بخش ۱ - باب زاهد و مهمان او
رای گفت برهمن را: شنودم مثل بدکردار متهور که درایذا غلو نماید، و چون بمثل آن مبتلا شود در پناه توبت و انابت گریزد. اکنون بازگوید مثل آنکه پیشه خود بگذارد و حرفی دیگر اختیار کند، و چون از ضبط آن عاجز آید رجوع او بکار خود میسر نگردد و متحیر و متاسف فروماند.
برهمن جواب داد که: لکل عمل رجال؛ هر که از سمت موروث و هنر مکتسب اعراض نماید و خود را در کاری افگند که لایق حال او نباشد و موافق اصل او، لاشک در مقام تردد و تحیر افتد و تلهف و تحسر بیند و سودش ندارد و بازگشتن بکار او تیسیر نپذیرد، هرچند گفتهاند که: الحرفة لاتنسی ولکن دقائقها تنسی. مرد باید که بر عرصه عمل خویش ثبات قدم برزد و بهر آرزو دست در شاخ تازه نزند و بجمال شکوفه و طراوت برگ آن فریفته نشود، چون بحلاوت ثمرت و یمن عاقبت واثق نتواند بود. قال النبی علیه الصلوة و السلم. من رزق من شیء فلیلزمه. و از امثال این مقدمه حکایت آن زاهد است. رای پرسید که: چگونه است آن؟
گفت:
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
لطفا با متن ساده بنویسید
سپاس گزارم
خیلی دنبال متن اصلی کلیله و دمنه گشتم
رای به برهمن گفت: مَثَل ِ آن بدکردار ِ گستاخ را شنیده ام که در ستمگری زیاده روی می کند، و وقتی که کسی مانند ِ آن را به خودش بکند، به توبه و زاری پناه می برد.
اکنون مَثَل ِ آن را باز می گوید که کار ِ خودش را وا نهد و حرفه های دیگری را برگزیند. و چون می بیند که قادر به یادگیری آن نیست، دیگر امکان ِ این که به کار ِ قبلی خودش هم بازگردد فراهم نیست و تعجب زده و پشیمان، فرو می مانَد.
برهمن جواب داد: هر عملی، مردان ِ خود را می طلبد. هر کسی که از سِمَت و پیشه ی موروثی و خانوادگی خود و هنری که آموخته است درگذرد و وارد کاری شود که لایق حال او نباشد و با اصل او موافق نباشد، بی تردید در آن موفق نمی شود و سرگشته می شود و اندوه می بیند و حسرت می خورد که دیگر فایده ای ندارد. و بازگشتن از این راه، به کار ِ او نخواهد آمد.
هرچند که گفته اند که حرفه و پیشه ی آدمی، فراموشش نخواهد شد، اما در حقیقت دقیقه ها و نکته های آن پیشه، فراموش خواهد شد.
مرد باید که ....
این هم برای پارسای گرامی که «با متن ِ ساده» می خواست.
شمس الحق عزیز به گمانم منظور ایشان نبود که کلیله و دمنه را تغییر دهید! می خواست این حکایت را به متن ساده بداند. و حق می دهم. واژه های این حکایت در فارسی امروز رایج نیستند.
و این کار شما و بنده است که اگر می دانیم، آن را ساده کنیم تا علاقه ایجاد شود به مطالعه ی متون ِ کهن