گنجور

۶ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: «وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَری‌ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ» الآیة.... ابتداء بلاء یوسف خوابی بود که از خود حکایت کرد: «إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً»، و سبب نجات وی هم خوابی بود که ملک مصر دید گفت: «إِنِّی أَری‌ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ» تا بدانی که کارها بتقدیر و تدبیر خداست و در کار رانی و کار سازی یکتاست، هر چند سببها پیداست، اما با سبب بماندن خطاست.

پیر طریقت گفت: سبب ندیدن جهلست اما با سبب بماندن شرک است، از سبب بر گذر تا بمسبّب رسی، در سبب مبند تا در خود برسی، عارف را چشم نه بر لوح است نه بر قلم، نه بسته حوّاست نه اسیر آدم، عطشی دارد دایم هر چند قدحها دارد دمادم، ای مهیمن اکرم، ای مفضّل ارحم، یک بار قدح بازگیر تا این بیچاره برزند دم. و گفته‌اند که یوسف را دو چیز بود بر کمال: یکی حسن خلقت، دیگر علم و فطنت حسن خلقت جمال صورت است و علم و فطنت کمال معنی، پس ربّ العزّه تقدیر چنان کرد که جمال وی سبب بلا گشت و علم وی سبب نجات تا عالمیان بدانند که علم نیکو به از صورت نیکو. و قد قیل فی المثل السّائر: العلم یعطی و ان یبطئ، چون علم رؤیا یوسف را سبب ملک دنیا گشت، چه عجب گر علم صفات مولی عارف را سبب ملک عقبی گردد؟! یقول اللَّه عزّ و جلّ «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً».

«وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ» الآیة... توقف یوسف در زندان بعد از آنک خلاصی دیده و دستوری یافته و آن تردید که همی‌کرد از آن بود که تا ملک مصر بچشم خیانت بدو ننگرد که آن گه هیبت یوسف در دل وی نماند و سخن یوسف در دعوت بوی اثر نکند، لا جرم چون کشف آن حال کردند و برائت یوسف ظاهر گشت سخن وی در او اثر کرد و پند وی او را سود داشت تا آن ملک در دین اسلام آمد و ملّت کفر بگذاشت. قومی گفتند این ملک فرعون موسی بود و بعد از یوسف زنادقه او را از راه ببردند تا مرتد گشت و بروزگار موسی غرق شد، و قول درست آنست که نه فرعون موسی بود و در اوّل سوره بیان کردیم. و گفته‌اند تردید یوسف از آن بود که تا این حال مکشوف گردد و کس بسبب وی به تهمتی که بوی برد گنه کار نشود و در هیچ دل هیچ تهمت بنماند و عصمت نبوّت پیدا گردد تا مردم در وی سخن نیکو گویند و بآن مثوبت یابند همچنانک خلیل (ع) گفت: وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ بار خدایا مرا چنان کن که بآخر روزگار مرا ثنا گویند. و مصطفی (ص) گفت: «اللّهم وفّقنی لما یرضیک عنّی و یحسن فی النّاس ذکری»

بار خدایا مرا توفیق ده تا آن کار کنم که تو از من خشنود شوی و نام من در خلق نیکو کند.

و گفته‌اند مردی دعوی دوستی یوسف کرد آن گه که در زندان بود، یوسف گفت ای جوانمرد دوستی من ترا چه بکارست؟ ازین دوستی مرا ببلا افکنی و خود بلا بینی! پدر من یعقوب مرا دوست داشت بینایی وی در سر آن شد و مرا در چاه افکند، زلیخا دعوی دوستی من کرد بملامت مصریان مبتلا گشت و من در زندان دیر سال بماندم.

کذلک المصطفی صلی اللَّه علیه و سلّم سکن الی جبرئیل فهجره اربعین یوما و احبّ الکعبة فاخرجه منها کفّار قریش و احبّ عائشة فابتلیت بقصّة الافک و مقالة المنافقین.

۶ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: «وَ قالَ الْمَلِکُ» قیل لما انقضت مدّة یوسف التی وقتها اللَّه لحبسه اتاه جبرئیل علیه السلام فبشره بملک مصر و الجمع بینه و بین ابویه و ان تکون سبب خروجه رؤیا الملک پس از آنک روزگار دراز یوسف در زندان بماند، سبب خلاص وی آن بود که ملک مصر خوابی دید، گفته‌اند که این ملک ایدر اظفیر است عزیز مصر. و قومی گفتند که ملک مصر است الریّان بن الولید که عزیز گماشته و کارگزار و خازن وی بود، «إِنِّی أَری‌» ای رأیت فی المنام کانّی اری، «سَبْعَ بَقَراتٍ» البقرة مؤنّثة و قیل بل البقرة کالحمامة تقع علی المذکر و المؤنّث، «سِمانٍ» جمع سمینة کصبیحة و صباح و ظریفة و ظراف، «یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ» ضعاف مهازیل و العجف اشدّ الهزال و الفاعل اعجف و عجفاء و الجمع عجاف شذ عن الأقیسة. ملک گفت بخواب دیدم که از جوی خشک تهی بی آب بیرون آمدی هفت‌ گاو سیاه فربه نیکو چنانک گویی بروغن چرب کرده بودند و بوی مشک از ایشان می‌دمید پیش تخت من آمدند و بایستادند و من در ایشان متعجب بماندم و در آن می‌نگرم که هفت گاو دیگر سرخ رنگ لاغر ضعیف هم از آن جوی تهی بر آمدندی و این هفت گاو فربه را فرو بردندی و در ایشان از خوردن و فرو بردن آن هیچ زیادتی و افزونی پدید نیامدی و من در دیدن آن خیره فرو مانده، که ناگاه از گوشه تخت من هفت قضیب سبز بر آمدی و بر سر هر یکی خوشه‌ای سبز دانه آن رسیده و از جانب دیگر هفت قضیب زرد برآمدی بر سر هر یکی خوشه‌ای زرد خشک دانهای آن نا، این خوشهای زرد خشک ملتوی شدی بر آن خوشهای سبز تا آن خوشهای سبز همه زرد گشتی و خشک گشتی، اینست که ربّ العالمین گفت: «وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ» ای و سبع سنبلات اخر یابسات. اخر جمع اخری و اخری تأنیث آخر.۷ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی» من خویشتن را بی گناه ندارم و ندانم، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» که تن آدمی نهمار بدفرمایست و بدآموز، «إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی» مگر آنچ خداوند من ببخشاید و نگاه دارد، «إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (۵۳)» خداوند من عیب پوشست و آمرزگار، بخشاینده و مهربان.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَری‌ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ» الآیة.... ابتداء بلاء یوسف خوابی بود که از خود حکایت کرد: «إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً»، و سبب نجات وی هم خوابی بود که ملک مصر دید گفت: «إِنِّی أَری‌ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ» تا بدانی که کارها بتقدیر و تدبیر خداست و در کار رانی و کار سازی یکتاست، هر چند سببها پیداست، اما با سبب بماندن خطاست.
هوش مصنوعی: ملک مصر در خواب می‌بیند که هفت گاو چاق را می‌بیند و این خواب آغاز گرفتاری‌های یوسف بود که او نیز خواب خود را روایت کرد و در آن دید که یازده ستاره را می‌بیند. نجات یوسف نیز به خواب ملک مربوط است که در آن هفت گاو چاق را می‌بیند. این نشان می‌دهد که همه امور به قضا و قدر خدا وابسته است و در تدبیر عالم، تنها خداوند یکتا است. هرچند که علل و اسباب ظاهری وجود دارد، اما وابستگی به این اسباب به تنهایی اشتباه است.
پیر طریقت گفت: سبب ندیدن جهلست اما با سبب بماندن شرک است، از سبب بر گذر تا بمسبّب رسی، در سبب مبند تا در خود برسی، عارف را چشم نه بر لوح است نه بر قلم، نه بسته حوّاست نه اسیر آدم، عطشی دارد دایم هر چند قدحها دارد دمادم، ای مهیمن اکرم، ای مفضّل ارحم، یک بار قدح بازگیر تا این بیچاره برزند دم. و گفته‌اند که یوسف را دو چیز بود بر کمال: یکی حسن خلقت، دیگر علم و فطنت حسن خلقت جمال صورت است و علم و فطنت کمال معنی، پس ربّ العزّه تقدیر چنان کرد که جمال وی سبب بلا گشت و علم وی سبب نجات تا عالمیان بدانند که علم نیکو به از صورت نیکو. و قد قیل فی المثل السّائر: العلم یعطی و ان یبطئ، چون علم رؤیا یوسف را سبب ملک دنیا گشت، چه عجب گر علم صفات مولی عارف را سبب ملک عقبی گردد؟! یقول اللَّه عزّ و جلّ «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً».
هوش مصنوعی: پیر طریق گفته است: دلیل نادانی، عدم دیدن آن است، اما دلیلی که باعث باقی ماندن شرک می‌شود، باید از آن عبور کرد تا به علت اصلی برسید. در دلیلی که وجود دارد نمانید تا به خودتان برسید. عارف نه به لوح نگاه می‌کند و نه به قلم، نه در چنگ حواس است و نه در بند انسان. او همیشه تشنه است، هرچقدر هم که نوشیدنی داشته باشد. ای مهربان ترین، ای بزرگوار، یک بار لیوان را به او بده تا این بیچاره به زندگی برگردد. همچنین گفته‌اند که یوسف دو چیز را به کمال داشت: یکی زیبايي ظاهر و دیگری علم و خرد. زیبایی ظاهر نشانه جمال است و علم و خرد نشانه کمال معنوی. پس خداوند چنین تقدیر کرد که زیبایی او سبب مشکل و علم او سبب نجات شود تا مردم بفهمند که علم بهتر از زیبایی ظاهر است. و گفته‌اند: علم داده می‌شود حتی اگر کند باشد. چطور ممکن است که علم رؤیاهای یوسف باعث فرمانروایی در دنیا شد و عجیب نیست اگر علم صفات خداوند، عارف را به فرمانروایی در آخرت برساند؟ خداوند می‌فرماید: «و هرگاه آنجا را ببینی، نعمتی بزرگ و فرمانروایی بزرگ خواهی دید».
«وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ» الآیة... توقف یوسف در زندان بعد از آنک خلاصی دیده و دستوری یافته و آن تردید که همی‌کرد از آن بود که تا ملک مصر بچشم خیانت بدو ننگرد که آن گه هیبت یوسف در دل وی نماند و سخن یوسف در دعوت بوی اثر نکند، لا جرم چون کشف آن حال کردند و برائت یوسف ظاهر گشت سخن وی در او اثر کرد و پند وی او را سود داشت تا آن ملک در دین اسلام آمد و ملّت کفر بگذاشت. قومی گفتند این ملک فرعون موسی بود و بعد از یوسف زنادقه او را از راه ببردند تا مرتد گشت و بروزگار موسی غرق شد، و قول درست آنست که نه فرعون موسی بود و در اوّل سوره بیان کردیم. و گفته‌اند تردید یوسف از آن بود که تا این حال مکشوف گردد و کس بسبب وی به تهمتی که بوی برد گنه کار نشود و در هیچ دل هیچ تهمت بنماند و عصمت نبوّت پیدا گردد تا مردم در وی سخن نیکو گویند و بآن مثوبت یابند همچنانک خلیل (ع) گفت: وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ بار خدایا مرا چنان کن که بآخر روزگار مرا ثنا گویند. و مصطفی (ص) گفت: «اللّهم وفّقنی لما یرضیک عنّی و یحسن فی النّاس ذکری»
هوش مصنوعی: ملک دستور می‌دهد تا یوسف را به پیش او بیاورند و وقتی که پیامبر نزد او می‌آید، یوسف هنوز در زندان مانده است. دلیل این تأخیر، نگرانی او از این بود که مبادا ملک مصر در او خیانتی ببیند و این باعث شود که تاثیر و جلال یوسف در دل او از بین برود و پیام‌های او بی‌اثر شود. پس از اینکه حقیقت روشن شد و بی‌گناهی یوسف ثابت گردید، کلمات او بر ملک تاثیر گذاشت و نصیحت‌هایش سودمند واقع شد تا جایی که آن ملک به دین اسلام گرائید و از ملت کفر دست کشید. برخی گفته‌اند که آن ملک، فرعون موسی بود و بعد از یوسف، عده‌ای او را گمراه کردند و به کفر بازگشت، در حالی که نظر درست این است که او فرعون موسی نبود. گفته شده که یوسف از آن می‌ترسید که بی‌گناهی او نمایان شود تا کسی به خاطر او به گناهی متهم نشود و از این طریق، حرمت نبوّت او حفظ شود و مردم در موردش خوب سخن بگویند و مزد نیکو ببرند. همان‌طور که حضرت خلیل (ع) درخواست کرد که نام نیکوی او در میان دیگران باقی بماند و پیامبر اسلام (ص) نیز از خدا خواست که او را به سوی کاری هدایت کند که موجب خوشنامی‌اش در میان مردم شود.
بار خدایا مرا توفیق ده تا آن کار کنم که تو از من خشنود شوی و نام من در خلق نیکو کند.
هوش مصنوعی: خداوندا، به من قوت و توانایی ببخش تا کارهایی انجام دهم که مورد رضایت تو باشد و باعث شود نامم در میان مردم به نیکی یاد شود.
و گفته‌اند مردی دعوی دوستی یوسف کرد آن گه که در زندان بود، یوسف گفت ای جوانمرد دوستی من ترا چه بکارست؟ ازین دوستی مرا ببلا افکنی و خود بلا بینی! پدر من یعقوب مرا دوست داشت بینایی وی در سر آن شد و مرا در چاه افکند، زلیخا دعوی دوستی من کرد بملامت مصریان مبتلا گشت و من در زندان دیر سال بماندم.
هوش مصنوعی: کسی ادعا کرد که با یوسف دوست است در حالی که او در زندان بود. یوسف به او گفت: «ای جوانمرد، این دوستی برای تو چه سودی دارد؟ تو با این دوستی مرا به مشکلات می‌اندازی و خودت هم در دردسر خواهی افتاد! پدر من، یعقوب، مرا بسیار دوست داشت و همین محبت باعث شد که بینایی‌اش را از دست بدهد و مرا در چاه بیندازد. زلیخا نیز ادعای دوستی من را کرد و به همین خاطر دچار مشکل شد و من سال‌ها در زندان ماندم.»
کذلک المصطفی صلی اللَّه علیه و سلّم سکن الی جبرئیل فهجره اربعین یوما و احبّ الکعبة فاخرجه منها کفّار قریش و احبّ عائشة فابتلیت بقصّة الافک و مقالة المنافقین.
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) به جبرئیل نزول کرد و به مدت چهل روز از او فاصله گرفت. او به کعبة مشرفه عشق ورزید، اما مشرکان قریش او را از آن جا بیرون کردند و همچنین، به عایشه نیز محبت داشت که او به خاطر داستان افترا و سخنان ناروا از سوی منافقین دچار آزمایش شد.