گنجور

بخش ۲۵

روزی در میان مجلس برزفان شیخ ما رفت کی هرچ بباید گفت ما آن کرده باشیم و جملۀ اولیا قدس اللّه ارواحهم همچنین بوده‌اند، حالات و کرامات خود از خلق پوشیده داشته‌اند، مگر آنچ بی‌قصد ایشان ظاهر شده است و ازیشان کس بوده است که چون چیزی از کرامت او بی‌قصد او ظاهر شده است، از خداوند سبحانه و تعالی درخواسته کی خداوندا اکنون آنچ میان من و تو است، خلق را برآن اطلاع افتاد، جان من بردارد کی من سر زحمت خلق ندارم کی مرا از تو مشغول گردانند و حالی رحمت خدای تعالی نقل کرده است. اما این طایفۀ باشندگی مقتدایان این قوم نباشند آن طایفه که مقتدایان باشند در اظهار کرامت نکوشند، اما اگر ظاهر شود بی‌قصد ایشان، از آن هم متأثر نشوند چه ایشان را زحمت خلق حجاب نگردد بل که مأمور باشند بوعظ خلق و هدایت و ارشاد و تهذیب اخلاق مریدان، و این طایفه پخته‌تر باشند.

و این راه را مقامات بسیارست و مشایخ این طایفه هزار ویک مقام تعیین کرده‌اند، و شرح آن طول و عرضی دارد، مقصود ماآنست کی تقریر کرده آید کی مشایخ در اظهار کرامات نکوشیده‌اند و یک فرق میان ولی و نبی، اینست کی انبیا باظهار معجزات مأمورند، و اولیا به کتمان کرامات مأمور، پس به سبب این مقدمات مجاهدات و ریاضات و کرامات او بیشتر پوشیده بوده است و کس برآن مطلع نبوده، آنچ از ثقات و عدول بما رسیده است در تصحیح آن مبالغت رفت و آنچ بینه و بین اللّه بوده است درآن سخن نتوان گفت.

بخش ۲۴: و در حکایت شیخ درست گشته است کی در آن وقت کی شیخ بوسعید استاد بوعلی دقاق را بدید، قدس اللّه روحهما العزیز، یک روز نشسته بودند، شیخ از استاد بوعلی سؤال کرد کی ای استاد، این حدیث بر دوام بود؟ استاد گفت نه، شیخ سر در پیش افکند، ساعتی بود، سر برآورده و دیگر بار گرفت کی: ای استاد این حدیث بر دوام بود؟ استاد گفت نه. شیخ باز سر در پیش افکند، چون ساعتی بگذشت باز سر برآورد و گفت ای استاد این حدیث بر دوام بود؟ استاد بوعلی گفت: اگر بود نادر بود. شیخ دست بر هم زد و می‌گفت: این از آن نادرهاست، این از آن نادرهاست! و گاه گاه شیخ ما را بعد ازین حالات قبضی بودی، نه از راه حجاب بل که از راه قبض بشریت، هر کسی را طلب می‌کردی و از هر کسی سخنی می‌پرسیدی تا بر کدام سخن بسط پدید آمدی، چنانک آورده‌اند کی روزی شیخ را قدس اللّه روحه العزیز قبضی بود، هر کسی را طلب می‌فرمود و سخنی می‌پرسید، بسطی نمی‌بود، خادم را فرمود بدین در بیرون شو، هر کرا بینی درآر، خادم بیرون آمد، یکی را دید کی می‌گذشت، گفت ترا شیخ می‌خواند. آن مرد درآمد و سلام کرد، شیخ گفت ما را سخنی بگوی، گفت ای شیخ سخن من سمع مبارک شیخ را نشاید و من سخنی ندانم که شما را بر توان گفت. شیخ گفت آنچ فراز آید بگوی. مرد گفت از حال خویش حکایتی بگویم: گفت وقتی مرا در خاطر افتاد کی این شیخ بوسعید همچون ما آدمیست، این کشف که او را پدید آمده است نتیجۀ مجاهدت و عبادتست. اکنون من نیز روی به عبادت و ریاضت آرم و انواع ریاضت و مجاهدت بجای می‌آوردم. پس در خیال من متمکن گشت کی من به مقامی رسیدم کی هرآینه دعای مرا اجابتی باشد و بهیچ نوع رد نگردد. با خود اندیشه کردم که از حقّ سبحانه و تعالی درخواهم تا از جهت من سنگ را زر گرداند، کی من باقی عمر در رفاهیت روزگار گذرانم و مرادها باتمام رسانم. و برفتم و مبلغی سنگ بیاوردم، در گوشۀ خانۀ کی عبادت گاه من بود بریختم و شبی بزرگوار اختیار کردم، و غسل کردم و همه شب نماز گزاردم، تا سحرگاه که وقت اجابت دعا باشد دست برداشتم و باعتقادی و یقینی هرچ صادق‌تر گفتم: خداوندا این سنگها را زر گردان! چون چند بار بگفتم از گوشۀ خانه آوازی شنیدم که: نَهمارْ بُروتش ری! چون آن مرد این کلمه بگفت حالی شیخ ما را بسطی پدید آمد و وقت شیخ خوش گشت و بر پای خاست و آستین می‌جنبانید و می‌گفت: نهمار بروتش ری! حالتی خوش پدید آمد و آن قبض با بسط بدل شد.بخش ۲۶: و شیخ ما را هزار ماه عمر بوده است کی هشتاد و سه سال و چهار ماه باشد و روز پنجشنبه نماز پیشین چهارم ماه شعبان سنۀ اربع و اربعین و اربعمایه وفاتش رسید در میهنه در صومعه‌ای او کی در سرای ویست و روز آدینه چاشتگاه دفنش کردند در مشهد مقدس کی در برابر سرای ویست، آنجا که اشارت عزیز او بود. حقّ سبحانه و تعالی برکات همت و انفاس او از میان کافۀ خلق منقطع مگرداناد و قدم ما و اقدام جملۀ خلق بر متابعت او مستقیم و ثابت داراد، بحقّ محمد وآله اجمعین.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزی در میان مجلس برزفان شیخ ما رفت کی هرچ بباید گفت ما آن کرده باشیم و جملۀ اولیا قدس اللّه ارواحهم همچنین بوده‌اند، حالات و کرامات خود از خلق پوشیده داشته‌اند، مگر آنچ بی‌قصد ایشان ظاهر شده است و ازیشان کس بوده است که چون چیزی از کرامت او بی‌قصد او ظاهر شده است، از خداوند سبحانه و تعالی درخواسته کی خداوندا اکنون آنچ میان من و تو است، خلق را برآن اطلاع افتاد، جان من بردارد کی من سر زحمت خلق ندارم کی مرا از تو مشغول گردانند و حالی رحمت خدای تعالی نقل کرده است. اما این طایفۀ باشندگی مقتدایان این قوم نباشند آن طایفه که مقتدایان باشند در اظهار کرامت نکوشند، اما اگر ظاهر شود بی‌قصد ایشان، از آن هم متأثر نشوند چه ایشان را زحمت خلق حجاب نگردد بل که مأمور باشند بوعظ خلق و هدایت و ارشاد و تهذیب اخلاق مریدان، و این طایفه پخته‌تر باشند.
هوش مصنوعی: روزی در جمعی، شیخ ما سخنانی را مطرح کرد مبنی بر اینکه ما هر آنچه باید بگوییم، انجام داده‌ایم. اولیای خدا نیز معمولاً حالات و کرامات خود را از مردم پنهان می‌داشتند، مگر زمانی که به طور ناخواسته و بدون نیت، چیزی از آن‌ها ظاهر می‌شد. اگر این اتفاق می‌افتاد، برخی از آن‌ها از خداوند درخواست می‌کردند که اگر چیزی از کرامتشان به مردم معلوم شده، جانشان را بگیرد تا از زحمت مردم دور شوند و فقط مشغول به خداوند باشند. اما در بین این گروه، برخی هستند که نباید در نشان دادن کرامات تلاش کنند و حتی اگر آن‌ها به طور ناخواسته ظاهر شوند، نباید از آن ناراحت شوند. چراکه این افراد برای هدایت و آموزش مردم مأموریت دارند و در نتیجه باید بر روی اخلاق مریدان کار کنند و به نوعی از این زحمت‌های دنیوی دوری کنند و پخته‌تر از دیگران باشند.
و این راه را مقامات بسیارست و مشایخ این طایفه هزار ویک مقام تعیین کرده‌اند، و شرح آن طول و عرضی دارد، مقصود ماآنست کی تقریر کرده آید کی مشایخ در اظهار کرامات نکوشیده‌اند و یک فرق میان ولی و نبی، اینست کی انبیا باظهار معجزات مأمورند، و اولیا به کتمان کرامات مأمور، پس به سبب این مقدمات مجاهدات و ریاضات و کرامات او بیشتر پوشیده بوده است و کس برآن مطلع نبوده، آنچ از ثقات و عدول بما رسیده است در تصحیح آن مبالغت رفت و آنچ بینه و بین اللّه بوده است درآن سخن نتوان گفت.
هوش مصنوعی: این مسیر دارای مقامات متعددی است که مشایخ این طایفه هزار و یک مقام را مشخص کرده‌اند و توضیحات آن نیز طولانی و وسیع است. هدف ما این است که توضیح دهیم مشایخ در نشان دادن کرامات خود تلاش نکرده‌اند. تفاوتی که بین ولی و نبی وجود دارد این است که انبیا مأمور به نمایش معجزات هستند، در حالی که اولیا به مخفی نگه داشتن کرامات خود مأمورند. به همین دلیل، مجاهدت‌ها و ریاضت‌های اولیا بیشتر در پرده ابهام مانده و کسی از آن آگاهی ندارد. آنچه از افراد مورد اعتماد و عادل به ما رسیده است نیز دارای تأکید و اغراق است و آنچه بین فرد و خداوند است، در این باره نمی‌توان صحبت کرد.