن است صفات نیکو را در تو تحت تاثیر قرار دهند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند که در اسلام راهبان وجود ندارند، یعنی اینکه درست نیست که انسان خود را از دنیا و ارتباطات انسانی جدا کند. خداوند راهی نهان به پیامبر نشان داد که آن خواست زنان است؛ به این دلیل که انسان باید با مشکلات و چالش‌هایی که از طرف زنان می‌آید مقابله کند و در این راه خود را اصلاح نماید. بهتر است بر سختی‌ها صبر کنی و تحمل داشته باشی، چون با این کار اخلاق خود را تقویت می‌کنی و در عین حال می‌توانی از ناپاکی‌ها و بدی‌ها نیز دور شوی. اگر با نفس خود مشکل داری، با عقل خود اینگونه فکر کن که گویی هنوز وارد روابط نشدی و هرگاه تمایل به شهوت پیدا کردی، به این رابطه روی بیاور. با این نگرش می‌توانی حسد، غیرت و قضاوت‌های سخت را از خود دور کنی تا زمانی که لذتی که از تلاش و تحمل حاصل می‌شود، در تو نمایان شود و از مشکلات دیگران هم درک و تجربه‌ای کسب کنی. در نهایت، بدون فکر کردن به این مسائل، به دقت تحمل و مجاهدت را یاد بگیر و به خودت اهمیت بدهید چون در این راه، سود خود را در خواهی یافت.
آورده‌اند که پیغامبر صلّی الله علیه و سلّم با صحابه از غزا آمده بودند فرمود که ‌«طبل را بزنند امشب بر درِ شهر بخسبیم و فردا درآییم‌». گفتند «‌یا رسول اللهّ به چه مصلحت‌؟» گفت «‌شاید که زنان شما را با مردمان بیگانه جمع بینید و متألم شوید و فتنه برخیزد‌» یکی از صحابه نشنید در رفت‌؛ زن خود را با بیگانه یافت. اکنون راه پیغامبر «صلّی اللّه علیه و سلّم» این است که می‌باید رنج کشیدن از دفع غیرت و حمیّت و رنج انفاق و کسوت زن و صدهزار رنج بی‌حد چشیدن تا عالم محمّدی روی نماید. راه عیسی «علیه السلام» مجاهدهٔ خلوت و شهوت ناراندن راه محمد «صلّی الله علیه و سلّم» جور و غصّه‌های زن و مردم کشیدن. چون راه محمّدی نمی‌توانی رفتن باری راه عیسی رو تا به یکبارگی محروم نمانی. اگر صفایی داری که صد سیلی می‌خوری و بَرِ آن را و حاصل آن را تا می‌بینی یا به غیب معتقدی ‌«چون فرموده‌اند و خبر داده‌اند پس چنین چیزی هست صبر کنم تا زمانی که آن حاصل که خبر داده‌اند به من نیز برسد‌» بعد از آن ببینی چون دل بر این نهاده باشی که ‌«من ازین رنج‌ها اگرچه این ساعت حاصلی ندارم عاقبت به گنج‌ها خواهم رسیدن‌» به گنج‌ها رسی و افزون ازان که تو طمع و امید می‌داشتی. این سخن اگر این ساعت اثر نکند بعد از مدّتی که پخته‌تر گردی عظیم اثر کند. زن چه باشد‌؟ عالم چه باشد‌؟ اگر گویی و اگر نگویی او خود همان است و کار خود نخواهد رها کردن بلکه به گفتن (اثر نکند و) بتر شود. مثلاً نانی را بگیر زیر بغل کن و از مردم منع می‌کن و می‌گو که «‌البتّه این را به کس نخواهم دادن‌» چه جای دادن‌؟ اگرچه آن بر درها افتاده است و سگان نمی‌خورند از بسیاری نان و ارزانی، اما چون چنین منع آغاز کردی همه خلق رغبت کنند و دربند آن نان (گردند) که منع می‌کنی و در شفاعت و شناعت آیند که «‌البته خواهیم که آن نان را که پنهان می‌کنی‌» ببینیم علی‌الخصوص که آن نان را سالی در آستین کنی و مبالغه و تأکید می‌کنی در نادادن و نانمودن رغبت‌شان در آن نان از حدّ بگذرد که «‌اَلْاِنْسانُ حَرِیصٌ عَلی ما مُنِعَ‌» هر چند که زن را امر کنی که پنهان شو ورا دغدغهٔ خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشسته‌ای و رغبت را از دو طرف زیادت می‌کنی و می‌پنداری که اصلاح می‌کنی آن خود عین فساد است اگر او را گوهر‌ی باشد که نخواهد که فعل بد کند اگر منع کنی و نکنی او بر آن طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن فارغ باش و تشویش مخور و اگر به‌عکس این باشد باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن‌‌؛ منع جز رغبت را افزون نمی‌کند علی‌الحقیقه.
هوش مصنوعی: روزی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با صحابه در حال بازگشت از جنگ بودند و فرمودند: «امشب بر در شهر طبل بزنید و بخوابیم، فردا وارد می‌شویم». صحابه از ایشان پرسیدند: «چرا ای رسول الله؟» ایشان پاسخ دادند: «شاید زنان شما را با مردان بیگانه بیابید و دچار ناراحتی و فتنه شوید». یکی از صحابه این صحبت را نشنید و رفت و زن خود را در کنار بیگانه پیدا کرد. در واقع، راه پیامبر این است که باید رنج و سختی‌هایی از جمله غیرت و حمیّت و مشکلات ناشی از مخارج و پوشش زنان را تحمل کرد تا حقیقت محمدی ظهور کند. در حالی که راه عیسی بر مجاهده و دوری از شهوات است، راه محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله پر از رنج و غصه‌های ناشی از زنان و مردم است. اگر نتوانستی مسیر پیامبر را طی کنی، به دنبال راه عیسی برو تا هرگز از رحمت محروم نشوی. اگر در دلت امیدی باشد که بر اثر تحمل رنج‌ها به گنج‌های بزرگ خواهی رسید، با پذیرش این سختی‌ها به آن گنج‌ها خواهی رسید؛ حتی اگر در لحظه حاصلی نداشته باشی. هرچند این موضوع در ابتدا تأثیر نداشته باشد، با گذشت زمان و با پخته‌تر شدن، اثر آن نمایان خواهد شد. اگر درباره یک زن یا یک موضوع خاص صحبت کنی یا سکوت کنی، آن موضوع همچنان باقی خواهد ماند و تغییر نخواهد کرد. به عنوان مثال، اگر تصمیم بگیری نانی را پنهان کنی و به دیگران بگویی که هرگز آن را نخواهی داد، توجه مردم به همان نان بیشتر خواهد شد، هرچند که آن نان بر روی زمین باشد و هیچ کس آن را نخواهد، اما وقتی شما از دادن آن خودداری می‌کنی، دیگران بیشتر به آن علاقه‌مند می‌شوند. به همین صورت، اگر از زنی بخواهی که پنهان شود، احتمالاً بیشتر برای او تحریک و رغبت ایجاد می‌کنی. در واقع، این نوع منع کردن تنها باعث افزایش تمایل و توجه به آن چیز خواهد شد و هر کسی که دارای طبیعت نیکو باشد، در ابتدا به راه خود ادامه خواهد داد، و نباید از این بابت نگران باشی. در نهایت، منع کردن تنها رغبت را بیشتر می‌کند.
این مردمان می‌گویند که ‌«ما شمس‌الدّین تبریزی را دیدیم، ای خواجه ما او را دیدیم.» ای غَر‌خواهر کجا دیدی؟ یکی که بر سر بام اشتری را نمی‌بیند می‌گوید که من سوراخ سوزن را دیدم و رشته گذرانیدم. خوش گفته‌اند آن حکایت را که خنده‌ام از دو چیز آید، یکی زنگی سرهای انگشت سیاه کند یا کوری سر از دریچه به‌در‌آورَد، ایشان هم آنند‌؛ اندرون‌ها (ی کور) و باطن‌های کور سر از دریچهٔ قالب به‌در می‌کنند چه خواهند دیدن‌؟ از تحسین ایشان و انکار ایشان چه برد‌؟ پیش عاقل هر دو یک است چون هر دو ندیده‌اند هر دو هرزه می‌گویند. بینایی می‌باید حاصل کردن بعد از آن نظر کردن و نیز چون بینایی حاصل شود هم کی تواند دیدن‌‌، تا ایشان را نباید‌؟. در عالم چندین اولیا اند بینا و واصل و اولیای دیگرند ورای ایشان که ایشان را مستوران حق گویند و این اولیا زاری‌ها می‌کنند که ‌«ای بارخدایا زان مستوران خود یکی را به‌ما بنما!‌» تا ایشانش نخواهند و تا ایشان را نباید هر چند که چشم بینا دارند نتوانندش دیدن. هنوز خراباتیان که قحبه‌اند تا ایشان را نباید کسی نتوانند بدیشان رسیدن و ایشان را دیدن، مستوران حق را بی ارادت ایشان کی تواند دیدن و شناختن‌؟ این کار آسان نیست فرشتگان فرو‌مانده‌اند که «‌وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ‌» ما هم عشقناکیم روحانی‌یم نور محضیم ایشان که آدمیانند مشتی شکم‌خوار خون‌ریز که «یَسْفِکُوْنَ الدِّماءَ» اکنون این همه برای آن است تا آدمی بر خود لرزان شود که فرشتگان روحانی که ایشان را نه مال و نه جاه و نه حجاب (بود) نور محض غذایشان جمال خدا، عشق محض، دور‌بینان‌ِ تیز‌چشم، ایشان میان انکار و اقرار بودند تا آدمی بر خود بلرزد که «‌وه من چه کسم و کجا شناسم‌؟» و نیز اگر بر وی نوری بتابد و ذوقی روی نماید هزار شکر کند خدای را که «‌من چه لایق اینم؟‌» این بار شما از سخن شمس‌الدّین ذوق بیشتر خواهید یافتن زیرا که بادبان کشتی وجود مرد اعتقاد است چون بادبان باشد باد وی را به جای عظیم برد و چون بادبان نباشد سخن باد باشد خوش است عاشق و معشوق میان ایشان بی‌تکلّفی محض این همه تکلّف‌ها برای غیر است هر چیز که غیر عشق است برو حرام است این سخن را تقریر دادمی عظیم ولیکن بی‌گه است و بسیار می‌باید کوشیدن و جوی‌ها کندن تا به حوض دل برسد الا قوم ملولند یا گوینده ملول است و بهانه می‌آورد و اگر‌نه آن گوینده که قوم را از ملالت نَبَرد دو پول نیرزد. هیچ کس را عاشق دلیل نتواند گفتن بر خوبی معشوق و هیچ نتواند در دل عاشق دلیل نشاندن که دال باشد بر بغض معشوق پس معلوم شد که اینجا دلیل کار ندارد اینجا طالب عشق می‌باید بودن اکنون اگر در بیت مبالغه کنیم در حق عاشق آن مبالغه نباشد و نیز می‌بینم که مرید معنی خود را بذل کرد برای صورت شیخ که «ای نقش تو از هزار معنی خوش‌تر» زیرا هر مریدی که بر شیخ آید اول از سر معنی بر می‌خیزد و محتاج شیخ می‌شود.
هوش مصنوعی: این مردم می‌گویند که شمس‌الدین تبریزی را دیده‌اند. اما آیا واقعاً او را دیدید؟ کسی که حتی نمی‌تواند یک شتر را از بالای بام ببیند، چطور می‌تواند ادعا کند که سوراخ سوزن را دیده و از آن نخ عبور داده است؟ در حقیقت، خنده‌ام از دو چیز می‌آید: یکی از دیدن شخصی با انگشتان تیره و دیگری از کسی که بدون دیدن واقعیت، فقط به پاسخ قضاوت می‌کند. درونی‌ها و حقیقت‌های نادان حتی نمی‌توانند از دروازه قالب خود فراتر بروند و چه چیزی را خواهند دید؟ نه چیزی از تحسین آنها داریم و نه از انکارشان. زیرا برای انسان‌های عاقل، هر دو یکسان است چون هیچکدام چیزی ندیده‌اند و فقط سخن بیهوده می‌گویند. بینایی باید به دست‌آمده و پس از آن، توانایی دیدن حاصل شود و تا وقتی که این شرایط وجود نداشته باشد، صحبتی از آن‌ها نیست. در عالم، ولی‌های زیادی وجود دارند که بینا و آگاه‌اند، اما برخی دیگر که مخفی‌اند و به آنها "مستوران حق" می‌گویند، وجود دارند که بر ما زاری می‌کنند تا یکی از آنها را به ما بنمایانند، اما تا زمانی که خود نخواهند، دیگران نمی‌توانند آن‌ها را ببینند. هنوز هم کسانی که گمراه‌اند، نمی‌توانند به این مستوران حق نزدیک شوند و آنها را بشناسند. این کار آسان نیست، حتی فرشتگان هم فرو مانده‌اند و از خداوند تحسین می‌کنند. انسان‌ها همواره باید به خود لرزان باشند، زیرا فرشتگان روحانی نه مال دارند و نه جاه، و تنها غذای آنها جمال خدا و عشق است. این نگرانی‌ها همه برای آن است که انسان به این فکر کند که "من چه کسی هستم و چگونه می‌توانم خود را بشناسم؟" و اگر نوری به او بتابد و لذتی را احساس کند، باید هزار بار از خداوند شکر کند که "من چه لایق اینم؟" اکنون شما باید از سخنان شمس‌الدین بیشتر لذت ببرید، زیرا باور قوی انسان مانند بادبان کشتی است که او را به مکان‌های بزرگ می‌برد. انسان وقتی به عشق واقعی برسد، دیگر تمامی تکلف‌ها را برای غیر برمی‌دارد، چون هر چیزی که غیر از عشق باشد، برای او حرام است. این بحث بسیار عمیق است و نیاز به تلاش و کوشش بسیار دارد تا به عمق دل برسد، اما برخی افراد خسته‌اند یا بهانه‌هایی می‌آورند. در حقیقت، هیچ عاشق نمی‌تواند دلیلی برای خوبی معشوق خود بیان کند و هیچ‌کس نمی‌تواند در دل عاشق دلیل بر تنفر از معشوق قرار دهد. بنابراین، در اینجا دلیلی وجود ندارد و تنها باید جویای عشق بود. اگر بخواهیم درباره عشق مبالغه کنیم، این علم بیهوده است. همچنین من می‌بینم که مریدان برای وجهه شیخ خود را فدای معانی عمیق می‌کنند، زیرا هر مریدی که به شیخ نزدیک می‌شود، ابتدا از معانی بلند برمی‌خیزد و نیازمند به او می‌شود.
بهاءالدین سؤال کرد که برای صورت شیخ از معنی خود برنمی‌خیزد بلک از معنی خود برمی‌خیزد برای معنی‌ِ شیخ‌. فرمود نشاید که چنین باشد (که) اگر چنین باشد پس هر دو شیخ باشند. اکنون جهد می‌باید کرد که در اندرون نوری حاصل کنی تا ازین نار تشویشات خلاص یابی و ایمن شوی این کس را که چنین نوری در اندرون حاصل شد که احوال‌های عالم که به دنیا تعلّق دارد مثل منصب و امارت و وزارت در اندرون او می‌تابد مثال برقی می‌گذرد همچنانکه اهل دنیا را احوال عالم غیب از ترس خدا و شوق عالم اولیا دریشان می‌تابد و چون برقی می‌گذرد اهل حق کلی خدا را گشته‌اند و روی به حق دارند و مشغول و مستغرق حقّ‌ند هوس‌های دنیا همچون شهوت عنّین روی می‌نماید و قرار نمی‌گیرد و می‌گذرد اهل دنیا در احوال عقبی بعکس اینند.
هوش مصنوعی: بهاءالدین پرسید که آیا تصویر شیخ از معنای خود برنمی‌خیزد، بلکه از معنای شیخ نشأت می‌گیرد. او پاسخ داد که نباید این‌گونه باشد، زیرا اگر چنین باشد، هر دو شیخ خواهند بود. اکنون باید تلاش کرد تا در دل نوری به دست آید تا از این ناراحتی‌ها رهایی یابد و احساس امنیت کند. کسی که چنین نوری در دلش او را روشن کند، احوال دنیای مادی مانند مقام‌ها و پست‌ها در دل او مانند نور برق می‌تابد. مانند اینکه اهل دنیا به احوال غیب، به خاطر ترس از خدا و اشتیاق به عالم اولیاء توجه دارند. وقتی نور در دل کسی تابید، او به خداوند توجه می‌کند و غرق در حقیقت می‌شود و آرزوهای دنیوی مانند هوس‌های زودگذر نمی‌تواند او را به خود مشغول کند و باعث توقف او نشود. اما اهل دنیا در مورد آخرت دقیقاً برعکس این حالت را دارند.

حاشیه ها

1396/11/16 21:02
اعظم سادات

اَلْاِنْسانُ حَرِیصٌ عَلی ما مُنِعَ هرچند که زن را امر کنی که پنهان شو ورا دغدغهٔ خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت بآن زن بیش گردد پس تو نشستهٔ و رغبت را از دو طرف زیادت میکنی و میپنداری که اصلاح میکنی آن خود عین فسادست اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند اگر منع کنی و نکنی او بران طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن فارغ باش و تشویش مخور و اگر بعکس این باشد باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن منع جز رغبت را افزون نمیکند علی الحقیقه.”
متن بسیار زیباست

1402/03/14 09:06
رضا از کرمان

سلام 

  دراین بخش از کتاب جناب مولانا به مقام والای زن اشاره میکند و جهت تذهیب نفس به مردان مدارا کردن وتسلیم بودن درمقابل امر زنان را توصیه میکند و باعنایت به خودبزرگ بینی وغیرت مردانه که از خصایص مردان محسوب میشوداین راه که الحق والنصاف کاری دشوار برای مردان است را پیشنهاد داده  ومیگوید بجای اینکه با پرخاش وتعصب دنبال رفع عیوب زنان باشی با صبر کردن وتسلیم بودن سعی در تهذیب نفس خود داشته باشید و حتی اگر بر نفس خود نمیتوانی غلبه کنی تصور کن که همسرت همچون معشوقه توست تا بدین طریق حسد وغیرت وتعصبهای جاهلانه از تو رخت بر بندد وجای خود را به لذت مجاهده وصبر وتسلیم دهد ودر جای دیگر  فقر عیسوی که همان ازدواج نکردن است را مورد نکوهش قرار میدهد وفقر محمدی که عبارت از ازدواج وتحمل سختی زندگانی مشترک وصبر در مقابل به قول ایشان محالات زنان است را با امعان نظر به حدیث رسول اکرم که فرموده هیچ رهبانیتی در اسلام نیست رجحان داده ودر آخر نیز توصیه میکند که زنان را به جهت غیرت وتعصب خشک محبوس ومحصور نکنید وبگذارید آزادانه زندگی کنندو میگوید گوهر عفت وپاکدامنی در زنان میبایست ذاتی ودرونی باشد وبا تحمیل وفشار نمیتوانی زنی را پاکدامن کنی وشاید بدین طریق بصورت تصنعی خویش را عفیف بنماید ولی اصل قضیه چیز دیگری است 

 با توجه به زمان ودوره حیات مولانا وحتی نگاه جامعه اروپا به مقوله زن که به گفته ویل دورانت در تاریخ تمدن ، زن را در قرون وسطی به عنوان شر وخطری خانگی  ومصیبتی مطوب میدانسته اند (تاریخ تمدن ج1ص2956) نشان دهنده ژرف اندیشی وآزادگی این نابغه بشری است روحش شاد  

1402/11/18 13:02
رضا از کرمان

 سلام

در بخش سوم اشاره به رباعی شماره 879 دارد آنجا که فرموده :

ای ظل تو از سایه طوبی خوشتر

ای رنج تو از راحت عقبی خوشتر

پیش از رخ تو  بنده معنی بودم 

ای نقش تو از هزار معنی  خوشتر

 زیرا هر مریدی که بر شیخ آید اول از سر معنی بر میخیزد ، ومحتاج شیخ میگردد. 

  شاد باشید