گنجور

حکایت شمارهٔ ۹۲

در آن وقت کی شیخ قدس اللّه روحه العزیز بنشابور بود، به حمام شد، درویشی او را خدمت می‌کرد و دست بر بازوی شیخ می‌نهاد و شوخ از پشت شیخ بر بازو جمع می‌کرد چنانک رسم ایشانست تا آنکس ببیند در میان این خدمت از شیخ سؤال کرد کی ای شیخ جوامردی چیست؟ شیخ گفت آنکه شوخ مرد پیش روی او نیاری. حاضران انصاف بدارند کی کسی درین معنی بهتر ازین سخنی نگفته است.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آن وقت کی شیخ قدس اللّه روحه العزیز بنشابور بود، به حمام شد، درویشی او را خدمت می‌کرد و دست بر بازوی شیخ می‌نهاد و شوخ از پشت شیخ بر بازو جمع می‌کرد چنانک رسم ایشانست تا آنکس ببیند در میان این خدمت از شیخ سؤال کرد کی ای شیخ جوامردی چیست؟ شیخ گفت آنکه شوخ مرد پیش روی او نیاری. حاضران انصاف بدارند کی کسی درین معنی بهتر ازین سخنی نگفته است.
هوش مصنوعی: در آن زمان، شیخ قدس اللّه روحه العزیز در نیشابور بود و در حین رفتن به حمام، یک درویش به او خدمت می‌کرد. درویش دستش را بر بازوی شیخ گذاشته بود و شوخی می‌کرد، تا اینکه شخصی از میان جمعیت از شیخ پرسید که "جوامردی چیست؟" شیخ پاسخ داد: "جوامردی آن است که شوخی مردی را در مقابل خود تحمل کنی." حاضران باید توجه کنند که هیچ کس به زیبایی این جمله در این مورد صحبت نکرده است.