شمارهٔ ۲۴۷
جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود
آن که صد مشکلش از زلف تو نگشاد که بود
غیر من کز تو به پابوس سگان خورسندم
آن که روئی به کف پای تو ننهاد که بود
جز دل من که فلک بسته به رو راه نشاط
آن که بر وی دری از وصل تو نگشاد که بود
بعد حرمان من نامهٔ سیاه آن که به تو
برگ سبزی و پیامی نفرستاد که بود
تا بریدی ز من ای گنج مراد آنکه نساخت
دل ویران به ملاقات تو آباد که بود
جز من تنگ دل ای خسرو شیرین دهنان
عمرها از تو به جان کندن فرهاد که بود
جز تو در ملک دل محتشم ای شوخ بلا
آن که داد ستم و جور و جفا داد که بود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود
آن که صد مشکلش از زلف تو نگشاد که بود
هوش مصنوعی: به جز من، آیا کسی هست که به وصال تو رسیده و خوشحال شده باشد؟ آیا کسی وجود دارد که با تمام مشکلاتی که از دلایل پیوندش با موهای تو بر او وارد شده، شادمان شده باشد؟
غیر من کز تو به پابوس سگان خورسندم
آن که روئی به کف پای تو ننهاد که بود
هوش مصنوعی: جز من کسی را نمیشناسم که از سگان تو استقبال کند. اگر نمیتوانی قدم بر روی پای تو بگذارد، پس او چه کسی است؟
جز دل من که فلک بسته به رو راه نشاط
آن که بر وی دری از وصل تو نگشاد که بود
هوش مصنوعی: غیر از دل من که تنها مانده و تحت تاثیر حوادث زمان است، هیچ چیز شادی را نمیشناسد، زیرا کسی که راهی به وصال تو پیدا نکرد، چگونه میتواند شاد باشد؟
بعد حرمان من نامهٔ سیاه آن که به تو
برگ سبزی و پیامی نفرستاد که بود
هوش مصنوعی: پس از حسرت من، نامهٔ سیاه کسی که هیچ برگ سبز و پیامی به تو نرساند، چه کسی بود؟
تا بریدی ز من ای گنج مراد آنکه نساخت
دل ویران به ملاقات تو آباد که بود
هوش مصنوعی: وقتی تو از من فاصله گرفتی، ای گنج آرزو، دل ویران من نتوانست به خاطر آمدنت سرزنده و شاداب شود.
جز من تنگ دل ای خسرو شیرین دهنان
عمرها از تو به جان کندن فرهاد که بود
هوش مصنوعی: جز من کسی نمیداند که شیریندهنانی چون تو، فرهادها عمرشان را با عشق به تو و جان کندنها سپری میکنند.
جز تو در ملک دل محتشم ای شوخ بلا
آن که داد ستم و جور و جفا داد که بود
هوش مصنوعی: جز تو هیچکس در دل من اهمیت ندارد، ای نازکدل و شوخ، کسی که ستم و ظلم و بیرحمی به من روا داشت، او کیست؟

محتشم کاشانی