شمارهٔ ۴ - فی لسان ام الرضیع سلام الله علیهما
سبزۀ دامن من، تازه گل احمر من
تشنه لب اصغر من
رفت افروخته دل سوخته جان از بر من
کودک گلبر من
گل نورستۀ شاداب چرا پژمرده
وز چه رو افسرده
بوستان خرم و خشکیده نهال تر من
شاخ طوبی بر من
غنچۀ بسته دهن باز شد از خار خدنگ
خنده زد با دل تنگ
برد یکباره قرار از دل و هوش از سر من
روح از پیکر من
کودک من که در آغوش پدر رفت برون
آمد آغشته بخون
در حجاب شفق افتاده مه انور من
آه از اختر من
دُر یکدانۀ شاداب عقیق آسا شد
گوهری والا شد
چرخ، یاقوت روان ریخته در ساغر من
از دو چشم تر من
کودک من چه گل نسترن از باغ گذشت
ارغوانی برگشت
چرخ نیلوفری از گلشن فرخ فر من
برد بار و بر من
طائر سدره نشین از چه زمین گیر شده
هدف تیر شده
شده دست ستم حرمله غارتگر من
ریخت بال و پر من
ای همای ازل ای هدهد اقلیم الست
که ترا بال شکست
تا ابد داغ غمت بر دل غم پرور من
دل پر اخگر من
از کمانخانۀ تقدیر ترا تیر آمد
بمن پیر آمد
وای بر این دل بیمار و تن لاغر من
زانچه آمد سر من
سینۀ غمزده ام تا که ترا مأوا بود
سینۀ سینا بود
ای دریغا چه شد آن جلوۀ خوش منظر من
نیر اکبر من
از زلال لب شیرین تو دور افتادم
تا بگور افتادم
خضر حاشا که بدین چشمه شود رهبر من
ای لبت کوثر من
شیرۀ جان من! از شیر مگر سیر شدی
یا گلو گیر شدی
خاک بر فرق من و شیر من و شکر من
ای سر و سرور من
بلبل خوش سخنم طوطی شیرین دهنم
نغمه ای زن که منم
ورنه این سان که تو باز آمده ای از در من
نشود باور من
نازنین حلق تو گر تشنه و بی شیر نبود
لایق تیر نبود
بستان داد من از حرمله ای داور من
که توئی یاور من
تو ز کف رفتی و افتاد مرا پایۀ عمر
رفت سرمایۀ عمر
زیب دوش و بر من رفت وز روز مور من
صدف گوهر من
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سبزۀ دامن من، تازه گل احمر من
تشنه لب اصغر من
هوش مصنوعی: سبزۀ دامن من، نشانی از تازگی و سرسبزی است و گل قرمزم نماد عشق و احساسات من است. در کنار اینها، مثل کودکانی که نیاز به محبت دارند، من نیز به عطش عشق و محبت نیازمندم.
رفت افروخته دل سوخته جان از بر من
کودک گلبر من
هوش مصنوعی: دل روشنی که ز آتش عشق میسوزد، از کنار من دور شد و جانم از غم جدایی این گل، به شدت آزرده است.
گل نورستۀ شاداب چرا پژمرده
وز چه رو افسرده
هوش مصنوعی: چرا گل زیبا و شاداب اینقدر پژمرده و بیحال شده است؟
بوستان خرم و خشکیده نهال تر من
شاخ طوبی بر من
هوش مصنوعی: بهشت و خرمی من، همچون درختی سرسبز و بارور است، اما در عین حال، مثل جوانهای تازه و لطیف، درخت زندگیام، همیشه با طراوت و سرشار از برکات است.
غنچۀ بسته دهن باز شد از خار خدنگ
خنده زد با دل تنگ
هوش مصنوعی: غنچهای که بسته و بسته بود، حالا باز شده و از خارهای موجود در اطرافش، خندهای بر لبانش نشسته است، رغم تمام ناراحتیهایی که در دل دارد.
برد یکباره قرار از دل و هوش از سر من
روح از پیکر من
هوش مصنوعی: دل و حالم در یک آن به هم ریخت و تمام هوش و حواسم را از دست دادم؛ به طوری که روح از بدنم جدا شده است.
کودک من که در آغوش پدر رفت برون
آمد آغشته بخون
هوش مصنوعی: کودک من که به دامان پدر رفت، اکنون به خون آغشته بیرون آمده است.
در حجاب شفق افتاده مه انور من
آه از اختر من
هوش مصنوعی: در زیر پوشش رنگین غروب، ماه نورانی من پنهان شده است و من از ستارهام ناله میکنم.
دُر یکدانۀ شاداب عقیق آسا شد
گوهری والا شد
هوش مصنوعی: لؤلؤی بینظیر و شاداب مانند عقیق، به جواهر گرانبهایی تبدیل شد.
چرخ، یاقوت روان ریخته در ساغر من
از دو چشم تر من
هوش مصنوعی: چرخ وجودم، همچون یاقوتی در ساغرم، از اشکهای چشمهای من ریخته است.
کودک من چه گل نسترن از باغ گذشت
ارغوانی برگشت
هوش مصنوعی: کودکم همچون گلی خوشبو از باغ عبور کرد و به رنگ ارغوانی بازگشت.
چرخ نیلوفری از گلشن فرخ فر من
برد بار و بر من
هوش مصنوعی: چرخ نیلوفری از باغ خوشبختی من بار و باری را برداشت و بر من تحمیل کرد.
طائر سدره نشین از چه زمین گیر شده
هدف تیر شده
هوش مصنوعی: پرندهای که در درخت سدر زندگی میکند، چرا در دام افتاده و هدف تیر قرار گرفته است؟
شده دست ستم حرمله غارتگر من
ریخت بال و پر من
هوش مصنوعی: دست ستمگر حرمله به من آسیب زد و من را از توانایی و آزادی خود محروم کرد.
ای همای ازل ای هدهد اقلیم الست
که ترا بال شکست
هوش مصنوعی: ای پرندهی جاودانه و دانا که در سرزمین ذات خداوندی پرواز میکنی، تو را بر اثر بیتابی و درد دل به زمین فرود آوردهاند.
تا ابد داغ غمت بر دل غم پرور من
دل پر اخگر من
هوش مصنوعی: غمی که به دلم نشسته، همیشه با من خواهد بود و شعلههای آن هر لحظه از وجودم بیرون میزند و مرا میسوزاند.
از کمانخانۀ تقدیر ترا تیر آمد
بمن پیر آمد
هوش مصنوعی: از تیر تقدیر، نصیبی به من رسید که نشان از پیری و تجربهام دارد.
وای بر این دل بیمار و تن لاغر من
زانچه آمد سر من
هوش مصنوعی: آه بر دل بیمار و بدن لاغر من، به خاطر آنچه برای من پیش آمده است.
سینۀ غمزده ام تا که ترا مأوا بود
سینۀ سینا بود
هوش مصنوعی: دل غمین و ناراحت من، تا زمانی که تو در آنجا جا داشته باشی، مانند سینه کوه سینا خواهد بود.
ای دریغا چه شد آن جلوۀ خوش منظر من
نیر اکبر من
هوش مصنوعی: آه، چه شد از دست رفتن آن زیبایی و جلوهی دلفریب من، که مانند یک نیروی بزرگ و بینظیر بود؟
از زلال لب شیرین تو دور افتادم
تا بگور افتادم
هوش مصنوعی: از لذت و شیرینی صحبتها و لبخندهای تو فاصله گرفتم، تا جایی که به مرگ نزدیک شدم.
خضر حاشا که بدین چشمه شود رهبر من
ای لبت کوثر من
هوش مصنوعی: من هرگز نمیتوانم به این چشمه راهنمایی شوم، ای لبهای تو که مانند کوثر از زیبایی و جذابیت پر هستند.
شیرۀ جان من! از شیر مگر سیر شدی
یا گلو گیر شدی
هوش مصنوعی: ای جان من! آیا از شیر سیر شدی یا گلوگیر شدهای؟
خاک بر فرق من و شیر من و شکر من
ای سر و سرور من
هوش مصنوعی: به سرم و شیر و شکر من بر من خاک بیفشان، ای آقای من.
بلبل خوش سخنم طوطی شیرین دهنم
نغمه ای زن که منم
هوش مصنوعی: بلبل من که سخنان دلنشینی دارد، مانند طوطی که خوش زبان است، نغمهای بخوان که من نیز هستم.
ورنه این سان که تو باز آمده ای از در من
نشود باور من
هوش مصنوعی: اگر تو همچنان به همین شکل از درِ من بازگشتهای، من هرگز نمیتوانم این را باور کنم.
نازنین حلق تو گر تشنه و بی شیر نبود
لایق تیر نبود
هوش مصنوعی: اگر گلوی دلربای تو تشنه و بیمایه بود، نمیتوانست شایستهی تیر محبت باشد.
بستان داد من از حرمله ای داور من
که توئی یاور من
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر درخواست و امیدواری خود را به کسی بیان میکند که در زندگیاش نقش حمایتی دارد. او به داوری اشاره میکند که راهنما و یاور اوست و از او خواستهای دارد که نشاندهنده اعتمادش به او است. این بیان، نوعی استغاثه و تقاضای کمک از کسی است که میتواند در سختیها به او یاری رساند.
تو ز کف رفتی و افتاد مرا پایۀ عمر
رفت سرمایۀ عمر
هوش مصنوعی: تو از دست من رفتهای و در این حالت من را دچار اوج و سقوط عمرم کردهای، حالا سرمایه و پایۀ زندگیام نیز رفته است.
زیب دوش و بر من رفت وز روز مور من
صدف گوهر من
هوش مصنوعی: زیبای دلربا در شب به من نزدیک شد و از روزی که مانند مروارید در صدف بیفتد، من نیز دارای جواهری ارزشمند گشتم.