گنجور

شمارهٔ ۲۷۶

ز حجاب عشق خون شد جگرم کنم چه چاره
که تو در کنارم و من ز تو مانده بر کناره
گر از الفت دل تو شکند دلم چه حیرت
که دل من آبگینه دل تست سنگ خاره
نگری به اشک گرمم چو به چشم کم نظر کن
که به خرمن که آتش نگرفت از این شراره
شمرد چسان برت کس غم بیشتر ز پیشم
که فزون ز هر حسابست و برون ز هر شماره
مه من تو راست یارب چه قدر صفای طلعت
که نماید از بناگوش تو عکس گوشواره
به گدا چگونه طفلی چو تو سر فرود آرد
که قدم به تخت شاهی زده‌ای ز گاهواره
چه تفاوت ار نمائی رخ اگر نه کز تو دارم
نه شکیب بستن چشم و نه طاقت نظاره
نگرم چگونه سیرت که تو را چو بینم از خود
روم و به خود نیایم که ببینمت دوباره
چه شد اینکه به در شد مه که اگر خطی و خالی
بودش درست ماند به رخ تو ماه پاره
چو غبار من فتاده ز پی سمندت اما
چه غم پیاده داری تو که میروی سواره
ز طرب چگونه مشتاق فسرده جان زند دم
که به ملک شادکامی دل اوست هیچ کاره

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز حجاب عشق خون شد جگرم کنم چه چاره
که تو در کنارم و من ز تو مانده بر کناره
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که دلم بسیار درد بکشد. چه کنم که تو در کنارم هستی و من از دوری تو در غم و حسرت به سر می‌برم.
گر از الفت دل تو شکند دلم چه حیرت
که دل من آبگینه دل تست سنگ خاره
هوش مصنوعی: اگر دل تو از محبت دور شود، دلم چه جای تعجب دارد؟ دل من مانند شیشه‌ای است که بر دل تو تکیه دارد و تو سنگی سفت و سختی.
نگری به اشک گرمم چو به چشم کم نظر کن
که به خرمن که آتش نگرفت از این شراره
هوش مصنوعی: نگاه کن که چقدر به من گرمی می‌بخشی. اگر کمی به من توجه کنی، می‌بینی که آتش وجودم از این جرقه‌ی عشق روشن نمی‌شود.
شمرد چسان برت کس غم بیشتر ز پیشم
که فزون ز هر حسابست و برون ز هر شماره
هوش مصنوعی: نگران کسی نباش که بیشتر از من غم دارد، چرا که غم او خیلی بیشتر از آن چیزی است که بتوان شمارش کرد یا به حساب آورد.
مه من تو راست یارب چه قدر صفای طلعت
که نماید از بناگوش تو عکس گوشواره
هوش مصنوعی: ای خدا، ماه من تو هستی. چه اندازه زیبایی چهره‌ات که از گوش‌هایت تصویر گوشواره‌هایت را نمایش می‌دهد.
به گدا چگونه طفلی چو تو سر فرود آرد
که قدم به تخت شاهی زده‌ای ز گاهواره
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کودکی مانند تو، که هنوز در گهواره است، سر به زیر آورد و خضوع کند، در حالی که به مقام پادشاهی دست یافته است؟
چه تفاوت ار نمائی رخ اگر نه کز تو دارم
نه شکیب بستن چشم و نه طاقت نظاره
هوش مصنوعی: اگر زیبایی‌ات را نبینم، چه فرقی می‌کند؟ نه می‌توانم بر چشم‌هایم چشمی ببندم و نه قادر به تحمل نظاره تو هستم.
نگرم چگونه سیرت که تو را چو بینم از خود
روم و به خود نیایم که ببینمت دوباره
هوش مصنوعی: وقتی تو را می‌بینم، چهره‌ات به حدی جذاب است که می‌خواهم از خودم دور شوم و فقط به دیدن تو فکر کنم، انگار که نمی‌خواهم دوباره به خودم برگردم.
چه شد اینکه به در شد مه که اگر خطی و خالی
بودش درست ماند به رخ تو ماه پاره
هوش مصنوعی: چرا که ماه زیبایی از آسمان پایین آمده، اگرچه ممکن است نقصی در او باشد، اما همچنان درخشانی‌اش به یادگار مانده و به قشنگی وصف‌ناپذیری ادامه می‌دهد.
چو غبار من فتاده ز پی سمندت اما
چه غم پیاده داری تو که میروی سواره
هوش مصنوعی: به خاطر تو، من مانند غباری هستم که از دنبالت افتاده، اما تو که با شتاب و سوار بر اسبت می‌روی، چه غمی داری از من که پیاده‌ام؟
ز طرب چگونه مشتاق فسرده جان زند دم
که به ملک شادکامی دل اوست هیچ کاره
هوش مصنوعی: آدمی که در شوری و شادمانی است، نمی‌تواند به کسی که دلی غمگین و پژمرده دارد، حسادت کند. زیرا آن شخص دلش به شادی و خوشبختی دیگری خوش نیست و در واقع خودش هیچ نقشی در این خوشحالی ندارد.