گنجور

حکایت شمارهٔ ۳۸

در آن وقت کی خواجه بوطاهر، پسر مهتر شیخ، کودک بود یک روز کودکان دبیرستان تختۀ خواجه بوطاهر را به خانۀ شیخ بازآوردند چنانک رسم ایشان باشد، خواجه حسن پیش شیخ آمد و گفت کودکان لوح خواجه بوطاهر بازآورده‌اند. شیخ گفت به کدام سوره؟ حسن گفت بسورۀ لم یکن، شیخ گفت میوه پیش کودکان بنه، حسن میوه بنهاد. شیخ گفت مهتر دبیرستان شما کدامست؟ به یکی اشارت کردند، شیخ او را بخواند و گفت استاد را بگوی کی این بار به سورۀ لم یکن کودک را تخته بازنفرستیا! تخته کی بازفرستی بسورۀ الم نشرح بازفرست.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آن وقت کی خواجه بوطاهر، پسر مهتر شیخ، کودک بود یک روز کودکان دبیرستان تختۀ خواجه بوطاهر را به خانۀ شیخ بازآوردند چنانک رسم ایشان باشد، خواجه حسن پیش شیخ آمد و گفت کودکان لوح خواجه بوطاهر بازآورده‌اند. شیخ گفت به کدام سوره؟ حسن گفت بسورۀ لم یکن، شیخ گفت میوه پیش کودکان بنه، حسن میوه بنهاد. شیخ گفت مهتر دبیرستان شما کدامست؟ به یکی اشارت کردند، شیخ او را بخواند و گفت استاد را بگوی کی این بار به سورۀ لم یکن کودک را تخته بازنفرستیا! تخته کی بازفرستی بسورۀ الم نشرح بازفرست.
هوش مصنوعی: در آن زمان که خواجه بوطاهر، پسر مهتر شیخ، کودک بود، یک روز بچه‌های دبیرستان تخته خواجه بوطاهر را به خانه شیخ آوردند، طبق معمولشان. خواجه حسن پیش شیخ آمد و گفت که بچه‌ها لوح خواجه بوطاهر را برگردانده‌اند. شیخ پرسید: به کدام سوره؟ حسن پاسخ داد: به سوره لم یکن. شیخ گفت: پس میوه‌ای برای کودکان بگذار. حسن میوه را گذاشت. سپس شیخ از او پرسید: مهتر دبیرستان شما کیست؟ به یکی اشاره کردند و شیخ او را خواست و گفت: به استاد بگویید که دیگر بچه را با سوره لم یکن به تخته نفرستد! دفعه بعد بچه را با سوره الم نشرح فرستاده شود.