شمارهٔ ۱ - فی مدح ابی الحسن علی الاکبر و رثائه سلام الله علیه
ای طلعت زیبای تو عکس جمال لم یزل
وی غرۀ غرای تو آئینۀ حسن ازل
ای درۀ بیضای تو مصباح راه سالکان
وی لعل گوهر زای تو مفتاح اهل عقد و حل
ای غیب مکنون را حجاب زان گیسوی پر پیچ و تاب
وی سر مخزون را کتاب زان خط خالی از خلل
پیش قد دلجوی تو طوبی گیاه جوی تو
ای نخلۀ طور یقین وی دوحۀ علم و عمل
روح روان عالمی جان نبی خاتمی
طاوس آل هاشمی ناموس حق عزوجل
در صولت و دل حیدری زانرو علی اکبری
در صف هیجا صفدری درگاه جنگ اعظم بطل
در خلق و خلق و نطق و قیل، ختم نبوت را مثیل
ای مبدء بیمثل و بی مانند را نعم المثل
ای تشنۀ بحر وصال، سرچشمۀ فیض و کمال
سرشار عشق لایزال، سرمست شوق لم یزل
ذوق رفیع المشربت افکند در تاب و تب
تو خشک لب ز آب و لبت عین زلال بی زلل
کردی چه با تیغ دوس در عرصۀ میدان گذر
بر شد ز دشمن الحذر و ز دوست بانگ العجل
دست قضا شد کارگر در کار فرمای قدر
حتی اذا نشق القمر لما تجلی و اکتمل
عنقاء قاف حق افتاد از هفتم طبق
در لجۀ خون شفق نجمُ هوی، بدرُ أفل
یعقوب کنعان محن قمری صفت شد در سخن
کای یوسف گل پیرهن ای طعمۀ گرگ اجل
ای لالۀ باغ امید أز داغ تو سروم خمید
شد دیدۀ حق بین سفید و الرأس شیباً اشتعل
ای شاه اقلیم صفا سرباز میدان وفا
بادا علی الدنیا العفا بعد از تو ای میر اجل
ای سرو آزاد پدر ایشاخ شمشاد پدر
ناکام و ناشاد پدر ای نو نهال بی بدل
گفتم به بینم شادیت عیش شب دامادیت
روز مبارکبادیت، خاب الرجاء و الامل
زینب شده مفتون تو آغشته اندر خون تو
لیلی ز غم مجنون تو، سر گشتۀ سهل و جبل
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای طلعت زیبای تو عکس جمال لم یزل
وی غرۀ غرای تو آئینۀ حسن ازل
هوش مصنوعی: ای چهره زیبا، تصویر زیبایی ابدی هستی و ویژگیهای بارز تو نمایانگر زیبایی ازلی است.
ای درۀ بیضای تو مصباح راه سالکان
وی لعل گوهر زای تو مفتاح اهل عقد و حل
هوش مصنوعی: ای درهای که شکلت بیضوی است، تو چراغ راه کسانی هستی که در جستجوی حقیقت هستند. و گوهر درخشان تو، کلید حل و فصل مسائل برای اهل معرفت و فهم است.
ای غیب مکنون را حجاب زان گیسوی پر پیچ و تاب
وی سر مخزون را کتاب زان خط خالی از خلل
هوش مصنوعی: ای پنهان و رازآلود، حجاب تو همان گیسوی پیچیده و پرجنب و جوش اوست، و سر او کتابی است که در آن مطالب نهفته وجود دارد، این خطی که هیچ عیبی در آن نیست، نشانهٔ رازهای عمیق اوست.
پیش قد دلجوی تو طوبی گیاه جوی تو
ای نخلۀ طور یقین وی دوحۀ علم و عمل
هوش مصنوعی: در حضور دلجوی تو، درخت طوبی و گیاهان جوی تو به زیبایی جلوه میکنند، ای درخت بلند طور، که نماد یقین هستی و همچنین نشاندهنده علم و عمل.
روح روان عالمی جان نبی خاتمی
طاوس آل هاشمی ناموس حق عزوجل
هوش مصنوعی: روح پاک نبی، آخرین پیامبر از خاندان هاشمی، مظهر شرافت الهی و نیکویی است که به عنوان نماینده حق شناخته میشود.
در صولت و دل حیدری زانرو علی اکبری
در صف هیجا صفدری درگاه جنگ اعظم بطل
هوش مصنوعی: در شجاعت و قدرت علی، شجاعت و دلیری او نمایان است. علی به مانند جوانی بزرگ و بانام در میدان نبرد حاضر است و در مقابل دشمنان ایستاده. این بیان از بزرگی و مقام والای علی در جنگ است.
در خلق و خلق و نطق و قیل، ختم نبوت را مثیل
ای مبدء بیمثل و بی مانند را نعم المثل
هوش مصنوعی: در آفرینش و صفات و گفتار، هیچکس همچون ختمی نبوت نیست. تو که بیهمتا و بینظیری، چقدر نعمت بزرگی هستی.
ای تشنۀ بحر وصال، سرچشمۀ فیض و کمال
سرشار عشق لایزال، سرمست شوق لم یزل
هوش مصنوعی: ای کسی که در جستجوی برقراری ارتباط عمیق و شایسته با عشق هستی، به منبعی پر از نعمت و کمال پیوستهای، که عشق بیپایانی را فراهم میآورد و همیشه در حال خرم و شاداب است.
ذوق رفیع المشربت افکند در تاب و تب
تو خشک لب ز آب و لبت عین زلال بی زلل
هوش مصنوعی: ذوق و سلیقهٔ بلندی که در شخصیت تو وجود دارد، تو را به وجد آورده و به تپش انداخته است. گرچه لبهایت از آب خشک شده، اما لبهای تو همچون چشمهای زلال و بینقص، زیبایی خاصی دارند.
کردی چه با تیغ دوس در عرصۀ میدان گذر
بر شد ز دشمن الحذر و ز دوست بانگ العجل
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، با شمشیر دو لبهای که در دست داشتی، چه کردهای؟ به سرعت از دشمن دور شدی و از دوست فریاد "عجله کن" سر دادی.
دست قضا شد کارگر در کار فرمای قدر
حتی اذا نشق القمر لما تجلی و اکتمل
هوش مصنوعی: قدر تو از سرنوشت مسلط است، حتی اگر ماه کامل و درخشان شود.
عنقاء قاف حق افتاد از هفتم طبق
در لجۀ خون شفق نجمُ هوی، بدرُ أفل
هوش مصنوعی: پرنده افسانهای عنقاء در هفتمین آسمان به زمین افتاده و در آبهای سرخ رنگ صبحگاه غرق شده است، در حالی که ستاره آرزو در حال غروب است.
یعقوب کنعان محن قمری صفت شد در سخن
کای یوسف گل پیرهن ای طعمۀ گرگ اجل
هوش مصنوعی: یعقوب که در داستان معروفش به خاطر فقدان یوسفش به شدت غمگین بود، در کلامش به طور مؤثری از کنعان و چگونگی درد و رنجش سخن میگوید. او یوسف را مانند گلی در لباسش توصیف میکند و به طعنه از خطراتی که او را تهدید میکند، به مانند گرگ مرگ یاد میکند.
ای لالۀ باغ امید أز داغ تو سروم خمید
شد دیدۀ حق بین سفید و الرأس شیباً اشتعل
هوش مصنوعی: ای گل زیبای باغ امید، از درد و رنجی که به تو رسیده، چشمانم به شدت غمگین و پرآب شده است و سرم نیز از ناراحتی به شدت داغ و شعلهور است.
ای شاه اقلیم صفا سرباز میدان وفا
بادا علی الدنیا العفا بعد از تو ای میر اجل
هوش مصنوعی: ای پادشاه سرزمین پاکی و صفا، امیدوارم که سرباز میدان وفا باشی و بعد از تو، ای فرمانروای مرگ، دنیا از هر بدی و نابسامانی پاک شود.
ای سرو آزاد پدر ایشاخ شمشاد پدر
ناکام و ناشاد پدر ای نو نهال بی بدل
هوش مصنوعی: ای سرو بلند و زیبا، پدر سرزمین سبز و شاداب، تو پدر آنانی هستی که ناکام و غمگیناند. ای جوانه بینظیر و بیهمتا!
گفتم به بینم شادیت عیش شب دامادیت
روز مبارکبادیت، خاب الرجاء و الامل
هوش مصنوعی: گفتم بیایید شادیت را ببینم، جشن شب عروسیات و روز مبارکت را تبریک میگویم. خواب امید و آرزوهایت را هم به یاد میآورم.
زینب شده مفتون تو آغشته اندر خون تو
لیلی ز غم مجنون تو، سر گشتۀ سهل و جبل
هوش مصنوعی: زینب به شدت تحت تأثیر تو قرار گرفته و به خاطر تو در خون خود غوطهور است. لیلی از غم مجنون تو در حال سرگردانی است و این احساس را در میان سهل و جبل تجربه میکند.