حکایت شمارهٔ ۸۸
خواجه بوالفتح شیخ گفت کی شیخ قدس اللّه روحه العزیز در نشابور بود یکروز به بستقان میشد و خواجه علی طرسوسی با شیخ ما بهم بود، شیخ در راه میگفت: اللّهم اجعلنی من الاقلین. چون ببستقان رسیدند خواجه علی از شیخ پرسید که درین راه بر لفظ شیخ بسیار میرفت که اللّهم اجعلنی من الاقلین. شیخ گفت خداوند تعالی میگوید: وَقَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور ما میخواستیم که ازآن قوم باشیم کی شکر نعمت او بجای آریم.
حکایت شمارهٔ ۸۷: طلحة بن یوسف العطار گفت که مدتی پیش شیخ ابوسعید بودم، چون بازمیگشتم مرا گفت: چون به بغداد شوی و ترا گویند کی چندین گاه کرادیدی و چه فایده گرفتی چه خواهی گفت؟ رویی وریشی دیدم؟ گفتم تا شیخ چه فرماید. شیخ گفت هرکه تازی داند این بیت بر وی خوان:حکایت شمارهٔ ۸۹: خواجه بوالفتح شیخ گفت که روزی قوّال در خدمت شیخ این بیت برمیگفت که:
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خواجه بوالفتح شیخ گفت کی شیخ قدس اللّه روحه العزیز در نشابور بود یکروز به بستقان میشد و خواجه علی طرسوسی با شیخ ما بهم بود، شیخ در راه میگفت: اللّهم اجعلنی من الاقلین. چون ببستقان رسیدند خواجه علی از شیخ پرسید که درین راه بر لفظ شیخ بسیار میرفت که اللّهم اجعلنی من الاقلین. شیخ گفت خداوند تعالی میگوید: وَقَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور ما میخواستیم که ازآن قوم باشیم کی شکر نعمت او بجای آریم.
هوش مصنوعی: خواجه بوالفتح شیخ روایت کرده که زمانی که شیخ قدس الله روحه العزیز در نشابور بود، یک روز در حال سفر به بستقان بود و خواجه علی طرسوسی نیز با او همراه بود. در مسیر، شیخ در حال گفتن این عبارت بود: "خداوند، مرا از کمترین بندگان خود قرار بده." زمانی که به بستقان رسیدند، خواجه علی از شیخ پرسید که چرا در این سفر به این جمله زیاد اشاره کرده است. شیخ در پاسخ گفت که خداوند میفرماید: "و کم هستند بندگان شکور من." ما میخواستیم که از آن دسته باشیم تا شکر نعمتهای خداوند را به جا آوریم.

محمد بن منور