گنجور

بخش ۵۸ - آمدن رستم به خدمت لهراسپ شاه گوید

شهنشاه رفتش پذیره به پیش
ببوسید روی یل پاک کیش
که شاد آمدی ای سرانجمن
برافروختی جان تاریک من
تهمتن ببوسید مر دست شاه
که بادا فروزنده تاج وکلاه
سر سروران زیر پای تو باد
همیشه خرد رهنمای تو باد
جهان جوی بردش به نزدیک شاه
نشستند گردان بردست گاه
سه روزش جهان جوی مهمان بداشت
به روز چهارم به هنگام چاشت
سپهدار را گفت لهراسپ شاه
که ای از تو روشن مرا تاج و گاه
به هنگام هر شاه ای نامدار
بکردی بگرز گران کارزار
بگاه قباد آن شه کامیاب
گرفتی کمربند افراسیاب
به هنگام کاووس شاه جهان
گزیدی همه جنگ مازندران
به هنگام کیخسرو تاج دار
بکردی به خاقان چین کارزار
ربودیش از پشت پیل بزرگ
کشیدیش در پیش شاه بزرگ
مرا نیز امروز یک کار هست
تو را نیز نیروی پیکار هست
بدان ای سپهدار لشکر شکن
همی نامه آمد ز خاور به من
ز پیش شه خاور انگیس شاه
بمن جسته از شهریاران پناه
یکی دیو در خاور ابلیس نام
بر انگیس کرده جهان تیره فام
همه شهر خاور خرابی از اوست
بجوی اندران خون و آبی از اوست
کنون گوید آن شاه با رای و کام
که مؤبد چنین بوده از چرخ نام
که گردد تباه آن دد خیره سر
بدست یکی تخمه زال زر
کنون چیست رای تو ای پهلوان
بگو تا شوم شاد و روشن روان
تهمتن بدو گفت کای شهریار
سرت سبز و دل خرم از روزگار
بدی گر جهان جو فرامرز نیو
به بستی کمر از پی کین دیو
کنون هفت ماه است آن نامدار
بشد سوی هند از پی شهریار
که فرزند برزوی شیر اوژن است
سپهدار گرد و دلیر افکن است
بخشم از بر من برفت آن دلیر
نبودم من آن روز ای شاه چیر
کنون هند را کرده زیر و زبر
نموده هنرها پدید از گهر
فرامرز اکنون بشد سوی او
که بیند یکی شاد دل روی او
من استاده اینک به نزدیک گاه
چو فرمایدم شه نهم رخ بماه
سرش پیش درگاه ماه آورم
بر یوزبانان شاه آورم
چو گو پیرم و گوژ پشت من است
نشان جوانی بمشت من است
همان فره زور یزدانیم
بجا هست تیغ سرافشانیم
بهر گه که فرمان دهد شاه نو
کمر بندم از کین دین راه نو
بدو گفت لهراسپ کای نامدار
کنون رفت باید پی کارزار
بدو گفت رستم که فرمان برم
تزلزل برآن بوم خاور برم
ز بلخ گرامی چو لشکر برم
نپیچم ز فرمان خسرو سرم
به برم سر شوم ابلیس را
کنم شاد دل شاه انگیس را
همی باش زین درد آرام باش
همه روزه با باده و جام باش
چو گر شد ز بس عمر مویم سفید
هنوزم به نیروی باشد امید
به پیرایه سر گوژ کین برکشم
سپه را سوی ملک خاور کشم
بگیرم همه ملک خاور زمین
نه خاور بمانم نه ما چین و چین
بشد شاد لهراسپ بگشاد گنج
از آن گنج نابرده اندوه و رنج
ز جام لبالب ز یاقوت ناب
فروزنده تر از مه و آفتاب
سه جام دگر پر در شاهوار
یکی دست خلقت همه زرنگار
ز اسبان تازی و زرین لجام
یمانی یکی تیغ زرین نیام
برستم سپرد آن زمان شهریار
بشد شاد از شاه آن نامدار
شهش گفت اکنون بسیج سفر
بکن ای سرافراز پرخاشخور
مرآن مرد کامد ز خاور زمین
چنین گفت کای شهریار وزین
نباید بدین راه لشکر کشید
که راهست در پیش من ناپدید
بس است آنکه آید سپهدار شیر
به خاور زمین از پی دار و گیر
شود گر به لشکر مر این کارزار
به خاور سپاهست بیش از شمار
پسندید از او پهلوان گزین
به رخش گزین گفت بندید زین
نهادند زین از بر رخش شاد
نشست از بر زین جهان بخش شاد
دو صد مرد همراه او کرد شاه
دو منزل به همراه او شد براه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شهنشاه رفتش پذیره به پیش
ببوسید روی یل پاک کیش
هوش مصنوعی: پادشاه به استقبال او رفت و صورت آن جوان بزرگوار را بوسید.
که شاد آمدی ای سرانجمن
برافروختی جان تاریک من
هوش مصنوعی: ای دوست، با آمدنت خوشحالی و روشنی به من بخشیدی و جان تاریک و افسرده‌ام را روشن کردی.
تهمتن ببوسید مر دست شاه
که بادا فروزنده تاج وکلاه
هوش مصنوعی: تهمتن دست شاه را بوسید تا تاج و کلاه او روشن و باافروغ باشد.
سر سروران زیر پای تو باد
همیشه خرد رهنمای تو باد
هوش مصنوعی: سروران همیشه در زیر پای تو خواهند بود و خرد و دانایی تو را راهنمایی خواهد کرد.
جهان جوی بردش به نزدیک شاه
نشستند گردان بردست گاه
هوش مصنوعی: در این دنیا، تلاش و کوشش انسان‌ها او را به نزد شاه می‌رسند و گردانندگان امور در کنار او قرار می‌گیرند.
سه روزش جهان جوی مهمان بداشت
به روز چهارم به هنگام چاشت
هوش مصنوعی: سه روز دنیا به آدم خوشامد گفت و در روز چهارم در نیمه روز، او را ترک کرد.
سپهدار را گفت لهراسپ شاه
که ای از تو روشن مرا تاج و گاه
هوش مصنوعی: این بیت به نفوذ و مقام شاه لهراسپ اشاره دارد و بیان می‌کند که سپهدار از او خواسته تا روشنی و شکوه تاج و تخت را به او ببخشد. به عبارتی، او از شاه می‌خواهد که با روشنایی و عظمت خود، به او نیز ارزش و اعتبار ببخشد.
به هنگام هر شاه ای نامدار
بکردی بگرز گران کارزار
هوش مصنوعی: هرگاه که نامی از شاهان بزرگ برمی‌آمد، تو نبردی شجاعانه و سخت را آغاز می‌کردی.
بگاه قباد آن شه کامیاب
گرفتی کمربند افراسیاب
هوش مصنوعی: در زمان قباد، آن پادشاه موفق، تو کمربند افراسیاب را گرفتی.
به هنگام کاووس شاه جهان
گزیدی همه جنگ مازندران
هوش مصنوعی: در زمان سلطنت کاووس، تمام نبردها و اختلافات در مازندران برگزیده و انتخاب شد.
به هنگام کیخسرو تاج دار
بکردی به خاقان چین کارزار
هوش مصنوعی: در زمان کیخسرو، که تاج و تخت داشت، جنگی با فرمانروای چین انجام شد.
ربودیش از پشت پیل بزرگ
کشیدیش در پیش شاه بزرگ
هوش مصنوعی: آن را از پشت فیل بزرگ برداشت و به جلو شاه بزرگ آورد.
مرا نیز امروز یک کار هست
تو را نیز نیروی پیکار هست
هوش مصنوعی: امروز برای من هم کاری وجود دارد و تو هم قدرتی برای مبارزه داری.
بدان ای سپهدار لشکر شکن
همی نامه آمد ز خاور به من
هوش مصنوعی: ای فرمانده سرفراز، بدان که نامه‌ای از سمت شرق به دست من رسیده است.
ز پیش شه خاور انگیس شاه
بمن جسته از شهریاران پناه
هوش مصنوعی: از سوی شاه خاور، که مانند پادشاهان برجسته است، به من پناه آورد.
یکی دیو در خاور ابلیس نام
بر انگیس کرده جهان تیره فام
هوش مصنوعی: در شرق، دیوی به نام ابلیس برپا شده که جهان را تیره و تار کرده است.
همه شهر خاور خرابی از اوست
بجوی اندران خون و آبی از اوست
هوش مصنوعی: تمام شهر خاور پر از ویرانی‌هاست که منشا آن از اوست؛ در این خرابه‌ها، نشانه‌هایی از خون و آب به چشم می‌خورد که نشان‌دهنده آثار اوست.
کنون گوید آن شاه با رای و کام
که مؤبد چنین بوده از چرخ نام
هوش مصنوعی: اکنون آن پادشاه با هوش و اراده اعلام می‌کند که این بوده است سرنوشت و مشیت الهی که از آسمان مقدر شده است.
که گردد تباه آن دد خیره سر
بدست یکی تخمه زال زر
هوش مصنوعی: که آن موجود بی‌فکر و نادان، به دست کسی که فرزند زال زر است، نابود خواهد شد.
کنون چیست رای تو ای پهلوان
بگو تا شوم شاد و روشن روان
هوش مصنوعی: حالا نظر تو چیست ای قهرمان؟ بگو تا من شاد و خیالم روشن شود.
تهمتن بدو گفت کای شهریار
سرت سبز و دل خرم از روزگار
هوش مصنوعی: تهمتن به شهریار گفت: ای پادشاه، تو در چهره‌ات سرسبزی و در دلت شادی از روزگار داری.
بدی گر جهان جو فرامرز نیو
به بستی کمر از پی کین دیو
هوش مصنوعی: اگر دنیای بدی را پشت سر بگذاری و نگران کینه‌ی دیوان نباشی، بی‌تردید می‌توانی قدرت و استقامت خود را جمع کنی.
کنون هفت ماه است آن نامدار
بشد سوی هند از پی شهریار
هوش مصنوعی: اکنون هفت ماه است که آن شخص مشهور به سمت هند حرکت کرده تا به شهریار برسد.
که فرزند برزوی شیر اوژن است
سپهدار گرد و دلیر افکن است
هوش مصنوعی: فرزند برزوی، جوانی شجاع و دلیر است که در میدان جنگ با استقامت و قدرت می‌جنگد.
بخشم از بر من برفت آن دلیر
نبودم من آن روز ای شاه چیر
هوش مصنوعی: روزى که دلیرى از دست رفته بود، من نیز در برابر تو، ای شاه، فرادست نبودم و نتوانستم ایستادگى کنم.
کنون هند را کرده زیر و زبر
نموده هنرها پدید از گهر
هوش مصنوعی: اکنون هند را دگرگون کرده و آثار هنری را از گوهرها به نمایش گذاشته است.
فرامرز اکنون بشد سوی او
که بیند یکی شاد دل روی او
هوش مصنوعی: فرامرز به سمت او رفت تا چهره شاداب و دلخوش او را ببیند.
من استاده اینک به نزدیک گاه
چو فرمایدم شه نهم رخ بماه
هوش مصنوعی: من در این لحظه به نزدیکی محل آمده‌ام و وقتی که بر شه فرمان دادم، او رو به ماه نهاد.
سرش پیش درگاه ماه آورم
بر یوزبانان شاه آورم
هوش مصنوعی: سرم را در مقابل درگاه زیبایی می‌گذارم و بر آن‌هایی که در محضر شاه سخن می‌گویند، عرضه می‌کنم.
چو گو پیرم و گوژ پشت من است
نشان جوانی بمشت من است
هوش مصنوعی: وقتی می‌گویند پیر شده‌ام و پشت‌ام خمیده است، در واقع نشان می‌دهد که جوانی‌ام هنوز در دستانم باقی مانده است.
همان فره زور یزدانیم
بجا هست تیغ سرافشانیم
هوش مصنوعی: ما همان نیروی الهی هستیم که بر جای خود باقی است و همچون شمشیر درخشان و سرشار از قدرت، آماده مبارزه و فخر آفرینی هستیم.
بهر گه که فرمان دهد شاه نو
کمر بندم از کین دین راه نو
هوش مصنوعی: هر زمانی که پادشاه دستور دهد، من از روی کینه و دین، عهد و پیمان جدیدی می‌بندم.
بدو گفت لهراسپ کای نامدار
کنون رفت باید پی کارزار
هوش مصنوعی: لهراسپ به او گفت: ای نامدار، اکنون وقت آن رسیده است که برای نبرد آماده شوی.
بدو گفت رستم که فرمان برم
تزلزل برآن بوم خاور برم
هوش مصنوعی: رستم به او گفت که من فرمان می‌برم و بر آن سرزمین شرقی پیش می‌روم.
ز بلخ گرامی چو لشکر برم
نپیچم ز فرمان خسرو سرم
هوش مصنوعی: از بلخ عزیز وقتی لشکر بروم، از فرمان شاه سرپیچی نمی‌کنم.
به برم سر شوم ابلیس را
کنم شاد دل شاه انگیس را
هوش مصنوعی: من ابلیس را در آغوش خود نگه می‌دارم و دل شاه انگیز را شاد می‌کنم.
همی باش زین درد آرام باش
همه روزه با باده و جام باش
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی توصیه می‌شود که با پذیرفتن این درد، آرامش را به خود هدیه دهد و هر روز را با نوشیدن شراب و لذت بردن از آن سپری کند.
چو گر شد ز بس عمر مویم سفید
هنوزم به نیروی باشد امید
هوش مصنوعی: هرچند که به دلیل گذشت زمان موهایم سفید شده است، اما هنوز هم امیدوارم که به لطف نیروی جوانی، قوت و انرژی داشته باشم.
به پیرایه سر گوژ کین برکشم
سپه را سوی ملک خاور کشم
هوش مصنوعی: من با زینت و آرایش به میدان می‌روم و سپاهیان را به سمت سرزمین‌های شرق هدایت می‌کنم.
بگیرم همه ملک خاور زمین
نه خاور بمانم نه ما چین و چین
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان می‌کند که اگر همه سرزمین‌های شرق زمین را به دست آورم، به هیچ یک از آن‌ها وابسته نخواهم بود و در هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌مانم. این نشان‌دهنده آرزوی آزادی و عدم وابستگی به مکان خاصی است.
بشد شاد لهراسپ بگشاد گنج
از آن گنج نابرده اندوه و رنج
هوش مصنوعی: لهراسپ به شادی رسید و گنجی را گشود که از آن، غم و رنجی نبرده بودند.
ز جام لبالب ز یاقوت ناب
فروزنده تر از مه و آفتاب
هوش مصنوعی: از جام پر از یاقوت ناب، نوری می‌تابد که درخشان‌تر از ماه و خورشید است.
سه جام دگر پر در شاهوار
یکی دست خلقت همه زرنگار
هوش مصنوعی: سه جام دیگر از موجودات پر شده و در کمال زیبایی و آراستگی در دست آفرینش قرار دارد.
ز اسبان تازی و زرین لجام
یمانی یکی تیغ زرین نیام
هوش مصنوعی: از اسب‌های خوش‌تراش عربی و افساری طلایی، یکی شمشیر نقره‌ای در نیام است.
برستم سپرد آن زمان شهریار
بشد شاد از شاه آن نامدار
هوش مصنوعی: در آن زمان، شهریار وظیفه‌ای را به رستم سپرد و رستم با خوشحالی از شاه بزرگوار این کار را انجام داد.
شهش گفت اکنون بسیج سفر
بکن ای سرافراز پرخاشخور
هوش مصنوعی: همین الان از تو می‌خواهم که سفر کنی، ای فرد شجاع و سلحشور.
مرآن مرد کامد ز خاور زمین
چنین گفت کای شهریار وزین
هوش مصنوعی: مردی از سمت خاور زمین آمد و به شهریار گفت:
نباید بدین راه لشکر کشید
که راهست در پیش من ناپدید
هوش مصنوعی: نباید به این روش حرکت کرد زیرا این مسیر برای من نامعلوم است.
بس است آنکه آید سپهدار شیر
به خاور زمین از پی دار و گیر
هوش مصنوعی: کافی است که جانباز شجاع و دلاور در شرق زمین بیاید و با قدرت و عزت، دشمنان را شکار کند و به تسخیر درآورد.
شود گر به لشکر مر این کارزار
به خاور سپاهست بیش از شمار
هوش مصنوعی: اگر این جنگ به سرزمین شرقی کشیده شود، تعداد سپاهیان آنجا بیش از حد تصور خواهد بود.
پسندید از او پهلوان گزین
به رخش گزین گفت بندید زین
هوش مصنوعی: پس از آنکه این پهلوان را انتخاب کردند، او اسبی که به سختی انتخاب کرده بود را نیز برگزید و گفت زین را بر او ببندید.
نهادند زین از بر رخش شاد
نشست از بر زین جهان بخش شاد
هوش مصنوعی: با شادی بر روی اسب سوار شدند و از جایگاه خود خوشحالند که جهان را در دست دارند.
دو صد مرد همراه او کرد شاه
دو منزل به همراه او شد براه
هوش مصنوعی: شاه دویست مرد را با خود همراه کرد و دو منزل را در مسیر خود با این افراد پیمود.