گنجور

۴ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ» یعنی لابی جهل و لاخیه الحرث ابنی هشام بن المغیرة بن عبد اللَّه بن عمرو بن مخزوم حین اسلم الحرث و ثبت ابو جهل علی کفره. و قیل هما اخوان من اهل مکّة احدهما مؤمن و الآخر کافر و اسم المؤمن ابو سلمة عبد اللَّه بن عبد الاسد بن عبد باللیل زوج امّ سلمة قبل النّبی (ص)، و الآخر کافر و هو الاسود بن عبد الاسد میگوید مثل زن این دو برادران را بآن دو مرد که در روزگار پیش بودند.

زجّاج گفت جهودان گفتند مشرکان مکه را که محمد را پرسید بر سبیل امتحان از قصّه آن دو مرد که در زمان پیش بودند، این آیت بجواب امتحان ایشان آمد: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ» ای للّذین سألوک عن ذلک امتحانا ای حدّثهم بما فی‌ مثله العبرة ایشان را بگوی قصّه آن دو مرد که در مثل آن قصّه عبرتست اگر عبرت می‌گیرند: دو برادر بودند در بنی اسرائیل یکی مؤمن نام او یهودا، دیگری کافر نام او قطروس، همان دو برادرند که در سوره الصّافات وصف ایشان گفته: «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ، یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ».

دو برادر بودند هشت هزار دینار از پدر میراث برده هر یکی چهار هزار دینار، قطروس رفت و بهزار دینار بستانی خرید و آن را عمارت کرد و نیکو بپرداخت، یهودا در مقابل آن هزار دینار بدرویشان داد و گفت: اللّهم ان کان فلان قد اشتری ارضا بالف دینار فانّی اشتری منک ارضا فی الجنّة بالف دینار بار خدایا اگر او بستانی خرید بهزار دینار من از تو بستانی می‌خرم اندر بهشت بهزار دینار که بصدقه دادم. قطروس بهزار دینار دیگر خانه‌ای بنا نهاد و در آن غرفه‌ها و منظره‌ها بساخت، یهودا هزار دینار دیگر بصدقه داد بدرویشان و گفت بار خدایا مرا خانه‌ای در بهشت می‌باید از بهر من خانه‌ای در بهشت بساز. قطروس زنی بخواست و هزار دینار مهر وی کرد، یهودا هزار دینار دیگر بخرج درویشان و یتیمان و پیر زنان کرد و گفت بار خدایا این مهر زنان بهشتی است که تو مرا نام زد کنی. قطروس هزار دینار دیگر که مانده بود بچاکران و خدمتکاران و لباس و تجمّل خویش خرج کرد، یهودا نیز هزار دینار دیگر که باقی مانده بود بر ارباب حاجات تفرقه کرد و از خدای تعالی لباس و تجمّل بهشتی و غلمان و ولدان جاودانی بخواست.

پس بروزگار یهودا درویش گشت و اختلال حال و اضطرار او را بر آن داشت که نیاز خویش به قطروس برداشت و از وی چیزی خواست، قطروس گفت: ما فعل مالک فقد اقتسمنا مالا واحدا فاخذت شطره و انا شطره آن مال را چه کردی نه هر دو برادر بودیم و مال بهم قسمت کردیم؟ یهودا گفت آن همه بصدقه بدرویشان دادم، قطروس گفت: ائنّک لمن المصدقین آری تو مال بصدقه دادی اکنون آمده‌ای و از من میخواهی، اذهب فو اللَّه لا اعطیک شیئا فطرده. اینست که ربّ العالمین در بیان قصّه ایشان گفته: «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ» ای بستانین، «مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ» ای جعلنا النّخل محیطة بهما. و قیل «حففناهما» جعلنا حفافیهما ای جانبیهما نخلا، «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً» یعنی جعلنا حول الاعناب النّخل و وسط الاعناب الزّرع.

«کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها» ای اعطت ثمرها و ادّت ریعها تاما ای کلّ واحدة منهما، فلذلک لم یقل آتتا، «وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ» ای من اکلها، «شَیْئاً» ای لم ینقص ممّا عهد، «وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً» ای شققنا فی المکان المتخلل بینهما جنب الزّرع اخبر اللَّه سبحانه و تعالی عن اتّصال عمارتهما و کمال تأدیة حملهما من نخلهما و اعنابهما و اخبر انّ شربهما کان من نهر جار و هو من اغزر الشرب.

«وَ کانَ لَهُ» ای لصاحب الجنّتین، «ثَمَرٌ» بفتحتین قراءة عاصم و یعقوب بروایة روح و بن حسّان و کذلک: «وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» علی انّه جمع ثمرة کبقرة و بقر و المعنی کان له من النّخیل و الاعناب ثمر کثیر، و قرأ ابن کثیر و نافع و ابن عامر و حمزة و الکسائی: و کان له ثمر و احیط بثمره بضم الثّاء و المیم فیهما، وافقهم رویس فی «وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» و الثّمر صنوف الاموال من الذّهب و الفضّة و غیرهما، یعنی و کان له مال سوی الجنتین، و یجوز ان یکون جمع ثمار ککتاب و کتب و یجوز ان یکون جمعا لثمرة کبدنة و بدن و خشبة و خشب و یجوز ان یکون واحدا کعنق و طنب، و قرأ ابو عمرو وحده ثمر و بثمره بضم الثّاء و تسکین المیم فیهما جمیعا و الوجه انّه مخفف من ثمر بالضّم علی ایّ وجه یحمل علیه، و الثّامر الرّجل الغنیّ و الثّامر الشّی‌ء الکثیر، قال الشّاعر:

ایّاک ادعو فتقبّل ملقی
و اغفر خطایای و ثمّر ورقی‌

ای کثر ابلی و غنمی، «فَقالَ لِصاحِبِهِ» المؤمن، «وَ هُوَ یُحاوِرُهُ» ای یراجعه فی الکلام مشتق من حار اذا رجع، مراجعت در سخن میان ایشان آن بود که قطروس بجفا و زشتی با وی می‌گفت که مال را چه کردی؟ و کجا بردی؟ و چرا از دست بدادی؟ تا چنین درویش و درمانده گشتی، وی می‌گفت مال در وجوه خیرات و صدقات خرج کردم، از پیش خویش فرستادم تا فردا بثواب آن برسم، قطروس گفت: مال خویش ضایع کردی بظنّی محال و بعثی و ثوابی که نخواهد بود، اکنون من از تو افزون ترم بمال و انبوه‌ترم بخدمتکار و یار، اینست که اللَّه تعالی گفت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً» یعنی انا ذو مال کثیر و نفر عزیز، العزّة ها هنا هی الکثرة و النّفر الخدم و النّفیر الاعوان، منه قوله تعالی: «وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً» ای خدما و خولا، آن گه دست برادر مسلمان گرفت و او را در آن بستان خویش برد از روی مفاخرت تا بوی نماید آن عمارت و زراعت و درختان و ثمار، اینست که ربّ العالمین گفت: «وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ» وحد الجنّة لاتصال کلّ واحدة منهما بالآخری، «وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ» ای کافر بربه، قال النّابغة: الحمد للَّه لا شریک له من اباها فنفسه ظلما، «قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ» ای تهلک، «هذِهِ» الجنّة، «أَبَداً» انکر ان اللَّه یفنی الدّنیا و انّ القیامة تکون.

«وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً» کائنة، «وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی‌ رَبِّی» نشرت بعد موتی الی ربّی، یعنی ان یک بعث و دار اخری کما زعمت، «لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها» ای من جنّته، قرأ ابن کثیر و نافع و ابن عامر: «خیرا منهما» بزیادة میم للتّثنیة، و الوجه انّه علی تثنیة الجنّتین المذکورتین فیما تقدّم من قوله تعالی: «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ، کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ». و قرأ الباقون: «خَیْراً مِنْها» بغیر میم و الوجه انّه علی الانفراد لتقدّم ذکر جنّة مفردة فی قوله تعالی: «وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ» فافراد الضّمیر یرجع الیها، «مُنْقَلَباً» ای انقلابا. و قیل موضع انقلاب یقول کما اعطانی و اکرمنی فی الدّنیا یعطینی فی الآخرة و یکرمنی هناک، این همانست که عاص وائل گفت خباب أرت را: «لَأُوتَیَنَّ مالًا وَ وَلَداً».

«قالَ لَهُ صاحِبُهُ» المسلم، «وَ هُوَ یُحاوِرُهُ» هذه المحاورة کنایة عن الصّلابة فی الدّین و شدّة الصریمة و ترک المبالاة فی اللَّه، آن برادر مسلمان گفت از قوّت ایمان و یقین و صلابت در دین: «أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ» یعنی اباک آدم، «مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» ای خلقک من نطفة ابیک فی رحم امّک، «ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا» جعلک معتدل الخلق و القامة ذا عقل و تمییز، ثمّ جهلت امر الاعادة و لم تستدل بالمبدإ علی المعاد.

«لکِنَّا» بالالف فی الوصل قرأها ابن عامر و رویس و ابن حسّان و قرأ الباقون و روح بغیر الف فی الوصل و اتّفقوا علی الوقف بالالف و اصل الکلمة: لکن انا فحذفت الهمزة طلبا للخفّة لکثرة استعمالها و ادغمت احدی النّونین فی الأخری و اثبتت الف لکنّا کما اثبتت فی الوقف علی لغة من یقول انا بالالف فی الوقف و الوصل، «هُوَ اللَّهُ رَبِّی» القول ها هنا مضمر معناه: لکن انا اقول هو اللَّه ربّی، «وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً».

«وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ» لولا ها هنا للتّحضیض و یختصّ بالفعل ای هلا اذ دخلت جنّتک، «قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ» ای ما شاء اللَّه کان فهو رفع بالابتداء و الخبر مضمر. و قیل معناه الامر ما شاء اللَّه فیکون المبتدا مضمرا و المعنی الامر بمشیّة اللَّه، «لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» لا یقوی احد علی ما فی یدیه من ملک و نعمة الّا باللّه. و قیل هی معاذ من لقع العین، و فی ذلک ما

روی انس انّ النّبی (ص) قال من رأی شیئا فاعجبه فقال ما شاء اللَّه لا قوّة الّا باللّه لم یضرّه.

و قال (ص): من اعطی خیرا من اهل و مال فیقول عند ذلک ما شاء اللَّه لا قوّة الّا باللّه لم یرفیه ما یکره، فهذه الآیة توبیخ من المسلم للکافر علی مقالته و تعلیم له ما یحبّ ان یقول، ثمّ رجع الی نفسه فقال: «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً» انا فی الآیة عماد فلذلک نصب اقلّ.

«فَعَسی‌ رَبِّی» فلعلّ ربّی، «أَنْ یُؤْتِیَنِ» فی الآخرة او فی الدّنیا، «خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها» ای علی جنّتک، «حُسْباناً» عذابا، «مِنَ السَّماءِ» یرمیها به من برد او صاعقة. قال ابن عباس: «حُسْباناً مِنَ السَّماءِ» ای نارا، و قیل قضاء من اللَّه یقضیه. قال الزجاج: الحسبان فی اللّغة الحساب لقوله: «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ» فالمعنی و یرسل علیها عذاب حسبان و ذلک الحسبان حساب ما کسبت یداک، «فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً» الصّعید التّراب، و قیل وجه الارض و الزّلق المکان الذی لا یثبت علیه قدم بل تزل عنه. و قال الزجاج الصّعید و الزّلق الطریق الّذی لانبات فیه. و قیل الزّلق الخراب، و المعنی یصبح جنّتک هذه ارضا ملساء لا شی‌ء فیها قد ذهب ما فیها من غرس و نبت.

«أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً» ای غابرا ذاهبا فی الارض لا تناله الایدی و الرّشاء، الغور مصدر وضع موضع الاسم کما یقال رجل نوم، «فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً» لا یتأتی منک طلبه، و قیل لن تستطیع ردّ الماء الغائر، و قیل لن تستطیع طلب غیره بدلا منه.

«وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» اختلاف قراء درین کلمت و شرح قرءات و وجوه آن از پیش رفت، «وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» ای افسدوا هلک، کقول یعقوب لبنیه: «إِلَّا أَنْ یُحاطَ بِکُمْ» ای الّا ان تهلکوا، «فَأَصْبَحَ» ای الکافر، «یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ» یصفق بیده علی الأخری و «یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ» ظهرا لبطن، «عَلی‌ ما أَنْفَقَ فِیها» ای علیها، «وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی‌ عُرُوشِها» ای وقعت الحیطان علی الأبنیة و الشّجر، و قیل «خاوِیَةٌ عَلی‌ عُرُوشِها» کنایة عن الخراب، «وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً» تمنی انّه کان غیر مشرک حین لم ینفعه التّمنّی.

«و لم یکن له فئة» بالیای قرأها حمزة و الکسائی لتقدّم الفعل علیه، و قرأ الباقون بالتّاء لانّ الفئة مؤنثة لفظا ای جماعة و المعنی لم ینصره النّفر الّذی قال فیهم مفتخرا و اعزّ نفرا، و الفئة الجماعة تکون ردّا للعسکر یفی‌ء الیها اللّاجی، و قیل هی جماعة فی تفرقة، «وَ ما کانَ مُنْتَصِراً» ای بنفسه لم یقدر علی دفعه و لا له اعوان نصروه.

«هُنالِکَ» ای فی تلک الحال یعنی یوم القیامة، «الْوَلایَةُ لِلَّهِ» بکسر واو قراءت حمزه و کسایی است مشتق از والی، ای اللَّه منفرد بالملک و السّلطان یومئذ، پادشاهی و فرمان روایی آن روز اللَّه تعالی را راستست و درست، باقی «الْوَلایَةُ» بفتح واو خوانند مشتق از ولیّ و مولی، و معنی آنست که یاری دادن و بکار آمدن و بمهربانی باز آمدن خدای را جلّ جلاله راستست و درست، و گفته‌اند که از موالاتست یعنی: یتولّون اللَّه یومئذ و یؤمنون به و یتبرّءون ممّا کانوا یعبدون، «الْحَقِّ» برفع قراءت ابو عمرو است و کسایی علی انّه صفة للولایة یعنی که ولایت اللَّه تعالی را راستست و درست، باقی بخفض خوانند بر نعت اللَّه تعالی یعنی که ولایت خدای حق راست اللَّه آن خدای براستی و «لِلَّهِ الْحَقِّ» ای للَّه ذی الحق کما قالوا رجل عدل و رضی ای ذو عدل و ذو رضی، «هُوَ خَیْرٌ ثَواباً» ای هو افضل ثوابا ممّن یرجی ثوابه، «وَ خَیْرٌ عُقْباً» ای طاعة اللَّه خیر عقبا من طاعة غیره، سکن عاصم و حمزة القاف علی ان یکون مخفّفا من المثقّل لانّ ما کان علی فعل جاز تخفیفه نحو العنق و الطّنب و العنق و الطّنب و الباقون بالضّم علی الاصل و العقب العاقبة، یقال هذا عاقبة کذا و عقباه و عقبه و عقبه‌ای آخره.

«وَ اضْرِبْ» یا محمد، «لَهُمْ» ای لقومک، و قیل لهؤلاء المنکرین المترفین الّذین سألوک طرد فقراء المؤمنین، «مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ» یعنی المطر، شبّه اللَّه تعالی الدّنیا بالماء لانّ الماء لا یستقرّ فی موضع کذلک الدّنیا لا تبقی علی احد و لانّ الماء لا یبقی فکذلک الدّنیا تفنی و لا تبقی و لانّ الماء لا یقدر احد ان یدخله و لا یبتل فکذلک الدّنیا لا یسلم من آفتها و فتنتها احد و لانّ الماء اذا کان بقدر کان نافعا مبقیا و اذا جاوز المقدار کان ضارّا مهلکا فکذلک الدّنیا الکفاف منها ینفع و فضولها تضرّ، «فَاخْتَلَطَ بِهِ» یعنی فنبت بالماء، «نَباتُ الْأَرْضِ» مختلطا، «فَأَصْبَحَ» ای النّبات، «هَشِیماً» جافا مهشوما مکسورا متفتّتا بعد تمام النّبات و تزیّن الارض به او قبل تمامه بانقطاع المطر عنه، «تَذْرُوهُ الرِّیاحُ» قرأ حمزة، و الکسائی: «تذروه الریح» بغیر الف ای تنسفه فتفرقه، یقال ذرته الرّیح و اذرته اذا نسفته و طارت به، «وَ کانَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ» من الانشاء و الافناء، «مُقْتَدِراً» قادرا انشاء النّبات و لم یکن ثمّ افناه.

«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا» یتزین بهما الانسان فی دنیاه شقیّا کان او سعیدا. و قیل «الْمالُ وَ الْبَنُونَ» التی یفخر بها عیینة و اصحابه من الاشراف و الاغنیاء، «زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا» ممّا یتزین به فی الحیاة الدّنیا لا ممّا ینفع فی الآخرة، «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ» ما یأتی به سلمان و صهیب و فقراء المسلمین من الصّلوات و الاذکار و الاعمال الصّالحة و کل عمل یبقی ثوابه، «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً» افضل ثوابا، «وَ خَیْرٌ أَمَلًا» ای خیر ما یأمله الانسان، «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ» فی قول ابن عباس و عکرمة و مجاهد و الضحاک قول العبد: سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر.

روی انّ النّبی (ص) أخذ غصنا فحرّکه حتّی سقط ورقه و قال انّ المسلم اذا قال سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر تحاتت خطایاه کما تحات هذا خذهنّ الیک ابا الدّرداء قبل ان یحال بینک و بینهنّ فهنّ من کنز الجنّة و صفایا الکلام و هنّ الباقیات الصّالحات.

و روی انّ النّبی (ص) خرج علی قومه فقال خذوا جنّتکم، قالوا یا رسول اللَّه من عدوّ حضر؟ قال بل من النار، قالوا و ما جنّتنا من النار؟ قال الحمد للَّه و سبحان اللَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر و لا حول و لا قوّة الّا باللّه فانّهنّ یأتین یوم القیامة مقدمات و مجنبات و معقّبات و هنّ الباقیات الصّالحات.

و عن ابی سعید الخدری انّ رسول اللَّه (ص) قال استکثروا من الباقیات الصّالحات. فقیل و ما هنّ یا رسول اللَّه؟ قال التّکبیر و التّهلیل و التّسبیح و لا حول و لا قوّة الّا باللّه و قال سعید بن جبیر هی الصّلوات الخمس و هنّ الحسنات یذهبن السّیئات.

و عن ابن عباس قال هی الکلام الطیّب و الاعمال الصّالحة. و قیل کلمة الشّهادة للَّه و البراءة من الشرک، لقوله: «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ».

و سئل الحسن عن الباقیات الصّالحات، فقال النّیّات و الهمّات لانّ بها تقبل الاعمال و ترفع. و قال ابن جریر الصّلاة الی الصّلاة و الجمعة الی الجمعة و شهر رمضان الی شهر رمضان و الحجّ الی الحجّ.

۴ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ» مثل زن ایشان را بدو مرد، «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما» کردیم و دادیم یکی را از ایشان، «جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ» دو رز از انگور، «وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ» گرد بر گرد آن خرماستان کردیم، «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً (۳۲)» و میان آن دو رز کشت زار.۴ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ» الآیة... حاصل این آیت و این قصّه از روی فهم بر ذوق اهل ارادت اشارتست بدو مرد که در ابتداء ارادت بر بساط کرامت از روی مکاشفت نشانی بینند از لطف حق، دلی تازه و وقتی خوش و کاری بنظام و امیدی قوی، ازین دو یکی صاحب آرزو بود، دولت حقیقت میخواهد و کار بر نظام، بی رنج و بی ریاضت تمام، راست چون کسی که آرزوی در شب افروز کند، صعوبت دریای مخطر نادیده و زفرات نهنگان جان ربای ناشنیده هرگز کی صورت بندد که بی رنج و بی خطر دست او بمروارید مراد رسد، همچنین این مرد صاحب آرزو در راه پندار خود افسرده بمانده هیچ ریاضت ناکرده و هیچ رنج نابرده و بآن وقت خویش و وجد خویش نقدی که در بدو ارادت روی بوی نموده غرّه شده و تکیه بر آن کرده و نفس خود را با هواء و شهوت الف داده تا بسر انجام از آن وقت و وجد نیز بیفتاده و مرتد طریقت گشته و او را در رشته مهجوران و مردودان کشیدند و با وی گفتند: «فارقت من تهوی فعز الملتقی» در صحبت چنین کس سود نیست، و بهره او از آتش جز دود نیست، و بر پی او رفتن جز تاریکی و حسرت نیست.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ» یعنی لابی جهل و لاخیه الحرث ابنی هشام بن المغیرة بن عبد اللَّه بن عمرو بن مخزوم حین اسلم الحرث و ثبت ابو جهل علی کفره. و قیل هما اخوان من اهل مکّة احدهما مؤمن و الآخر کافر و اسم المؤمن ابو سلمة عبد اللَّه بن عبد الاسد بن عبد باللیل زوج امّ سلمة قبل النّبی (ص)، و الآخر کافر و هو الاسود بن عبد الاسد میگوید مثل زن این دو برادران را بآن دو مرد که در روزگار پیش بودند.
هوش مصنوعی: این آیه به دو مرد اشاره دارد؛ یکی مؤمن و دیگری کافر. یکی از این مردان به نام الحرث، که برادرش ابو جهل است، وقتی که الحرث اسلام آورد، ابو جهل به کفر خود ادامه داد. برخی می‌گویند این دو نفر از اهالی مکه هستند و یکی از آن‌ها به نام ابو سلمه مؤمن بوده که همسرش ام‌سلمه بوده و دیگری نیز کافر است. داستان آن‌ها به نوعی نمادین است و نشان‌دهنده تضاد بین ایمان و کفر است.
زجّاج گفت جهودان گفتند مشرکان مکه را که محمد را پرسید بر سبیل امتحان از قصّه آن دو مرد که در زمان پیش بودند، این آیت بجواب امتحان ایشان آمد: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ» ای للّذین سألوک عن ذلک امتحانا ای حدّثهم بما فی‌ مثله العبرة ایشان را بگوی قصّه آن دو مرد که در مثل آن قصّه عبرتست اگر عبرت می‌گیرند: دو برادر بودند در بنی اسرائیل یکی مؤمن نام او یهودا، دیگری کافر نام او قطروس، همان دو برادرند که در سوره الصّافات وصف ایشان گفته: «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ، یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ».
هوش مصنوعی: زجاج می‌گوید که یهودیان به مشرکان مکه گفتند که محمد از این دو مرد که در زمان‌های گذشته بودند، پرسید. این آیه به عنوان پاسخی به این آزمون نازل شد: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ». ای کسانی که از تو درباره این موضوع سؤال کردند، به آنها بگو قصه این دو مرد را، زیرا در این داستان عبرتی وجود دارد اگر بخواهند عبرت بگیرند: دو برادر بودند از بنی اسرائیل، یکی مؤمن به نام یهودا و دیگری کافر به نام قطروس. همان دو برادر در سوره صافات ذکر شده‌اند که یکی از آن‌ها می‌گوید: «من یکی از شما داشتم که می‌گفت آیا تو از مصدقین هستی؟».
دو برادر بودند هشت هزار دینار از پدر میراث برده هر یکی چهار هزار دینار، قطروس رفت و بهزار دینار بستانی خرید و آن را عمارت کرد و نیکو بپرداخت، یهودا در مقابل آن هزار دینار بدرویشان داد و گفت: اللّهم ان کان فلان قد اشتری ارضا بالف دینار فانّی اشتری منک ارضا فی الجنّة بالف دینار بار خدایا اگر او بستانی خرید بهزار دینار من از تو بستانی می‌خرم اندر بهشت بهزار دینار که بصدقه دادم. قطروس بهزار دینار دیگر خانه‌ای بنا نهاد و در آن غرفه‌ها و منظره‌ها بساخت، یهودا هزار دینار دیگر بصدقه داد بدرویشان و گفت بار خدایا مرا خانه‌ای در بهشت می‌باید از بهر من خانه‌ای در بهشت بساز. قطروس زنی بخواست و هزار دینار مهر وی کرد، یهودا هزار دینار دیگر بخرج درویشان و یتیمان و پیر زنان کرد و گفت بار خدایا این مهر زنان بهشتی است که تو مرا نام زد کنی. قطروس هزار دینار دیگر که مانده بود بچاکران و خدمتکاران و لباس و تجمّل خویش خرج کرد، یهودا نیز هزار دینار دیگر که باقی مانده بود بر ارباب حاجات تفرقه کرد و از خدای تعالی لباس و تجمّل بهشتی و غلمان و ولدان جاودانی بخواست.
هوش مصنوعی: دو برادر بودند که از پدرشان هر کدام هشت هزار دینار ارث بردند. یکی از آن‌ها به نام قطروس، با چهار هزار دینار بستانی خرید و آن را به خوبی آباد کرد. برادر دیگر، یهودا، با هزار دینار به درویشان کمک کرد و از خدا خواست که اگر قطروس زمین خرید، او هم زمینی در بهشت بخرد. قطروس هزار دینار دیگر صرف ساختن خانه‌ای با طراحی زیبا کرد و یهودا باز هم هزار دینار به درویشان داد و از خدا خواست که برای او در بهشت خانه‌ای بسازد. قطروس زنی انتخاب کرد و بابت مهریه‌اش هزار دینار پرداخت. یهودا هم هزاری دیگر به درویشان، یتیمان و بیوه‌زنان کمک کرد و از خدا خواست که مهر زنان بهشتی را به نام خودش قرار دهد. در پایان، قطروس باقی‌مانده پولش را صرف خدمتکاران و تجملات کرد و یهودا نیز باقی‌مانده‌اش را برای برآورده کردن نیازهای دیگران خرج کرد و از خدا خواست که او را به نعمت‌های بهشتی برساند.
پس بروزگار یهودا درویش گشت و اختلال حال و اضطرار او را بر آن داشت که نیاز خویش به قطروس برداشت و از وی چیزی خواست، قطروس گفت: ما فعل مالک فقد اقتسمنا مالا واحدا فاخذت شطره و انا شطره آن مال را چه کردی نه هر دو برادر بودیم و مال بهم قسمت کردیم؟ یهودا گفت آن همه بصدقه بدرویشان دادم، قطروس گفت: ائنّک لمن المصدقین آری تو مال بصدقه دادی اکنون آمده‌ای و از من میخواهی، اذهب فو اللَّه لا اعطیک شیئا فطرده. اینست که ربّ العالمین در بیان قصّه ایشان گفته: «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ» ای بستانین، «مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ» ای جعلنا النّخل محیطة بهما. و قیل «حففناهما» جعلنا حفافیهما ای جانبیهما نخلا، «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً» یعنی جعلنا حول الاعناب النّخل و وسط الاعناب الزّرع.
هوش مصنوعی: یهودا در دوران خود به درویشی تبدیل شد و در شرایط اضطراری و تنگدستی به سر می‌برد. او از قطروس خواسته‌هایی داشت، اما قطروس به او گفت: «چه بر سر مال خودت آوردی؟ ما هر دو برادر بودیم و مال را تقسیم کردیم.» یهودا پاسخ داد که تمامی آن مال را به درویشان صدقه داده است. قطروس با حیرت گفت: «آیا تو واقعاً چنین چیزی گفته‌ای؟ اکنون چرا از من درخواست می‌کنی؟ برو، به خدا قسم که به تو چیزی نخواهم داد و او را طرد کرد.» بنابراین، خداوند در باره این دو نفر فرمود: «ما برای یکی از آنها دو باغ درست کردیم که با درختان انگور احاطه شده بودند و درختان نخل در کنار آن قرار داشتند و در میان آنها زراعتی بود که در اطراف درختان انگور قرار داشت.»
«کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها» ای اعطت ثمرها و ادّت ریعها تاما ای کلّ واحدة منهما، فلذلک لم یقل آتتا، «وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ» ای من اکلها، «شَیْئاً» ای لم ینقص ممّا عهد، «وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً» ای شققنا فی المکان المتخلل بینهما جنب الزّرع اخبر اللَّه سبحانه و تعالی عن اتّصال عمارتهما و کمال تأدیة حملهما من نخلهما و اعنابهما و اخبر انّ شربهما کان من نهر جار و هو من اغزر الشرب.
هوش مصنوعی: دو باغ به طور کامل میوه می‌دهند. هر کدام به اندازه کافی ثمر می‌آورند و هیچ چیزی از میوه آن‌ها کم نمی‌شود. همچنین، در وسط این دو باغ، نهر آبی جریان دارد که از عمق زمین عبور کرده و به آبیاری آن‌ها کمک می‌کند. خداوند درباره‌ی آبادانی و شکوفایی این باغ‌ها و کیفیت تولید میوه‌های آن‌ها صحبت کرده و می‌گوید که آب آن‌ها از نهر پرفشاری تأمین می‌شود که مناسب‌ترین نوع آب برای آبیاری محسوب می‌شود.
«وَ کانَ لَهُ» ای لصاحب الجنّتین، «ثَمَرٌ» بفتحتین قراءة عاصم و یعقوب بروایة روح و بن حسّان و کذلک: «وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» علی انّه جمع ثمرة کبقرة و بقر و المعنی کان له من النّخیل و الاعناب ثمر کثیر، و قرأ ابن کثیر و نافع و ابن عامر و حمزة و الکسائی: و کان له ثمر و احیط بثمره بضم الثّاء و المیم فیهما، وافقهم رویس فی «وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» و الثّمر صنوف الاموال من الذّهب و الفضّة و غیرهما، یعنی و کان له مال سوی الجنتین، و یجوز ان یکون جمع ثمار ککتاب و کتب و یجوز ان یکون جمعا لثمرة کبدنة و بدن و خشبة و خشب و یجوز ان یکون واحدا کعنق و طنب، و قرأ ابو عمرو وحده ثمر و بثمره بضم الثّاء و تسکین المیم فیهما جمیعا و الوجه انّه مخفف من ثمر بالضّم علی ایّ وجه یحمل علیه، و الثّامر الرّجل الغنیّ و الثّامر الشّی‌ء الکثیر، قال الشّاعر:
هوش مصنوعی: در این متن به شخصی اشاره می‌شود که دو باغ یا جنت دارد و این شخص دارای میوه فراوانی است. به نوعی، او دارای ثروت و دارایی‌های زیادی از جمله درختان خرما و انگور است. همچنین به سایر اشکال ثروت مانند طلا و نقره نیز اشاره شده است. در اینجا به نکته‌ای نیز اشاره می‌شود که می‌تواند جمع میوه‌ها باشد و بنابراین، به وضوح نشان می‌دهد که این فرد مال و دارایی‌های بسیاری دارد. همچنین از شاعر بازگویی شده تا نشان دهد که ثروت و مال می‌تواند به نوعی مشخصه یک شخص ثروتمند باشد.
ایّاک ادعو فتقبّل ملقی
و اغفر خطایای و ثمّر ورقی‌
هوش مصنوعی: من فقط تو را می‌خوانم، پس دعا و خواسته‌ام را بپذیر و خطاهایم را ببخش و به کارهایم برکت بده.
ای کثر ابلی و غنمی، «فَقالَ لِصاحِبِهِ» المؤمن، «وَ هُوَ یُحاوِرُهُ» ای یراجعه فی الکلام مشتق من حار اذا رجع، مراجعت در سخن میان ایشان آن بود که قطروس بجفا و زشتی با وی می‌گفت که مال را چه کردی؟ و کجا بردی؟ و چرا از دست بدادی؟ تا چنین درویش و درمانده گشتی، وی می‌گفت مال در وجوه خیرات و صدقات خرج کردم، از پیش خویش فرستادم تا فردا بثواب آن برسم، قطروس گفت: مال خویش ضایع کردی بظنّی محال و بعثی و ثوابی که نخواهد بود، اکنون من از تو افزون ترم بمال و انبوه‌ترم بخدمتکار و یار، اینست که اللَّه تعالی گفت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً» یعنی انا ذو مال کثیر و نفر عزیز، العزّة ها هنا هی الکثرة و النّفر الخدم و النّفیر الاعوان، منه قوله تعالی: «وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً» ای خدما و خولا، آن گه دست برادر مسلمان گرفت و او را در آن بستان خویش برد از روی مفاخرت تا بوی نماید آن عمارت و زراعت و درختان و ثمار، اینست که ربّ العالمین گفت: «وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ» وحد الجنّة لاتصال کلّ واحدة منهما بالآخری، «وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ» ای کافر بربه، قال النّابغة: الحمد للَّه لا شریک له من اباها فنفسه ظلما، «قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ» ای تهلک، «هذِهِ» الجنّة، «أَبَداً» انکر ان اللَّه یفنی الدّنیا و انّ القیامة تکون.
هوش مصنوعی: در این متن، گفتگویی میان دو نفر به تصویر کشیده شده است. یکی از آنها که مؤمن است، در پاسخ به پرسش دوستش، که از او می‌پرسد: "پولت چه شد؟" توضیح می‌دهد که مال خود را در راه خیر و صدقه خرج کرده و امیدوار است که در آینده پاداش آن را دریافت کند. دوستش، که به نظر می‌رسد کافر است، او را سرزنش کرده و می‌گوید که به اشتباه مال خود را هدر داده است و او خودش از لحاظ مالی در موقعیت بهتری قرار دارد. این گفتار به نوعی به بحث درباره ثروت و مفهوم واقعی آن اشاره دارد. مؤمن به سرمایه‌گذاری در امور خیر و پاداش آن یقین دارد، در حالی که کافر به او می‌گوید که به زودی مالش را از دست خواهد داد و به وجود ثروت در دنیا اتکا می‌کند. همچنین به داستان‌هایی از قرآن اشاره می‌شود که به تشریح مسایلی درباره ثروت و قدرت می‌پردازد. در نهایت، شخص کافر به خیال باطل خود درباره ثبات و ابدیت دنیایشان خود را فریب می‌دهد و وجود عالم دیگری را انکار می‌کند.
«وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً» کائنة، «وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی‌ رَبِّی» نشرت بعد موتی الی ربّی، یعنی ان یک بعث و دار اخری کما زعمت، «لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها» ای من جنّته، قرأ ابن کثیر و نافع و ابن عامر: «خیرا منهما» بزیادة میم للتّثنیة، و الوجه انّه علی تثنیة الجنّتین المذکورتین فیما تقدّم من قوله تعالی: «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ، کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ». و قرأ الباقون: «خَیْراً مِنْها» بغیر میم و الوجه انّه علی الانفراد لتقدّم ذکر جنّة مفردة فی قوله تعالی: «وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ» فافراد الضّمیر یرجع الیها، «مُنْقَلَباً» ای انقلابا. و قیل موضع انقلاب یقول کما اعطانی و اکرمنی فی الدّنیا یعطینی فی الآخرة و یکرمنی هناک، این همانست که عاص وائل گفت خباب أرت را: «لَأُوتَیَنَّ مالًا وَ وَلَداً».
هوش مصنوعی: «و من فکر نمی‌کنم روز قیامت برپا شود» و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم، پس بعد از مرگم به پروردگارم در می‌آیند؛ یعنی به خاطر این که یک بعث وجود دارد و زندگی دیگری مطابق آنچه تو گمان کردی، «قطعا خواهم یافت بهتر از آن» یعنی بهشت من. برخی از قاریان مانند ابن کثیر، نافع و ابن عامر، «بهتر از آن دو» را با اضافه کردن میم برای تثنیه خوانده‌اند و این به معنای دو بهشت ذکر شده در آیه‌ای پیشین است که در آن آمده: «ما برای یکی از آن‌ها دو بهشت قرار دادیم». اما بقیه قاریان «بهتر از آن» را بدون میم خوانده‌اند و این به معنای بهشت فردی است که قبلاً ذکر شده است. واژه «مُنقَلَباً» به معنای بازگشت است و برخی گفته‌اند این به آن معناست که همان‌طور که در دنیا مرا عطا کرده و مورد احترام قرار داده، در آخرت نیز به من عطا می‌کند و در آنجا نیز مرا بزرگ می‌دارد. این همان چیزی است که عاص وائل به خباب اُرت گفت: «قطعا به من ثروت و فرزندی خواهند داد».
«قالَ لَهُ صاحِبُهُ» المسلم، «وَ هُوَ یُحاوِرُهُ» هذه المحاورة کنایة عن الصّلابة فی الدّین و شدّة الصریمة و ترک المبالاة فی اللَّه، آن برادر مسلمان گفت از قوّت ایمان و یقین و صلابت در دین: «أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ» یعنی اباک آدم، «مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» ای خلقک من نطفة ابیک فی رحم امّک، «ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا» جعلک معتدل الخلق و القامة ذا عقل و تمییز، ثمّ جهلت امر الاعادة و لم تستدل بالمبدإ علی المعاد.
هوش مصنوعی: برادر مسلمانش به او گفت: «آیا به خدایی که تو را از خاک آفریدی، کافر شدی؟» اشاره به این داره که تو را ابتدا از خاک، سپس از نطفه‌ای در رحم مادرت خلق کرد. بعد تو را به شکل یک مرد کامل با عقل و درک درآورد. سپس چگونه از موضوع بازگشت و معاد غافل شدی و درک نکردی که باید آغاز را بر بازگشت استدلال کنی؟
«لکِنَّا» بالالف فی الوصل قرأها ابن عامر و رویس و ابن حسّان و قرأ الباقون و روح بغیر الف فی الوصل و اتّفقوا علی الوقف بالالف و اصل الکلمة: لکن انا فحذفت الهمزة طلبا للخفّة لکثرة استعمالها و ادغمت احدی النّونین فی الأخری و اثبتت الف لکنّا کما اثبتت فی الوقف علی لغة من یقول انا بالالف فی الوقف و الوصل، «هُوَ اللَّهُ رَبِّی» القول ها هنا مضمر معناه: لکن انا اقول هو اللَّه ربّی، «وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً».
هوش مصنوعی: «لکِنَّا» با الفی که در وصل بیان می‌شود، توسط ابن عامر، رویس و ابن حسّان قرائت شده است، در حالی که سایر قراء و روح آن را بدون الف در وصل خوانده‌اند. در مورد وقف، همگی بر روی الف توافق دارند. ریشه کلمه «لکِنّا» به صورت «لکن انا» است که همزه آن حذف شده تا در استفاده راحت‌تر باشد. یکی از نون‌های آن با نون دیگر ادغام شده و الف در «لکِنّا» حفظ شده، مانند حفظ آن در وقف برای کسانی که در وقف و وصل «انا» را با الف می‌گویند. در ادامه، معنای ضمنی جمله «هُوَ اللَّهُ رَبِّی» این است که شخص می‌گوید: من می‌گویم او خداوند است، پروردگار من، و همچنین در ادامه تأکید می‌کند که هیچ چیزی را به پروردگار خود شریک نمی‌سازد.
«وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ» لولا ها هنا للتّحضیض و یختصّ بالفعل ای هلا اذ دخلت جنّتک، «قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ» ای ما شاء اللَّه کان فهو رفع بالابتداء و الخبر مضمر. و قیل معناه الامر ما شاء اللَّه فیکون المبتدا مضمرا و المعنی الامر بمشیّة اللَّه، «لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» لا یقوی احد علی ما فی یدیه من ملک و نعمة الّا باللّه. و قیل هی معاذ من لقع العین، و فی ذلک ما
هوش مصنوعی: اگر وقتی که وارد باغت شدی می‌گفتی "هرچه خواست خدا"، این جمله به نوعی نشان‌دهنده این است که هر آنچه به آن دست پیدا کرده‌ای، ناشی از خواست و اراده الهی است. همچنین این بدان معناست که هیچ کس نمی‌تواند به آنچه در دست دارد و نعمت‌هایی که بهره‌مند است، بدون کمک و حمایت خداوند قدرتی داشته باشد. برخی نیز معتقدند که این جمله به عنوان حفاظتی در برابر حسادت و بدخواهی دیگران مطرح شده است.
روی انس انّ النّبی (ص) قال من رأی شیئا فاعجبه فقال ما شاء اللَّه لا قوّة الّا باللّه لم یضرّه.
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند که هر کس چیزی را ببیند که به چشمش زیبا و دلنشین بیاید و بگوید «آنچه خدا بخواهد» و «قدرتی جز به خدا نیست»، به او آسیبی نخواهد رسید.
و قال (ص): من اعطی خیرا من اهل و مال فیقول عند ذلک ما شاء اللَّه لا قوّة الّا باللّه لم یرفیه ما یکره، فهذه الآیة توبیخ من المسلم للکافر علی مقالته و تعلیم له ما یحبّ ان یقول، ثمّ رجع الی نفسه فقال: «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً» انا فی الآیة عماد فلذلک نصب اقلّ.
هوش مصنوعی: حضرت گفتند: کسی که از اهل و مال خود خیراتی بدهد و در آن زمان بگوید "ما شاء اللَّه، لا قوّة الّا باللّه"، از چیزهایی که مکروه است دور می‌شود. این آیه در واقع توهین به کافر از سوی مسلمان و آموزشی برای اوست که باید چه بگوید. سپس به خود می‌گوید: "اگر ببینی من از تو در مال و فرزند کمتر هستم". در این آیه، او به اندکی خود اشاره دارد و به همین دلیل از "کمتر" استفاده کرده است.
«فَعَسی‌ رَبِّی» فلعلّ ربّی، «أَنْ یُؤْتِیَنِ» فی الآخرة او فی الدّنیا، «خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها» ای علی جنّتک، «حُسْباناً» عذابا، «مِنَ السَّماءِ» یرمیها به من برد او صاعقة. قال ابن عباس: «حُسْباناً مِنَ السَّماءِ» ای نارا، و قیل قضاء من اللَّه یقضیه. قال الزجاج: الحسبان فی اللّغة الحساب لقوله: «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ» فالمعنی و یرسل علیها عذاب حسبان و ذلک الحسبان حساب ما کسبت یداک، «فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً» الصّعید التّراب، و قیل وجه الارض و الزّلق المکان الذی لا یثبت علیه قدم بل تزل عنه. و قال الزجاج الصّعید و الزّلق الطریق الّذی لانبات فیه. و قیل الزّلق الخراب، و المعنی یصبح جنّتک هذه ارضا ملساء لا شی‌ء فیها قد ذهب ما فیها من غرس و نبت.
هوش مصنوعی: «امید است پروردگارم» که در دنیا یا آخرت «به من چیزی بهتر از باغ تو بدهد» و «عذابی از آسمان بر آن بفرستد» یعنی بر باغ تو. «حسابرانی» که عذابی باشد «از آسمان» که با آن به سوی آن پرتاب می‌شود یا آتش باشد. ابن عباس گفت: «حسابرانی از آسمان» یعنی آتش، و برخی گفتند قضا و قدر الهی است که به وقوع می‌پیوندد. الزجاج گفت: در زبان، حساب عبارت است از محاسبه، چنان‌که در مورد «خورشید و ماه بر حسبان» آمده است. پس معنا این است که عذابی بر اساس محاسبه بر آن می‌فرستد و این محاسبه نتیجه اعمال توست. «تا صبحگاهان، زمینش به صورت خاکی لغزنده درآید»؛ صعید به معنی خاک است، و برخی گفته‌اند به معنای سطح زمین و «زلَق» مکانی است که قدم روی آن ثابت نمی‌ماند و می‌لغزد. الزجاج همچنین گفت: صعید و زلق به معنای راهی است که در آن گیاهی نمی‌روید. و برخی گفتند زلق به معنای خرابی است، و معنا این است که باغ تو به زمینی هموار و خالی تبدیل می‌شود و تمام آنچه در آن کاشته شده از بین می‌رود.
«أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً» ای غابرا ذاهبا فی الارض لا تناله الایدی و الرّشاء، الغور مصدر وضع موضع الاسم کما یقال رجل نوم، «فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً» لا یتأتی منک طلبه، و قیل لن تستطیع ردّ الماء الغائر، و قیل لن تستطیع طلب غیره بدلا منه.
هوش مصنوعی: یا اینکه آب آن به عمق زمین برود، جایی که دستان و گودال‌ها به آن نمی‌رسند. "غور" به معنای عمیق است، به‌گونه‌ای که مانند "مرد خواب" به کار می‌رود. بنابراین، "لن تستطيع له طلباً" به این معناست که تو قادر نخواهی بود او را طلب کنی، و گفته‌اند که نمی‌توانی آب عمیق را بازگردانی، و همچنین گفته‌اند نمی‌توانی چیزی دیگر به جای آن جستجو کنی.
«وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» اختلاف قراء درین کلمت و شرح قرءات و وجوه آن از پیش رفت، «وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» ای افسدوا هلک، کقول یعقوب لبنیه: «إِلَّا أَنْ یُحاطَ بِکُمْ» ای الّا ان تهلکوا، «فَأَصْبَحَ» ای الکافر، «یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ» یصفق بیده علی الأخری و «یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ» ظهرا لبطن، «عَلی‌ ما أَنْفَقَ فِیها» ای علیها، «وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی‌ عُرُوشِها» ای وقعت الحیطان علی الأبنیة و الشّجر، و قیل «خاوِیَةٌ عَلی‌ عُرُوشِها» کنایة عن الخراب، «وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً» تمنی انّه کان غیر مشرک حین لم ینفعه التّمنّی.
هوش مصنوعی: این جمله نشان‌دهنده‌ی حالتی نابودکننده است که شخصی به آن دچار شده است. او با دست خود به نشانه‌ی افسوس بر خرابی سرمایه‌اش دست می‌زند و به آنچه که هزینه کرده است، می‌نگرد. این مکان اکنون خالی و خراب شده است، به گونه‌ای که دیوارها بر روی ساختمان‌ها و درختان افتاده‌اند. این وضعیت، نمادی از ویرانی و نابودی است. او حسرت می‌خورد و آرزو می‌کند کاش هرگز شریکانی برای خدا انتخاب نمی‌کرده است، زیرا این آرزو در آن لحظه هیچ کمکی به او نمی‌کند.
«و لم یکن له فئة» بالیای قرأها حمزة و الکسائی لتقدّم الفعل علیه، و قرأ الباقون بالتّاء لانّ الفئة مؤنثة لفظا ای جماعة و المعنی لم ینصره النّفر الّذی قال فیهم مفتخرا و اعزّ نفرا، و الفئة الجماعة تکون ردّا للعسکر یفی‌ء الیها اللّاجی، و قیل هی جماعة فی تفرقة، «وَ ما کانَ مُنْتَصِراً» ای بنفسه لم یقدر علی دفعه و لا له اعوان نصروه.
هوش مصنوعی: «و لم یکن له فئة» به این معناست که او هیچ گروه یا جمعیتی نداشت که از او حمایت کند. قرایات مختلف این آیه نشان می‌دهد که برخی مانند حمزه و الكسائی به دلیل تقدم فعل، این عبارت را به شکل خاصی خوانده‌اند، در حالی که دیگران به دلیل مؤنث بودن لفظ "فئة" (جماعت) آن را به شکل دیگر خوانده‌اند. به طور کلی، این بیان به این حقیقت اشاره دارد که او از جانب افرادی که بر آن‌ها افتخار می‌کرد، مورد حمایت قرار نگرفت. همچنین "فئة" به گروهی اشاره دارد که در زمان جنگ به یکدیگر پناهنده می‌شوند. به گفته‌ای دیگر، او به تنهایی نتوانست از خود دفاع کند و یار و یاوری نداشت که به او کمک کند.
«هُنالِکَ» ای فی تلک الحال یعنی یوم القیامة، «الْوَلایَةُ لِلَّهِ» بکسر واو قراءت حمزه و کسایی است مشتق از والی، ای اللَّه منفرد بالملک و السّلطان یومئذ، پادشاهی و فرمان روایی آن روز اللَّه تعالی را راستست و درست، باقی «الْوَلایَةُ» بفتح واو خوانند مشتق از ولیّ و مولی، و معنی آنست که یاری دادن و بکار آمدن و بمهربانی باز آمدن خدای را جلّ جلاله راستست و درست، و گفته‌اند که از موالاتست یعنی: یتولّون اللَّه یومئذ و یؤمنون به و یتبرّءون ممّا کانوا یعبدون، «الْحَقِّ» برفع قراءت ابو عمرو است و کسایی علی انّه صفة للولایة یعنی که ولایت اللَّه تعالی را راستست و درست، باقی بخفض خوانند بر نعت اللَّه تعالی یعنی که ولایت خدای حق راست اللَّه آن خدای براستی و «لِلَّهِ الْحَقِّ» ای للَّه ذی الحق کما قالوا رجل عدل و رضی ای ذو عدل و ذو رضی، «هُوَ خَیْرٌ ثَواباً» ای هو افضل ثوابا ممّن یرجی ثوابه، «وَ خَیْرٌ عُقْباً» ای طاعة اللَّه خیر عقبا من طاعة غیره، سکن عاصم و حمزة القاف علی ان یکون مخفّفا من المثقّل لانّ ما کان علی فعل جاز تخفیفه نحو العنق و الطّنب و العنق و الطّنب و الباقون بالضّم علی الاصل و العقب العاقبة، یقال هذا عاقبة کذا و عقباه و عقبه و عقبه‌ای آخره.
هوش مصنوعی: در آن روز، یعنی روز قیامت، تنها حکومت و سلطنت از آن خداوند است. در آن روز، خداوند پادشاه حقیقی و فرمانرواست. برخی می‌گویند که در اینجا به معنای کمک و مهربانی خدا اشاره شده است و این نشان می‌دهد که در آن روز، بندگان به خدا ایمان می‌آورند و از آنچه که قبلاً می‌پرستیدند، بیزاری می‌جویند. واژه «حق» در اینجا ممکن است به صفتی برای ولایت خداوند تعبیر شود و به این معنا باشد که ولایت او به‌حق است. در این روز، خداوند بهترین پاداش را به بندگانش خواهد داد و اطاعت از او بهتر از اطاعت از غیر اوست. حرف «قاف» در برخی لهجه‌ها به شکل مخفف و در سایر لهجه‌ها به شکل اصلی خوانده می‌شود. در نهایت، این تعبیر به سرانجام کارها اشاره دارد و می‌گوید که عاقبت کارها به خداوند برمی‌گردد.
«وَ اضْرِبْ» یا محمد، «لَهُمْ» ای لقومک، و قیل لهؤلاء المنکرین المترفین الّذین سألوک طرد فقراء المؤمنین، «مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ» یعنی المطر، شبّه اللَّه تعالی الدّنیا بالماء لانّ الماء لا یستقرّ فی موضع کذلک الدّنیا لا تبقی علی احد و لانّ الماء لا یبقی فکذلک الدّنیا تفنی و لا تبقی و لانّ الماء لا یقدر احد ان یدخله و لا یبتل فکذلک الدّنیا لا یسلم من آفتها و فتنتها احد و لانّ الماء اذا کان بقدر کان نافعا مبقیا و اذا جاوز المقدار کان ضارّا مهلکا فکذلک الدّنیا الکفاف منها ینفع و فضولها تضرّ، «فَاخْتَلَطَ بِهِ» یعنی فنبت بالماء، «نَباتُ الْأَرْضِ» مختلطا، «فَأَصْبَحَ» ای النّبات، «هَشِیماً» جافا مهشوما مکسورا متفتّتا بعد تمام النّبات و تزیّن الارض به او قبل تمامه بانقطاع المطر عنه، «تَذْرُوهُ الرِّیاحُ» قرأ حمزة، و الکسائی: «تذروه الریح» بغیر الف ای تنسفه فتفرقه، یقال ذرته الرّیح و اذرته اذا نسفته و طارت به، «وَ کانَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ» من الانشاء و الافناء، «مُقْتَدِراً» قادرا انشاء النّبات و لم یکن ثمّ افناه.
هوش مصنوعی: ای محمد، به قوم خود بگو که زندگی دنیوی مانند آبی است که از آسمان نازل کرده‌ایم. خداوند دنیا را به آب تشبیه کرده است چون آب در جایی تثبیت نمی‌شود و همچنین دنیا بر کسی پایدار نمی‌ماند. آب نمی‌تواند به هیچ‌کس آسیب نرساند، و دنیا نیز از آسیب و فتنه در امان نیست. وقتی آب به اندازه معین باشد، مفید است و اگر از حد خود فراتر رود، مضر می‌شود. همچنین، از دنیای کافی بهره‌مند شدن مفید است و بیشتر از آن ضرر می‌زند. از آب، گیاهی رشد می‌کند که بعد از مدتی خشک و متلاشی می‌شود، چنان‌که گیاه در پایان عمرش به باد سپرده می‌شود و پراکنده می‌گردد. و خداوند بر هر چیزی توانایی دارد، از ایجاد گیاهان گرفته تا نابود کردن آن‌ها.
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا» یتزین بهما الانسان فی دنیاه شقیّا کان او سعیدا. و قیل «الْمالُ وَ الْبَنُونَ» التی یفخر بها عیینة و اصحابه من الاشراف و الاغنیاء، «زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا» ممّا یتزین به فی الحیاة الدّنیا لا ممّا ینفع فی الآخرة، «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ» ما یأتی به سلمان و صهیب و فقراء المسلمین من الصّلوات و الاذکار و الاعمال الصّالحة و کل عمل یبقی ثوابه، «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً» افضل ثوابا، «وَ خَیْرٌ أَمَلًا» ای خیر ما یأمله الانسان، «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ» فی قول ابن عباس و عکرمة و مجاهد و الضحاک قول العبد: سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر.
هوش مصنوعی: مال و فرزندان زینت زندگی دنیوی هستند و انسان را در این دنیا چه شاد باشد چه غمگین، زینت می‌بخشند. گفته شده که «مال و فرزندان» همان چیزهایی هستند که اشراف و ثروتمندان به وسیله آن به فخر می‌پردازند و زینت زندگی دنیا محسوب می‌شوند، اما این موارد در آخرت فایده‌ای ندارند. در مقابل، «باقیات صالحات» شامل اعمالی است که سلمان، صهیب و فقیران مسلمان انجام می‌دهند؛ مانند نمازها، ذکرها و کارهای نیک که پاداش آن‌ها دائم باقی می‌ماند. این اعمال نزد خداوند به عنوان بهترین پاداش شناخته می‌شوند و امید به آن‌ها از هر امیدی برای انسان بهتر است. در تفاسیر ابن عباس، عکرمه، مجاهد و ضحاک، «باقیات صالحات» اشاره به اذکار و عبارات عبادی چون سبحان‌الله، الحمدلله، لا اله الّا الله و الله اکبر دارد.
روی انّ النّبی (ص) أخذ غصنا فحرّکه حتّی سقط ورقه و قال انّ المسلم اذا قال سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر تحاتت خطایاه کما تحات هذا خذهنّ الیک ابا الدّرداء قبل ان یحال بینک و بینهنّ فهنّ من کنز الجنّة و صفایا الکلام و هنّ الباقیات الصّالحات.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) شاخه‌ای را برداشت و آن را تکان داد تا برگی از آن بیفتد و سپس فرمود: هنگامی که مسلمان می‌گوید سبحان‌اللَّه، الحمدلله، لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر، گناهانش مانند این برگ که میفتد، از بین می‌روند. پیامبر به ابا درداء توصیه کرد که قبل از اینکه چیزی مانعش شود، این عبارات را بگوید، زیرا این کلمات از گنجینه‌های بهشت هستند و از بهترین کلمات به شمار می‌روند و همچنین پایدار و ماندگارند.
و روی انّ النّبی (ص) خرج علی قومه فقال خذوا جنّتکم، قالوا یا رسول اللَّه من عدوّ حضر؟ قال بل من النار، قالوا و ما جنّتنا من النار؟ قال الحمد للَّه و سبحان اللَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر و لا حول و لا قوّة الّا باللّه فانّهنّ یأتین یوم القیامة مقدمات و مجنبات و معقّبات و هنّ الباقیات الصّالحات.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) به مردمش فرمود: «بروید و بهشت خود را بگیرید.» مردم پرسیدند: «ای رسول خدا! آیا از دشمنی که در حال حمله است صحبت می‌کنید؟» پیامبر پاسخ داد: «نه، بلکه از آتش جهنم.» آن‌ها گفتند: «پس بهشت ما چه ارتباطی با آتش دارد؟» ایشان فرمود: «ستایش و تسبیح خدا، نداشتن معبود جز خدا، و بزرگداشت او، و اینکه هیچ نیرویی جز به کمک خدا نیست، این‌ها در روز قیامت به نفع شما خواهند آمد و شما را محافظت خواهند کرد و باقیات صالحات هستند.»
و عن ابی سعید الخدری انّ رسول اللَّه (ص) قال استکثروا من الباقیات الصّالحات. فقیل و ما هنّ یا رسول اللَّه؟ قال التّکبیر و التّهلیل و التّسبیح و لا حول و لا قوّة الّا باللّه و قال سعید بن جبیر هی الصّلوات الخمس و هنّ الحسنات یذهبن السّیئات.
هوش مصنوعی: ابو سعید خدری نقل می‌کند که پیامبر اسلام (ص) فرموده‌اند: "زیادتر از کارهای باقی‌مانده نیکو انجام دهید." پرسیدند: "این کارها چه هستند ای پیامبر خدا؟" ایشان پاسخ دادند: "تکبیر (الله اکبر)، تهلیل (لا اله الا الله)، تسبیح (سبحان الله) و گفتن این جمله که 'هیچ نیرویی و قدرتی جز به کمک خدا نیست.' همچنین سعید بن جبیر افزودند که این کارها می‌تواند شامل پنج نماز باشد و این اعمال نیک، گناهان را از بین می‌برد."
و عن ابن عباس قال هی الکلام الطیّب و الاعمال الصّالحة. و قیل کلمة الشّهادة للَّه و البراءة من الشرک، لقوله: «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ».
هوش مصنوعی: ابن عباس گفته است که این به معنای سخن نیک و اعمال صالح است. برخی نیز گفته‌اند که منظور از آن، شهادت به یگانگی خداوند و برائت از شرک است، به دلیل این آیه که می‌فرماید: «و آن را کلمه‌ای باقی در نسل او قرار داد».
و سئل الحسن عن الباقیات الصّالحات، فقال النّیّات و الهمّات لانّ بها تقبل الاعمال و ترفع. و قال ابن جریر الصّلاة الی الصّلاة و الجمعة الی الجمعة و شهر رمضان الی شهر رمضان و الحجّ الی الحجّ.
هوش مصنوعی: از حسن درباره باقیات صالحات پرسیدند، او گفت: نیات و همت‌ها، زیرا با آن‌ها اعمال پذیرفته می‌شود و بالا می‌رود. ابن جریر نیز گفت: نماز به نماز، جمعه به جمعه، ماه رمضان به ماه رمضان و حج به حج.