حکایت شمارهٔ ۸۶
آوردهاند کی یک شب در میهنه حسن مؤدب چراغ در پیش شیخ بنهاد و برفت. شیخ او را آواز داد و گفت چه سبب است کی امشب این چراغ روشنایی تمام ندارد، چنانک هر شب؟ حسن گفت معلوم نیست. شیخ گفت تفحص کن. چون تفحص کرد گفت چوبی کی چراغ صوفیان بدان پاک میکردهاند درین چراغدان نهادهاند، شیخ گفت بردار این چراغ از پیش ما! حسن چراغ را از پیش برداشت.
حکایت شمارهٔ ۸۵: روزی شیخ براهی میگذشت، کناسان مبرز پاک میکردند و آن نجاست بخیک بیرون میآوردند، صوفیان چون آنجا رسیدند خویشتن فراهم گرفتند و میگریختند. شیخ ایشان را بخواند و گفت این نجاست بزفان حال با ما سخنی میگوید. بیک شب کی با شما صحبت داشتیم برنگ شما شدیم، از ما بچه سبب میگریزید؟ ما را از شما باید گریخت! چون شیخ این سخن تقریر کرد فریاد از جمع برآمد و بگریستند وحالتها رفت.حکایت شمارهٔ ۸۷: طلحة بن یوسف العطار گفت که مدتی پیش شیخ ابوسعید بودم، چون بازمیگشتم مرا گفت: چون به بغداد شوی و ترا گویند کی چندین گاه کرادیدی و چه فایده گرفتی چه خواهی گفت؟ رویی وریشی دیدم؟ گفتم تا شیخ چه فرماید. شیخ گفت هرکه تازی داند این بیت بر وی خوان:
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آوردهاند کی یک شب در میهنه حسن مؤدب چراغ در پیش شیخ بنهاد و برفت. شیخ او را آواز داد و گفت چه سبب است کی امشب این چراغ روشنایی تمام ندارد، چنانک هر شب؟ حسن گفت معلوم نیست. شیخ گفت تفحص کن. چون تفحص کرد گفت چوبی کی چراغ صوفیان بدان پاک میکردهاند درین چراغدان نهادهاند، شیخ گفت بردار این چراغ از پیش ما! حسن چراغ را از پیش برداشت.
هوش مصنوعی: روزی حسن مؤدب چراغ را در مقابل شیخ روشن کرد و رفت. شیخ او را صدا زد و پرسید چرا این چراغ امشب مانند هر شب دیگر روشنی ندارد؟ حسن گفت نمیداند. شیخ از او خواست تا بررسی کند. پس از تحقیق، حسن متوجه شد که چوبی که صوفیان برای تمیز کردن چراغ استفاده میکردند در چراغدان قرار دارد. شیخ گفت این چراغ را از پیش ما بردار! و حسن چراغ را برداشت.

محمد بن منور