گنجور

۷ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ یعنی علی موسی (ع)، فِیها هُدیً ای بیان الحکم الّذی جاءوا یستفتونک فیه من الرجم، وَ نُورٌ یعنی و بیان انّ امرک حق یا محمد، و حکمک صدق. میگوید: یا محمد ما تورات بموسی (ع) فرو فرستادیم و حکم رجم که جهودان از تو میپرسند، در آن تورات بیان کرده‌ایم، و نیز وانمودیم و بیان کردیم که: فرمان تو و حکم تو در آن مسأله رجم و غیر آن حق است و راست.

یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ من لدن موسی الی عیسی، از روزگار موسی تا بروزگار عیسی پیغامبرانی که بودند همه همان حکم کردند. آن گه صفت آن پیغامبران کرد، گفت: الَّذِینَ أَسْلَمُوا، و این نه آن اسلام است که ضد کفر باشد، که پیغامبران خود باصل مسلمان بوده‌اند، و حاجت بدان نباشد که گویند مسلمان گشتند، بلکه این اسلام بمعنی تسلیم و انقیاد است، یعنی انقادوا لحکم التوراة، و سلّموا لما فیها من احکام اللَّه، و ترکوا تعقیب ذلک بکثرة السؤال، حکمی که خدای کرد در تورات تسلیم کردند، و گردن نهادند. و پذیرفتند، و از آن بنپیچیدند، و پنهان نکردند، و سؤالها نکردند. این همچنانست که حکایت کرد از ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام: رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ یعنی مسلمین لامرک، منقادین لحکمک بالنیة و العمل. جای دیگر گفت: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ یعنی سلّمت لامره، و هم ازین بابست: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. و روی ان النّبی (ص) اذا اوی الی فراشه. قال: «اسلمت نفسی الیک».

لِلَّذِینَ هادُوا یعنی تابوا من الکفر، و هم بنو اسرائیل الی زمن عیسی، میگوید: آن پیغامبران که صفت ایشان تسلیم و انقیاد بود همین حکم کردند بنی اسرائیل را که از کفر توبت کرده بودند، تا بروزگار عیسی (ع). وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ و دانشمندان و عالمان از اولاد هارون که علم تورات ایشان را درآموختند، و حفظ آن از ایشان درخواستند، و میدانند که از نزدیک خدا است و بر آن گواهند، همان میکنند که پیغامبران میکنند. ربانیون عام‌تر است از احبار، که همه ربّانیان احبارند و نه هر حبری ربّانی باشد، و در اشتقاق آن قول اختلاف است. قومی گفتند: از حبر گرفته‌اند، الّذی یکتب به، و الاحبار کتبة العلم.

قومی گفتند: حبر و حبر بمعنی جمال است و هیئت، و منه‌

الحدیث: «یخرج رجل من النّار، ذهب حبره و سبره»

یعنی حسنه و اثره، فکان الحبر هو المتناهی فی العلم، فهو ردّ علی المتعلم احسن العلوم، و یحسن العلم فی عین المتعلم بحسن بیانه، حتی یفرح به قلبه، فیکون محبورا به مسرورا، فسمّی بذلک حبرا. و یقال: حبر بالشی‌ء حبرا فرح به، و منه قوله تعالی: فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ.

فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ این خطاب با جهودان است. میگوید: لا تخشوا النّاس فی اظهار صفة محمّد (ص) فی التّوراة، و العمل بالرجم، و اخشونی فی کتمان ذلک، از مردمان مترسید و نعت و صفت مصطفی و بیان رجم که در تورات است مپوشید، و از من که خدا ام بترسید اگر بپوشید. وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی باحکامی و فرائضی، ثَمَناً قَلِیلًا من عرض الدّنیا، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ اینجا دو قول گفته‌اند: یکی آنست که: خلق را میگوید بر عموم: هر که حکمی از احکام خدای که پیغامبران بدان آمده‌اند و بیان کرده‌اند، و رسول خدا (ص) آن را تقریر کرده، و خلق را بدان خوانده جحود آرد، و رد کند، یا باطل شناسد، وی کافر است و از اسلام بیرون، از بهر آنکه هر که حکم پیغامبر را رد کند، پیغامبر را دروغ زن گرفت، و هر که پیغامبر را دروغ زن گرفت کافر است. قول دیگر آنست که: در شأن بنی اسرائیل آمد، علی الخصوص ایشان که حکم خدا تغییر کردند، و دلیل برین خبر مصطفی است که گفت درین آیت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ و الظّالمون و الفاسقون، قال فی الکافرون کلّها.

وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها ای فرضنا علی بنی اسرائیل فی التّوراة، أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ، میگوید فرض کردیم اندر تورات بر بنی اسرائیل قصاص اندر تن و اندر اطراف. امّا قصاص اندر تن واجب نشود الّا بچهار رکن: یکی قاتل، و شرط آنست که مکلّف باشد و مختار، که بر کودک و بر دیوانه قصاص نیست، و فعل ایشان در قتل حکم خطا دارد بیک قول، پس دیت قتیل بر عاقله ایشان باشد، و همچنین اگر ایشان را شریکی باشد بالغ عاقل در آن قتل بنا بر این دو قول کنند. امّا سکران و مکره دو قولی است، و مکره که دیگری را بزور فرا قتل دارد بر وی قصاص است قولا واحدا، اگر چه سلطان بود. رکن دوم قتیل است، و شرط آنست که بعصمت اسلام معصوم باشد، یا از اهل ذمّت و عهد بود، اما حربی و مرتد که نه معصومند، و نه از اهل ذمّت و عهدند قتل ایشان قصاص واجب نکند. رکن سیوم مساوات است میان قاتل و قتیل در فضائل، و فضائل که مانع قصاص است در جانب قاتل متغیر است نه در جانب قتیل.

اگر مسلمانی کافری را کشد بر وی قصاص نیست، امّا اگر کافر مسلمان را کشد بر وی قصاص است، و همچنین اگر آزاد بنده کشد بر وی قصاص نیست، و اگر بنده آزاد کشد بر وی قصاص است، و اگر پدر یا جد، و ان علا، یا مادر یا جدّه و ان علت، فرزند را کشند، بر ایشان قصاص نیست، و اگر فرزند ایشان را کشد بر وی قصاص است. رکن چهارم سبب است. هر فعلی که عمد محض باشد و ازهاق روح کند، قصاص از آن واجب آید. اگر یکی یکی را بدست دارد استوار، و دیگری او را بکشد قصاص بر کشنده است نه بردارنده، که ازهاق روح بفعل وی است نه بفعل دارنده، امّا اگر کسی حلقوم و مری کسی ببرد، یا حشو وی بیرون کند، آن گه دیگری سر وی از تن جدا کند قصاص بر آن اوّل است، نه برین که سر از تن جدا کرد که ازهاق روح بفعل آن بودست نه بفعل این. امّا قصاص در اطراف میان دو کس رود که قصاص در تن میان ایشان رود، و شرط آنست که مساوات در آن نگه دارند، هم در محل، و هم در صفت، و هم در خلقت.

امّا مساوات در محل آنست که راست براست برند، و چپ بچپ، و انگشت بانگشت برند، وسطی بوسطی برند، و مسبحة بمسبحة، و انامل بانامل، و لب بلب، بالا به بالا، زیرین به زیرین، نه بالا بزیرین برند و نه زیرین به بالا، و همچنین دندان و دیگر اعضا که آن را مفصلی پیداست. و مساوات در صفت آنست که صحّت و شلل و عیب و هنر در آن معتبر دارند. دست صحیحه بدست شلّاء نبرند، و نه چشم روشن بچشم پوشیده. و مساوات در خلقت آنست که دست پنج انگشت بدست چهار انگشت نبرند، و نه شش انگشت به پنج انگشت، که در خلقت متساوی نه‌اند، و شرح این احکام بتمامی از کتب فقه طلب باید کرد، که کتب تفسیر بیش از این احتمال نکند.

وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ یعنی تفقأ بها، وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ یعنی یجدع به، وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ تقطع بها، وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ یقلع به. آن گه گفت: وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ یعنی جراحتها در آن قصاص رود، یعنی که جارح را باندازه جرح وی قصاص کنند. هر چند که این لفظ بر عموم گفت، امّا مخصوص است باعضا که قصاص در آن ممکن بود، و آن را حدی فاصل پیدا بود، چون شفتین و انثیین و دست و پای و زبان و امثال آن. امّا بریدن گوشت اندام و شکستن استخوان و امثال آن که اندازه آن نتوان دانست، و آن را حدّی و مفصلی پیدا نه، در آن قصاص نرود، بلکه در آن ارش بود یا حکومت.

وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ و ما بعدها، هر پنج حرف کسایی برفع خواند، و عطف بر موضع نفس باشد، یعنی: و کتبنا علیهم فیها و قلنا لهم النفس بالنفس و العین بالعین، و مثله قوله: أَنَّ اللَّهَ بَرِی‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ رفع علی المعنی، و هو اللَّه و رسوله بریئان من المشرکین. شامی و مکی و ابو عمر «و الجروح» تنها برفع خوانند، و وجه آن همانست که گفتیم. باقی قرّاء هر پنج حرف بنصب خوانند یعنی: و انّ العین بالعین و الانف بالانف الی آخره.

فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ ای بالقصاص، فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ یعنی للمجروح و ولیّ القتل، ای من عفا و ترک القصاص کان ذلک کفّارة لذنوب المجروح. میگوید: هر کس که وی را دعوی بر کسی بپای شود درین باب بحدّ آن قصاص ببخشد، فالعفو کفّارة لذنوب العافی.

آن عفو سترنده است گناهان این عفو کننده را، و قیل کفّارة لجنایة هذا الجانی فلا یقتصّ منه، عفو این مدّعی کفّارتست جنایت این کشنده را یا زنده را، یعنی درین گیتی.

و در عفو قصاص خبر جابر بن عبد اللَّه است.

قال قال رسول اللَّه (ص): «ثلاث من جاء بهنّ مع ایمان باللّه دخل الجنة من ایّ ابواب الجنّة شاء، و زوّج من الحور العین حیث شاء، من ادّی دینا خفیّا و عفا عن قاتله و قرأ دبر کلّ صلاة مکتوبة عشر مرّات قل هو اللَّه احد»، فقال ابو بکر او احدیهنّ یا رسول اللَّه؟ قال: «او احدیهن»، و روی: «من تصدّق بدم فما دونه کان کفّارة له من یوم ولد الی یوم تصدّق به»، و روی: «من تصدّق بجسده بشی‌ء کفّر اللَّه عنه بقدره من ذنوبه»، و قال: «ما من مسلم یصاب بشی‌ء بجسده فتصدّق به الا رفع اللَّه عزّ و جلّ به درجة و حطّ به عنه خطیئة»: و روی انّه جی‌ء بقاتل الی رسول اللَّه، فقال «ص» لولیّ المقتول: أ تعفو؟ قال: لا. قال: أ تأخذ الدّیة؟ قال: لا. قال: أ تقتل؟ قال: نعم. قال: اذهب. فلمّا ذهب دعاه، فقال له مثله، فأجابه بمثل ما اجاب. ثمّ قال رسول اللَّه: انک ان عفوت عنه فانّه تبوء باثمک و اثم صاحبک. قال: فعفا عنه.

وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فی التوراة من امر الرّجم و القتل و الجراحات، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.

وَ قَفَّیْنا عَلی‌ آثارِهِمْ ای جعلناه یقفو آثار النبیّین الّذین اسلموا، یعنی بعثناه بعدهم علی اثرهم. میگوید: عیسی مریم را پس آن پیغامبران فرا داشتیم، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ یعنی یصدّق احکامها، و یدعو الیها. این مُصَدِّقاً صفت عیسی است، یعنی که احکام تورات را تصدیق میکند، و خلق را بر تصدیق آن میدارد و بر آن میخواند، و آن دیگر که گفت: وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ آن صفت انجیل است یعنی که در انجیل ذکر تصدیق تورات است، و حکم این موافق آنست، و برین وجه حکم تکرار ندارد، و در قرآن خود بحمد اللَّه تکرار بی‌فائده نیست، وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً ای هادیا و واعظا «لِلْمُتَّقِینَ» عن الفواحش و الکبائر.

وَ لْیَحْکُمْ قراءت حمزه بکسر لام است و نصب میم، و معناه: آتیناه الانجیل فیه هدی و نور لان یحکم اهل الانجیل بما فیه. باقی بجزم خوانند بر معنی امر، یعنی و لیقض اهل الانجیل بما انزل اللَّه فیه، چنانست که ربّ العالمین حکم رجم و قصاص و بیان نعت مصطفی و توحید در تورات فرو فرستاد، و اهل تورات را فرمود احبار و ربّانیان ایشان که آن را قبول کنند، و بدان حکم کنند، و در انجیل فرو فرستاد، و اهل انجیل را فرمود قسّیسین و رهبانان ایشان که بپذیرند و بدان حکم کنند، و در قرآن بامّت محمّد فرو فرستاد، ایشان را فرمود تا قبول کنند، و از آن حکم کنند. پس گفت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ازینان هر که حکم نکند بآنچه اللَّه فرو فرستاد فاسق است، از فرمان بیرون، و بر خدای عاصی. مؤمنان و مسلمانان امّت محمّد بجان و دل قبول کردند، و گردن نهادند، و پذیرفتند. ربّ العزّة از ایشان باز گفت: وَ إِذا یُتْلی‌ عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ.

امّا اهل تورات بدان کافر شدند، که محمّد را صلّی اللَّه علیه و سلّم دروغ زن گرفتند، و حکم کتاب خدای نپذیرفتند، و از توحید برگشتند، تا ربّ العزّة ازیشان حکایت‌ باز کرد که: وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری‌ الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ شعبی گفت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ اول در مسلمانان است، و دیگر در جهودان، سدیگر در ترسایان.

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ یا محمّد الْکِتابَ یعنی القرآن، بِالْحَقِّ ای بالعدل، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ یعنی من الکتب، التوراة و الانجیل و الزبور و سائر الکتب. میگوید: یا محمّد این قرآن بتو فرستادیم براستی و درستی، موافق تورات و انجیل و زبور و هر کتاب که از آسمان فرستادیم. وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ یعنی قاضیا و شاهدا و رقیبا و حافظا و أمینا علی الکتب الّتی قبله. میگوید: این قرآن حاکم است، بر همه کتابها حکم کند، و هیچ کتاب برین حکم نکند، و گوشوان و استوار دار هر کتاب است، و گواه راست و امین بر سر همه، یعنی هر چه اهل کتاب از تورات و انجیل و غیر آن خبر دهند بر قرآن عرض دهید اگر در قرآن یابید بپذیرید و تصدیق کنید، و اگر نه ایشان را در آن دروغ زن دارید. و اصل مهیمن مؤیمن است، فقلبت الهمزة هاء، کما یقال: ارقت الماء و هرقت. ابن قتیبه گفت: اسمی است مبنی، از امین برگرفته، چنان که بیطره از بیطار برگرفته‌اند، و در بعضی روایات است که عمر گفت: هیمنوا علی دعائی، ای آمنوا. و گفته‌اند مرغ که گرد آشیان خویش برآید، و فراسر بچه خویش پرد، و او را در زیر پر گیرد تا وی را نگه دارد هیمن الطّائر گویند، و ربّ العزة باین معنی مهیمن نام است، یعنی: هو الرقیب الرحیم بعباده و مجیرهم و حافظهم فی جمیع احوالهم.

فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ این دلیل است که اهل کتاب چون از مسلمانان حکم خواهند حکم اسلام و قرآن و شریعت اسلام بر ایشان برانند. وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ این هم در بیان حکم رجم آمده است، یعنی: لا تأخذ بأهوائهم فی الجلد، «عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ» من العلم یعنی الرجم.

لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً میگوید: اهل ملّتهای مختلفه را هر یکی شریعتی است ساخته، و راهی نموده: اهل تورات را شریعتی، و اهل انجیل را شریعتی، و اهل قرآن را شریعتی، که اندر آن شریعت آنچه خواهد حلال کند، و آنچه خواهد حرام کند. اصل دین یکی است و شرایع مختلفه. و الشریعة و الشرعة فی اللغة هو الطریق الظاهر الّذی یوصل منه الی الماء الّذین فیه الحیاة، فقیل الشریعة فی الدین هی الطّریق الذی یوصل الی الحیاة فی النعیم، و هی الامور الّتی یعبد اللَّه عزّ و جلّ بها من جهة السّمع، و الاصل فیه الظهور، یقال: شرعت فی الامر شروعا اذا دخلت فیه دخولا ظاهرا، و المنهاج الطریق المستقیم المستمر الواضح یعنی من کثرة ما دیس بان و اتضح.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً این مشیت قدرتست. میگوید: و لو شاء لجمعکم علی الحقّ، اگر خدای خواستی همه را بر دین حق جمع آوردی، که بدان قادر است و توان آن دارد. این همچنانست که جای دیگر گفت: وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها، و قیل معناه: و لو شاء اللَّه لجعلکم علی ملة واحدة فی دعوة جمیع الانبیاء، اگر اللَّه خواستی شما را در دعوت همه انبیا یک گروه کردی در یک ملّت، تا دو تن در دین خویش مختلف نبودندی، لکن بیازماید شما را در آنچه شما را داد از کتاب و سنّت تا مهتدی ضالّ بیند، و صالح فاجر، و عالم جاهل، و شکر کنند بر آنچه خدای تعالی ایشان را داد فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ قیاما بشکره، بشتابید یا امّت محمّد بشکر نعمت، و یافت امن و عافیت، تا نعمت بپاید و بیفزاید، و رنه بگریزد و آسان آسان بازنیاید. امیر المؤمنین علی (ع) گفت: «احذروا نفار النعم فما کلّ شارد بمردود».

و قال: «اذا وصلت الیکم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلّة الشکر».

معنی دیگر گفته‌اند: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ بشتابید یا امّت محمّد بنیکیها و کردارهای پسندیده، پیش از آنکه فائت شود بمرگ، و الیه‌

اشار النبی (ص): رحم اللَّه امرءا نظر لنفسه و مهّد لرمسه، ما دام رسنه مرخی، و حبله علی غاربه ملقی، قبل أن ینفد اجله، فینقطع عمله.

إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ بازگشت شما که امّت محمّداید، و ایشان که اهل کتاب پیشین و شرایع مختلفه بودند همه با خدای است، با وی گردید، و شما را خبر کند بآنچه در آن مختلف بودید و جدا جدا گوی.

وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ این «ان» معطوف است با سر سخن که گفت: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ، یعنی: و أنزلنا الیک ان احکم و أن. نیز فرستادیم بتو فرمان که حکم کن میان اهل کتاب بآنچه خدای فرو فرستاد، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ و بر پی بایست ایشان مرو در آن حکم که از تو میخواهند. گفته‌اند: سبب نزول این آیت آن بود که رؤساء جهودان با یکدیگر گفتند که تا رویم و محمّد را در فتنه افکنیم و از آن دین که بر آنست برگردانیم. آمدند و گفتند: یا محمّد تو دانی که اگر ما اتّباع تو کنیم، مردمان همه اتّباع تو کنند، و پس رو تو باشند، اکنون بدان که ما را خصمان‌اند و ترافع و تحاکم بر تو می‌آریم. اگر تو ما را بر خصمان ما حکم کنی ما بتو ایمان آریم.

مصطفی (ص) سر وازد، و از شنیدن سخن ایشان برگشت. رب العالمین در آن حال این آیت فرستاد که: یا محمّد میان اهل کتاب حکم کن بموجب قرآن و شریعت اسلام چنان که بتو فرو فرستادیم، و مراد ایشان خلاف آنست تو بر پی مراد ایشان مرو، وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ یعنی فی القرآن من القصاص و الرجم، بپرهیز از ایشان، نباید که ترا بگردانند از حکم قصاص و رجم که خدای در قرآن بتو فرو فرستاد. فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند این جهودان از ایمان و حکم قرآن، پس بدان که اللَّه میخواهد که آن برگشتن ایشان سبب عقوبت ایشان گرداند، أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ بعض اینجا بمعنی کلّ است، یعنی که در دنیا ایشان را بگناهان ایشان‌ عقوبت کند، و در آخرت جزا دهد، پس عقوبت ایشان در دنیا جلا و نفی بود از خان و مان بیفکندن و آواره کردن، و عذاب آخرت خود برجاست، وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ ای و ان کثیرا من الیهود لکافرون.

أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ یعنی أ یطلبون فی الزانیین حکما لم یأمرهم اللَّه به؟ و هم اهل الکتاب، کما یفعله اهل الجاهلیّة، میگوید: این جهودان از تو حکمی میخواهند در حقّ زانیین که اللَّه آن نفرموده است، و ایشان اهل کتاب خدااند! و کتاب داران‌اند، یعنی چرا آن کنند که اهل جاهلیت کنند، که کتاب ندارند، و حکم اهل جاهلیت آن بود که حکم رجم چون بر ضعفاء ایشان واجب گشتی الزام کردندی، و چون بر اقویا واجب گشتی آن حکم بر ایشان نراندندی، و شرفی را که در نسب داشتند یا توانگری را یا قوتی را که در ایشان بود رجم بتحمیم بدل میکردند، روی سیاه میکردند، و پشت با پشت بر ستور مینشاندند، و ایشان را بفضیحت میگردانیدند، و آن گه آزاد میکردند. «تبغون» بتا قراءت شامی است، و معنی آنست که: تو که رسولی، و شما که مسلمانانید جهودان طمع میدارند که شما حکم جاهلیت جویید از بهر هواء ایشان، و درین قراءت «تبغون» مخاطبه با مؤمنان است، امّا عتاب با جهودان است و ذمّ ایشانست، یعنی: أن تبغوا حکم الجاهلیة من اجلهم. باقی بیا خوانند یعنی داور جاهلیت خواهند پسندید این جهودان، و آن آن کس بود که در زمان جاهلیت تحمیم او نهاده بود. آن گه گفت: وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ این لام بمعنی «عند» است، یعنی عند قوم یوقنون باللّه و بحکمته و هم أمّة محمّد (ص).

۷ - النوبة الاولى: قوله تعالی إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ ما فرو فرستادیم تورات را، فِیها هُدیً وَ نُورٌ در آن راه نمونی است و روشنایی، یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ تا حکم میکند بآن پیغامبران، الَّذِینَ أَسْلَمُوا ایشان که گردن نهاده‌اند خدای را بر دین راست، لِلَّذِینَ هادُوا اینان را که برگشتند از راه، وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ و ربّانیان و دانشمندان ایشان، بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ بآن کتاب خدای که فرا ایشان سپرده بودند، وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ و ایشان بر آن گواهان بودند، فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ شما از ایشان مترسید، وَ اخْشَوْنِ و از من ترسید، وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا و بسخنان من بهای اندک مخرید، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ و هر که حکم نکند بآنکه اللَّه فرو فرستاد، فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ (۴۴) کافران ایشانند.۷ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ هم مدح است و هم تشریف‌ و هم تعظیم. مدح بسزا، و تعظیم نیکو، و تشریف تمام. مدح جلال الوهیّت، تعظیم کلام احدیّت، تشریف بندگان در راه خدمت. مدح با ذات میگردد، و تعظیم با صفات، تشریف با افعال. جلال خود را خود ستود، و تعظیم صفات خود خود نهاد. دانست بعلم قدیم که نهاد بشریّت و عجز عبودیت هرگز مبادی جلال الوهیّت در نیابد، و بشناخت کمال احدیّت نرسد، و عزّت قرآن باین عجز گواهی میدهد که: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ، و مصطفی (ص) که سیّد خافقین و جمال ثقلین است چون بر بساط قربت بمقام معاینت رسید، گفت: «لا احصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک»:

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ یعنی علی موسی (ع)، فِیها هُدیً ای بیان الحکم الّذی جاءوا یستفتونک فیه من الرجم، وَ نُورٌ یعنی و بیان انّ امرک حق یا محمد، و حکمک صدق. میگوید: یا محمد ما تورات بموسی (ع) فرو فرستادیم و حکم رجم که جهودان از تو میپرسند، در آن تورات بیان کرده‌ایم، و نیز وانمودیم و بیان کردیم که: فرمان تو و حکم تو در آن مسأله رجم و غیر آن حق است و راست.
هوش مصنوعی: آیه می‌گوید که ما تورات را بر موسی نازل کردیم و در آن هدایت و روشنایی وجود دارد. این هدایت به بیان احکامی مربوط می‌شود که مردم از تو می‌پرسند، مانند حکم رجم. همچنین به این نکته اشاره می‌کند که فرمان و حکم تو، ای محمد، در این مورد و مسائل دیگر حق و درست است.
یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ من لدن موسی الی عیسی، از روزگار موسی تا بروزگار عیسی پیغامبرانی که بودند همه همان حکم کردند. آن گه صفت آن پیغامبران کرد، گفت: الَّذِینَ أَسْلَمُوا، و این نه آن اسلام است که ضد کفر باشد، که پیغامبران خود باصل مسلمان بوده‌اند، و حاجت بدان نباشد که گویند مسلمان گشتند، بلکه این اسلام بمعنی تسلیم و انقیاد است، یعنی انقادوا لحکم التوراة، و سلّموا لما فیها من احکام اللَّه، و ترکوا تعقیب ذلک بکثرة السؤال، حکمی که خدای کرد در تورات تسلیم کردند، و گردن نهادند. و پذیرفتند، و از آن بنپیچیدند، و پنهان نکردند، و سؤالها نکردند. این همچنانست که حکایت کرد از ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام: رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ یعنی مسلمین لامرک، منقادین لحکمک بالنیة و العمل. جای دیگر گفت: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ یعنی سلّمت لامره، و هم ازین بابست: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. و روی ان النّبی (ص) اذا اوی الی فراشه. قال: «اسلمت نفسی الیک».
هوش مصنوعی: پیامبران از زمان موسی تا عیسی، همگی حکمی مشابه داشتند. این پیامبران به تأسیس دستورات الهی اقدام کردند و به آن‌ها تسلیم شدند، بدون اینکه برای پذیرش مسلمان بودن نیازی به اعلام آن داشته باشند. این تسلیم به معنای پذیرش و اطاعت از دستورات خداوند در تورات است و آن‌ها از پرسش‌های زیاد در این باره خودداری کردند. به این ترتیب، آنها به حکم الهی تسلیم شدند و از آن سرپیچی نکردند. همچنین در آیات مرتبط با ابراهیم و اسماعیل تلاش آنها برای تسلیم شدن به اراده خداوند بیان شده است. به طور کلی، این تسلیم شامل پذیرش فرمان خداوند و اطاعت از حکم او است، و پیامبر اسلام نیز در دعای خود این تسلیم را اعلام کرد.
لِلَّذِینَ هادُوا یعنی تابوا من الکفر، و هم بنو اسرائیل الی زمن عیسی، میگوید: آن پیغامبران که صفت ایشان تسلیم و انقیاد بود همین حکم کردند بنی اسرائیل را که از کفر توبت کرده بودند، تا بروزگار عیسی (ع). وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ و دانشمندان و عالمان از اولاد هارون که علم تورات ایشان را درآموختند، و حفظ آن از ایشان درخواستند، و میدانند که از نزدیک خدا است و بر آن گواهند، همان میکنند که پیغامبران میکنند. ربانیون عام‌تر است از احبار، که همه ربّانیان احبارند و نه هر حبری ربّانی باشد، و در اشتقاق آن قول اختلاف است. قومی گفتند: از حبر گرفته‌اند، الّذی یکتب به، و الاحبار کتبة العلم.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که افرادی که به دین یهودیت تعلق داشتند و از کفر توبه کردند، به تعلیمات پیغامبران خود عمل کردند. این پیغامبران به بنی اسرائیل در دوران عیسی (ع) اشاره کردند تا از کفر خود توبه کنند. سپس به دانشمندان و عالمان از نسل هارون پرداخته شده است که علم تورات را آموخته و تلاش کردند آن را حفظ کنند. این عالمان از نزدیک با خداوند آشنا هستند و به شهادت بر تعلیمات خود می‌پردازند و در واقع کارهایی مشابه پیغامبران انجام می‌دهند. در اینجا به تفاوت بین "ربانیون" و "احبار" اشاره شده که "ربانیون" به شکل عام‌تری به دانشمندان اشاره دارد و همه احبار را شامل می‌شود، اما هر احبار به معنای ربانی نیست. در نهایت، بحثی پیرامون منشأ واژه "احبار" و ارتباط آن با علم و نوشتن نیز آمده است.
قومی گفتند: حبر و حبر بمعنی جمال است و هیئت، و منه‌
هوش مصنوعی: گروهی گفتند: "حبر" به معنای زیبایی و شکل و ظاهری آراسته است.
الحدیث: «یخرج رجل من النّار، ذهب حبره و سبره»
هوش مصنوعی: یک مرد از آتش خارج می‌شود، در حالی که رنگ و بوی خوبی ندارد.
یعنی حسنه و اثره، فکان الحبر هو المتناهی فی العلم، فهو ردّ علی المتعلم احسن العلوم، و یحسن العلم فی عین المتعلم بحسن بیانه، حتی یفرح به قلبه، فیکون محبورا به مسرورا، فسمّی بذلک حبرا. و یقال: حبر بالشی‌ء حبرا فرح به، و منه قوله تعالی: فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ.
هوش مصنوعی: به معنای خوبی و تأثیر مثبت است. بنابراین، معلم به عنوان کسی که در علم متبحر است، بهترین علوم را به دانش‌آموز منتقل می‌کند و علم را به گونه‌ای ارائه می‌دهد که عملکرد و بیانش به قدری خوب باشد که دل دانش‌آموز شاد شود. در این حالت، او به علم عشق می‌ورزد و احساس خوشحالی می‌کند. به همین دلیل به او "حبر" گفته می‌شود. همچنین در زبان فارسی نیز بیان می‌شود که وقتی به چیزی شاد می‌شویم، از آن "حبر" می‌زنیم و به آیه‌ای از قرآن نیز اشاره شده که در آن به شادی و خوشحالی پرداخته است.
فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ این خطاب با جهودان است. میگوید: لا تخشوا النّاس فی اظهار صفة محمّد (ص) فی التّوراة، و العمل بالرجم، و اخشونی فی کتمان ذلک، از مردمان مترسید و نعت و صفت مصطفی و بیان رجم که در تورات است مپوشید، و از من که خدا ام بترسید اگر بپوشید. وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی باحکامی و فرائضی، ثَمَناً قَلِیلًا من عرض الدّنیا، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ اینجا دو قول گفته‌اند: یکی آنست که: خلق را میگوید بر عموم: هر که حکمی از احکام خدای که پیغامبران بدان آمده‌اند و بیان کرده‌اند، و رسول خدا (ص) آن را تقریر کرده، و خلق را بدان خوانده جحود آرد، و رد کند، یا باطل شناسد، وی کافر است و از اسلام بیرون، از بهر آنکه هر که حکم پیغامبر را رد کند، پیغامبر را دروغ زن گرفت، و هر که پیغامبر را دروغ زن گرفت کافر است. قول دیگر آنست که: در شأن بنی اسرائیل آمد، علی الخصوص ایشان که حکم خدا تغییر کردند، و دلیل برین خبر مصطفی است که گفت درین آیت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ و الظّالمون و الفاسقون، قال فی الکافرون کلّها.
هوش مصنوعی: شما نباید از مردم بترسید، بلکه از من بترسید. این سخن به یهودیان است و اشاره به این دارد که نباید از بیان صفات پیامبر (ص) در تورات و اجرای حکم رجم ترس داشته باشید. باید از من بترسید اگر این حقایق را پنهان کنید. همچنین، نباید آیات و احکام من را به قیمت ناچیزی از دنیا بفروشید. آنها که به آنچه خدا نازل کرده حکم نمی‌کنند، اهل کفر هستند. اینجا دو معنا مطرح است: یکی به عموم مردم اشاره دارد که اگر احکام خدا را انکار کنند یا آنها را باطل بشمارند، کافرند و از اسلام خارج‌اند. دیگری به بنی‌اسرائیل اشاره می‌کند که احکام خدا را تغییر داده‌اند، و این مطلب تأکیدی است بر سخن پیامبر که می‌گوید: آنها که بر اساس آنچه خدا نازل کرده حکم نمی‌کنند، کافر و ظالم هستند.
وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها ای فرضنا علی بنی اسرائیل فی التّوراة، أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ، میگوید فرض کردیم اندر تورات بر بنی اسرائیل قصاص اندر تن و اندر اطراف. امّا قصاص اندر تن واجب نشود الّا بچهار رکن: یکی قاتل، و شرط آنست که مکلّف باشد و مختار، که بر کودک و بر دیوانه قصاص نیست، و فعل ایشان در قتل حکم خطا دارد بیک قول، پس دیت قتیل بر عاقله ایشان باشد، و همچنین اگر ایشان را شریکی باشد بالغ عاقل در آن قتل بنا بر این دو قول کنند. امّا سکران و مکره دو قولی است، و مکره که دیگری را بزور فرا قتل دارد بر وی قصاص است قولا واحدا، اگر چه سلطان بود. رکن دوم قتیل است، و شرط آنست که بعصمت اسلام معصوم باشد، یا از اهل ذمّت و عهد بود، اما حربی و مرتد که نه معصومند، و نه از اهل ذمّت و عهدند قتل ایشان قصاص واجب نکند. رکن سیوم مساوات است میان قاتل و قتیل در فضائل، و فضائل که مانع قصاص است در جانب قاتل متغیر است نه در جانب قتیل.
هوش مصنوعی: در تورات بر بنی‌اسرائیل واجب شده است که در مورد قصاص، جان به جان پاسخ داده شود. این قصاص تنها در صورتی لازم است که چهار شرط رعایت شود: اولین شرط اینکه قاتل باید بالغ و عاقل باشد، زیرا بر کودک و دیوانه قصاص نمی‌شود و عمل آنها در قتل به‌عنوان خطا محسوب می‌شود و دیه به عاقله آن‌ها تعلق می‌گیرد. اگر در قتل کسی بالغ و عاقل نیز شریک باشد، این موضوع نیز مورد توجه قرار می‌گیرد. در مورد کسی که در حالت مستی یا تحت فشار قرار دارد، دو نظر متفاوت وجود دارد. فردی که دیگری را بالقوه به قتل تهدید می‌کند، قطعاً قصاص خواهد شد، حتی اگر مقام بالایی داشته باشد. دومین شرط در مورد کشته است که او باید تحت حمایت اسلام قرار داشته باشد یا از اهل عهد و ذمه باشد؛ اما کسی که دشمن است یا مرتد، معصوم نیست و لذا قصاص بر آنها واجب نخواهد بود. سومین شرط نیز برابری میان قاتل و مقتول از جنبه‌های اخلاقی و فضائل است، که اگر فضائلی در قاتل وجود داشته باشد که مانع قصاص شود، آن فضائل در مورد مقتول حساب نمی‌شود.
اگر مسلمانی کافری را کشد بر وی قصاص نیست، امّا اگر کافر مسلمان را کشد بر وی قصاص است، و همچنین اگر آزاد بنده کشد بر وی قصاص نیست، و اگر بنده آزاد کشد بر وی قصاص است، و اگر پدر یا جد، و ان علا، یا مادر یا جدّه و ان علت، فرزند را کشند، بر ایشان قصاص نیست، و اگر فرزند ایشان را کشد بر وی قصاص است. رکن چهارم سبب است. هر فعلی که عمد محض باشد و ازهاق روح کند، قصاص از آن واجب آید. اگر یکی یکی را بدست دارد استوار، و دیگری او را بکشد قصاص بر کشنده است نه بردارنده، که ازهاق روح بفعل وی است نه بفعل دارنده، امّا اگر کسی حلقوم و مری کسی ببرد، یا حشو وی بیرون کند، آن گه دیگری سر وی از تن جدا کند قصاص بر آن اوّل است، نه برین که سر از تن جدا کرد که ازهاق روح بفعل آن بودست نه بفعل این. امّا قصاص در اطراف میان دو کس رود که قصاص در تن میان ایشان رود، و شرط آنست که مساوات در آن نگه دارند، هم در محل، و هم در صفت، و هم در خلقت.
هوش مصنوعی: اگر یک مسلمان، فردی غیرمسلمان را به قتل برساند، مجازات قصاص برای او وجود ندارد، اما اگر یک غیرمسلمان، یک مسلمان را به قتل برساند، مجازات قصاص برای او برقرار است. همچنین اگر یک فرد آزاد، یک برده را به قتل برساند، قصاصی در پی نخواهد داشت، در حالی که اگر یک برده، فرد آزاد را به قتل برساند، مجازات قصاص شامل او خواهد شد. اگر پدر یا جد (نیا) یا مادر یا جدّه (نیا) فرزندشان را به قتل برسانند، قصاص برای آنها وجود ندارد، ولی اگر فرزندشان آنها را به قتل برساند، بر او قصاص واجب است. نکته چهارم این است که علت انجام عمل نیز مهم است. هرگاه فعلی عمدی باشد و به از دست رفتن جان منجر شود، مجازات قصاص واجب است. اگر یک نفر دیگری را به دست بگیرد و نفر دوم او را به قتل برساند، قصاص بر عهده نفری است که او را کشته نه کسی که او را گرفته است، زیرا از دست رفتن جان به وسیله عمل کشنده انجام شده است، نه به وسیله شخصی که او را نگه‌داشته بود. اما اگر کسی حنجره یا مری نفر دیگری را ببرد، و بعد نفر دیگری سر او را از تن جدا کند، قصاص بر عهده نفر اول است، نه نفر دوم، زیرا از دست رفتن جان به وسیله عمل نفر اول بوده است. قصاص باید به طور متوازن و عادلانه بین دو نفر انجام شود، به‌طوری‌که در شرایط، صفات و خصوصیات جسمی، تساوی رعایت شود.
امّا مساوات در محل آنست که راست براست برند، و چپ بچپ، و انگشت بانگشت برند، وسطی بوسطی برند، و مسبحة بمسبحة، و انامل بانامل، و لب بلب، بالا به بالا، زیرین به زیرین، نه بالا بزیرین برند و نه زیرین به بالا، و همچنین دندان و دیگر اعضا که آن را مفصلی پیداست. و مساوات در صفت آنست که صحّت و شلل و عیب و هنر در آن معتبر دارند. دست صحیحه بدست شلّاء نبرند، و نه چشم روشن بچشم پوشیده. و مساوات در خلقت آنست که دست پنج انگشت بدست چهار انگشت نبرند، و نه شش انگشت به پنج انگشت، که در خلقت متساوی نه‌اند، و شرح این احکام بتمامی از کتب فقه طلب باید کرد، که کتب تفسیر بیش از این احتمال نکند.
هوش مصنوعی: برابری در اینجا به معنای این است که هر چیزی باید به مناسبت خود قرار گیرد؛ مثلاً راست باید با راست و چپ با چپ جا داده شود، انگشت با انگشت، و سایر اعضای بدن نیز باید در موقعیت‌های خاص خود قرار بگیرند. همچنین نباید آن‌ها را جابجا کرد؛ مثلاً دست صحیح نباید با دست معلول و چشم سالم نباید با چشم پنهان مقایسه شود. برابری در خصوصیت‌ها هم به اهمیت صحت، سلامت و نقص یا قابلیت‌های آن‌ها اشاره دارد. در نهایت، در جنبه‌ی خلقت نیز برابری مطرح می‌شود، مانند این‌که دست پنج انگشتی نباید با دست چهار انگشتی مقایسه شود، زیرا این‌ها از نظر ساختار و خلق متفاوت‌اند. درک دقیق‌تر این موضوعات نیازمند مراجعه به کتاب‌های فقهی است، زیرا که کتاب‌های تفسیری بیشتر به جنبه‌های دیگر می‌پردازند.
وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ یعنی تفقأ بها، وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ یعنی یجدع به، وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ تقطع بها، وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ یقلع به. آن گه گفت: وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ یعنی جراحتها در آن قصاص رود، یعنی که جارح را باندازه جرح وی قصاص کنند. هر چند که این لفظ بر عموم گفت، امّا مخصوص است باعضا که قصاص در آن ممکن بود، و آن را حدی فاصل پیدا بود، چون شفتین و انثیین و دست و پای و زبان و امثال آن. امّا بریدن گوشت اندام و شکستن استخوان و امثال آن که اندازه آن نتوان دانست، و آن را حدّی و مفصلی پیدا نه، در آن قصاص نرود، بلکه در آن ارش بود یا حکومت.
هوش مصنوعی: این متن به تبیین مفهومی به نام قصاص می‌پردازد که در آن توضیح داده می‌شود که اگر فردی به دیگری آسیبی وارد کند، مجازات باید متناسب با آسیب وارده باشد. برای مثال، اگر فردی به چشم دیگری آسیب بزند، عین همان آسیب باید به او وارد شود. همین‌طور در موارد دیگر مانند بینی، گوش، و دندان نیز باید مجازات متناسب اعمال شود. همچنین اشاره می‌شود که قصاص فقط برای جراحت‌های قابل سنجش و مشخص اعمال می‌شود، در حالی که در مورد آسیب‌هایی که اندازه‌گیری دقیق آنها دشوار است، مانند بریدن بخش‌های نرم بدن یا شکستن استخوان، از سیستم ارش یا حکومتی استفاده می‌شود.
وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ و ما بعدها، هر پنج حرف کسایی برفع خواند، و عطف بر موضع نفس باشد، یعنی: و کتبنا علیهم فیها و قلنا لهم النفس بالنفس و العین بالعین، و مثله قوله: أَنَّ اللَّهَ بَرِی‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ رفع علی المعنی، و هو اللَّه و رسوله بریئان من المشرکین. شامی و مکی و ابو عمر «و الجروح» تنها برفع خوانند، و وجه آن همانست که گفتیم. باقی قرّاء هر پنج حرف بنصب خوانند یعنی: و انّ العین بالعین و الانف بالانف الی آخره.
هوش مصنوعی: و در مورد "عین" به "عین" و دیگر موارد، هر پنج حرف کسایی آن را به حالت رفع خوانده‌اند و این به معنای عطف بر محل نفس است، به این معنا که ما بر آنها نوشتیم که نفس به ازای نفس و عین به ازای عین. همچنین مشابه این جمله در آیه‌ای که می‌گوید: "خدا و پیامبرش از مشرکان بری هستند" نیز به همین صورت است که خدا و پیامبرش هر دو از مشرکان بری هستند. شامی، مکی و ابو عمر تنها "و الجروح" را به حالت رفع خوانده‌اند که دلیل آن همان چیزی است که گفته شد. اما باقی قراء هر پنج حرف را به حالت نصب خوانده‌اند، به این معنا که "و انّ العین بالعین و الانف بالانف" و غیره.
فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ ای بالقصاص، فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ یعنی للمجروح و ولیّ القتل، ای من عفا و ترک القصاص کان ذلک کفّارة لذنوب المجروح. میگوید: هر کس که وی را دعوی بر کسی بپای شود درین باب بحدّ آن قصاص ببخشد، فالعفو کفّارة لذنوب العافی.
هوش مصنوعی: هر کس که در مورد قصاص، گذشتی داشته باشد و آن را ببخشد، این عمل برای او مانند کفاره‌ای برای گناهانش خواهد بود. به عبارتی، اگر مجروح یا ولیّ مقتول گذشت کنند و قصاص را کنار بگذارند، این عمل می‌تواند به عنوان کفاره‌ای برای گناهان مجروح تلقی شود. بنابراین، کسی که به خاطر این موضوع مورد ادعا قرار بگیرد و بخواهد قصاص را ببخشد، عمل او به عنوان کفاره‌ای برای گناهانش محسوب می‌شود.
آن عفو سترنده است گناهان این عفو کننده را، و قیل کفّارة لجنایة هذا الجانی فلا یقتصّ منه، عفو این مدّعی کفّارتست جنایت این کشنده را یا زنده را، یعنی درین گیتی.
هوش مصنوعی: عفو و بخشش، پوشاننده گناهان فرد بخشنده است و به نوعی می‌توان آن را کفاره‌ای برای گناهان مرتکب شده توسط دیگران دانست، به طوری که از آن‌ها انتقام گرفته نمی‌شود. به عبارت دیگر، این بخشش و گذشت، نوعی جبران و تصفیه حساب برای اعمال نادرست کسانی است که در این دنیا مرتکب جنایت می‌شوند، اعم از اینکه آن‌ها کشنده باشند یا زنده بمانند.
و در عفو قصاص خبر جابر بن عبد اللَّه است.
هوش مصنوعی: در مورد بخشش و اجرا نکردن قصاص، روایت جابر بن عبد الله وجود دارد.
قال قال رسول اللَّه (ص): «ثلاث من جاء بهنّ مع ایمان باللّه دخل الجنة من ایّ ابواب الجنّة شاء، و زوّج من الحور العین حیث شاء، من ادّی دینا خفیّا و عفا عن قاتله و قرأ دبر کلّ صلاة مکتوبة عشر مرّات قل هو اللَّه احد»، فقال ابو بکر او احدیهنّ یا رسول اللَّه؟ قال: «او احدیهن»، و روی: «من تصدّق بدم فما دونه کان کفّارة له من یوم ولد الی یوم تصدّق به»، و روی: «من تصدّق بجسده بشی‌ء کفّر اللَّه عنه بقدره من ذنوبه»، و قال: «ما من مسلم یصاب بشی‌ء بجسده فتصدّق به الا رفع اللَّه عزّ و جلّ به درجة و حطّ به عنه خطیئة»: و روی انّه جی‌ء بقاتل الی رسول اللَّه، فقال «ص» لولیّ المقتول: أ تعفو؟ قال: لا. قال: أ تأخذ الدّیة؟ قال: لا. قال: أ تقتل؟ قال: نعم. قال: اذهب. فلمّا ذهب دعاه، فقال له مثله، فأجابه بمثل ما اجاب. ثمّ قال رسول اللَّه: انک ان عفوت عنه فانّه تبوء باثمک و اثم صاحبک. قال: فعفا عنه.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمود: «سه چیز است که کسی با ایمان به خدا آنها را انجام دهد، به هر در بهشت که بخواهد وارد می‌شود و می‌تواند از حوری‌های بهشتی آنچه بخواهد برگزید: کسی که دینی را به صورت مخفی ادا کند، از قاتل خود بگذرد و پس از هر نماز واجب ده بار سوره «قل هو اللَّه احد» را بخواند.» ابوبکر پرسید: «آیا یکی از این‌ها کافی است، ای پیامبر خدا؟» پیامبر پاسخ داد: «بله، یکی از آنها کافی است.» همچنین نقل شده که: «کسی که برای صدقه خونش یا مقدار کمتری از آن را بدهد، این موجب کفاره او از روزی که به دنیا آمده تا روزی که صدقه داده خواهد شد.» و همچنین آمده که: «کسی که بخشی از جسمش را صدقه دهد، خداوند به اندازه آن از گناهانش می‌کاهد.» و پیامبر فرمود: «هر مسلمانی که به نوعی آسیبی به جسمش برسد و بابت آن صدقه دهد، خداوند به خاطر آن درجه او را بالا می‌برد و یک گناه از او می‌زداید.» در روایتی آمده که قاتلی به پیامبر آورده شده و پیامبر به ولی مقتول گفت: «آیا می‌خواهی عفو کنی؟» او گفت: «نه.» پیامبر سؤال کرد: «آیا دیه می‌گیری؟» او پاسخ داد: «نه.» بعد پرسید: «آیا می‌خواهی او را بکشی؟» او گفت: «بله.» پیامبر دستور داد برود. اما وقتی رفت، دوباره او را فراخواند و همان سوالات را تکرار کرد و او نیز همان پاسخ‌ها را داد. سپس پیامبر فرمود: «اگر از او بگذری، بار گناهت و گناه او بر دوش تو خواهد بود.» در نهایت، او عفو کرد.
وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فی التوراة من امر الرّجم و القتل و الجراحات، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.
هوش مصنوعی: هر کسی که به آنچه خداوند در تورات درباره سنگسار، قتل و جراحت‌ها نازل کرده، حکم نکند، این افراد هستند که ظالمند.
وَ قَفَّیْنا عَلی‌ آثارِهِمْ ای جعلناه یقفو آثار النبیّین الّذین اسلموا، یعنی بعثناه بعدهم علی اثرهم. میگوید: عیسی مریم را پس آن پیغامبران فرا داشتیم، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ یعنی یصدّق احکامها، و یدعو الیها. این مُصَدِّقاً صفت عیسی است، یعنی که احکام تورات را تصدیق میکند، و خلق را بر تصدیق آن میدارد و بر آن میخواند، و آن دیگر که گفت: وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ آن صفت انجیل است یعنی که در انجیل ذکر تصدیق تورات است، و حکم این موافق آنست، و برین وجه حکم تکرار ندارد، و در قرآن خود بحمد اللَّه تکرار بی‌فائده نیست، وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً ای هادیا و واعظا «لِلْمُتَّقِینَ» عن الفواحش و الکبائر.
هوش مصنوعی: ما بر آثار پیامبران پیشین گام نهادیم و پیامبری را بعد از آنها برانگیختیم. او عیسی پسر مریم است که به عنوان تصدیق‌کننده آنچه پیش از خود، یعنی تورات، آمده است، فرستاده شد. عیسی احکام تورات را تصدیق می‌کند و مردم را به پیروی از آن دعوت می‌نماید. این تصدیق یکی از ویژگی‌های عیسی است. همچنین، در انجیل نیز به تصدیق تورات اشاره شده و احکام آن مطابق با یکدیگر است. در قرآن، این تکرار بی‌فایده نیست و برای هدایت و نصیحت مؤمنان در برابر گناهان و اعمال زشت می‌باشد.
وَ لْیَحْکُمْ قراءت حمزه بکسر لام است و نصب میم، و معناه: آتیناه الانجیل فیه هدی و نور لان یحکم اهل الانجیل بما فیه. باقی بجزم خوانند بر معنی امر، یعنی و لیقض اهل الانجیل بما انزل اللَّه فیه، چنانست که ربّ العالمین حکم رجم و قصاص و بیان نعت مصطفی و توحید در تورات فرو فرستاد، و اهل تورات را فرمود احبار و ربّانیان ایشان که آن را قبول کنند، و بدان حکم کنند، و در انجیل فرو فرستاد، و اهل انجیل را فرمود قسّیسین و رهبانان ایشان که بپذیرند و بدان حکم کنند، و در قرآن بامّت محمّد فرو فرستاد، ایشان را فرمود تا قبول کنند، و از آن حکم کنند. پس گفت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ازینان هر که حکم نکند بآنچه اللَّه فرو فرستاد فاسق است، از فرمان بیرون، و بر خدای عاصی. مؤمنان و مسلمانان امّت محمّد بجان و دل قبول کردند، و گردن نهادند، و پذیرفتند. ربّ العزّة از ایشان باز گفت: وَ إِذا یُتْلی‌ عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ.
هوش مصنوعی: آیات مورد اشاره درباره حکم و قضاوت در بین اهل انجیل و دیگر کتاب‌های آسمانی صحبت می‌کند. در این متن بیان می‌شود که خداوند انجیل را به عنوان راهنما و نور برای مردم نازل کرده است و از اهل انجیل خواسته تا بر اساس آن حکم کنند. همچنین، به اهل تورات و قرآن نیز چنین دستوری داده شده است که آنچه از سوی خداوند نازل شده را بپذیرند و بر اساس آن قضاوت کنند. کسانی که بر اساس حکمی که خداوند نازل کرده، عمل نکنند، به عنوان فاسق شناخته می‌شوند. سپس به ایمان و تسلیم مسلمانان اشاره می‌شود که با جان و دل حقایق را می‌پذیرند و به آن ایمان دارند.
امّا اهل تورات بدان کافر شدند، که محمّد را صلّی اللَّه علیه و سلّم دروغ زن گرفتند، و حکم کتاب خدای نپذیرفتند، و از توحید برگشتند، تا ربّ العزّة ازیشان حکایت‌ باز کرد که: وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری‌ الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ شعبی گفت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ اول در مسلمانان است، و دیگر در جهودان، سدیگر در ترسایان.
هوش مصنوعی: اهل کتاب، به ویژه یهودی‌ها، به پیامبر اسلام محمد توهین کردند و او را دروغ‌گو نامیدند. آن‌ها به احکام خداوند عمل نکردند و از وحدت خداوند فاصله گرفتند. خداوند در این باره فرموده است که یهودی‌ها می‌گویند "عزیر، پسر خداست" و مسیحی‌ها می‌گویند "مسیح، پسر خداست". برخی گفته‌اند که کسی که بر اساس کتاب خدا حکم نکند، به دسته‌های مختلفی از مسلمان‌ها، یهودی‌ها و مسیحی‌ها تعلق دارد.
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ یا محمّد الْکِتابَ یعنی القرآن، بِالْحَقِّ ای بالعدل، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ یعنی من الکتب، التوراة و الانجیل و الزبور و سائر الکتب. میگوید: یا محمّد این قرآن بتو فرستادیم براستی و درستی، موافق تورات و انجیل و زبور و هر کتاب که از آسمان فرستادیم. وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ یعنی قاضیا و شاهدا و رقیبا و حافظا و أمینا علی الکتب الّتی قبله. میگوید: این قرآن حاکم است، بر همه کتابها حکم کند، و هیچ کتاب برین حکم نکند، و گوشوان و استوار دار هر کتاب است، و گواه راست و امین بر سر همه، یعنی هر چه اهل کتاب از تورات و انجیل و غیر آن خبر دهند بر قرآن عرض دهید اگر در قرآن یابید بپذیرید و تصدیق کنید، و اگر نه ایشان را در آن دروغ زن دارید. و اصل مهیمن مؤیمن است، فقلبت الهمزة هاء، کما یقال: ارقت الماء و هرقت. ابن قتیبه گفت: اسمی است مبنی، از امین برگرفته، چنان که بیطره از بیطار برگرفته‌اند، و در بعضی روایات است که عمر گفت: هیمنوا علی دعائی، ای آمنوا. و گفته‌اند مرغ که گرد آشیان خویش برآید، و فراسر بچه خویش پرد، و او را در زیر پر گیرد تا وی را نگه دارد هیمن الطّائر گویند، و ربّ العزة باین معنی مهیمن نام است، یعنی: هو الرقیب الرحیم بعباده و مجیرهم و حافظهم فی جمیع احوالهم.
هوش مصنوعی: این آیه به پیامبر محمد (ص) اعلام می‌کند که قرآن به حق و به عدالت نازل شده است و تأییدکننده کتاب‌های پیشین همچون تورات، انجیل و زبور است. قرآن به عنوان حاکم بر همه کتاب‌های قبل از خود معرفی می‌شود و می‌گوید که باید به آن مراجعه کرد و هر خبری که اهل کتاب درباره این کتاب‌ها می‌دهند، اگر با قرآن مطابقت داشت، باید پذیرفته شود و در غیر این صورت، باید آنها را دروغگو دانست. واژه "مهیمن" به معنای نظارت و حفاظت نیز به کار رفته است و نشان‌دهنده‌ی مقام قرآن به عنوان نگهبان و امین بر دیگر کتاب‌ها است. در نهایت، خداوند با این نام به عنوان ناظر و رحیم بر بندگانش توصیف می‌شود که در تمام حالات آنها را حفظ و یاری می‌کند.
فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ این دلیل است که اهل کتاب چون از مسلمانان حکم خواهند حکم اسلام و قرآن و شریعت اسلام بر ایشان برانند. وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ این هم در بیان حکم رجم آمده است، یعنی: لا تأخذ بأهوائهم فی الجلد، «عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ» من العلم یعنی الرجم.
هوش مصنوعی: به گفته این متن، باید میان اهل کتاب بر اساس آنچه خدا نازل کرده قضاوت کرد. چون اگر اهل کتاب از مسلمانان خواستار حکم باشند، باید از اصول اسلامی، قرآن و شریعت اسلام پیروی کرد. همچنین به این نکته اشاره شده که نباید به خواسته‌های آنها توجه کرد و در مواردی مانند حد رجم، نباید به نظرات شخصی یا خواسته‌هایشان پرداخته شود و باید بر اساس حق و دانش خود عمل کرد.
لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً میگوید: اهل ملّتهای مختلفه را هر یکی شریعتی است ساخته، و راهی نموده: اهل تورات را شریعتی، و اهل انجیل را شریعتی، و اهل قرآن را شریعتی، که اندر آن شریعت آنچه خواهد حلال کند، و آنچه خواهد حرام کند. اصل دین یکی است و شرایع مختلفه. و الشریعة و الشرعة فی اللغة هو الطریق الظاهر الّذی یوصل منه الی الماء الّذین فیه الحیاة، فقیل الشریعة فی الدین هی الطّریق الذی یوصل الی الحیاة فی النعیم، و هی الامور الّتی یعبد اللَّه عزّ و جلّ بها من جهة السّمع، و الاصل فیه الظهور، یقال: شرعت فی الامر شروعا اذا دخلت فیه دخولا ظاهرا، و المنهاج الطریق المستقیم المستمر الواضح یعنی من کثرة ما دیس بان و اتضح.
هوش مصنوعی: خداوند برای هر یک از ملل، شریعت و راهی قرار داده است. بنابراین، اهل تورات شریعتی دارند، اهل انجیل شریعتی دیگر و اهل قرآن نیز شریعتی خاص خود. در این شریعت‌ها، چیزهایی حلال و چیزهایی حرام مشخص شده است. اصل دین یکی است، اما قوانین و شریعت‌ها متفاوت‌اند. اصطلاح "شریعت" در زبان به معنای مسیری است که انسان را به آب و حیات می‌رساند. به همین دلیل، شریعت در دین نیز به معنای راهی است که به زندگی در نعمت‌ها می‌انجامد و شامل اعمالی است که باید در عبادت به آن پایبند بود. این شریعت به طور واضح و مشهود استفاده می‌شود و "منهاج" به معنی راهی مستقیم و روشن است که از واضح بودنش ناشی می‌شود.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً این مشیت قدرتست. میگوید: و لو شاء لجمعکم علی الحقّ، اگر خدای خواستی همه را بر دین حق جمع آوردی، که بدان قادر است و توان آن دارد. این همچنانست که جای دیگر گفت: وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها، و قیل معناه: و لو شاء اللَّه لجعلکم علی ملة واحدة فی دعوة جمیع الانبیاء، اگر اللَّه خواستی شما را در دعوت همه انبیا یک گروه کردی در یک ملّت، تا دو تن در دین خویش مختلف نبودندی، لکن بیازماید شما را در آنچه شما را داد از کتاب و سنّت تا مهتدی ضالّ بیند، و صالح فاجر، و عالم جاهل، و شکر کنند بر آنچه خدای تعالی ایشان را داد فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ قیاما بشکره، بشتابید یا امّت محمّد بشکر نعمت، و یافت امن و عافیت، تا نعمت بپاید و بیفزاید، و رنه بگریزد و آسان آسان بازنیاید. امیر المؤمنین علی (ع) گفت: «احذروا نفار النعم فما کلّ شارد بمردود».
هوش مصنوعی: اگر خدا می‌خواست، شما را به عنوان یک امت واحد قرار می‌داد. این نشان‌دهنده قدرت و اراده الهی است. به این معناست که اگر خدا می‌خواست، می‌توانست تمام انسان‌ها را در دین حق متحد کند، زیرا او به این کار قادر است. در جایی دیگر نیز درباره هدایت افراد گفته شده است که اگر اراده می‌کردیم، هر نفسی را به راهنمایی خود می‌رساندیم. همچنین اگر خدا می‌خواست، شما را در دعوت همه پیامبران به یک ملت واحد می‌کرد تا در دین اختلافی نداشته باشید. اما خدا می‌خواهد شما را در آنچه به شما داده آزمایش کند، تا افراد هدایت‌شده و گمراه، نیکوکار و فاسق، عالم و جاهل مشخص شوند. بنابراین، بر اساس آنچه خداوند به شما داده، شکرگزاری کنید و در کارهای نیک پیشی بگیرید. ای امت محمد، شکر نعمت و امنیت کنید، تا این نعمت پایدار بماند و افزون گردد، وگرنه به راحتی از دست خواهد رفت و بازگشت آن سخت خواهد بود. امیرالمؤمنین علی (ع) نیز فرمود: «از زوال نعمت‌ها بپرهیزید، زیرا هرگز همه چیز به راحتی برنمی‌گردد».
و قال: «اذا وصلت الیکم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلّة الشکر».
هوش مصنوعی: او گفت: «وقتی نعمت‌ها به شما می‌رسند، با کم‌سپاسی آن‌ها را از خود دور نکنید».
معنی دیگر گفته‌اند: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ بشتابید یا امّت محمّد بنیکیها و کردارهای پسندیده، پیش از آنکه فائت شود بمرگ، و الیه‌
هوش مصنوعی: بشتابید به سوی کارهای نیک و اعمال پسندیده، ای امت محمد، قبل از آنکه زمان به پایان برسد و به مرگ نزدیک شوید.
اشار النبی (ص): رحم اللَّه امرءا نظر لنفسه و مهّد لرمسه، ما دام رسنه مرخی، و حبله علی غاربه ملقی، قبل أن ینفد اجله، فینقطع عمله.
هوش مصنوعی: حضرت پیامبر (ص) فرمودند: خداوند رحمت کند کسی را که برای خودش فکر کند و به کارهای آینده‌اش آماده شود، در حالی که عمرش هنوز ادامه دارد و فرصت‌ها در دسترس است، قبل از اینکه وقتش تمام شود و کارهای او متوقف گردد.
إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ بازگشت شما که امّت محمّداید، و ایشان که اهل کتاب پیشین و شرایع مختلفه بودند همه با خدای است، با وی گردید، و شما را خبر کند بآنچه در آن مختلف بودید و جدا جدا گوی.
هوش مصنوعی: بازگشت همه شما به سوی خداست و او شما را از آنچه که در آن اختلاف داشتید آگاه خواهد کرد. این پیام به کسانی است که از امت محمد هستند و همچنین به کسانی که اهل کتاب‌های پیشین و شریعت‌های مختلف بوده‌اند، اشاره دارد. همه شما در نهایت به سوی خدا می‌روید و او حقایق را برایتان روشن خواهد ساخت.
وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ این «ان» معطوف است با سر سخن که گفت: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ، یعنی: و أنزلنا الیک ان احکم و أن. نیز فرستادیم بتو فرمان که حکم کن میان اهل کتاب بآنچه خدای فرو فرستاد، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ و بر پی بایست ایشان مرو در آن حکم که از تو میخواهند. گفته‌اند: سبب نزول این آیت آن بود که رؤساء جهودان با یکدیگر گفتند که تا رویم و محمّد را در فتنه افکنیم و از آن دین که بر آنست برگردانیم. آمدند و گفتند: یا محمّد تو دانی که اگر ما اتّباع تو کنیم، مردمان همه اتّباع تو کنند، و پس رو تو باشند، اکنون بدان که ما را خصمان‌اند و ترافع و تحاکم بر تو می‌آریم. اگر تو ما را بر خصمان ما حکم کنی ما بتو ایمان آریم.
هوش مصنوعی: حکم کن میان آن‌ها براساس مطالبی که خدا نازل کرده است و به خواسته‌ها و تمایلات آن‌ها توجه نکن. این آیه به رویدادی اشاره دارد که گروهی از سران یهود تصمیم گرفتند تا پیامبر را در موقعیتی دشوار قرار دهند و او را از دینش منحرف کنند. آن‌ها به پیامبر گفتند که اگر پیرو او شوند، دیگران نیز به دنبال او خواهند آمد. سپس از او خواستند که در مورد منازعاتشان حکم کند و اعلام کردند که اگر او به نفعشان حکم کند، به او ایمان خواهند آورد.
مصطفی (ص) سر وازد، و از شنیدن سخن ایشان برگشت. رب العالمین در آن حال این آیت فرستاد که: یا محمّد میان اهل کتاب حکم کن بموجب قرآن و شریعت اسلام چنان که بتو فرو فرستادیم، و مراد ایشان خلاف آنست تو بر پی مراد ایشان مرو، وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ یعنی فی القرآن من القصاص و الرجم، بپرهیز از ایشان، نباید که ترا بگردانند از حکم قصاص و رجم که خدای در قرآن بتو فرو فرستاد. فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند این جهودان از ایمان و حکم قرآن، پس بدان که اللَّه میخواهد که آن برگشتن ایشان سبب عقوبت ایشان گرداند، أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ بعض اینجا بمعنی کلّ است، یعنی که در دنیا ایشان را بگناهان ایشان‌ عقوبت کند، و در آخرت جزا دهد، پس عقوبت ایشان در دنیا جلا و نفی بود از خان و مان بیفکندن و آواره کردن، و عذاب آخرت خود برجاست، وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ ای و ان کثیرا من الیهود لکافرون.
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) از جا بلند شد و از شنیدن سخنان آن‌ها برگشت. در آن لحظه، پروردگار جهانیان آیه‌ای نازل کرد که ای محمد، میان اهل کتاب بر اساس قرآن و شریعت اسلام حکم کن، همان‌طور که به تو نازل کرده‌ایم، و نباید از خواسته‌های آن‌ها پیروی کنی. از آن‌ها بپرهیز، مبادا تو را از بعضی از آنچه خدا به تو نازل کرده، منحرف کنند، مانند حکم قصاص و رجم که در قرآن بیان شده است. اگر آن‌ها از ایمان و حکم قرآن رویگردان شوند، بدان که خدا می‌خواهد این برگشتن آن‌ها به سبب عقوبت‌شان باشد. آنها در دنیا بابت گناهانشان مجازات خواهند شد و در آخرت هم جزای خود را دریافت می‌کنند. پس مجازات دنیا شامل تاراندن و آواره کردن آن‌ها خواهد بود و عذاب آخرت هم در کنار آن باقی می‌ماند. و به راستی، بسیاری از مردم فاسق هستند، به ویژه بسیاری از یهودیان که کافرند.
أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ یعنی أ یطلبون فی الزانیین حکما لم یأمرهم اللَّه به؟ و هم اهل الکتاب، کما یفعله اهل الجاهلیّة، میگوید: این جهودان از تو حکمی میخواهند در حقّ زانیین که اللَّه آن نفرموده است، و ایشان اهل کتاب خدااند! و کتاب داران‌اند، یعنی چرا آن کنند که اهل جاهلیت کنند، که کتاب ندارند، و حکم اهل جاهلیت آن بود که حکم رجم چون بر ضعفاء ایشان واجب گشتی الزام کردندی، و چون بر اقویا واجب گشتی آن حکم بر ایشان نراندندی، و شرفی را که در نسب داشتند یا توانگری را یا قوتی را که در ایشان بود رجم بتحمیم بدل میکردند، روی سیاه میکردند، و پشت با پشت بر ستور مینشاندند، و ایشان را بفضیحت میگردانیدند، و آن گه آزاد میکردند. «تبغون» بتا قراءت شامی است، و معنی آنست که: تو که رسولی، و شما که مسلمانانید جهودان طمع میدارند که شما حکم جاهلیت جویید از بهر هواء ایشان، و درین قراءت «تبغون» مخاطبه با مؤمنان است، امّا عتاب با جهودان است و ذمّ ایشانست، یعنی: أن تبغوا حکم الجاهلیة من اجلهم. باقی بیا خوانند یعنی داور جاهلیت خواهند پسندید این جهودان، و آن آن کس بود که در زمان جاهلیت تحمیم او نهاده بود. آن گه گفت: وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ این لام بمعنی «عند» است، یعنی عند قوم یوقنون باللّه و بحکمته و هم أمّة محمّد (ص).
هوش مصنوعی: آیا این حکم جاهلیت را در طلبند؟ یعنی آیا از شما حکمی برای زانیان می‌خواهند که خداوند آن را مقرر نکرده است؟ آن‌ها که اهل کتاب هستند، چطور می‌توانند مانند اهل جاهلیت عمل کنند، در حالی که کتاب خدا در دست دارند! اهل جاهلیت حکم رجم را به نفع ضعیفان الزام می‌کردند، ولی بر قدرتمندان آن را اجرا نمی‌کردند و با شرافت نسب یا ثروت و قدرت کسانی که داشتند، این حکم را نادیده می‌گرفتند. آنها را به بدی و رسوایی دچار می‌کردند و بعد آزاد می‌کردند. در اینجا «تبغون» به معنای تمایل به حکم جاهلی آمده است که نشان‌دهنده عتاب به اهل کتاب است؛ یعنی شما که مسلمانید، چرا به خاطر این جهودان به دنبال احکام جاهلیت می‌روید؟ سپس بیان شده که بهترین حکم برای قومی که به خدا و حکمت او ایمان دارند، حکم خداوند است.