گنجور

۴ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی‌ فَبَغی‌ عَلَیْهِمْ حبّ الدنیا حمل قارون علی جمعها و جمعها حمله علی البغی علیهم و صار کثرة ماله سبب هلاکه. و فی الخبر، حب الدنیا رأس کل خطیئة.

دوستی دنیا همه سر گناهانست و مایه هر فتنه، بیخ هر فساد، هر که از خدا باز ماند بمهر و دوستی دنیا بازماند.

دنیا پلی گذشتنی است و بساطی در نوشتنی، مرتع لاف گاه مدعیان و مجمع بارگاه بی‌خطران. سرمایه بی‌دولتان، و مصطبه بدبختان. معشوقه ناکسان و قبله خسیسان دوستی بی‌وفا و دایه‌ای بی‌مهر. جمالی با نقاب دارد، و رفتاری ناصواب دارد و چون تو دوست در زیر خاک صد هزاران دارد، بر طارم طواری نشسته و از شبکه شک می برون نگرد، با تو میگوید:

من چون تو هزار عاشق از غم کشتم
نالود بخون هیچکس انگشتم‌

مصطفی (ص) گفت، «ما من احد یصبح فی الدنیا الا و هو فیها بمنزلة الضیف ماله فی یده عاریة و الضیف منطلق و العاریة مردودة.

و فی روایة اخری ان مثلکم فی الدنیا کمثل الضیف و ان ما فی ایدیکم عاریة میگوید مثل شما درین دنیای غدّار مثل مهمانیست که بمهمانخانه فرو آید هر آینه مهمان رفتنی بود نه بودنی همچون آن مرد کاروانی که بمنزل فرو آید لا بد از آنجا رخت بردارد، و تمنا کند که آنجا بایستد سخت نادان و بی‌سامان بود که آن گه نه بمقصود رسد و نه بخانه باز آید.

جهد آن کن ای جوانمرد که این پل بلوی بسلامت باز گذاری و آن را دار القرار خود نسازی و دل درو نه‌بندی تا شیطان بر تو ظفر نیابد. صد شیر گرسنه در گله گوسفند چندان زیان نکند که شیطان با تو کند: إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فاتخذوه عدوا و صد شیطان آن نکند که نفس امّاره با تو کند: اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک. یکی تامل کن در کار قارون بدبخت نفس و شیطان هر دو دست درهم دادند تا او را از دین برآوردند، از آن که آبش از سرچشمه خود تاریک بود یک چند او را با عمل عاریتی دادند لؤلؤ شاهوار همی‌نمود چون حکم ازلی و سابقه اصلی در رسید خود شبه قیر رنگ بود زبان حالش همی‌گوید:

من پندارم که هستم اندر کاری
ای بر سر پنداشت چو من بسیاری‌
اکنون که نماند با توام بازاری
در دیده پنداشت زدم مسماری‌

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ بدعای موسی او را بزمین فرو برد و قارون سوگند بر موسی می‌نهاد بحق قرابت و موسی بوی التفات نکرد و میگفت: یا ارض خذیه، تا آن گه که عتاب آمد از حق جلّ جلاله که یا موسی ناداک بحق القرابة و انت تقول یا ارض خذیه، یا موسی اگر مرا خواندی من او را اجابت کردمی.در قصه آورده‌اند که هر روز یک قامت خویش بزمین فرو می‌شد تا آن روز که یونس در شکم ماهی در قعر بحر برو رسید و قارون از حال موسی پرسید چنان که خویشان را پرسند، فاوحی اللَّه تعالی: لا تزد فی خسفه بحرمة انّه سأل عن ابن عمّه و وصل به رحمه.

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً فردا در سرای آخرت ساکنان مقعد صدق و مقرّبان حضرت جبروت قومی باشند که درین دنیا برتری و مهتری نجویند، خود را از همه کس کهتر و کمتر دانند و بچشم پسند هرگز در خود ننگرند، چنان که آن جوانمرد طریقت گفت که از موقف عرفات باز گشته بود او را گفتند کیف رأیت اهل الموقف؟ چون دیدی اهل موقف را؟ جواب داد که رأیت قوما لو لا انّی کنت فیهم لرجوت ان یغفر اللَّه لهم قومی را دیدم که اگر نه من در میان ایشان بودمی امید بودی که همه آمرزیده باز گردند.

ای جوانمرد بچشم پسند بخود منگر و در راه «من» مشو که هرگز کسی بر منی سود نکرد. آنچه بر ابلیس آمد از روی منی آمد که گفت: أَنَا خَیْرٌ یکی از بزرگان دین ابلیس را دید گفت مرا پندی ده، گفت: مگو که من تا نشوی چو من. این خود راه سالکان طریقت است و جوانمردان حقیقت. اما در راه شریعت منی بیوکندن روا نیست، زیرا که در شریعت حوالت با تو است و از آن بسر نشود.

شیخ بو عبد اللَّه خفیف گفت منی بیوکندن در شریعت زندقه است، و منی اثبات کردن در حقیقت شرک است چون در مقام شریعت باشی همی‌گوی که من، چون در راه حقیقت باشی میگوی که: او، خود همه او شریعت افعال است و حقیقت احوال، قوام افعال بتو و نظام احوال با او.

إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ فی الظاهر الی مکة و کان یقول کثیرا الوطن الوطن فحقق اللَّه سؤله، و امّا فی السّر و الاشارة فالمعنی ان الذی ینصبک باوصاف التفرقة بالتبلیغ و بسط الشریعة لرادک الی الجمع بالتحقیق بالفناء عن الخلق.

مصطفی (ص) تا در تبلیغ رسالت و بسط شریعت و تمهید قواعد دین بود در مقام تفرقت بود از بهر نجات خلق و باین آیت او را از مضیق تفرقت با صحراء جمع بردند که مشرب خاص وی بود، تا میگفت: لا یسعنی فی وقتی غیر ربی.

پیر طریقت گفت: آن کس که جمع وی درست باشد تفرقت او را زیان ندارد.

و آن را که نسب او درست باشد بعقوق نسب بریده نگردد. در عین جمع سخن گفتن نه کار زبانست، عبارت از حقیقت جمع بهتان است، مستهلک را در بحر بلا چه بیانست، از مستغرق در عین فنا چه نشانست، این حدیث رستاخیز دل و غارت جانست، با صولت وصال دل و دیده را چه توانست، آن کس کو بر نسیم وصال خود حیرانست، دیرست تا جان او به مهر ازل گروگان است، بی‌دل باد که از پی دل بفغانست. بی‌جان باد که از رفتن بدوست پشیمانست.

کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ هر چه لم یکن ثم کان است در معرض زوالست و در صدمه فنا. نابوده دی و نیست فردا، و جلال احدیت بذات و صفات صمدیت باقی، پاینده، پیش از همه زندگان زنده و بر زندگانی و زندگان خداوند میراث بر جهان از جهانیان و باقی پس جهانیان و جهان و بازگشت همه کار و همه خلق با وی جاودان.

پیر طریقت گفت: الهی ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی‌نیازی: کار بحکمت می‌اندازی و بلطف میسازی، نه بیدادست و نه بازی، الهی نه بچرایی کار تو بنده را علم، و نه بر تو کس را حکم. سزاها تو ساختی، و نواها تو خواستی. نه از کس بتو، نه از تو بکس، همه از تو بتو همه تویی بس، الاکل شی‌ء ما خلا اللَّه باطل. خدا و بس علایق منقطع، و اسباب مضمحل و رسوم باطل و حدود متلاشی و خلایق فانی و حق یکتا بحق خود باقی.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی‌ فَبَغی‌ عَلَیْهِمْ حبّ الدنیا حمل قارون علی جمعها و جمعها حمله علی البغی علیهم و صار کثرة ماله سبب هلاکه. و فی الخبر، حب الدنیا رأس کل خطیئة.
هوش مصنوعی: قارون از قوم موسی بود و به خاطر عشقش به دنیا، بر قومش ظلم کرد. توجه او به جمع‌آوری ثروت باعث شد تا به فساد و ظلم علیه آنها بپردازد و همین ثروت زیادش در نهایت منجر به هلاکتش شد. در روایت آمده که عشق به دنیا، سرچشمه‌ی هر خطای است.
دوستی دنیا همه سر گناهانست و مایه هر فتنه، بیخ هر فساد، هر که از خدا باز ماند بمهر و دوستی دنیا بازماند.
هوش مصنوعی: دوستی با دنیا منبع تمام گناهان و عامل هر فتنه‌ای است و ریشه هر فسادی به همین جا برمی‌گردد. هر کسی که از محبت و دوستی خدا دور بماند، به دوستی دنیا نیز خواهد ماند.
دنیا پلی گذشتنی است و بساطی در نوشتنی، مرتع لاف گاه مدعیان و مجمع بارگاه بی‌خطران. سرمایه بی‌دولتان، و مصطبه بدبختان. معشوقه ناکسان و قبله خسیسان دوستی بی‌وفا و دایه‌ای بی‌مهر. جمالی با نقاب دارد، و رفتاری ناصواب دارد و چون تو دوست در زیر خاک صد هزاران دارد، بر طارم طواری نشسته و از شبکه شک می برون نگرد، با تو میگوید:
هوش مصنوعی: دنیا فقط گذرگاهی است و جای نوشتن است. مکانی برای ادعاهای بزرگ و جمع شدن بی‌خطران. دارایی بی‌دولت‌ها و نماد بدبختی‌هاست. محبوب افراد ناکام و معبودی برای بی‌ارزش‌ها، دوستی که وفا ندارد و مادری که مهری در دل ندارد. زیبایی‌اش پنهان است و رفتارهایش نادرست است. مانند تو که در زیر خاک، هزاران هم‌نوع داری. در بالای طاق‌ها نشسته و از دام شک و تردید دور می‌ماند. با تو سخن می‌گوید.
من چون تو هزار عاشق از غم کشتم
نالود بخون هیچکس انگشتم‌
هوش مصنوعی: من به خاطر غم و عشق تو، هزاران عاشق را به خاک و خون کشیدم، اما هیچ‌کس از این درد و ناله‌های من خبر ندارد و به درد من توجهی نمی‌کند.
مصطفی (ص) گفت، «ما من احد یصبح فی الدنیا الا و هو فیها بمنزلة الضیف ماله فی یده عاریة و الضیف منطلق و العاریة مردودة.
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) اشاره کردند که هیچ‌کس در این دنیا صبح نمی‌کند، مگر آنکه مانند مهمانی است که چیزی برای او ندارد و این دارایی به او قرض داده شده است. مهمان همیشه باید برود و آنچه را که قرض گرفته است، باید برگرداند.
و فی روایة اخری ان مثلکم فی الدنیا کمثل الضیف و ان ما فی ایدیکم عاریة میگوید مثل شما درین دنیای غدّار مثل مهمانیست که بمهمانخانه فرو آید هر آینه مهمان رفتنی بود نه بودنی همچون آن مرد کاروانی که بمنزل فرو آید لا بد از آنجا رخت بردارد، و تمنا کند که آنجا بایستد سخت نادان و بی‌سامان بود که آن گه نه بمقصود رسد و نه بخانه باز آید.
هوش مصنوعی: شما در این دنیا همچون مهمانانی هستید که به میهمانی آمده‌اند. آنچه در دست شماست، تنها امانتی است. در واقع، مهمان سرانجام باید برود و نمی‌تواند در آنجا بماند. مانند یک کاروانی که به منزل برمی‌گردد، شما هم باید بدانید که ماندن در آنجا بی‌فایده است. اگر کسی بخواهد در آنجا بماند، بی‌خبر از حقیقت است و نه به هدف خود می‌رسد و نه به خانه‌اش باز می‌گردد.
جهد آن کن ای جوانمرد که این پل بلوی بسلامت باز گذاری و آن را دار القرار خود نسازی و دل درو نه‌بندی تا شیطان بر تو ظفر نیابد. صد شیر گرسنه در گله گوسفند چندان زیان نکند که شیطان با تو کند: إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فاتخذوه عدوا و صد شیطان آن نکند که نفس امّاره با تو کند: اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک. یکی تامل کن در کار قارون بدبخت نفس و شیطان هر دو دست درهم دادند تا او را از دین برآوردند، از آن که آبش از سرچشمه خود تاریک بود یک چند او را با عمل عاریتی دادند لؤلؤ شاهوار همی‌نمود چون حکم ازلی و سابقه اصلی در رسید خود شبه قیر رنگ بود زبان حالش همی‌گوید:
هوش مصنوعی: تلاش کن ای جوانمرد که این پل موقتی را با سلامت رد کنی و آن را محل استراحت و آرامش خود قرار ندهی و دلت را در آن ننداز تا شیطان بر تو تسلط نیابد. صد شیر گرسنه به گله گوسفند به اندازه‌ای آسیب نمی‌زنند که شیطان با تو خواهد کرد. او دشمن شماست، پس او را دشمن خود قرار دهید و نفس اماره‌ات نیز به اندازه‌ای تو را آزار نمی‌دهد که شیطان قادر است. یکی در کار قارون که نابود شد فکر کن. نفس و شیطان هر دو دست به دست هم دادند تا او را از دینش دور کنند. از آنجایی که او از سرچشمه پاکی دور بود، مدتی با اعمال ظاهری فریبنده به او لؤلؤ و گوهر نمایان کردند، در حالی که در اصل وجودش همانند رنگی تیره بود. زبان حال او این است که...
من پندارم که هستم اندر کاری
ای بر سر پنداشت چو من بسیاری‌
هوش مصنوعی: من فکر می‌کنم که در حال انجام کاری هستم، اما مانند من، افراد زیادی هستند که درگیر اندیشه‌ها و تصورات خودشان هستند.
اکنون که نماند با توام بازاری
در دیده پنداشت زدم مسماری‌
هوش مصنوعی: حالا که دیگر در کنار تو نیستم، احساس کرده‌ام که چقدر دلم برایت تنگ شده و مانند میخ در دل نشسته‌ام.
فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ بدعای موسی او را بزمین فرو برد و قارون سوگند بر موسی می‌نهاد بحق قرابت و موسی بوی التفات نکرد و میگفت: یا ارض خذیه، تا آن گه که عتاب آمد از حق جلّ جلاله که یا موسی ناداک بحق القرابة و انت تقول یا ارض خذیه، یا موسی اگر مرا خواندی من او را اجابت کردمی.در قصه آورده‌اند که هر روز یک قامت خویش بزمین فرو می‌شد تا آن روز که یونس در شکم ماهی در قعر بحر برو رسید و قارون از حال موسی پرسید چنان که خویشان را پرسند، فاوحی اللَّه تعالی: لا تزد فی خسفه بحرمة انّه سأل عن ابن عمّه و وصل به رحمه.
هوش مصنوعی: پس ما او و خانه‌اش را با دعا و درخواست موسی به زمین فرو بردیم. قارون دائماً بر موسی سوگند می‌خورد به خاطر رابطه‌اش با او، ولی موسی به این موضوع توجهی نمی‌کرد و می‌گفت: ای زمین، او را بگیر. تا اینکه از جانب حق تعالی خطاب آمد که: ای موسی، تو نسبت به این قرابت نادان هستی که می‌گویی ای زمین، او را بگیر. اگر تو مرا صدا زده بودی، من او را اجابت می‌کردم. در داستان آمده که هر روز بخشی از او به زمین فرومی‌رفت تا روزی که یونس در شکم ماهی به عمق دریا رسید و قارون از حال موسی پرسید مانند آنچه خویشان انجام می‌دهند. پس خداوند تعالی وحی کرد: نسبت به او در این فرو رفتن چیزی اضافه نکن، چرا که او فقط درباره پسر عمویش سؤال کرد و سعی در برقراری ارتباط با او داشت.
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً فردا در سرای آخرت ساکنان مقعد صدق و مقرّبان حضرت جبروت قومی باشند که درین دنیا برتری و مهتری نجویند، خود را از همه کس کهتر و کمتر دانند و بچشم پسند هرگز در خود ننگرند، چنان که آن جوانمرد طریقت گفت که از موقف عرفات باز گشته بود او را گفتند کیف رأیت اهل الموقف؟ چون دیدی اهل موقف را؟ جواب داد که رأیت قوما لو لا انّی کنت فیهم لرجوت ان یغفر اللَّه لهم قومی را دیدم که اگر نه من در میان ایشان بودمی امید بودی که همه آمرزیده باز گردند.
هوش مصنوعی: سرزمین آخرت را به کسانی اختصاص می‌دهیم که در این دنیا به دنبال برتری و فساد نیستند. در آنجا، ساکنان مقعد صدق و نزدیک‌ترین افراد به ذات پاک خداوند، گروهی خواهند بود که هیچ‌گاه به دنبال مقام و بزرگی نبوده‌اند و خود را از دیگران کوچک‌تر و ناچیزتر می‌دانند. آن‌ها هرگز به خودشان با دید تأیید نگاه نمی‌کنند. به‌عنوان مثال، یک جوانمرد پس از بازگشت از عرفات گفت: «چون به اهل موقف نگریستم، این قوم را دیدم که اگر من در میانشان نبودم، امیدوار بودم که خداوند همه آن‌ها را ببخشد.»
ای جوانمرد بچشم پسند بخود منگر و در راه «من» مشو که هرگز کسی بر منی سود نکرد. آنچه بر ابلیس آمد از روی منی آمد که گفت: أَنَا خَیْرٌ یکی از بزرگان دین ابلیس را دید گفت مرا پندی ده، گفت: مگو که من تا نشوی چو من. این خود راه سالکان طریقت است و جوانمردان حقیقت. اما در راه شریعت منی بیوکندن روا نیست، زیرا که در شریعت حوالت با تو است و از آن بسر نشود.
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، به خودت نگاه نکن و درگیر «من» نشو، زیرا هیچ‌کس از طریق خودمحوری سود نبرده است. آنچه بر ابلیس پیش آمد از احساس «من» وی نشأت گرفت که گفت: من از همه بهترم. یکی از بزرگان دین، ابلیس را دید و از او خواست تا نصیحتی به او کند. او گفت: هرگز نگو که من هستی، مگر آنکه مانند من شوی. این تعالیم برای سالکان حقیقت و جوانمردان راه است. اما در مسیر شریعت، نباید به خود، به عنوان «من» نگاه کنیم، زیرا در این مسیر، مسئولیت و رابطه‌ای با تو وجود دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
شیخ بو عبد اللَّه خفیف گفت منی بیوکندن در شریعت زندقه است، و منی اثبات کردن در حقیقت شرک است چون در مقام شریعت باشی همی‌گوی که من، چون در راه حقیقت باشی میگوی که: او، خود همه او شریعت افعال است و حقیقت احوال، قوام افعال بتو و نظام احوال با او.
هوش مصنوعی: شیخ بو عبد اللَّه خفیف بیان می‌کند که در دین، گفتن "من" به معنای خود را نشان دادن، نشانه‌ای از کفر است. همچنین، اگر بخواهیم در حقیقت بگوییم "من"، این عمل می‌تواند به نوعی شرک تعبیر شود. هنگامی که فرد در مقام شریعت باشد، می‌گوید "من"، اما وقتی در مسیر حقیقت قرار می‌گیرد، به جای آن می‌گوید "او". در واقع، تمام شریعت در اعمال فرد و حقیقت در حالات او وجود دارد و اعمال فرد به واسطه او معنا پیدا می‌کند.
إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ فی الظاهر الی مکة و کان یقول کثیرا الوطن الوطن فحقق اللَّه سؤله، و امّا فی السّر و الاشارة فالمعنی ان الذی ینصبک باوصاف التفرقة بالتبلیغ و بسط الشریعة لرادک الی الجمع بالتحقیق بالفناء عن الخلق.
هوش مصنوعی: آن کس که قرآن را بر تو واجب کرده، به یقین تو را به مقصد بازخواهد گرداند؛ ظاهراً به مکه و او بارها می‌گفت "زادگاه، زادگاه". خداوند هم خواسته‌اش را برآورده کرد. اما در باطن و اشاره، معنای این است که کسی که تو را با ویژگی‌های تفریق در تبلیغ و گسترش شریعت نصب می‌کند، تو را به جمعی حقیقی بازخواهد گرداند و در این راستا از دنیای مخلوقین فانی خواهد شد.
مصطفی (ص) تا در تبلیغ رسالت و بسط شریعت و تمهید قواعد دین بود در مقام تفرقت بود از بهر نجات خلق و باین آیت او را از مضیق تفرقت با صحراء جمع بردند که مشرب خاص وی بود، تا میگفت: لا یسعنی فی وقتی غیر ربی.
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) در زمان تبلیغ رسالت و گسترش شریعت و ایجاد قواعد دین، به دنبال نجات انسان‌ها بود و در این مسیر از جدایی و تفرقه دوری می‌کرد. او در این دوران به صحرایی برده شد که مکانی خاص برای او به حساب می‌آمد و در آنجا می‌گفت: در هیچ زمانی جز در حال ذکر خدا نمی‌توانم به چیزی غیر از او فکر کنم.
پیر طریقت گفت: آن کس که جمع وی درست باشد تفرقت او را زیان ندارد.
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: کسی که در جمع و همراهی با دیگران به خوبی عمل کند و روابطش مستحکم باشد، تفرقه و جدایی هیچ ضرری به او نمی‌زند.
و آن را که نسب او درست باشد بعقوق نسب بریده نگردد. در عین جمع سخن گفتن نه کار زبانست، عبارت از حقیقت جمع بهتان است، مستهلک را در بحر بلا چه بیانست، از مستغرق در عین فنا چه نشانست، این حدیث رستاخیز دل و غارت جانست، با صولت وصال دل و دیده را چه توانست، آن کس کو بر نسیم وصال خود حیرانست، دیرست تا جان او به مهر ازل گروگان است، بی‌دل باد که از پی دل بفغانست. بی‌جان باد که از رفتن بدوست پشیمانست.
هوش مصنوعی: هر کس که اصل و نسبش درست باشد، به خاطر قطع رابطه‌اش با دیگران نادیده گرفته نمی‌شود. هنگام صحبت کردن درباره‌ی حقیقت و جمع کردن کلمات، این کار فقط سخن گفتن نیست؛ بلکه حقیقتی عمیق و پیچیده است. فردی که در مشکلات غرق شده، نمی‌تواند خود را توضیح دهد و کسی که در مسیر فناست، هیچ نشانی ندارد. این سخن، به معنای بیداری قلب و از دست رفتن جان است. چه قدرتی می‌تواند چشم و دل را در آغوش وصال نگه دارد؟ کسی که در برابر نسیم وصال حیران است، سال‌هاست که جانش به عشق ازل گروگان است. بی‌دل بودن به این معناست که فرد از دلش فریاد برآورده، و بی‌جان بودن نشان از پشیمانی از رفتن به دور است.
کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ هر چه لم یکن ثم کان است در معرض زوالست و در صدمه فنا. نابوده دی و نیست فردا، و جلال احدیت بذات و صفات صمدیت باقی، پاینده، پیش از همه زندگان زنده و بر زندگانی و زندگان خداوند میراث بر جهان از جهانیان و باقی پس جهانیان و جهان و بازگشت همه کار و همه خلق با وی جاودان.
هوش مصنوعی: هر چه وجود دارد، جز وجه خداوند، نابود می‌شود و همه به سوی او بازمی‌گردند. هر چیزی که به وجود آمده، در معرض زوال است و به فنا دچار می‌شود. دیروز نابود بود و فردا هم وجود نخواهد داشت. فقط جلال یکتایی خداوند با ذات و صفات همیشگی‌اش باقی است. او پیش از همه موجودات زنده وجود داشته و بر زندگی و موجودات حاکم است. خداوند میراث‌دار جهان است و همه موجودات و کارها در نهایت به او بازمی‌گردند و فقط او جاودان است.
پیر طریقت گفت: الهی ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی‌نیازی: کار بحکمت می‌اندازی و بلطف میسازی، نه بیدادست و نه بازی، الهی نه بچرایی کار تو بنده را علم، و نه بر تو کس را حکم. سزاها تو ساختی، و نواها تو خواستی. نه از کس بتو، نه از تو بکس، همه از تو بتو همه تویی بس، الاکل شی‌ء ما خلا اللَّه باطل. خدا و بس علایق منقطع، و اسباب مضمحل و رسوم باطل و حدود متلاشی و خلایق فانی و حق یکتا بحق خود باقی.
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: ای خداوند، تو که به همه چیز علم داری و همه کارها را سامان می‌دهی، هیچ کس در کنار تو نیست و هیچ کس از تو بی‌نیاز نیست. تو کارها را با حکمت انجام می‌دهی و به لطف خود شکل می‌دهی. در کار تو نه ظلمی وجود دارد و نه بازیچه‌ای. ای خدا، نه کار بندگانت به علم تو می‌چرخد و نه کسی می‌تواند بر تو حکمی داشته باشد. تو سزاها را آفریدی و نواها را از خود خواستی. هیچ کس نمی‌تواند به تو دست یابد و تو را برای کسی در نظر بگیرد؛ همه چیز از توست و به تو باز می‌گردد. همه‌ی موجودات جز خدا باطل هستند. خداوند و بس، همهٔ روابط قطع شده‌اند، اسباب از بین رفته و رسوم بی‌ارزش شده‌اند. موجودات فانی هستند و تنها حقیقتی که باقیست، خود حق است.