گنجور

بخش ۱۴

و مرا همین بدل می‌آید که این موش چندین قوت بدلیریی می‌تواند کرد. تبری طلب تا سوراخ او بگشایم و بنگرم که او را ذخیرتی و استظهاری هست که بقوت آن اقدام می‌تواند نمود. در حال تبر بیاوردند، و من آن ساعت در سوراخ دیگر بودم و این ماجرا می‌شنودم. و در سوارخ من هزار دینار وبد. ندانستم که کدام کس نهاده بود، لکن بران می‌غلتید می‌و شاد یدل و فرح طبع من ازان می‌افزود،و هرگاه که ازان یا دمی کردمی نشاط در من ظاهر گشتی. مهمان زمین بشکافت تا بزر رسید، برداشت و زاهد را گفت: بیش آن تعرض نتواند رسید. من این سخن می‌شنودم و اثر ضعف و انکسار و دلیل حیرت و انخزال در ذات خویش می‌دیدم، و بضرورت از سوراخ خویش نقل بایست کرد.

و نگذشت، بس روزگاری که حقارت نفس و انحطاط منزلت خویش در دل موشان بشناختم،و توقیر و احترام و ایجاب و اکرام معهود نقصان فاحش پذیرفت، و کار از درجت تبسط بحد تسلط رسید،و تحکمهای بی وجه در میان آمد، و همان عادت بر سله جستن توقع نمودند، چون دست نداد از متابعت و مشایعت من اعراض کردند و بایک دیگر گفتند «کار او بود و سخت زود محتاج تعهد ما خواهد شد. » در جمله بترک من بگفتند و بدشمنان من پیوستند، و روی بتقریر معایب من آوردند و در نقص نفس من داستانها ساختند و بیش ذکر من بخوبی بر زبان نراندند.

و مثل مشهور است که من قل ماله هان علی اهله. پس با خود گفتم: هر که مال ندارد او را اهل و تبع و دوست و بذاذر و یار نباشد، و اظهار مودت و متانت رای و رزانت رویت بی مال ممکن نگردد، و بحکم این مقدمات می‌وان دانست که تهی دست اندک مال اگر خواهد که در طلب کاری ایستد درویشی او را بنشاند، و هراینه از ادراک آرزو و طلب نهمت باز ماند، چنانکه باران تابستان در اوادیها ناچیز گردد، نه بآب دریا تواند رسید و نه بجویهای خرد تواند پیوست، چه او را مددی نیست که بنهایت همت برساند. و راست گفته‌اند که «هرکه بذاذر ندارد غریب باشد، ذکر او زود مدروس شود، هرکه مالی ندارد از فایده رای و عقل بی بهره ماند،در دنطا و آخرت بمرادی نرسد. »چه هرگاه که حاجتمند گشت جمع دوستانش چون بنات نعش پراگنند، و افواج غم و اندوه چون پروین گرد آید، و بنزدیک اقران و اقربا و کهتران خودخوار گردد

نه بذاذر بود بنرم و درشت
که برای شکم بود هم پشت
چو کم آمد براه توشه تو
ننگرد در کلاه گوشه تو

و بسیار باشد که بسبب قوت خویش و نفقه عیال مضطر شود بطلب روزی از وجه نامشروع، و تبعت آن حجاب نعیم آخرت گردد و شقاوت ابدی حاصل آید. خسر الدنیا و الاخرة. و حقیقت بداند که درخت که در شورستان روید و از هر جانب آسیبی می‌یابد نیکو حال تر از درویشی است که بمردمان محتاج باشد، که مذلت حاجت کار دشوار است. و گفته اند: عزالرجل استغناوه عن الناس. » و در ویشی اصل بلاها، و داعی دشمنایگی خلق و، رباینده شرم و مروت، و زایل کننده زور و حمیت و، مجمع شر و آفت است، و هرکه بدن درماند چاره نشناسد از آنکه حجاب حیا از میان برگیرد.

و چون پرده شرم بدرید مبغوض گردد، و بایذا مبتلا شود و شادی در دل او بپژمرد، و استیلای غم خرد را بپوشاند، و ذهن و کیاست و حفظ و حذاقت براطلاق در تراجع افتد، و آن کس که بدین آفات ممتحن گشت هرچه گوید و کند برو آید، و منافع رای راست و تدبیر درست در حق وی مضار باشد، و هرکه او را امین شمردی در معرض تهمت آرد فو گمانهای نیک دوستان در وی معکوس گردد، و بگناه دیگران ماخوذ باشد، و هرکلمتی و عبارتی که توانگری را مدح است درویشی را نکوهش است: اگر درویش دلیر باشد برحمق حمل افتد، و اگر سخاوت ورزد باسراف و تبذیر منسوب شود، و اگر در اظهار حلم کوشد آن را ضعف شمرند، وگر بوقار گراید کاهل نماید،و اگر زبان اوری و فصاحت نماید، و اگر زبان آوری و فصاحت نماید بسیارگوی نام کنند، و گر بمامن خاموشی گریزد مفحم خوانند .

و مرگ بهمه حال از درویشی و سوال مردمان خوشتر است، چه دست دردهان اژدها کردن. و از پوزشیر گرسنه لقمه ربودن بر کریم اسانن تر از سوال لئیم و بخیل. و گفته‌اند «اگر کسی بناتوانیی درماند که امید صحت نباشد، یا بفراقی که وصال بر زیارت خیال مقصور شود، یا غریبیی که نه امید باز آمدن مستحکم است و نه اسباب مقام مهیا، یا تنگ دستیی که بسوال کشد، زندگانی او حقیقت مرگ است عین راحت. »

و بسیار باشد که شرم و مروت از اظهار عجز و احتیاج مانع می‌آید و فرط اضطرار برخیانت محرض، تا دست بمال مردمان دراز کند، اگرچه همه عمر ازان محترز بوده است. و علما گویند «وصمت گنگی بهتر از بیان دروغ، و سمت کند زفانی اولی تر از فصاحت بفحش، و مذلت درویشی نیکوتر از عز توانگری از کسب حرم. »

بخش ۱۳: زن گفت: الرزق علی الله. راست می‌گویی. و در خانه قدری کنجد و برنج هست، بامداد طعامی بسازم و شش هفت کس را ازان لهنه ای حاصل آید. هرکرا خواهی بخوان. دیگر روز آن کنجد را بخته کرد، در آفتاب بنهاد و شوی را گفت:مرغان را می‌ران تا این خشک شود، و خود بکار دیگر پرداخت. مرد را خواب در ربود. سگی بدان دهان دراز کرد. زن بدید، کراهیت داشت که ازا ن خوردنی ساختی. ببازار برد و آن را با کنجد با پوست صاعا بصاع بفروخت. و من در بازار شاهد حال بودم. مردی گفت: این زن بموجبی می‌فروشد کنجد بخته کرده بکنجد با پوست. بخش ۱۵: و جون زر از سوراخ برداشتند و زاهد و مهمان قسمت کردند من می‌دیدم که زاهد در خریطه ای ریخت و زیربالین بنهاد. طمع در بستم که چیزی ازان بازآرم. مگر بعضی از قوت من بقرار اصل باز شود و دوستان و بذاذر باز به دوستی و صحبت من میل کنند. چون بخفت قصد آن کردم. مهمان بیدار بود چوبی بر من زد. از رنج آن پای کشان بازگشتم و بشکم در سوراخ رفتم و توقفی کردم تا درد بیارامید. آن آز مرا بازبرانگیخت و بار دیگر بیرون آمدم. مهمان خود مترصد بود، چوبی بر تارک من زد چنانکه از پای درآمدم و مدهوش بیفتاد. بسیار حیلت بایست تا بسوراخ باز رفتم و با خود گفتم:

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و مرا همین بدل می‌آید که این موش چندین قوت بدلیریی می‌تواند کرد. تبری طلب تا سوراخ او بگشایم و بنگرم که او را ذخیرتی و استظهاری هست که بقوت آن اقدام می‌تواند نمود. در حال تبر بیاوردند، و من آن ساعت در سوراخ دیگر بودم و این ماجرا می‌شنودم. و در سوارخ من هزار دینار وبد. ندانستم که کدام کس نهاده بود، لکن بران می‌غلتید می‌و شاد یدل و فرح طبع من ازان می‌افزود،و هرگاه که ازان یا دمی کردمی نشاط در من ظاهر گشتی. مهمان زمین بشکافت تا بزر رسید، برداشت و زاهد را گفت: بیش آن تعرض نتواند رسید. من این سخن می‌شنودم و اثر ضعف و انکسار و دلیل حیرت و انخزال در ذات خویش می‌دیدم، و بضرورت از سوراخ خویش نقل بایست کرد.
هوش مصنوعی: من احساس می‌کنم که این موش قادر است کارهای زیادی انجام دهد. ابزار لازم را می‌آورند تا سوراخ او را باز کنم و ببینم که آیا چیزی برای ذخیره‌سازی و استفاده دارد که بتواند به آن تکیه کند. در این حین، تبر را به دست آوردند و من در همان زمان در سوراخ دیگری بودم و این ماجرا را می‌شنیدم. در سوراخ من هزار دینار وجود داشت. نمی‌دانستم چه کسی آن را گذاشته، اما بر آن می‌غلتید و این باعث افزایش شادی و شوق من می‌شد. هر بار که به آن فکر می‌کردم، نشاطم بیشتر می‌شد. مهمان زمین به سوراخ بزرگ رسید و برداشت و به زاهد گفت: دیگر نمی‌تواند بیشتر از این آسیب ببیند. من این حرف را شنیدم و اثر ضعف و ناامیدی را در وجود خود حس کردم و ناچار بودم از سوراخ خود خارج شوم.
و نگذشت، بس روزگاری که حقارت نفس و انحطاط منزلت خویش در دل موشان بشناختم،و توقیر و احترام و ایجاب و اکرام معهود نقصان فاحش پذیرفت، و کار از درجت تبسط بحد تسلط رسید،و تحکمهای بی وجه در میان آمد، و همان عادت بر سله جستن توقع نمودند، چون دست نداد از متابعت و مشایعت من اعراض کردند و بایک دیگر گفتند «کار او بود و سخت زود محتاج تعهد ما خواهد شد. » در جمله بترک من بگفتند و بدشمنان من پیوستند، و روی بتقریر معایب من آوردند و در نقص نفس من داستانها ساختند و بیش ذکر من بخوبی بر زبان نراندند.
هوش مصنوعی: مدتی نگذشت که من به عمق حقارت و انحطاط خود پی بردم. احترام و ارادتی که قبلاً به من می‌گذاشتند به شدت کاهش یافت و اوضاع به جایی رسید که دیگران بر من مسلط شدند و بی‌دلیل به من تحکم کردند. آنها توقع داشتند که همچنان برایشان خدمت کنم، اما وقتی دیدند که از پیروی و همراهی من خبری نیست، دلسرد شدند و با یکدیگر گفتند: «این کار اوست و به زودی به تعهدات ما نیازمند خواهد شد.» در نهایت، آنها از من دور شدند و به دشمنانم پیوستند و عیب‌های من را مطرح کردند و داستان‌هایی از کاستی‌هایم ساختند و دیگر به خوبی من اشاره نکردند.
و مثل مشهور است که من قل ماله هان علی اهله. پس با خود گفتم: هر که مال ندارد او را اهل و تبع و دوست و بذاذر و یار نباشد، و اظهار مودت و متانت رای و رزانت رویت بی مال ممکن نگردد، و بحکم این مقدمات می‌وان دانست که تهی دست اندک مال اگر خواهد که در طلب کاری ایستد درویشی او را بنشاند، و هراینه از ادراک آرزو و طلب نهمت باز ماند، چنانکه باران تابستان در اوادیها ناچیز گردد، نه بآب دریا تواند رسید و نه بجویهای خرد تواند پیوست، چه او را مددی نیست که بنهایت همت برساند. و راست گفته‌اند که «هرکه بذاذر ندارد غریب باشد، ذکر او زود مدروس شود، هرکه مالی ندارد از فایده رای و عقل بی بهره ماند،در دنطا و آخرت بمرادی نرسد. »چه هرگاه که حاجتمند گشت جمع دوستانش چون بنات نعش پراگنند، و افواج غم و اندوه چون پروین گرد آید، و بنزدیک اقران و اقربا و کهتران خودخوار گردد
هوش مصنوعی: مثل معروفی هست که می‌گوید اگر کسی مال و ثروتی نداشته باشد، دوستان و خانواده‌اش نیز از او دور می‌شوند. بنابراین، به این نتیجه رسیدم که اگر کسی بی‌پول باشد، نمی‌تواند رفقا و دوستانی داشته باشد و ابراز محبت و احترام به او بدون داشتن مال ممکن نیست. بر اساس این مقدمات می‌توان فهمید که اگر فردی کم‌بود مال داشته باشد و بخواهد به دنبال کاری برود، در نهایت با شکست مواجه می‌شود و نمی‌تواند به آرزوهایش برسد. مثل باران تابستان که در دشت‌ها کم‌فایده است و نه می‌تواند به دریا بپیوندد و نه به جوی‌های کوچک برسد، چون هیچ کمکی برای دستیابی به هدفش ندارد. واقعاً گفته‌اند که هرکس بی‌پول باشد، غریب و دور از جمع دوستان خواهد بود و یادش به زودی از خاطرها می‌رود. همچنین کسی که مالی ندارد، از عقل و فایده‌اش بی‌بهره است و در زندگی و آخرت به مرادش نمی‌رسد. به این ترتیب، زمانی که نیازمند می‌شود، دوستانش مثل برگ‌های خشک پراکنده می‌شوند و غم و اندوهش چون ستاره‌ای در آسمان جمع می‌شود و در کنار اقوام و نزدیکان، احساس حقارت می‌کند.
نه بذاذر بود بنرم و درشت
که برای شکم بود هم پشت
هوش مصنوعی: نه تنها نرم و لطیف هستم، بلکه محکم و استوار هم هستم؛ زیرا برای زندگی و نیازهای خود همواره پشتیبانی لازم را دارم.
چو کم آمد براه توشه تو
ننگرد در کلاه گوشه تو
هوش مصنوعی: وقتی که در مسیرت زندگیت کم‌وکسری پیش آمد، نباید به چیزهای ناچیز و کم‌اهمیت توجه کنی.
و بسیار باشد که بسبب قوت خویش و نفقه عیال مضطر شود بطلب روزی از وجه نامشروع، و تبعت آن حجاب نعیم آخرت گردد و شقاوت ابدی حاصل آید. خسر الدنیا و الاخرة. و حقیقت بداند که درخت که در شورستان روید و از هر جانب آسیبی می‌یابد نیکو حال تر از درویشی است که بمردمان محتاج باشد، که مذلت حاجت کار دشوار است. و گفته اند: عزالرجل استغناوه عن الناس. » و در ویشی اصل بلاها، و داعی دشمنایگی خلق و، رباینده شرم و مروت، و زایل کننده زور و حمیت و، مجمع شر و آفت است، و هرکه بدن درماند چاره نشناسد از آنکه حجاب حیا از میان برگیرد.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به دلیل نیاز به تأمین هزینه‌های زندگی خود، به دنبال کسب روزی از راه‌های نامشروع می‌روند و این کار باعث می‌شود که از نعمت‌های آخرت محروم شوند و به عذابی دائمی دچار شوند. این افراد هم در دنیا و هم در آخرت شکست خورده‌اند. کسی که در فشار و سختی زندگی می‌کند و به دیگران وابسته است، از نظر روحی کمتر در آرامش است و احساس خفت و ذلت می‌کند. در واقع، احساس استقلال و بی‌نیازی از دیگران نشانه‌ی عزت نفس انسان است. وابستگی به مردم منبع بسیاری از مشکلات و دشمنی‌هاست و باعث می‌شود انسان از شرم و مروت دور شود و نیروی اراده و همت خود را از دست بدهد. در نهایت، هر فردی که در این شرایط قرار گیرد ممکن است از حیا و غیرت خود فاصله بگیرد.
و چون پرده شرم بدرید مبغوض گردد، و بایذا مبتلا شود و شادی در دل او بپژمرد، و استیلای غم خرد را بپوشاند، و ذهن و کیاست و حفظ و حذاقت براطلاق در تراجع افتد، و آن کس که بدین آفات ممتحن گشت هرچه گوید و کند برو آید، و منافع رای راست و تدبیر درست در حق وی مضار باشد، و هرکه او را امین شمردی در معرض تهمت آرد فو گمانهای نیک دوستان در وی معکوس گردد، و بگناه دیگران ماخوذ باشد، و هرکلمتی و عبارتی که توانگری را مدح است درویشی را نکوهش است: اگر درویش دلیر باشد برحمق حمل افتد، و اگر سخاوت ورزد باسراف و تبذیر منسوب شود، و اگر در اظهار حلم کوشد آن را ضعف شمرند، وگر بوقار گراید کاهل نماید،و اگر زبان اوری و فصاحت نماید، و اگر زبان آوری و فصاحت نماید بسیارگوی نام کنند، و گر بمامن خاموشی گریزد مفحم خوانند .
هوش مصنوعی: وقتی که پرده شرم کنار رود، انسان به اندازه‌ای مورد نفرت قرار می‌گیرد که به مشکلات دچار می‌شود و شادی در دلش کم رنگ می‌شود. غم و اندوه بر او چیره می‌شود و حتی توانایی‌هایش در تفکر و هوشمندی تحت تأثیر قرار می‌گیرد. کسی که با این مشکلات روبرو شود، هر چه بگوید و هر کاری که انجام دهد، به ضررش تمام می‌شود. در حقیقت، نظرات درست و تدابیر منطقی برای او مضر خواهند بود. کسی که او را مورد اعتماد قرار دهد، به راحتی در معرض تهمت قرار می‌گیرد و احتمال قضاوت منفی از طرف دوستانش نسبت به او افزایش می‌یابد. این فرد حتی ممکن است به خاطر خطاهای دیگران مجازات شود. هر چیزی که برای ثروتمند ستایش به حساب می‌آید، برای فرد فقیر مذموم است: اگر کسی فقیر باشد و شجاعت از خود نشان دهد، او را احمق خطاب می‌کنند، اگر دست و دلباز باشد، به اسراف متهم می‌شود، و اگر سعی کند با حلم و صبوری رفتار کند، آن را ضعف می‌پندارند. اگر بخواهد با وقار رفتار کند، او را تنبل می‌دانند، و اگر سخنور باشد، به او لقب پرگوی می‌دهند. اگر هم تصمیم بگیرد سکوت اختیار کند، او را بی‌استعداد و خاموش می‌خوانند.
و مرگ بهمه حال از درویشی و سوال مردمان خوشتر است، چه دست دردهان اژدها کردن. و از پوزشیر گرسنه لقمه ربودن بر کریم اسانن تر از سوال لئیم و بخیل. و گفته‌اند «اگر کسی بناتوانیی درماند که امید صحت نباشد، یا بفراقی که وصال بر زیارت خیال مقصور شود، یا غریبیی که نه امید باز آمدن مستحکم است و نه اسباب مقام مهیا، یا تنگ دستیی که بسوال کشد، زندگانی او حقیقت مرگ است عین راحت. »
هوش مصنوعی: مرگ در بسیاری از حالات، از زندگی در فقر و سوال کردن از مردم خوشایندتر است، چرا که در حالتی بهتر است که انسان دستش را به دندان اژدها بزند. همچنین، گرفتن لقمه‌ای از دهان شیر گرسنه آسان‌تر از سوال کردن از کسی بخیل و بخلور است. گفته‌اند اگر کسی دچار بیماری‌ای باشد که امید به بهبودی نداشته باشد، یا در دورانی باشد که میوه وصالش فقط در خیال باشد، یا غریب باشد و امیدی به بازگشت نداشته باشد و یا به خاطر تنگدستی دچار سوال و درخواست شود، زندگی او همانند مرگ است و در واقع راحتی در مرگ است.
و بسیار باشد که شرم و مروت از اظهار عجز و احتیاج مانع می‌آید و فرط اضطرار برخیانت محرض، تا دست بمال مردمان دراز کند، اگرچه همه عمر ازان محترز بوده است. و علما گویند «وصمت گنگی بهتر از بیان دروغ، و سمت کند زفانی اولی تر از فصاحت بفحش، و مذلت درویشی نیکوتر از عز توانگری از کسب حرم. »
هوش مصنوعی: بسیار پیش می‌آید که احساس شرم و ادب، انسان را از ابراز ناتوانی و نیاز دور می‌کند و گاهی شدت نیازمند بودن، موجب می‌شود که انسان دستش را به دلبستگی به مردم دراز کند، حتی اگر در تمام عمر از این کار دوری کرده باشد. دانشمندان می‌گویند که سکوت در مواردی بهتر از بیان دروغ است، و اینکه فردی دوره‌فصاحت را با لحن تند و زشت بگذراند، به مراتب ناپسندتر از این است که بدون هیچ زحمتی، از عزت و قدرت خود استفاده کند.

حاشیه ها

1393/11/25 11:01
بهمن بهرامی

سطر سوم: شادیِ دل و فرح طبع من از آن می افزود.