گنجور

من بیانه نورنا الله بنور عرفانه

الحمدلله الاول الذی ماوفی حقکبریائه مجتهد ولاجاهد، الاخر الذیکل موجود الی عتبة جلاله قاصد، الظاهر الذی بهرت آیاته العقول فلایجحده جاحد، الباطن الذیکل ذرة فی السموات و الارض علی وحدانیّته علم شاهد، السماء قبّته و ایوانه و الارض فراشه و میدانه البسیط بساط و شاذروانه، و انه قلوب العارفین اکرّته و القضاء صولجانه، الجنة رحمته و خازن الجنة رضوانه، النّار سجنه و مالکها سجانه، القیامة مجمعه الاکبر و مظالمه الاعظم و دیوانه «فمن یعمل مثقال ذرّه خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّه شراً یره» مکیاله و میزانه، عمّ العالمین رأفته و احسانه و شمل العاصین رحمته و غفرانه من غاص فی بحراوصافهکل لسانه و من جال فی میدان جلاله تقاعس و ان طال جولانه «کلّ یوم هو فی شان» فاحذروا مخالفة من هذا شأنه. بعث نبیّنا محمداً صلی الله علیه و سلم العنایة الازلیّة بضاعته و انشقاق القمر اشارته، «و ان یکاد الذین کفروا» تعویذه و تمیمته، «ما زاغ البصر و ماطغی» همته و رتبته الدنیا مفقوده و العقبی موجوده و الرّب معبوده و المعبوده مقصوده و الله عاصمه و جبرئیل خادمه و البراق مرکبه و المعراج سفرته و سدره المنتهی مقامه و قاب قوسین مطلبه و مرامه و الصدیق عاشقة و مستهامه، الفاروق عدله و حسامه و ذوالنورین، ختنه و امامه و المرتضی شجاعه و صمصامه علیهم رضوان الله و سلامه.

مناجات: ای ملکی که ذاتت باقی و قایم است و ملکی و دولتی که تو بخشی دایم است، مُلک توحیدمان تو داده ای بی سابقهٔ خدمت و بی لاحقهٔ طاعت، تاج زرین «ولقدکرمنا» بر فرق ما نهاده ای، به ناشکری ما و به تقصیر ما به تاراج قهر از سرما برمگیر. دشمن ابلیس به قصد ما،گرد ما تکاپوی می کند مکرها می اندیشد تا جامهٔ آشنایی و خلعت روشنائی از سرما برکشد. ای خالق دشمن و دوست! این بندگان را دشمن کام او مگردان. دوست شفیع و نور رفیع پیغامبر ماست صلوات الله علیه کمر شفاعت بر میان بسته است و برگوشهٔ صراط ایستاده تا زمرۀ امت را از دود عذاب، بسلامت گذراند. آن آفتاب عالم و رحمت بنی آدم را بر ما مشفق و مهربان گردان و به ستاری خویش ما را از او خجل مگردان. ای مُلک تو را از ثواب دادن مطیعان زیانی نی، و از عذاب کردن مجرمان سودی نی! به حق جگرهای کباب گشته از تاب آتش محبت تو که جگر ما را به آتش فراق ابد سوخته مگردان. هرچه خواهی، توانی کرد و هر عتاب که فرمایی، سزاوار آنیم و جز فضل و رحمت تو حیله و چاره ندانیم، ای چاره گر بیچارگان و ای پناه آوارگان! سایهٔ لطف ابدی بر سر ما انداز و انعام عامت که دل دوستان را صدف دُرِ توحیدکرده است، آلایش ما را بدان انعام، آرایش گردان. صدف دل ما را به دست تلف، عذاب مده. پیش خَلَف و سَلف ما را رسوا مکن. چون جهان بکام توست و فلک غلام توست و قاهران آسمان و زمین مقهور تواند و نیّرات درخشان،گدای نور تواند و ملوک و سلاطین زکات خوار دولت منصور تواند، از چنین دولتی که ما را واقف کردی محروم مگردان، ما را تمام از خود، بیخودگردان.

اطلاعات

منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.