گنجور

حکایت شمارهٔ ۹۰

خواجه بوبکر مؤدب گفت که روزی شیخ با خطیب کوفی سخنی می‌گفت آهسته، پس روی سوی من کرد و گفت می‌شنودی که چه می‌گفتیم؟ گفتم نه. شیخ گفت می‌گفتیم: العجزُ عجزان التوانی فی الامر اِذا امکن والجد فی طلبه اذافات و در آن ساعت کی شیخ این سخن می‌گفت قوّال این مصراع می‌خواند: ولاتسقنی سراً اذا امکن الجهر.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجه بوبکر مؤدب گفت که روزی شیخ با خطیب کوفی سخنی می‌گفت آهسته، پس روی سوی من کرد و گفت می‌شنودی که چه می‌گفتیم؟ گفتم نه. شیخ گفت می‌گفتیم: العجزُ عجزان التوانی فی الامر اِذا امکن والجد فی طلبه اذافات و در آن ساعت کی شیخ این سخن می‌گفت قوّال این مصراع می‌خواند: ولاتسقنی سراً اذا امکن الجهر.
هوش مصنوعی: خواجه بوبکر مؤدب نقل می‌کند که روزی شیخ و خطیب کوفی در حال گفتگو بودند و صحبت‌هایشان را آهسته انجام می‌دادند. سپس شیخ به سوی او برگشت و پرسید که آیا می‌دانی چه می‌گفتیم؟ خواجه گفت که نه. شیخ ادامه داد که آن‌ها در مورد این موضوع صحبت می‌کردند که ناتوانی دو نوع است: یکی ناتوانی در انجام کار زمانی که امکان‌پذیر است، و دیگری تلاش جدی در طلب چیزی که ممکن نیست. در همان لحظه، صدای قوال که یکی از ابیات را می‌خواند، نیز به گوش می‌رسید که می‌گفت: "مرا به صورت پنهانی سیراب نکن اگر امکان آوردن به صورت آشکار وجود دارد."