گنجور

۱۵ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ کردار آدمی دو طرف دارد: یک طرف بدل پیوسته، آن را نیت گویند، و یک طرف بتن پیوسته، آن را عمل گویند.

این ظاهر است و آن باطن. برین اعتبار هر چه بنده کند از محظورات و منهیات شرع بدست و پای و زبان و جوارح ظاهر آن را ظاهر الاثم گویند، و هر چه بدل بیندیشد و نیت کند از مخالف امر شرع، آن را باطن الاثم گویند. رب العالمین درین آیت میگوید: هر دو بگذارید، همان عمل بد که در ظاهر رود، و همین اندیشه و نیت بد که در باطن بود.

مقاتل گفت: «ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ» زنا میخواهد در سر و در علانیه، و این بدان آمد که قریش از زنا بظاهر می‌پرهیز کردند، و آن را کراهیت می‌داشتند، اما بباطن در آن بأس و بزه نمی‌دیدند، و از آن ننگ نمیداشتند. رب العزّة گفت: زنا بگذارید هم در آشکارا و هم در نهان، که هر دو بزه کاری است. همانست که جای دیگر گفت: وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ، و قال النبیّ (ص): «ما من ذنب اعظم عند اللَّه من نطفة حرام یضعها رجل فی رحم لا تحلّ له، و ما ضجّت الارض من عمل یعمل علی ظهرها کضجّتها من سفک دم حرام، او اغتسال جنابة من حرام، و من قدر علی امرأة حراما، فترکها مخافة اللَّه عز و جل، امّنه اللَّه من الفزع الاکبر، و حرّمه علی النار».

و روی ابو أمامة: «ان فتی شابّا اتی النبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه! ائذن لی فی الزنا. فأقبل علیه القوم فزجروه، فقال النبی (ص): مه مه. ثم قال النبیّ (ص): یافتی! ادن منّی. فدنا منه، فقال: اجلس، فجلس. فقال له: أ تحبه لأمک؟ فقال: لا و اللَّه، جعلت فداک یا رسول اللَّه، و لا الناس یحبونه لأمهاتهم. قال: فتحبّه لا بنتک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه! و لا النّاس یحبونه لبناتهم. قال: فتحبه لأختک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه! و لا الناس یحبونه لأخواتهم. قال: فتحبه لخالتک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه! و لا الناس یحبونه لخالاتهم. قال: فتحبه لعمّتک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه. قال: و لا الناس یحبونه کما لا تحب. ثم وضع رسول اللَّه (ص) یده علیه، فقال: اللهم اغفر ذنبه، و حصّن فرجه، و طهّر قلبه. فلم یلتفت بعد ذلک الی شی‌ء».

کلبی گفت: «ظاهِرَ الْإِثْمِ» طواف الرجال بالبیت نهارا عراة، و باطنه طواف النساء باللیل عراة. پس بر سبیل وعید گفت: إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ یعنی الشرک «سَیُجْزَوْنَ» فی الآخرة بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ یعنی یکسبون فی الدنیا. الکسب، فعل ما یجتلب به الی النفس نفع، او یستدفع به ضر، و لذلک وصف به العبد، و لم یجز أن یوصف به الخالق القدیم جل جلاله. و الفرق بین الکسب و الخلق أن الخلق فعل الشی‌ء علی تقدیر و ترتیب، و الکسب فعل الشی‌ء لاجتلاب النفع الی النفس.

وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ از احکام شرع آنچه باین آیت تعلق دارد طرفی بگوئیم بر سبیل اختصار. مذهب شافعی آنست که تسمیت بر ذبیحه در حال ذبح مستحبّ است و فرض نیست. اگر بگذارد تسمیت بعمد یا بنسیان، ذبیحه حلالست، و حرام نیست، و بمذهب امام ابو حنیفه اگر بنسیان تسمیت بگذارد ذبیحه حلالست، که در حال نسیان بقول وی تسمیت شرط نیست، اما اگر بعمد بگذارد تناول آن حرام است، که در آن حال تسمیت شرط است. و بگذاشتن بعمد روا نیست، و به قال سعید بن جبیر و عطاء. اما مذهب داود و بوثور و شعبی و محمد بن سیرین آنست که تسمیت در حال ذکر و نسیان هر دو شرط است، اگر بعمد بگذارد یا بنسیان، خوردن آن ذبیحه حلال نیست. دلیل شافعی نصوص اخبار صحاح است، و ذلک ما

روی البراء ابن عازب ان النبی (ص) قال: «المؤمن یذبح علی اسم اللَّه، سمّی او لم یسمّ».

و سئل النبی عن من یذبح و لم یذکر اسم اللَّه علیه ناسیا، فقال: «اسم اللَّه فی قلب کل مؤمن و علی لسانه»، و قالت عائشة: یا رسول اللَّه! ان الاعراب تحمل الینا اللحوم و نحن لا ندری انهم یذبحون علی اسم اللَّه فی الذبح ام لا. فقال (ص): «سمّوا و کلوا».

و خصم را نرسد که باین آیت تمسک کند که: «وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ»، که حمل این آیت بر میته است، و سبب نزول این و سیاق آیت دلالت میکند، و ذلک‌ ان المشرکین قالوا: یا محمّد! اخبرنا عن الشاة اذا ماتت، من قتلها؟ فقال: اللَّه قتلها. قالوا فتزعم ان ما قتلت انت و أصحابک حلال و ما قتله الصّقر و الکلب حلال، و ما قتله اللَّه حرام. فأنزل اللَّه هذه الایة.

و روی عکرمة عن ابن عباس: ان المجوس فی اهل فارس لما نزل تحریم المیتة کتبوا الی مشرکی قریش، و کانت بینهم مکاتبة، ان خاصموا محمدا و قولوا له: ما تذبح انت بیدک بسکین فهو حلال، و ما ذبحه اللَّه یعنی المیتة فهو حرام، فنزلت الایة.

وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ یعنی مردة المجوس «لَیُوحُونَ إِلی‌ أَوْلِیائِهِمْ» من مشرکی قریش «لِیُجادِلُوکُمْ بالباطل وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ» فی استحلال المیتة «إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ» لأن من احلّ شیئا مما حرم اللَّه فهو مشرک.

أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ سدی گفت: این در شأن عمر خطاب آمده، و بو جهل هشام، و آنچه میگوید: جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ آن خلافت است که او را دادند تا میرود با آن در میان مردمان، «کَمَنْ مَثَلُهُ» ای صفته فی الظلمات یعنی ابا جهل بن هشام، لا یخرج من الکفر قطّ و لا یؤمن ابدا؟! قتاده گفت: هو المؤمن معه من اللَّه بیّنة یعمل بها، و بها یأخذ، و الیها ینتهی، و هو کتاب اللَّه. «کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ» و هو مثل الکافر فی الضلالة متحیر فیها متسکّع لا یجد مخرجا و لا منفذا.

ابن عباس گفت: این در شأن حمزة بن عبد المطلب و بو جهل بن هشام آمد، و سبب آن بود که نجاست پاره‌ای برگرفت، و برسول خدا افکند، و او را ناسزا گفت، و برنجانید، و حمزه هنوز در اسلام نیامده بود، امّا رسول را دوست داشتی، و از آنکه مردی محتشم بود، و در میان قریش محترم و دلاور و مردانه، مکّیان از بیم وی زهره نداشتندی که رسول خدا را رنجانیدندی، یا او را بد گفتندی. آن روز که بو جهل او را برنجانید، و ناسزا گفت، حمزه بصید بود، در آن صحرا از پس آهویی همی رفت. آهوی روی باز پس کرد و گفت: یا حمزه! ترا شغل از صید من مهم‌تر هست. حمزه بازگشت تا بمکّه رسید. او را خبر کردند که بو جهل با محمد چنین کرد. خشم گرفت. قصد بو جهل کرد. کمانی داشت بر سر وی زد، تا او را مجروح کرد، و گفت: ای نامرد هیچ کس! ترا با محمّد چه کار، و چه زهره آن داری که او را برنجانی؟ بو جهل از وی بترسید بتواضع درآمد، گفت: یا بایعلی! اما تری ما جاء به سفّه عقولنا، و سبّ آلهتنا، و خالف آباءنا؟! فقال حمزة: و من اسفه منکم تعبدون الحجارة من دون اللَّه! اشهد أن لا اله الا اللَّه، لا شریک له، و أن محمدا عبده و رسوله. پس رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد: أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً ای ضالّا کافرا فهدیناه، وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً ای دینا و ایمانا، یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ مع المسلمین مستضیئا بما قذف اللَّه فی قلبه من نور الحکمة و الایمان، کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ «مثل» زیادتست یعنی: کمن هو فی ظلمات الکفر و الضلالة؟! لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها لیس بمؤمن ابدا. «کَذلِکَ» ای: کما زین للمؤمن الایمان، «کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» من عبادة الاصنام.

و گفته‌اند: موت و میّت در قرآن بر پنج وجه آید: یکی بمعنی نطفه که هنوز در بند خلقت صورت نیامده، چنان که در سورة البقرة گفت: وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ یعنی نطفا لم تخلقوا فخلقکم، و جعل فیکم الارواح. نظیرش در سورة حم المؤمن گفت: أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ یعنی بالاولی انّا کنا نطفا فخلقتنا، و در سورة آل عمران گفت: وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ یعنی النطفة و هی میته، و نظیره فی یونس و فی الروم. وجه دوم موت بمعنی ضلالت، چنان که درین موضع گفت «أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً» یعنی ضالّا عن الهدی فهدیناهم. همانست که در سورة الملائکة گفت: وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ‌، و در سورة النمل گفت: فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی‌، و نظیره فی الانبیاء.

وجه سوم موت است بمعنی قحط و جدوبت زمین و نارستن نبات، چنان که در سورة الاعراف گفت: فَسُقْناهُ إِلی‌ بَلَدٍ مَیِّتٍ یعنی الارض التی لیس فیها نبات. نظیره فی الملائکة و فی سورة یس. وجه چهارم موت است بمعنی زهوق روح بر سبیل عقوبت پیش از استیفاء رزق خویش در دنیا، چنان که قوم موسی را افتاد. رب العزة میگوید: ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ. همانست که گفت: وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ، فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ. وجه پنجم حقیقت موتست به اجل خویش، چنان که گفت: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ، کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ، و نظایر این در قرآن فراوان است.

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا ای کما أن فسّاق مکّة جعلنا اکابرها، کذلک جعلنا فسّاق کل قریة اکابرها، یعنی رؤساءها و مترفیها. میگوید: چنان که فاسقان مکّه را مهینان و سران و رئیسان کردیم، همچنین در هر شهری فساق آن شهر مهینان و اکابر کردیم.

لِیَمْکُرُوا فِیها ای: فی القریة بالمعاصی و صدّ الناس عن الایمان. بآن کردیم تا آن اکابر در آن شهر بدها سازند، و مردم را از ایمان برگردانند اکابر را باین معنی مخصوص کرد که ریاست و خواجگی و تنعم بکفر و مکر زودتر کشد، بدلیل قوله تعالی و تقدس: وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، و گفته‌اند که این اکابر فراعنه انبیاءاند که پیوسته مکر میسازند، و بدها می‌سگالند پیغامبران را و مؤمنان را. رب العزة گفت: وَ ما یَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ آن مکر با خویشتن میکنند، و نمیدانند که وبال آن بایشان باز گردد، و بعذاب و عقوبت رسند. مجاهد گفت: اکابر مکّه مستهزیان قریش بودند و مقتسمان، که شعاب مکه قسمت کرده بودند بر جمعی رصد که ایشان را بر سر راهها نشانده بودند، و مردمان را از مصطفی (ص) و ایمان باز میداشتند. پنج کس بودند: ولید مغیره و عاص بن وائل و عدی بن قیس و اسود بن عبد المطلب و اسود بن عبد یغوث. پیوسته مصطفی را برنج داشتندی، و او را اذی نمودندی، تا روزی که جبرئیل نزدیک رسول خدا (ص) آمد، عاص وائل بوی بر گذشت، جبرئیل بکعب وی اشارت کرد. ولید مغیره بر گذشت جبرئیل بساق وی اشارت کرد. عدی قیس بگذشت جبرئیل بشکم وی اشارت کرد. اسود عبد یغوث بگذشت، بروی وی اشارت کرد. اسود بن عبد المطلب بگذشت بسر وی اشارت کرد. آن گه جبرئیل گفت: ای محمّد! شرّ ایشان از تو کفایت کردم. پس روزی عبد وائل بر شتر، نشسته بود بصحرا، و تماشا میکرد. جایی فرو آمد تا آب خورد. پای بزمین نهاد، گفت: مرا مار گزید، طلب کردند مار نیافتند، و آن پایش آماس کرد، تا چندان شد که گردن شتر فریاد همی کرد و میگفت: قتلنی ربّ محمّد. و اسود عبد یغوث روزی بصحرا بیرون شد. و سموم زد او را، و رویش سیاه گشت، چون بخانه باز آمد، قوم او نشناختند او را، و در سرای نگذاشتند. از غین سر بر درهمی زد تا هلاک شد، و میگفت: قتلنی رب محمّد. ولید مغیره همی رفت، جامه تکبر بر زمین همی کشید خاری در جامه وی آویخت. جماعتی زنان در پیش وی بودند. عارش آمد که در پیش ایشان آن خار از جامه باز کند. هم چنان همی رفت، تا پایش مجروح شد، و از آن هلاک گشت، و میگفت: قتلنی ربّ محمّد. و اسود عبد المطلب پسر وی بسفر شده بود، چون باز آمد باستقبال بیرون شد، و گرما گرم بود. بسایه درختی باز شد، سر بدرخت باز نهاد. جبرئیل بیامد، و سر وی بر آن درخت همی زد، و وی همی گفت: ای غلام! این را از من باز دار. گفت: من هیچ کس را نمی‌بینم. فریاد همی کرد و میگفت: قتلنی رب محمد، تا آن گه که هلاک شد. و عدی قیس ماهی شور خورد، و گویند ماهی تازه، و از آن تشنه شد. چندان آب باز خورد که شکمش از هم بشد، و هلاک گشت، و در آن حال میگفت: قتلنی رب محمد. اینست که رب العالمین گفت: إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ. قوله: وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ این‌ها و میم با اکابر شود میگوید: چون با ایشان آید آیتی یعنی معجزتی که دلالت کند بر وحدانیت خدا و نبوّت مصطفی (ص) چون انشقاق قمر و دخان و امثال آن، ایشان گویند: «لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی‌ مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ» یعنی النبی (ص) وحده. گویند: بنگرویم ما تا آن گه که ما را نیز آن دهند از معجزات که محمّد را دادند، و هر یکی ازیشان این سخن میگفت، و این آرزو میکرد، چنان که رب العزة جای دیگر گفت: بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتی‌ صُحُفاً مُنَشَّرَةً.

ولید مغیره همی گفت: و اللَّه لو کانت النبوة حقا لکنت اولی بها منه لأنی اکبر منه سنا و اکثر منه مالا. بو جهل همی گفت: زاحمنا بنو عبد مناف فی الشرف، حتی اذا صرنا کفرسی رهان، قالوا: منا نبی یوحی الیه، و اللَّه لا نرضی به، و لا نتّبعه ابدا الا أن یأتینا وحی کما یأتیه. دیگری میگفت: لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین الولید بن المغیرة من اهل مکّه، و عروة بن مسعود الثقفی من اهل الطائف.

پس رب العالمین بجواب ایشان گفت: اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ اللَّه داند که شایسته نبوت و سزای رسالت کیست. جای دیگر گفت: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ؟! جای دیگر گفت: وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلی‌ عِلْمٍ. اختیار ایشان بگزاف نکردیم، که بعلم کردیم، دانستیم که ایشان اهل آنند، و سزای آنند، و دیگران سزای آن نه‌اند. و قال بعضهم: الأبلغ فی تصدیق الرسل أ لا یکونوا قبل مبعثهم مطاعین فی قومهم، لأن الطعن کان یتّسع علیهم، فیقولون انّما کانوا اکابر و رؤساء فأتبعوا.

سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ الصغار الذل الذی یصغر الی المرء نفسه. یقال: صغر الانسان یصغر صغارا و صغرا. ای: هم و ان کانوا اکابر فی الدنیا فسیصیبهم عند اللَّه ذل و هوان فی الدنیا، «وَ عَذابٌ شَدِیدٌ» فی الآخرة. و روا باشد که «عند اللَّه» پیوسته «صغار» نهند، یعنی: سیصیبهم صغار ثابت لهم عند اللَّه. «بِما کانُوا یَمْکُرُونَ» ای یلبسون و یکفرون.

فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یعنی لدینه، «یَشْرَحْ صَدْرَهُ» ای یفتحه و یوسّعه و ینوّره، «لِلْإِسْلامِ» یعنی: للاستسلام لقبول القدرة، و للتصدیق للمغیب، و التسلیم للممتنع علی العقل. میگوید: هر که اللَّه وی را بدین خود راه نماید، دل وی روشن گرداند، و باز گشاید، تا گردن نهد پذیرفتن قدرت را، و استوار داشتن را بنادیده، و پذیرفتن چیزی که خرد آن را در نیابد. روایت کنند از ابن مسعود که گفت: یا رسول اللَّه! ایّ الناس اکیس؟ قال: «اکثرهم للموت ذکرا، و أحسنهم له استعدادا».

پس رسول خدا (ص) این آیت بر خواند: فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ. ابن مسعود گفت: یا رسول اللَّه! و کیف یشرح له صدره؟ قال: «هو نور یقذف فیه. ان النور اذا وقع فی القلب انشرح له الصدر و انفسح». قالوا: یا رسول اللَّه! هل لذلک من علامة یعرفون بها؟ قال: «نعم، الانابة الی دار الخلود، و التجافی عن دار الغرور، و الاستعداد للموت قبل الموت».

وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً قراءت مکی «ضیقا» بتخفیف است، و هما لغتان مثل میّت و میت و هیّن و هین. «حرجا» مدنی و بو بکر بکسر «را» خوانند، و باقی بفتح «را»، و معنی هر دو یکسانست. الحرجة عند العرب الغیضة المتکاوسة الشجر. «کَأَنَّما یَصَّعَّدُ» بسکون و تخفیف عین قراءت مکی است، و «یصّاعد» بالف و تخفیف عین قراءت ابو بکر از عاصم، و «یصّعّد» مشدد بی الف‌

قراءت باقی. یصّعّد یعنی یتصعد، و یصّاعد یعنی یتصاعد. میگوید: کسی که اللَّه وی را گمراه کند، دل وی تنگ گرداند سخت تنگ، چنان که از تنگی ایمان و حکمت در آن نشود، و خبر بآن نرسد. کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ ای کأنما کلّف الصعود الی السماء اذا دعی الی الاسلام، لشدة ثقله علیه. میگوید: چون اسلام برو عرضه کنند، و او را با دین حق خوانند، چنان بر وی دشخوار آید، و کار بر وی تنگ شود، که کسی را تکلیف کنند که بر آسمان می‌باید شد. زجاج گفت: کأن قلبه یصّاعد فی السماء نبوا عن الاسلام و استماع الحکمة، ای یتباعد فی الهرب منه. میگوید. دل وی از اسلام رمیده و دور گردد، و از آن بگریزد، گویی بآسمان می‌باز نشیند، از دوری که می‌افتد! کَذلِکَ ای: مثل ما قصصنا علیک «یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ» و هو اللعنة فی الدنیا و العذاب فی الآخرة. و قیل: الرجس الشیطان یسلط علیه و کان النبی (ص) اذا دخل الخلأ قال: «اللهم! انی اعوذ بک من الخبث و الخبائث الرجس النجس الشیطان الرجیم».

وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ ای: هذا الذی انت علیه یا محمّد! دین ربک و طریق ربک الذی یسلک الیه. «مُسْتَقِیماً» نصب علی العطف. ابن مسعود گفت: صراط اینجا قرآن است. میگوید: این قرآن آن راه است که بآن بحق رسند، یعنی که بآن راه روید، و دست در آن زنید، چنان که آنجا گفت: وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ.

قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ الحق من الباطل، و الهدی من الضلال لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ و هم المؤمنون.

لَهُمْ دارُ السَّلامِ السلام هو اللَّه عز و جل، و داره الجنّة، یعنی لهم جنّة اللَّه عند ربهم فی الآخرة. و قیل: هی دار السلام لسلامتها من الافات، و من دخول اعداء اللَّه، کی لا یتنغّص عیش اولیاء اللَّه فیها، کما یتنغص بمجاورتهم فی الدنیا، و قیل: لأن من دخلها سلم عن الرزایا و البلایا. «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ» یتولی ایصال الکرامات الیهم و دفع المضارّ عنهم «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» فی الدّنیا من الطاعات.

۱۵ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ گذارید آشکارای حرام و بزه و نهان آن إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ ایشان که کار با بزه میکنند سَیُجْزَوْنَ بد پاداش دهند ایشان را بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ (۱۲۰) بآنچه میکردند.۱۵ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ بدان که رب العزّة جل جلاله، و تقدست اسماؤه، و تعالت صفاته، و توالت آلاؤه و نعماؤه، بجلال قدرت و کمال عزت خلق را بیافرید، و بلطافت صنعت و نظر حکمت و کرم بی‌نهایت ایشان را تربیت کرد، و نعمتهای بی‌نهایت هم از روی ظاهرهم از روی باطن بر ایشان تمام کرد، گفت: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً». آن گه از بنده شکر نعمت درخواست، گفت: «وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ». اگر شرط بندگی می‌نمائید، شکر نعمت بجای آرید، و نعمت خداوند خویش را در مخالفت او نه در ظاهر نه در باطن بکار مدارید. اینست که گفت جل جلاله: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ. چنان که نعمت دو قسم نهاد: ظاهر و باطن، مخالفت را دو قسم نهاد: ظاهر و باطن. نعمت ظاهر کما خلق است، و نعمت باطن جمال خلق. همچنین در مقابله آن اثم ظاهر مخالفت است که در جوارح ظاهر رود، و اثم باطن دوست داشتن معصیت است که در دل رود. اینست که سهل تستری گفت در معنی آیت: اترکوا المعاصی بالجوارح و حبّها بالقلوب. و گفته‌اند: اثم ظاهر طلب دنیا است و اثم باطن طلب بهشت. هر چند که طلب بهشت بر لسان علم معصیت نیست، اما در طریق جوانمردان و ذوق عارفان طلب بهشت طلب نعمت است، و در طلب نعمت باز ماندن است از راز ولی نعمت، و ناز حضرت، و هر چه ترا از راز و نیاز باز دارد، ایشان شرک شمرند، و معصیت دانند، اگر چه در حق قومی طاعت و عبادت بود، و فی معناه انشدوا: بهر چه از راه باز افتی، چه کفر آن حرف و چه ایمان بهر چه از دوست وا مانی، چه زشت آن نقش و چه زیبا.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ کردار آدمی دو طرف دارد: یک طرف بدل پیوسته، آن را نیت گویند، و یک طرف بتن پیوسته، آن را عمل گویند.
هوش مصنوعی: خداوند متعال در این آیه فرمان می‌دهد که از گناهان آشکار و پنهان دوری کنید. اعمال انسان دو جنبه دارند: یکی جنبه نیّتی که دائماً در دل اوست و آن را نیت می‌نامند، و دیگری جنبه عملی که به صورت فعل و عمل در می‌آید و آن را عمل می‌گویند.
این ظاهر است و آن باطن. برین اعتبار هر چه بنده کند از محظورات و منهیات شرع بدست و پای و زبان و جوارح ظاهر آن را ظاهر الاثم گویند، و هر چه بدل بیندیشد و نیت کند از مخالف امر شرع، آن را باطن الاثم گویند. رب العالمین درین آیت میگوید: هر دو بگذارید، همان عمل بد که در ظاهر رود، و همین اندیشه و نیت بد که در باطن بود.
هوش مصنوعی: این متن به تفاوت میان ظاهر و باطن اشاره دارد. در اینجا، اعمال بیرونی که انسان انجام می‌دهد و شامل ممنوعات شرعی هستند، به عنوان "ظاهراثم" شناخته می‌شوند. برعکس، افکار و نیت‌های داخلی که مخالف دستورات شرع هستند، به عنوان "باطن الاثم" نامیده می‌شوند. در آیه‌ای از قرآن، خداوند به این نکته اشاره می‌کند که هر دو این موارد باید مورد توجه قرار گیرند: هم عمل بدی که به طور ظاهری مشاهده می‌شود و هم اندیشه و نیت بدی که در باطن وجود دارد.
مقاتل گفت: «ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ» زنا میخواهد در سر و در علانیه، و این بدان آمد که قریش از زنا بظاهر می‌پرهیز کردند، و آن را کراهیت می‌داشتند، اما بباطن در آن بأس و بزه نمی‌دیدند، و از آن ننگ نمیداشتند. رب العزّة گفت: زنا بگذارید هم در آشکارا و هم در نهان، که هر دو بزه کاری است. همانست که جای دیگر گفت: وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ، و قال النبیّ (ص): «ما من ذنب اعظم عند اللَّه من نطفة حرام یضعها رجل فی رحم لا تحلّ له، و ما ضجّت الارض من عمل یعمل علی ظهرها کضجّتها من سفک دم حرام، او اغتسال جنابة من حرام، و من قدر علی امرأة حراما، فترکها مخافة اللَّه عز و جل، امّنه اللَّه من الفزع الاکبر، و حرّمه علی النار».
هوش مصنوعی: مقاتل بیان می‌کند که زنا دو نوع آشکار و پنهان دارد. او می‌گوید که قریش به ظاهر از زنا پرهیز می‌کردند و آن را ناپسند می‌دانستند، اما در باطن هیچ گونه عیبی در آن نمی‌دیدند و از آن شرم نمی‌کردند. در این راستا، خداوند تاکید می‌کند که زنا چه در آشکار و چه در پنهان، گناه بزرگی است. همچنین اشاره شده که نباید به فواحش، چه آشکار و چه پنهان نزدیک شد. پیامبر (ص) نیز فرموده‌اند که هیچ گناهی بزرگ‌تر از نطفه حرام نیست که مردی در رحم زنی که برایش حلال نیست قرار دهد. همچنین، زمین از هیچ عملی به اندازه قتل نفس یا غسل جنابت از چیزی که حرام است، ناله نکرده است. اگر کسی به زنی که برایش حرام است نزدیک نشود و بخاطر خدا از آن دوری کند، خداوند او را از ترس بزرگ ایمن می‌سازد و او را از آتش جهنم دور می‌کند.
و روی ابو أمامة: «ان فتی شابّا اتی النبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه! ائذن لی فی الزنا. فأقبل علیه القوم فزجروه، فقال النبی (ص): مه مه. ثم قال النبیّ (ص): یافتی! ادن منّی. فدنا منه، فقال: اجلس، فجلس. فقال له: أ تحبه لأمک؟ فقال: لا و اللَّه، جعلت فداک یا رسول اللَّه، و لا الناس یحبونه لأمهاتهم. قال: فتحبّه لا بنتک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه! و لا النّاس یحبونه لبناتهم. قال: فتحبه لأختک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه! و لا الناس یحبونه لأخواتهم. قال: فتحبه لخالتک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه! و لا الناس یحبونه لخالاتهم. قال: فتحبه لعمّتک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه. قال: و لا الناس یحبونه کما لا تحب. ثم وضع رسول اللَّه (ص) یده علیه، فقال: اللهم اغفر ذنبه، و حصّن فرجه، و طهّر قلبه. فلم یلتفت بعد ذلک الی شی‌ء».
هوش مصنوعی: در این داستان، جوانی نزد پیامبر (ص) می‌آید و از او درخواست اجازه برای زنا می‌کند. مردم اطراف پیامبر او را سرزنش می‌کنند، اما پیامبر آرامش را حفظ کرده و از او می‌خواهد که نزدیک‌تر بیاید و بنشیند. پیامبر سپس از او سوالاتی می‌کند تا نشان دهد که آیا او واقعاً چنین عملی را برای نزدیکان خود دوست دارد یا نه. جوان هر بار پاسخ می‌دهد که نه، او چنین چیزی را برای مادر، دختر، خواهر، عمه یا خاله‌اش نمی‌پسندد. پیامبر (ص) به او می‌فرماید که اگر او این عمل را برای دیگران دوست ندارد، پس نباید برای خود نیز بخواهد. در آخر، پیامبر دستش را بر روی جوان می‌گذارد و از خداوند می‌خواهد که گناهان او را ببخشد، او را از زنا محافظت کند و دلش را پاک گرداند. سپس جوان دیگر به سمت گناه برنمی‌گردد.
کلبی گفت: «ظاهِرَ الْإِثْمِ» طواف الرجال بالبیت نهارا عراة، و باطنه طواف النساء باللیل عراة. پس بر سبیل وعید گفت: إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ یعنی الشرک «سَیُجْزَوْنَ» فی الآخرة بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ یعنی یکسبون فی الدنیا. الکسب، فعل ما یجتلب به الی النفس نفع، او یستدفع به ضر، و لذلک وصف به العبد، و لم یجز أن یوصف به الخالق القدیم جل جلاله. و الفرق بین الکسب و الخلق أن الخلق فعل الشی‌ء علی تقدیر و ترتیب، و الکسب فعل الشی‌ء لاجتلاب النفع الی النفس.
هوش مصنوعی: کلبی گفت: «آشکارا گناه» به معنای طواف مردان دور خانه خدا در حال برهنگی در طول روز است، و معنای باطن آن طواف زنان در شب به همین وضعیت است. سپس به‌عنوان یک هشدار گفت: کسانی که گناه می‌کنند یعنی شرک، در آخرت بخاطر کارهایی که انجام داده‌اند مجازات خواهند شد. این دستاورد در دنیا به دست آمده است. «کسب» به معنای عملی است که به وسیله آن فرد نفعی برای خود به دست می‌آورد یا آسیبی را دفع می‌کند. به همین دلیل است که این واژه به بندگان نسبت داده می‌شود و به خداوند قدیم نسبت داده نمی‌شود. تفاوت بین «کسب» و «خلق» در این است که خلق به معنای انجام عملی به‌صورت معین و منظم است، اما کسب عملی است که به‌منظور جلب نفع برای خود انجام می‌شود.
وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ از احکام شرع آنچه باین آیت تعلق دارد طرفی بگوئیم بر سبیل اختصار. مذهب شافعی آنست که تسمیت بر ذبیحه در حال ذبح مستحبّ است و فرض نیست. اگر بگذارد تسمیت بعمد یا بنسیان، ذبیحه حلالست، و حرام نیست، و بمذهب امام ابو حنیفه اگر بنسیان تسمیت بگذارد ذبیحه حلالست، که در حال نسیان بقول وی تسمیت شرط نیست، اما اگر بعمد بگذارد تناول آن حرام است، که در آن حال تسمیت شرط است. و بگذاشتن بعمد روا نیست، و به قال سعید بن جبیر و عطاء. اما مذهب داود و بوثور و شعبی و محمد بن سیرین آنست که تسمیت در حال ذکر و نسیان هر دو شرط است، اگر بعمد بگذارد یا بنسیان، خوردن آن ذبیحه حلال نیست. دلیل شافعی نصوص اخبار صحاح است، و ذلک ما
هوش مصنوعی: در مورد خوردن غذایی که در آن نام خدا ذکر نشده است، نظرات مختلفی وجود دارد. مذهب شافعی معتقد است که گفتن نام خدا هنگام ذبح مستحب است، اما اگر این کار عمداً یا به دلیل فراموشی انجام نشود، ذبیحه همچنان حلال است. در حالی که مذهب امام ابو حنیفه نیز این موضوع را مطرح کرده، اما برای او، اگر نام خدا به دلیل فراموشی ذکر نشود، ذبیحه حلال است، اما اگر به عمد این کار انجام شود، خوردن آن حرام است. دیگر مراجع مذهبی مانند داود، بوثور، شعبی و محمد بن سیرین بر این عقیده‌اند که در هر دو حالت (ذکر و نسیان) گفتن نام خدا الزامی است و در صورتی که به عمد یا فراموشی از آن غافل شوند، خوردن آن مکروه است. شافعی‌ها به نصوص معتبر حدیث استناد می‌کنند تا نظر خود را تأیید کنند.
روی البراء ابن عازب ان النبی (ص) قال: «المؤمن یذبح علی اسم اللَّه، سمّی او لم یسمّ».
هوش مصنوعی: براساس روایت البراء ابن عازب، پیامبر (ص) فرمودند: «مؤمن در ذبح کردن حیوان بر نام خدا ذبح می‌کند، خواه نام خدا را بیاورد یا نیاورد.»
و سئل النبی عن من یذبح و لم یذکر اسم اللَّه علیه ناسیا، فقال: «اسم اللَّه فی قلب کل مؤمن و علی لسانه»، و قالت عائشة: یا رسول اللَّه! ان الاعراب تحمل الینا اللحوم و نحن لا ندری انهم یذبحون علی اسم اللَّه فی الذبح ام لا. فقال (ص): «سمّوا و کلوا».
هوش مصنوعی: از پیامبر سوال شد که اگر کسی در هنگام ذبح نام خدا را فراموش کند، چه باید کرد؟ او پاسخ داد: «نام خدا در قلب هر مؤمنی هست و بر زبان او جاری می‌شود.» همچنین عایشه گفت: «ای رسول خدا! بدوی‌ها برای ما گوشت می‌آورند و ما نمی‌دانیم که آیا آنها هنگام ذبح نام خدا را می‌برند یا نه.» پیامبر (ص) فرمود: «نام خدا را ببرید و بخورید.»
و خصم را نرسد که باین آیت تمسک کند که: «وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ»، که حمل این آیت بر میته است، و سبب نزول این و سیاق آیت دلالت میکند، و ذلک‌ ان المشرکین قالوا: یا محمّد! اخبرنا عن الشاة اذا ماتت، من قتلها؟ فقال: اللَّه قتلها. قالوا فتزعم ان ما قتلت انت و أصحابک حلال و ما قتله الصّقر و الکلب حلال، و ما قتله اللَّه حرام. فأنزل اللَّه هذه الایة.
هوش مصنوعی: خصم نمی‌تواند به این آیه استناد کند که می‌گوید: «و از چیزی که نام خدا بر آن ذکر نشده نخورید»، زیرا تفسیر این آیه به میته مربوط می‌شود و دلایل نزول و زمینه آیه به این مسأله اشاره دارد. مشرکین از پیامبر پرسیدند: ای محمد! به ما بگو اگر گوسفندی بمیرد، چه کسی آن را کشته است؟ پیامبر پاسخ داد: خداوند آن را کشته است. آنها گفتند: آیا تو معتقدی که چیزی که تو و یارانت می‌کشید حلال است، در حالی که چیزی که عقاب و سگ می‌کشند حلال است، اما چیزی که خدا کشته حرام است؟ به همین دلیل خداوند این آیه را نازل کرد.
و روی عکرمة عن ابن عباس: ان المجوس فی اهل فارس لما نزل تحریم المیتة کتبوا الی مشرکی قریش، و کانت بینهم مکاتبة، ان خاصموا محمدا و قولوا له: ما تذبح انت بیدک بسکین فهو حلال، و ما ذبحه اللَّه یعنی المیتة فهو حرام، فنزلت الایة.
هوش مصنوعی: در میان مردم فارس، زمانی که حکم تحریم مردار نازل شد، زرتشتیان نامه‌ای به مشرکین قریش نوشتند و در آن شکایت کردند که با محمد (ص) به بحث و گفتگو بپردازند و بگویند: آنچه را که تو با دستان خود با چاقو می‌ذبیحی، حلال است، اما آنچه را که خداوند ذبح کرده و مردار است، حرام است. بنابراین، آیه‌ای نازل شد.
وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ یعنی مردة المجوس «لَیُوحُونَ إِلی‌ أَوْلِیائِهِمْ» من مشرکی قریش «لِیُجادِلُوکُمْ بالباطل وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ» فی استحلال المیتة «إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ» لأن من احلّ شیئا مما حرم اللَّه فهو مشرک.
هوش مصنوعی: شیاطین که به مردگان مجوس اشاره دارند، به دوستان خود الهام می‌دهند تا با شما به بحث و جدل بپردازند و شما را به سمت باطل بکشانند. اگر به آنها اطاعت کنید و چیزی را که خدا حرام کرده است، مباح بدانید، قطعاً شما مشرک خواهید بود؛ زیرا کسی که چیزی را که خدا حرام کرده است، حلال بداند، مشمول عنوان شرک است.
أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ سدی گفت: این در شأن عمر خطاب آمده، و بو جهل هشام، و آنچه میگوید: جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ آن خلافت است که او را دادند تا میرود با آن در میان مردمان، «کَمَنْ مَثَلُهُ» ای صفته فی الظلمات یعنی ابا جهل بن هشام، لا یخرج من الکفر قطّ و لا یؤمن ابدا؟! قتاده گفت: هو المؤمن معه من اللَّه بیّنة یعمل بها، و بها یأخذ، و الیها ینتهی، و هو کتاب اللَّه. «کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ» و هو مثل الکافر فی الضلالة متحیر فیها متسکّع لا یجد مخرجا و لا منفذا.
هوش مصنوعی: آیا کسی که مرده بود و ما او را زنده کردیم، مانند کسی است که در تاریکی‌ها زندگی می‌کند؟ این جمله به عمر بن خطاب اشاره دارد و درباره ابوجهل هشام است. وقتی گفته می‌شود که برای او نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم حرکت کند، به خلافت او اشاره دارد. آیا مثل او، ابوجهل بن هشام، که هیچ‌گاه از کفر خارج نمی‌شود و هرگز ایمان نخواهد آورد، درست است؟ قتاده می‌گوید: او مؤمنی است که با نشانه‌ای از سوی خداوند عمل می‌کند و به آن عمل می‌نماید. در واقع، او به کتاب خدا رجوع می‌کند. سپس برای ابوجهل تشبیه می‌شود که مانند کافر در گمراهی و سرگردانی است و هیچ راهی برای خروج از آن ندارد.
ابن عباس گفت: این در شأن حمزة بن عبد المطلب و بو جهل بن هشام آمد، و سبب آن بود که نجاست پاره‌ای برگرفت، و برسول خدا افکند، و او را ناسزا گفت، و برنجانید، و حمزه هنوز در اسلام نیامده بود، امّا رسول را دوست داشتی، و از آنکه مردی محتشم بود، و در میان قریش محترم و دلاور و مردانه، مکّیان از بیم وی زهره نداشتندی که رسول خدا را رنجانیدندی، یا او را بد گفتندی. آن روز که بو جهل او را برنجانید، و ناسزا گفت، حمزه بصید بود، در آن صحرا از پس آهویی همی رفت. آهوی روی باز پس کرد و گفت: یا حمزه! ترا شغل از صید من مهم‌تر هست. حمزه بازگشت تا بمکّه رسید. او را خبر کردند که بو جهل با محمد چنین کرد. خشم گرفت. قصد بو جهل کرد. کمانی داشت بر سر وی زد، تا او را مجروح کرد، و گفت: ای نامرد هیچ کس! ترا با محمّد چه کار، و چه زهره آن داری که او را برنجانی؟ بو جهل از وی بترسید بتواضع درآمد، گفت: یا بایعلی! اما تری ما جاء به سفّه عقولنا، و سبّ آلهتنا، و خالف آباءنا؟! فقال حمزة: و من اسفه منکم تعبدون الحجارة من دون اللَّه! اشهد أن لا اله الا اللَّه، لا شریک له، و أن محمدا عبده و رسوله. پس رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد: أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً ای ضالّا کافرا فهدیناه، وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً ای دینا و ایمانا، یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ مع المسلمین مستضیئا بما قذف اللَّه فی قلبه من نور الحکمة و الایمان، کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ «مثل» زیادتست یعنی: کمن هو فی ظلمات الکفر و الضلالة؟! لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها لیس بمؤمن ابدا. «کَذلِکَ» ای: کما زین للمؤمن الایمان، «کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» من عبادة الاصنام.
هوش مصنوعی: ابن عباس نقل می‌کند که هنگامی که حمزه بن عبدالمطلب و ابوجهل بن هشام در یک موقعیت قرار گرفتند، ابوجهل به پیامبر اسلام توهین کرد و چیزی را به سوی او پرتاب کرد. در آن زمان، حمزه هنوز مسلمان نشده بود، اما او پیامبر را دوست داشت و به خاطر احترام و شجاعتش در قریش، مردم از او می‌ترسیدند و جرئت نداشتند که پیامبر را آزار دهند. روزی که ابوجهل به پیامبر توهین کرد، حمزه در حال شکار بود. وقتی به مکه برگشت، از این ماجرا مطلع شد و بسیار خشمگین شد. او به سمت ابوجهل رفت و با کمانش به او حمله کرد و او را مجروح کرد و به او گفت که چه جراتی دارد که به پیامبر بی‌احترامی کند. ابوجهل در برابر حمزه متواضع شد و تعجب کرد که چرا او باید به محمد توهین کند. حمزه در پاسخ او گفت: «چه کسی احمق‌تر از شماست که سنگ‌ها را به جای خدا می‌پرستید؟ من شهادت می‌دهم که هیچ معبودی جز خداوند نیست و محمد فرستاده اوست.» سپس خداوند آیه‌ای را در شأن آنها نازل کرد که به تشریح وضعیت مؤمنان و کافران پرداخته و بیان می‌کند که چگونه ایمان در دل مؤمنان قرار داده می‌شود و کافران در تاریکی و نادانی باقی می‌مانند.
و گفته‌اند: موت و میّت در قرآن بر پنج وجه آید: یکی بمعنی نطفه که هنوز در بند خلقت صورت نیامده، چنان که در سورة البقرة گفت: وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ یعنی نطفا لم تخلقوا فخلقکم، و جعل فیکم الارواح. نظیرش در سورة حم المؤمن گفت: أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ یعنی بالاولی انّا کنا نطفا فخلقتنا، و در سورة آل عمران گفت: وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ یعنی النطفة و هی میته، و نظیره فی یونس و فی الروم. وجه دوم موت بمعنی ضلالت، چنان که درین موضع گفت «أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً» یعنی ضالّا عن الهدی فهدیناهم. همانست که در سورة الملائکة گفت: وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ‌، و در سورة النمل گفت: فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی‌، و نظیره فی الانبیاء.
هوش مصنوعی: در قرآن، واژه‌های "موت" و "میّت" به پنج صورت مختلف آمده‌اند. یکی از این معانی به مفهوم نطفه است، یعنی چیزی که هنوز به مرحله خلقت نرسیده است. در سوره بقره آمده که وقتی گفته می‌شود: "شما مرده بودید و سپس زنده‌تان کردیم"، به این معناست که نطفه‌ای وجود داشت که هنوز خلق نشده بود و سپس خداوند شما را آفرید و در شما روح قرار داد. در سوره های دیگر نیز به این مفهوم اشاره شده است. دومین معنا برای موت به معنی ضلالت و گمراهی است، مانند آنجا که در قرآن آمده "آیا کسی که مرده بود و سپس هدایتش کردیم چه فرقی دارد؟" این به معنای کسی است که از هدایت دور بوده و به راه راست رهنمون شده است. در سوره‌های مختلف، تفاوت بین "زنده" و "مرده" به همین معنی اشاره شده است.
وجه سوم موت است بمعنی قحط و جدوبت زمین و نارستن نبات، چنان که در سورة الاعراف گفت: فَسُقْناهُ إِلی‌ بَلَدٍ مَیِّتٍ یعنی الارض التی لیس فیها نبات. نظیره فی الملائکة و فی سورة یس. وجه چهارم موت است بمعنی زهوق روح بر سبیل عقوبت پیش از استیفاء رزق خویش در دنیا، چنان که قوم موسی را افتاد. رب العزة میگوید: ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ. همانست که گفت: وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ، فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ. وجه پنجم حقیقت موتست به اجل خویش، چنان که گفت: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ، کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ، و نظایر این در قرآن فراوان است.
هوش مصنوعی: وجه سوم به مفهوم "موت" به معنای خشکی و قحطی زمین و نبود گیاه اشاره دارد. به طور مثال در سوره اعراف بیان شده که "ما آن را به سرزمینی مرده رساندیم"، یعنی سرزمینی که گیاهی در آن وجود ندارد. همچنین در مورد ملائکه و در سوره یس نیز به این معنا اشاره شده است. وجه چهارم "موت" به معنای پایان عمر به عنوان یک عذاب پیش از بهره‌مند شدن از روزی در دنیا است، مانند آنچه برای قوم موسی رخ داد. در اینجا خداوند می‌فرماید: "سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم". به همین ترتیب اشاره شده که آن‌ها در حالی که از مرگ می‌ترسیدند، خدا به آن‌ها گفت "بمیرید، سپس زنده‌تان کرد". وجه پنجم به حقیقت "موت" به معنای پایان زندگی به وقت معین خود برمی‌گردد، همان‌طور که در قرآن آمده است: "تو مرده‌ای و ایشان هم مرده‌اند. هر نفس طعم مرگ را می‌چشد." نمونه‌های مشابهی از این موضوع در قرآن فراوان وجود دارد.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا ای کما أن فسّاق مکّة جعلنا اکابرها، کذلک جعلنا فسّاق کل قریة اکابرها، یعنی رؤساءها و مترفیها. میگوید: چنان که فاسقان مکّه را مهینان و سران و رئیسان کردیم، همچنین در هر شهری فساق آن شهر مهینان و اکابر کردیم.
هوش مصنوعی: به همین شکل که ما در مکه، فاسقان را به عنوان سران و رئیسان قرار دادیم، در هر شهر دیگری نیز فاسقان آنجا را به عنوان مهینان و بزرگان قرار دادیم.
لِیَمْکُرُوا فِیها ای: فی القریة بالمعاصی و صدّ الناس عن الایمان. بآن کردیم تا آن اکابر در آن شهر بدها سازند، و مردم را از ایمان برگردانند اکابر را باین معنی مخصوص کرد که ریاست و خواجگی و تنعم بکفر و مکر زودتر کشد، بدلیل قوله تعالی و تقدس: وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، و گفته‌اند که این اکابر فراعنه انبیاءاند که پیوسته مکر میسازند، و بدها می‌سگالند پیغامبران را و مؤمنان را. رب العزة گفت: وَ ما یَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ آن مکر با خویشتن میکنند، و نمیدانند که وبال آن بایشان باز گردد، و بعذاب و عقوبت رسند. مجاهد گفت: اکابر مکّه مستهزیان قریش بودند و مقتسمان، که شعاب مکه قسمت کرده بودند بر جمعی رصد که ایشان را بر سر راهها نشانده بودند، و مردمان را از مصطفی (ص) و ایمان باز میداشتند. پنج کس بودند: ولید مغیره و عاص بن وائل و عدی بن قیس و اسود بن عبد المطلب و اسود بن عبد یغوث. پیوسته مصطفی را برنج داشتندی، و او را اذی نمودندی، تا روزی که جبرئیل نزدیک رسول خدا (ص) آمد، عاص وائل بوی بر گذشت، جبرئیل بکعب وی اشارت کرد. ولید مغیره بر گذشت جبرئیل بساق وی اشارت کرد. عدی قیس بگذشت جبرئیل بشکم وی اشارت کرد. اسود عبد یغوث بگذشت، بروی وی اشارت کرد. اسود بن عبد المطلب بگذشت بسر وی اشارت کرد. آن گه جبرئیل گفت: ای محمّد! شرّ ایشان از تو کفایت کردم. پس روزی عبد وائل بر شتر، نشسته بود بصحرا، و تماشا میکرد. جایی فرو آمد تا آب خورد. پای بزمین نهاد، گفت: مرا مار گزید، طلب کردند مار نیافتند، و آن پایش آماس کرد، تا چندان شد که گردن شتر فریاد همی کرد و میگفت: قتلنی ربّ محمّد. و اسود عبد یغوث روزی بصحرا بیرون شد. و سموم زد او را، و رویش سیاه گشت، چون بخانه باز آمد، قوم او نشناختند او را، و در سرای نگذاشتند. از غین سر بر درهمی زد تا هلاک شد، و میگفت: قتلنی رب محمّد. ولید مغیره همی رفت، جامه تکبر بر زمین همی کشید خاری در جامه وی آویخت. جماعتی زنان در پیش وی بودند. عارش آمد که در پیش ایشان آن خار از جامه باز کند. هم چنان همی رفت، تا پایش مجروح شد، و از آن هلاک گشت، و میگفت: قتلنی ربّ محمّد. و اسود عبد المطلب پسر وی بسفر شده بود، چون باز آمد باستقبال بیرون شد، و گرما گرم بود. بسایه درختی باز شد، سر بدرخت باز نهاد. جبرئیل بیامد، و سر وی بر آن درخت همی زد، و وی همی گفت: ای غلام! این را از من باز دار. گفت: من هیچ کس را نمی‌بینم. فریاد همی کرد و میگفت: قتلنی رب محمد، تا آن گه که هلاک شد. و عدی قیس ماهی شور خورد، و گویند ماهی تازه، و از آن تشنه شد. چندان آب باز خورد که شکمش از هم بشد، و هلاک گشت، و در آن حال میگفت: قتلنی رب محمد. اینست که رب العالمین گفت: إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ. قوله: وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ این‌ها و میم با اکابر شود میگوید: چون با ایشان آید آیتی یعنی معجزتی که دلالت کند بر وحدانیت خدا و نبوّت مصطفی (ص) چون انشقاق قمر و دخان و امثال آن، ایشان گویند: «لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی‌ مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ» یعنی النبی (ص) وحده. گویند: بنگرویم ما تا آن گه که ما را نیز آن دهند از معجزات که محمّد را دادند، و هر یکی ازیشان این سخن میگفت، و این آرزو میکرد، چنان که رب العزة جای دیگر گفت: بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتی‌ صُحُفاً مُنَشَّرَةً.
هوش مصنوعی: در این متن به توصیف رفتارهای منفی و مکرآمیز بزرگان و سران یک جامعه پرداخته شده است. آنها در تلاش بودند تا مردم را از ایمان به خدا و پیامبر باز دارند و به گناهان و بدی‌ها مشغول کنند. در این راستا، ذکر شده است که این افراد با تمسخر و آزار به روی پیامبر و مؤمنان عمل می‌کنند و در نهایت، خودشان به عذاب و عواقب اعمالشان گرفتار می‌شوند. این توصیف به رفتارهایی چون تمسخر و عدم ایمان به نشانه‌ها و معجزات الهی منجر می‌شود. در نهایت، گفته شده که هر یک از این افراد به نوعی به عاقبت ناخوشایندی دچار می‌شوند و این خود نشانه‌ای از عذاب الهی است.
ولید مغیره همی گفت: و اللَّه لو کانت النبوة حقا لکنت اولی بها منه لأنی اکبر منه سنا و اکثر منه مالا. بو جهل همی گفت: زاحمنا بنو عبد مناف فی الشرف، حتی اذا صرنا کفرسی رهان، قالوا: منا نبی یوحی الیه، و اللَّه لا نرضی به، و لا نتّبعه ابدا الا أن یأتینا وحی کما یأتیه. دیگری میگفت: لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین الولید بن المغیرة من اهل مکّه، و عروة بن مسعود الثقفی من اهل الطائف.
هوش مصنوعی: ولید مغیره می‌گفت: اگر نبوت حقیقت داشت، من باید به آن بیشتر از او برسد، چون من از او مقام بالاتری دارم و مال بیشتری نیز دارم. ابو جهل نیز می‌گفت: خاندان عبد مناف ما را در کمال و افتخار به چالش کشیده‌اند، تا جایی که به مانند اسب‌های رهان شده در مسابقه، به ما گفتند که از میان ما پیامبری ظهور کرده که به او وحی می‌شود. من به خدا قسم می‌خورم که هرگز او را قبول نخواهیم کرد و به دنبال او نخواهیم رفت، مگر اینکه وحی مشابهی مانند او به ما نازل شود. شخص دیگری می‌گفت: اگر قرار بود این قرآن بر روی یک مرد نازل شود، باید بر ولید بن مغیره، از اهل مکه، یا عروة بن مسعود الثقفی، از اهل الطائف، نازل می‌شد.
پس رب العالمین بجواب ایشان گفت: اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ اللَّه داند که شایسته نبوت و سزای رسالت کیست. جای دیگر گفت: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ؟! جای دیگر گفت: وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلی‌ عِلْمٍ. اختیار ایشان بگزاف نکردیم، که بعلم کردیم، دانستیم که ایشان اهل آنند، و سزای آنند، و دیگران سزای آن نه‌اند. و قال بعضهم: الأبلغ فی تصدیق الرسل أ لا یکونوا قبل مبعثهم مطاعین فی قومهم، لأن الطعن کان یتّسع علیهم، فیقولون انّما کانوا اکابر و رؤساء فأتبعوا.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ در پاسخ به آن‌ها گفت: «خداوند بهتر می‌داند که رسالتش را در کجا قرار دهد.» و در جای دیگری فرمود: «آیا آن‌ها رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟» همچنین بیان کرد: «ما آنان را برگزیدیم به علم و آگاهی.» این انتخاب به صورت تصادفی نبوده است، بلکه با دانش و آگاهی انجام شده و ما دانستیم که آن‌ها شایسته و لایق این مقام هستند و دیگران شایسته نیستند. برخی نیز گفتند: «قوی‌ترین دلیل بر صداقت پیامبران این است که قبل از مبعوث شدن، در میان قوم خود مورد احترام باشند، زیرا اگر چنین نبود، دشمنی‌ها متوجه آن‌ها می‌شد و می‌گویند که آن‌ها تنها رؤسا و بزرگان بودند که پیروانی داشتند.»
سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ الصغار الذل الذی یصغر الی المرء نفسه. یقال: صغر الانسان یصغر صغارا و صغرا. ای: هم و ان کانوا اکابر فی الدنیا فسیصیبهم عند اللَّه ذل و هوان فی الدنیا، «وَ عَذابٌ شَدِیدٌ» فی الآخرة. و روا باشد که «عند اللَّه» پیوسته «صغار» نهند، یعنی: سیصیبهم صغار ثابت لهم عند اللَّه. «بِما کانُوا یَمْکُرُونَ» ای یلبسون و یکفرون.
هوش مصنوعی: کسانی که مرتکب گناهان شده‌اند، نزد خداوند به ذلت و خاری دچار می‌شوند. اینکه انسان کوچک شمرده شود به معنای ناچیز شدن او در نظر خود و دیگران است. حتی اگر آن‌ها در دنیا بزرگ و قابل احترام باشند، اما در نزد خداوند، ذلت و حقارت دامن‌گیرشان می‌شود و در آخرت عذاب سختی را خواهند دید. گفته می‌شود که این ذلت در نزد خداوند برای آن‌ها همیشگی خواهد بود. این وضعیت به خاطر نقشه‌ها و ترفندهایشان است که به کار می‌برند و به حقایق نپرداخته‌اند.
فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یعنی لدینه، «یَشْرَحْ صَدْرَهُ» ای یفتحه و یوسّعه و ینوّره، «لِلْإِسْلامِ» یعنی: للاستسلام لقبول القدرة، و للتصدیق للمغیب، و التسلیم للممتنع علی العقل. میگوید: هر که اللَّه وی را بدین خود راه نماید، دل وی روشن گرداند، و باز گشاید، تا گردن نهد پذیرفتن قدرت را، و استوار داشتن را بنادیده، و پذیرفتن چیزی که خرد آن را در نیابد. روایت کنند از ابن مسعود که گفت: یا رسول اللَّه! ایّ الناس اکیس؟ قال: «اکثرهم للموت ذکرا، و أحسنهم له استعدادا».
هوش مصنوعی: هر کس که خداوند بخواهد او را هدایت کند، دلش را باز و روشن می‌کند تا به اسلام و تسلیم در برابر قدرت الهی و پذیرش مفاهیم غیر قابل فهم عقل برسد. همچنین از ابن مسعود نقل شده که از پیامبر پرسید: «کدام آدم‌ها بیش از همه هوشمندند؟» و پیامبر در جواب گفت: «هوشمندترین آنها کسی است که بیشتر به یاد مرگ باشد و برای آن بهتر آماده شود.»
پس رسول خدا (ص) این آیت بر خواند: فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ. ابن مسعود گفت: یا رسول اللَّه! و کیف یشرح له صدره؟ قال: «هو نور یقذف فیه. ان النور اذا وقع فی القلب انشرح له الصدر و انفسح». قالوا: یا رسول اللَّه! هل لذلک من علامة یعرفون بها؟ قال: «نعم، الانابة الی دار الخلود، و التجافی عن دار الغرور، و الاستعداد للموت قبل الموت».
هوش مصنوعی: پس پیامبر (ص) این آیه را خواند: «هر کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای اسلام می‌گشاید». ابن مسعود پرسید: «ای رسول خدا! چگونه سینه‌اش گشاده می‌شود؟» پیامبر فرمود: «این یک نور است که در قلبش افکنده می‌شود. وقتی نور در قلب بیفتد، سینه‌اش گشاده و راحت می‌شود». سپس گفتند: «آیا علامتی برای آن وجود دارد که بشناسند؟» پیامبر پاسخ داد: «بله، تمایل به سرای جاودان، دوری از دنیا فریبنده و آمادگی برای مرگ قبل از مرگ».
وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً قراءت مکی «ضیقا» بتخفیف است، و هما لغتان مثل میّت و میت و هیّن و هین. «حرجا» مدنی و بو بکر بکسر «را» خوانند، و باقی بفتح «را»، و معنی هر دو یکسانست. الحرجة عند العرب الغیضة المتکاوسة الشجر. «کَأَنَّما یَصَّعَّدُ» بسکون و تخفیف عین قراءت مکی است، و «یصّاعد» بالف و تخفیف عین قراءت ابو بکر از عاصم، و «یصّعّد» مشدد بی الف‌
هوش مصنوعی: هر کس بخواهد که او را به گمراهی بکشاند، سینه‌اش را تنگ می‌کند. کلمه «ضیق» در قرائت مکی به شکل مخفف خوانده می‌شود و دو لفظ مشابه هستند مانند «میت» و «میّت» یا «هین» و «هیّن». کلمه «حرج» در قرائت مدنی به صورت «حرجا» است و ابوبکر آن را با کسر «را» می‌خواند، در حالی که دیگران آن را با فتح «را» می‌خوانند و معنی هر دو یکسان است. «حرج» در زبان عربی به معنی جنگلی است که درختانش انبوه و متراکم هستند. «کَأَنَّما یَصَّعَّدُ» به شکل سکون و تخفیف در قرائت مکی خوانده می‌شود، در حالی که «یصّاعد» با الف و تخفیف در عین در قرائت ابوبکر از عاصم و «یصّعّد» به شکل مشدد و بدون الف است.
قراءت باقی. یصّعّد یعنی یتصعد، و یصّاعد یعنی یتصاعد. میگوید: کسی که اللَّه وی را گمراه کند، دل وی تنگ گرداند سخت تنگ، چنان که از تنگی ایمان و حکمت در آن نشود، و خبر بآن نرسد. کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ ای کأنما کلّف الصعود الی السماء اذا دعی الی الاسلام، لشدة ثقله علیه. میگوید: چون اسلام برو عرضه کنند، و او را با دین حق خوانند، چنان بر وی دشخوار آید، و کار بر وی تنگ شود، که کسی را تکلیف کنند که بر آسمان می‌باید شد. زجاج گفت: کأن قلبه یصّاعد فی السماء نبوا عن الاسلام و استماع الحکمة، ای یتباعد فی الهرب منه. میگوید. دل وی از اسلام رمیده و دور گردد، و از آن بگریزد، گویی بآسمان می‌باز نشیند، از دوری که می‌افتد! کَذلِکَ ای: مثل ما قصصنا علیک «یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ» و هو اللعنة فی الدنیا و العذاب فی الآخرة. و قیل: الرجس الشیطان یسلط علیه و کان النبی (ص) اذا دخل الخلأ قال: «اللهم! انی اعوذ بک من الخبث و الخبائث الرجس النجس الشیطان الرجیم».
هوش مصنوعی: در این متن به موضوع گمراهی و سختی‌هایی که شخص در مواجهه با دین حق، به ویژه اسلام، احساس می‌کند، پرداخته شده است. شخصی که از سوی خداوند گمراه شده، احساس تنگی و فشار در دلش می‌کند و نمی‌تواند به راحتی به ایمان و حکمت دست یابد. این فشار به گونه‌ای است که گویی شخص موظف به صعود به آسمان است، زمانی که به او دین حق معرفی می‌شود. در اینجا می‌گوید که وقتی فرد با اسلام روبه‌رو می‌شود، آن‌چنان برایش دشوار است که همچون کسی است که باید به آسمان برود. همچنین، دل او از اسلام دور می‌شود و از آن فرار می‌کند؛ گویی می‌خواهد به آسمان برود. در ادامه به عواقب این گمراهی اشاره شده که شامل لعنت در دنیا و عذاب در آخرت است. همچنین به این نکته اشاره می‌شود که ممکن است شیطان در این گمراهی نقش داشته باشد و از قول پیامبر (ص) نیز استفاده می‌شود که در زمان ورود به مکان‌های خلوت، از شر شیطان و پلیدی‌ها به خداوند پناه می‌برد.
وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ ای: هذا الذی انت علیه یا محمّد! دین ربک و طریق ربک الذی یسلک الیه. «مُسْتَقِیماً» نصب علی العطف. ابن مسعود گفت: صراط اینجا قرآن است. میگوید: این قرآن آن راه است که بآن بحق رسند، یعنی که بآن راه روید، و دست در آن زنید، چنان که آنجا گفت: وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ.
هوش مصنوعی: این عبارت به راهی اشاره دارد که خداوند برای بندگانش تعیین کرده است. در اینجا پیامبر محمد (ص) به عنوان رهبر و راهنمایی معرفی شده که باید به آن راه پیروی کرد. همچنین به قرآن به عنوان راهی فراگیر و هدایت کننده اشاره شده است که افراد با اتکا به آن می‌توانند به حقیقت و حقایق دست یابند. در ادامه نیز به لزوم استقامت و چنگ زدن به خداوند تاکید می‌شود، که او سرپرست و حامی بندگانش است.
قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ الحق من الباطل، و الهدی من الضلال لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ و هم المؤمنون.
هوش مصنوعی: ما نشانه‌های حق را از باطل، و هدایت را از گمراهی به وضوح بیان کرده‌ایم، برای مردمی که یادآوری می‌کنند و آنها مؤمنان هستند.
لَهُمْ دارُ السَّلامِ السلام هو اللَّه عز و جل، و داره الجنّة، یعنی لهم جنّة اللَّه عند ربهم فی الآخرة. و قیل: هی دار السلام لسلامتها من الافات، و من دخول اعداء اللَّه، کی لا یتنغّص عیش اولیاء اللَّه فیها، کما یتنغص بمجاورتهم فی الدنیا، و قیل: لأن من دخلها سلم عن الرزایا و البلایا. «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ» یتولی ایصال الکرامات الیهم و دفع المضارّ عنهم «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» فی الدّنیا من الطاعات.
هوش مصنوعی: برای مؤمنان، دارالسلام (سرای آرامش) وجود دارد که خود خداوند، عز و جل، است و آن به معنای بهشت خداوند نزد پروردگار در آخرت است. گفته شده است که این مکان به اسم دارالسلام به دلیل عاری بودن از آفات و ورود دشمنان خدا به آن نامیده شده است، به گونه‌ای که زندگی اولیای خدا در آنجا دچار ناخوشی نمی‌شود، مانند زندگی آنها در دنیا که تحت تأثیر مجاورت با سختی‌ها و دشمنی‌ها قرار می‌گیرد. همچنین گفته شده که هر کس وارد این مکان شود، از مصایب و بلاها در امان خواهد بود. خداوند، ولی و چراغ‌دار آنهاست و مسؤولیت ارسال کرامت‌ها به سوی آن‌ها و دور کردن آسیب‌ها از آن‌ها را بر عهده دارد، بر اساس اعمال نیکویی که آنان در دنیا انجام داده‌اند.