گنجور

شمارهٔ ۶۰۰

به جائی دلت گرم سوداست گوئی
دل بی‌سر و برگ از آنجاست گوئی
تو را مستی ای هست پنهان نه پیدا
ولیکن نه مستی صهباست گوئی
دلت نیست برجا فلک بر تو دیدی
ز جام هوس باده پیماست گوئی
به من می‌کنی لطفی از حد زیاده
مرادت ازین لطف ایذاست گوئی
بهر چشم برهم زدن بهر قتلم
ز چشمت به ابرو صد ایماست گوئی
فلک بر زمین از دو چشم تر من
گمارنده هفت دریاست گوئی
متاع قرار و سکون در دل ما
درین عهد اکسیر و عنقاست گوئی
به دل هرچه دیدند بردند خوبان
دل عاشقان خوان یغماست گوئی
پراکنده عشقی که دانم به طعنش
لب اوست گویا دل ماست گوئی
ز بزم بتان محتشم خاست طوفان
ستیزندهٔ مست من آنجاست گوئی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جائی دلت گرم سوداست گوئی
دل بی‌سر و برگ از آنجاست گوئی
هوش مصنوعی: جایی که دلت آرامش دارد، گویی دل بی‌پناه و بی‌پروایه از آنجا نشأت می‌گیرد.
تو را مستی ای هست پنهان نه پیدا
ولیکن نه مستی صهباست گوئی
هوش مصنوعی: تو دارای حالتی هستی که در ظاهر معلوم نیست، ولی به نظر می‌رسد که در حقیقت نشانی از مستی و سرخوشی در تو وجود دارد.
دلت نیست برجا فلک بر تو دیدی
ز جام هوس باده پیماست گوئی
هوش مصنوعی: دل تو دلسوزی ندارد، اما آسمان به خاطر تو تماشاگری می‌کند. به نظر می‌رسد که از جام تمایلات خود، می‌نوشد و در حال گردش است.
به من می‌کنی لطفی از حد زیاده
مرادت ازین لطف ایذاست گوئی
هوش مصنوعی: تو با محبتی که به من می‌کنی، نشان می‌دهی که مقصودت از این محبت، آزار رساندن به من است.
بهر چشم برهم زدن بهر قتلم
ز چشمت به ابرو صد ایماست گوئی
هوش مصنوعی: هر بار که چشمانت را می‌بندی، به نظر می‌رسد برای کشتن من با یک اشاره ابرو، نشانه‌های زیادی وجود دارد.
فلک بر زمین از دو چشم تر من
گمارنده هفت دریاست گوئی
هوش مصنوعی: آسمان با دو چشمان تار من بر زمین سرنگون شده است، گویی که هفت دریا وجود دارد.
متاع قرار و سکون در دل ما
درین عهد اکسیر و عنقاست گوئی
هوش مصنوعی: ما در این زمان، هر گونه آرامش و ثبات را در دل خود چون افسانه‌ای دور و دست نیافتنی می‌دانیم.
به دل هرچه دیدند بردند خوبان
دل عاشقان خوان یغماست گوئی
هوش مصنوعی: خوبان هر چیزی را که در دل عاشقان می‌بینند، به راحتی می‌برند و به نظر می‌رسد که این روند مانند دزدی از دل آن‌هاست.
پراکنده عشقی که دانم به طعنش
لب اوست گویا دل ماست گوئی
هوش مصنوعی: عشق پراکنده‌ای وجود دارد که می‌دانم لب‌های او به آن طعنه می‌زنند، گویی دل ما نیز همین حالت را دارد.
ز بزم بتان محتشم خاست طوفان
ستیزندهٔ مست من آنجاست گوئی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد در میهمانی و شادی‌های معشوقان، هیجانی و تلاطمی از نوعی جنگ و ستیز احساس می‌شود که انگار من هم در آن جا حضور دارم.