گنجور

۲ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ» کیف یشکّ فی توحیده من لا یتصرّف الّا بتصریفه و تدبیره، بل کیف یبسر جلال قدره الّا من کحله بنور برّه و لطفه. تا سرمه عنایت بمیل هدایت در دیده تو نکشد، آیات و روایات قدرت او نبینی و عجایب و بدایع فطرت او نشناسی، تعجّب همی‌کردند رسولان که خود در آفرینش کسی باشد که در وحدانیّت و فردانیّت خداوند ذو الجلال بگمان بود، پس از آن آنک کلیّات و جزئیات در کون و کائنات همه دلیلست و گواه بر یکتایی و بی همتایی او:

مرد باید که بوی تاند برد
و رنه عالم پر از نسیم صباست‌

لکن زهر افعی چون مستولی گردد بر جان بیچاره‌ای هزار خروار تریاق سود نکند، من اسقطته السّوابق لم تنعشه اللّواحق، اوّل نمودن است پس دیدن، اوّل نمایش است پس روش، تا ننماید نه بینی، تا نخواند نروی، خواندنش اینست که: «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» آفریدگار زمین و آسمان، کردگار جهان و جهانیان، بی نیاز از طاعت و اعمال بندگان بانعام و افضال خود، نه بسزاء شما، بل بسزاء خود می‌خواند شما را که باز آیید، درگاه ما را لزوم گیرید، چون می‌دانید که جز من خداوند نیست، از من آمرزش خواهید که ما را از گناه آمرزیدن باک نیست، عیب خود عرضه کنید که ما را از معیوب پذیرفتن عار نیست، بجرم رهی را گرفتن انتقام است و ما را با رهی انتقام نیست، باول بر گرفتن و بآخر بیفکندن در علم نقصانست و در علم ما نقصان نیست، کرامت ازین بزرگوارتر نباید، لطف ازین تمامتر نبود، کید دشمن بتو نماید و از وی حذر فرماید گوید: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» شیطان دشمن شما است او را دشمن دارید، فرمان وی مبرید، دعوت وی را اجابت مکنید: «إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ» او خود خرمن سوخته است ترا سوخته خرمن خواهد تا ترا با خود بدوزخ برد، فرمان وی مبر، فرمان خداوند خود بر، دعوت اللَّه را پاسخ کن، «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» که بآن میخواند تا ترا بیامرزد و بنوازد.

جای دیگر گفت: «أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی‌ دارِ السَّلامِ» همه را می‌خواند لکن تا خود کرا بار دهد و مقبول حضرت بی نیازی که بود، آنها که مقبول حضرت بی نیازی آمدند، علم سعادت و روایت اقبال نخست بر درگاه سینه‌های ایشان نصب کردند و مفاتیح کنوز خیرات و خزائن طاعات در کف کفایت ایشان نهادند و دیواری از عصمت بگرد روزگار ایشان درکشیدند تا صولت دعوت شیطانی راه بساحات دل ایشان نیافت، آن گه جمال بی نهایت: «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» بر دل ایشان تجلّی کرد و از یک جانب عنایت شریعت او را مدد داد که: «أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ»، و از دیگر جانب جلال حقیقت او را نواخت که: «فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی» پس چه عجب باشد اگر رهی با این عنایت و رعایت مقبول حضرت الهیّت شود.

«وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا» ای و قد رقّانا من حدّ تکلف البرهان الی وجود روح البیان بکثرة ما افاض علینا من جمیل الاحسان و کفانا من مهمّات الشّان. توکل نشان یقینست و مایه ایمان و ثمره توحید و آن را دو درجه است: یکی توکّل عام مکتسبان امّت را، دیگر توکّل خاص راضیان حضرت را، توکّل عام آنست که از راه اسباب برنخیزی، کسب و تجارت و حراثت که سنّت شریعتست دست بنداری و آنکه اعتماد بر آن کسب نکنی و روزی از اسباب نبینی، بلکه از مسبّب الاسباب بینی و اعتماد جز بر فضل اللَّه نکنی و حرکات اسباب و حول و قوّت خود بداشت وی بینی، درین توکّل اسباب در میان دیدن رواست اما با اسباب بماندن خطاست.

پیر طریقت گفت: سبب ندیدن جهلست اما با سبب بماندن شرکست، بهشت در میان ندیدن بی شرعی است اما با بهشت بماندن دون همّتی است، از روی شریعت اگر کسی در غاری نشیند که راه گذر خلق بر وی نبود و آنجا گیاه نبود گوید توکّل می‌کنم این حرامست که وی در هلاک خویش شده و سنّت حق سبحانه و تعالی در کار اقسام و ارزاق خلق بندانسته.

آورده‌اند که در بنی اسرائیل زاهدی از شهر بیرون شد، در غاری نشست که توکّل می‌کنم تا روزی من بمن رسد، یک هفته بر آمد و هیچ رفقی پدید نیامد و بهلاک نزدیک گشت، وحی آمد به پیغامبر روزگار که آن زاهد را گوی: بعزّت من که تا با شهر نشوی در میان مردم من ترا روزی ندهم، پس بفرمان حق بشهر باز آمد و رفقها آغاز کرد، از هر جانبی هر کسی تقرّبی میکرد و چیزی می آورد، در دل وی افتاد که این چه حالست؟ وحی آمد به پیغامبر که در آن روزگار بود، که او را بگوی: تو خواستی که بزهد خویش حکمت ما باطل کنی، ندانستی که من روزی بنده خویش که از دست دیگران دهم دوستر از آن دارم که از قدرت خویش، تو بندگی کن، کار خدایی و روزی گماری بما باز گذار.

و در اخبار موسی کلیم است علیه السلام که او را علّتی پدید آمد، طبیبان گفتند داروی این علّت فلان چیزست، موسی گفت دارو نکنم تا اللَّه خود عافیت فرستد و شفا دهد، آن علّت بر وی دراز گشت، گفتند ای موسی این دارو مجرّبست اگر بکار داری در آن شفا بود، موسی (ع) نشنید و دارو نکرد تا از حق جلّ جلاله وحی آمد که بعزّت من که تا تو دارو نخوری من شفا ندهم، موسی دارو بخورد در حال شفا آمد، موسی را چیزی در دل آمد که بار خدایا این چونست؟! وحی آمد که یا موسی تو چونی مپرس و سنّتی که ما نهاده‌ایم اسرار آن مجوی که کس را باسرار الهیّت ما راه نیست و گفتن چون و چرا روا نیست، اینست بیان درجه اوّل در توکّل که هم اسباب بیند هم مسبّب اما داند که اسباب از مسبّب است و خلق از خالق، همه از یک اصل می‌رود و فاعل یکی بیش نیست و بر دیگری حوالت‌ نیست و بنده تا درین مقامست در تفرقه است که در دایره جمع نیست، چون ازین درجه برگذشت توکّل راضیانست و آن حال صدّیقانست که از مسبّب و اسباب نپردازند همه یکی را بینند و یکی را شناسند، دیگران کار باو سپارند و ایشان خود را باو سپارند، دیگران ازو خواهند و ایشان خود او را خواهند، دیگران بعطا آرام گیرند و ایشان بمعطی آرام گیرند، این توکل چراغی است در دل که اینک منم، ندائیست در گوش که ایدرم نشانیست روشن که با توام.

حسین منصور حلاج، خواص را دید که در بیابان می‌گشت گفت چه میکنی؟ گفت قدم خویش در توکّل درست می‌کنم، گفت: افنیت عمرک فی عمران باطنک فاین الفناء فی التّوحید. و ابو بکر صدیق بیمار بود، او را گفتند طبیب را بیاریم تا ترا علاج کند، گفت طبیب مرا دید و گفت: انّی افعل ما ارید، «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی‌ ما آذَیْتُمُونا» این دلیلست که صبر کردن بر رنج و احتمال کردن و بدفع آن مشغول نابودن از توکّلست، همانست که جای دیگر گفت:«وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ» هر که بر رنجها صبر کند و ننالد او را هم مقام متوکّلانست هم مقام صابران و در روش دین داران دو مقام ازین عزیزتر نه‌اند.

ربّ العالمین متوکّلانرا می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» و صابران را می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» و کمال شرف و فضیلت صبر را ربّ العزّه در قرآن زیادت از هفتاد جای صبر یاد کرده و هر درجه‌ای که آن نیکوتر و بزرگوارتر با صبر حوالت کرده، درجه‌ای بزرگوارتر از امامت در راه دین نیست و با صبر حوالت کرده که: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» مزد بی نهایت و ثواب بی شمار با صبر حوالت کرده که: «إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» صلوات و رحمت و هدایت کس را بهم جمع نکرد مگر صابران را، گفت: «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ». و در خبرست که صبر گنجیست از گنجهای بهشت و اگر صبر مردی بودی، مردی کریم بودی، و عیسی (ع) را وحی آمد که ای عیسی نیابی آنچ خواهی تا صبر کنی بر آنچ نخواهی. و رسول (ص) قومی را دید از انصار، گفت مؤمنانید؟

گفتند آری، گفت نشان ایمان چیست؟ گفتند بر نعمت شکر کنیم و در محنت صبر و بقضاء اللَّه راضی، مصطفی (ص) گفت: مؤمنون و ربّ الکعبه.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ» کیف یشکّ فی توحیده من لا یتصرّف الّا بتصریفه و تدبیره، بل کیف یبسر جلال قدره الّا من کحله بنور برّه و لطفه. تا سرمه عنایت بمیل هدایت در دیده تو نکشد، آیات و روایات قدرت او نبینی و عجایب و بدایع فطرت او نشناسی، تعجّب همی‌کردند رسولان که خود در آفرینش کسی باشد که در وحدانیّت و فردانیّت خداوند ذو الجلال بگمان بود، پس از آن آنک کلیّات و جزئیات در کون و کائنات همه دلیلست و گواه بر یکتایی و بی همتایی او:
هوش مصنوعی: این متن به بیان شک و تردید در وجود خداوند می‌پردازد و به این نکته اشاره می‌کند که چگونه ممکن است کسی در وجود و یکتایی خداوند شک کند، در حالی که همه چیز در عالم تحت تدبیر و نظم او قرار دارد. همچنین، اشاره شده که تنها کسانی که به حقایق الهی با دیدی روشن و از دریچه لطف و رحمت الهی نگاه می‌کنند، می‌توانند نشانه‌های عظمت و قدرت او را درک کنند. در واقع، پیامبران نیز به این مسئله حیرت می‌کردند که چگونه برخی افرادی می‌توانند در یکتایی خداوند شک کنند، در حالی که نشانه‌های فراوانی در عالم هستی بر این حقیقت گواهی می‌دهند.
مرد باید که بوی تاند برد
و رنه عالم پر از نسیم صباست‌
هوش مصنوعی: مرد باید ویژگی‌های خوب و معنوی داشته باشد و به همین دلیل باید شایسته باشد، زیرا جهان پر از زیبایی‌ها و فرصت‌های تازه است.
لکن زهر افعی چون مستولی گردد بر جان بیچاره‌ای هزار خروار تریاق سود نکند، من اسقطته السّوابق لم تنعشه اللّواحق، اوّل نمودن است پس دیدن، اوّل نمایش است پس روش، تا ننماید نه بینی، تا نخواند نروی، خواندنش اینست که: «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» آفریدگار زمین و آسمان، کردگار جهان و جهانیان، بی نیاز از طاعت و اعمال بندگان بانعام و افضال خود، نه بسزاء شما، بل بسزاء خود می‌خواند شما را که باز آیید، درگاه ما را لزوم گیرید، چون می‌دانید که جز من خداوند نیست، از من آمرزش خواهید که ما را از گناه آمرزیدن باک نیست، عیب خود عرضه کنید که ما را از معیوب پذیرفتن عار نیست، بجرم رهی را گرفتن انتقام است و ما را با رهی انتقام نیست، باول بر گرفتن و بآخر بیفکندن در علم نقصانست و در علم ما نقصان نیست، کرامت ازین بزرگوارتر نباید، لطف ازین تمامتر نبود، کید دشمن بتو نماید و از وی حذر فرماید گوید: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» شیطان دشمن شما است او را دشمن دارید، فرمان وی مبرید، دعوت وی را اجابت مکنید: «إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ» او خود خرمن سوخته است ترا سوخته خرمن خواهد تا ترا با خود بدوزخ برد، فرمان وی مبر، فرمان خداوند خود بر، دعوت اللَّه را پاسخ کن، «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» که بآن میخواند تا ترا بیامرزد و بنوازد.
هوش مصنوعی: چنانچه زهر افعی بر جان کسی اثر کند، حتی هزاران داروی ضد زهر هم نمی‌تواند او را نجات دهد. در ابتدا باید دید تا بیندیشی، و نخستین نمایش باید انجام شود تا روش آشکار شود. تا چیزی را نبینی، نمی‌توانی آن را درک کنی و تا چیزی را نخوانی، نمی‌توانی به آن دست یابی. آیه‌ای که می‌خواند می‌گوید: «آفریدگار آسمان‌ها و زمین شما را می‌خواند که شما را بیامرزد». خداوند، که نیازی به اعمال انسان‌ها ندارد، شما را به سوی خود فرا می‌خواند. او می‌فرماید که از من آمرزش بخواهید زیرا ما از آمرزش‌دادن هیچ ابایی نداریم. عیوب خود را به ما نشان دهید زیرا ما از پذیرفتن عیوب شما شرمنده نیستیم. انتقام‌گرفتن به خاطر خطاها کار خدا نیست. علم او بی‌نقص است و ما را مورد کرامت قرار داده است. محبت و لطف خداوند هرگز از بین نمی‌رود. بدان که شیطان دشمن شماست و باید او را دشمن بشمارید، از دستورهای او پیروی نکنید و دعوت‌های او را نپذیرید، زیرا او می‌خواهد شما را به آتش ببرد. به دعوت خداوند پاسخ دهید زیرا او شما را به سوی آمرزش دعوت می‌کند.
جای دیگر گفت: «أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی‌ دارِ السَّلامِ» همه را می‌خواند لکن تا خود کرا بار دهد و مقبول حضرت بی نیازی که بود، آنها که مقبول حضرت بی نیازی آمدند، علم سعادت و روایت اقبال نخست بر درگاه سینه‌های ایشان نصب کردند و مفاتیح کنوز خیرات و خزائن طاعات در کف کفایت ایشان نهادند و دیواری از عصمت بگرد روزگار ایشان درکشیدند تا صولت دعوت شیطانی راه بساحات دل ایشان نیافت، آن گه جمال بی نهایت: «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» بر دل ایشان تجلّی کرد و از یک جانب عنایت شریعت او را مدد داد که: «أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ»، و از دیگر جانب جلال حقیقت او را نواخت که: «فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی» پس چه عجب باشد اگر رهی با این عنایت و رعایت مقبول حضرت الهیّت شود.
هوش مصنوعی: در یکجا گفته شده است: «آنها شما را به آتش دعوت می‌کنند و خدا شما را به بهشت و آمرزش دعوت می‌نماید» و این دعوت‌ها همه به‌طرزی است که باید خود فرد نیز شرایط آن را فراهم کند. کسانی که مورد قبول حضرت باری‌تعالی قرار می‌گیرند، نخستین علم سعادت و نشان‌های موفقیت را در دل‌هایشان می‌یابند و کلیدهای خیرات و نیکی‌ها در دستانشان قرار می‌گیرد. همچنان دیواری از عصمت و پاکی دور آن‌ها کشیده می‌شود تا دعوت‌های شیطانی به دلشان نفوذ نکند. سپس نور بی‌نهایت الهی بر دل‌هایشان تجلی می‌کند و از یک سو راهنمایی شریعت الهی به آن‌ها می‌رسد و از جانب دیگر کمال حقیقت، بر آن‌ها توجه می‌کند. بنابراین، شگفتی ندارد که کسی با این لطف و هدایت الهی، در مسیر حق قرار بگیرد.
«وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا» ای و قد رقّانا من حدّ تکلف البرهان الی وجود روح البیان بکثرة ما افاض علینا من جمیل الاحسان و کفانا من مهمّات الشّان. توکل نشان یقینست و مایه ایمان و ثمره توحید و آن را دو درجه است: یکی توکّل عام مکتسبان امّت را، دیگر توکّل خاص راضیان حضرت را، توکّل عام آنست که از راه اسباب برنخیزی، کسب و تجارت و حراثت که سنّت شریعتست دست بنداری و آنکه اعتماد بر آن کسب نکنی و روزی از اسباب نبینی، بلکه از مسبّب الاسباب بینی و اعتماد جز بر فضل اللَّه نکنی و حرکات اسباب و حول و قوّت خود بداشت وی بینی، درین توکّل اسباب در میان دیدن رواست اما با اسباب بماندن خطاست.
هوش مصنوعی: ما چرا نباید به خداوند توکل کنیم، در حالی که او ما را به راه‌های خود هدایت کرده است؟ توکل نشان‌دهنده یقین است و نشانه‌ای از ایمان و میوه توحید. این موضوع دو نوع توکل دارد: یکی توکل عمومی که برای همه مؤمنان است و دیگری توکل خاص که مخصوص راضیان درگاه الهی است. توکل عمومی به این معناست که شما از طریق اسباب تلاش می‌کنید، مانند کسب و تجارت و کشاورزی که اینها سنت‌های شرعی هستند، اما در عین حال نباید به این اسباب وابسته باشید. باید تمام اعتماد خود را بر فضل خداوند قرار دهید و از اسباب به عنوان وسیله‌ای در دست خداوند نگاه کنید. در این نوع توکل، دیدن اسباب مجاز است، اما اگر تنها به آنها اتکا کنید، راه اشتباهی را می‌روید.
پیر طریقت گفت: سبب ندیدن جهلست اما با سبب بماندن شرکست، بهشت در میان ندیدن بی شرعی است اما با بهشت بماندن دون همّتی است، از روی شریعت اگر کسی در غاری نشیند که راه گذر خلق بر وی نبود و آنجا گیاه نبود گوید توکّل می‌کنم این حرامست که وی در هلاک خویش شده و سنّت حق سبحانه و تعالی در کار اقسام و ارزاق خلق بندانسته.
هوش مصنوعی: پیر طریقت می‌گوید: علت نادانی، عدم بینایی است، اما ادامه دادن به این وضعیت یک نوع شرک به حساب می‌آید. بهشت در جایی است که نافرمانی‌ها دیده نمی‌شوند، اما ماندن در بهشت بدون تلاش و همت، انسان را به مراتب پایین‌تری هدایت می‌کند. اگر کسی به‌واسطه قوانین شرع در یک غار نشسته باشد که هیچ‌کس از آنجا عبور نکند و در آنجا هیچ گیاهی وجود نداشته باشد و بگوید که به خدا توکل کرده‌ام، این کار او حرام است زیرا خودش را در خطر قرار داده است و طبق سنّت‌های الهی، خداوند به هر یک از بندگان ارزاق و روش‌های زندگی را معین کرده است.
آورده‌اند که در بنی اسرائیل زاهدی از شهر بیرون شد، در غاری نشست که توکّل می‌کنم تا روزی من بمن رسد، یک هفته بر آمد و هیچ رفقی پدید نیامد و بهلاک نزدیک گشت، وحی آمد به پیغامبر روزگار که آن زاهد را گوی: بعزّت من که تا با شهر نشوی در میان مردم من ترا روزی ندهم، پس بفرمان حق بشهر باز آمد و رفقها آغاز کرد، از هر جانبی هر کسی تقرّبی میکرد و چیزی می آورد، در دل وی افتاد که این چه حالست؟ وحی آمد به پیغامبر که در آن روزگار بود، که او را بگوی: تو خواستی که بزهد خویش حکمت ما باطل کنی، ندانستی که من روزی بنده خویش که از دست دیگران دهم دوستر از آن دارم که از قدرت خویش، تو بندگی کن، کار خدایی و روزی گماری بما باز گذار.
هوش مصنوعی: در زمان بنی‌اسرائیل، مرد زاهدی از شهر خارج شد و به غاری رفت تا به خدا توکل کند و انتظار داشته باشد که روزی‌اش به او برسد. یک هفته گذشت و هیچ کسی به او نرسید و او به مرگ نزدیکی پیدا کرد. در آن زمان، وحی به پیامبر آن زمان نازل شد که به این زاهد بگوید: به عزت من قسم، تا زمانی که در میان مردم نباشی، روزی‌ات را نخواهم داد. بنابراین، او به فرمان خدا به شهر بازگشت و شروع به برقراری ارتباط با دیگران کرد و مردم از هر سو به او نزدیک شدند و چیزهایی به او می‌آوردند. در دل او سوالی به وجود آمد که این چه شرایطی است؟ وحی دوباره به پیامبر نازل شد که به زاهد بگوید: تو می‌خواستی با زهد خود، حکمت ما را بی‌اثر کنی، اما نمی‌دانستی که من دوست دارم روزی بندگانم را از طریق دیگران بدهم تا از قدرت خودم. تو بندگی کن و امور خدایی و توزیع روزی را به ما بسپار.
و در اخبار موسی کلیم است علیه السلام که او را علّتی پدید آمد، طبیبان گفتند داروی این علّت فلان چیزست، موسی گفت دارو نکنم تا اللَّه خود عافیت فرستد و شفا دهد، آن علّت بر وی دراز گشت، گفتند ای موسی این دارو مجرّبست اگر بکار داری در آن شفا بود، موسی (ع) نشنید و دارو نکرد تا از حق جلّ جلاله وحی آمد که بعزّت من که تا تو دارو نخوری من شفا ندهم، موسی دارو بخورد در حال شفا آمد، موسی را چیزی در دل آمد که بار خدایا این چونست؟! وحی آمد که یا موسی تو چونی مپرس و سنّتی که ما نهاده‌ایم اسرار آن مجوی که کس را باسرار الهیّت ما راه نیست و گفتن چون و چرا روا نیست، اینست بیان درجه اوّل در توکّل که هم اسباب بیند هم مسبّب اما داند که اسباب از مسبّب است و خلق از خالق، همه از یک اصل می‌رود و فاعل یکی بیش نیست و بر دیگری حوالت‌ نیست و بنده تا درین مقامست در تفرقه است که در دایره جمع نیست، چون ازین درجه برگذشت توکّل راضیانست و آن حال صدّیقانست که از مسبّب و اسباب نپردازند همه یکی را بینند و یکی را شناسند، دیگران کار باو سپارند و ایشان خود را باو سپارند، دیگران ازو خواهند و ایشان خود او را خواهند، دیگران بعطا آرام گیرند و ایشان بمعطی آرام گیرند، این توکل چراغی است در دل که اینک منم، ندائیست در گوش که ایدرم نشانیست روشن که با توام.
هوش مصنوعی: در داستان موسی کلیم، هنگامی که او به بیماری مبتلا شد، پزشکان توصیه کردند که دارویی خاص مصرف کند. اما موسی (ع) گفت که دارو نخواهد خورد و منتظر ماند تا خداوند خودش او را شفا دهد. بیماری او طولانی شد و پزشکان به او متذکر شدند که این دارو امتحان‌شده است و ممکن است به بهبودی‌اش کمک کند، ولی موسی به توصیه‌های آن‌ها توجهی نکرد. تا اینکه وحی آمد و به او گفت که اگر دارو نخورد، خداوند شفا نخواهد داد. از این رو، موسی دارو مصرف کرد و بلافاصله شفا یافت. در دل او سوالی ایجاد شد که چرا اینگونه است. وحی به او پاسخ داد که در مورد چگونگی امور سوال نکن و اسرار الهی را جستجو نکن؛ زیرا کسی نمی‌تواند به اسرار الهیت راه یابد و پرسش در این زمینه مناسب نیست. این بیانگر درجه اول توکل است که در آن انسان هم به اسباب توجه دارد و هم به مسبّب، اما باید بداند که اسباب در حقیقت از مسبّب سرچشمه می‌گیرند. وقتی انسان از این مرحله فراتر رود، در توکل خود راضی و در حال صدق قرار می‌گیرد، جایی که همه چیز را یکی می‌بیند و تنها به خداوند توکل می‌کند. این توکل همچون نوری در دل انسان است که نشان می‌دهد او همیشه در کنار اوست.
حسین منصور حلاج، خواص را دید که در بیابان می‌گشت گفت چه میکنی؟ گفت قدم خویش در توکّل درست می‌کنم، گفت: افنیت عمرک فی عمران باطنک فاین الفناء فی التّوحید. و ابو بکر صدیق بیمار بود، او را گفتند طبیب را بیاریم تا ترا علاج کند، گفت طبیب مرا دید و گفت: انّی افعل ما ارید، «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی‌ ما آذَیْتُمُونا» این دلیلست که صبر کردن بر رنج و احتمال کردن و بدفع آن مشغول نابودن از توکّلست، همانست که جای دیگر گفت:«وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ» هر که بر رنجها صبر کند و ننالد او را هم مقام متوکّلانست هم مقام صابران و در روش دین داران دو مقام ازین عزیزتر نه‌اند.
هوش مصنوعی: حسین منصور حلاج افرادی را دید که در صحرا در حال گشت و گذار بودند و از آن‌ها پرسید که چه می‌کنند. آن‌ها گفتند که در حال تمرین توکل هستند. حلاج پاسخ داد که عمرت را در آباد کردن باطن خود می‌گذرانی، پس فواید توکل کجاست؟ همچنین، ابوبکر صدیق بیمار بود و وقتی به او گفتند که پزشک را بیاورند تا درمان شود، او پاسخ داد که پزشک را دیده و گفته است که من آنچه می‌خواهم انجام می‌دهم. او به این نکته اشاره کرد که صبر بر رنج‌ها و تحمل آن‌ها نشانه توکل است. او همچنین به این موضوع اشاره کرد که هر کسی بر سختی‌ها صبر کند و ناله نکند، هم به مقام متوکلان و هم به مقام صابران دست پیدا می‌کند و در مسیر دین، این دو مقام از همه بالاترند.
ربّ العالمین متوکّلانرا می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» و صابران را می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» و کمال شرف و فضیلت صبر را ربّ العزّه در قرآن زیادت از هفتاد جای صبر یاد کرده و هر درجه‌ای که آن نیکوتر و بزرگوارتر با صبر حوالت کرده، درجه‌ای بزرگوارتر از امامت در راه دین نیست و با صبر حوالت کرده که: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» مزد بی نهایت و ثواب بی شمار با صبر حوالت کرده که: «إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» صلوات و رحمت و هدایت کس را بهم جمع نکرد مگر صابران را، گفت: «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ». و در خبرست که صبر گنجیست از گنجهای بهشت و اگر صبر مردی بودی، مردی کریم بودی، و عیسی (ع) را وحی آمد که ای عیسی نیابی آنچ خواهی تا صبر کنی بر آنچ نخواهی. و رسول (ص) قومی را دید از انصار، گفت مؤمنانید؟
هوش مصنوعی: خداوند به کسانی که به او توکل می‌کنند می‌گوید که آن‌ها را دوست دارد و همچنین به صابران می‌فرماید که او با آنان است. مقام و فضیلت صبر در قرآن بیش از هفتاد بار مورد اشاره قرار گرفته و در هر مرتبه‌ای که صبر به عنوان بهترین فضیلت معرفی شده، هیچ چیزی همچون امامت در راه دین شریف‌تر و ارزنده‌تر نیست. خداوند می‌فرماید: «ما از میان آن‌ها پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می‌کنند زیرا آن‌ها صبر کردند». همچنین مزد و پاداش صابرین را بی‌حساب وعده داده است و فرموده که تنها بر صابران رحمت و هدایت نازل می‌شود. در احادیث آمده است که صبر گنجی است از گنجینه‌های بهشت و اگر صبر شخصیتی باشد، به طبع آن فردی کریم خواهد بود. به حضرت عیسی (ع) وحی شد که اگر می‌خواهی به آنچه آرزوی آن را داری برسی، ابتدا باید بر آنچه نمی‌خواهی صبر کنی. همچنین پیامبر (ص) وقتی قومی از انصار را دید، از آن‌ها پرسید آیا شما مؤمنید؟
گفتند آری، گفت نشان ایمان چیست؟ گفتند بر نعمت شکر کنیم و در محنت صبر و بقضاء اللَّه راضی، مصطفی (ص) گفت: مؤمنون و ربّ الکعبه.
هوش مصنوعی: گفتند بله، سپس پرسیدند نشانه ایمان چیست؟ گفتند وقتی به نعمت‌ها می‌رسیم باید شکرگزاری کنیم و در سختی‌ها صبر کنیم و نسبت به مقدرات الهی راضی باشیم. مصطفی (ص) فرمود: این‌ها نشانه‌های مؤمنان است و به خداوند کعبه قسم.