گنجور

بخش ۹۰ - ۲۸ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ الآیة... این صفت خداوند یگانه، بار خدا و پادشاه یگانه، در بزرگواری و کاررانی یگانه، در بردباری و نیکوکاری یگانه، در کریمی و بیهمتایی یگانه، در مهربانی و بنده نوازی یگانه، هر چه کبریاست رداء جلال اوست و بآن یگانه، هر چه عظمت و جبروت است ازار ربوبیت اوست و بآن یگانه، در ذات یگانه، در صفات یگانه، در کرد و نشان یگانه، در وفا و پیمان یگانه، در لطف و نواخت یگانه، در مهر و دوستی یگانه، روز قسمت که بود جزا و یگانه، پیش از روز قسمت که بود؟ همان یگانه، پس از روز قسمت که سپارد آن قسمت؟ همان یگانه، نماینده کیست؟ همان یگانه، آراینده کیست؟ همان یگانه، پیداتر از هر چه در عالم پیداییست و در آن پیدایی یگانه، پنهان‌تر از هر چه در عالم نهانیست و بدان نهانی یگانه.

ای در عالم عیان تر از هر چه عیان
پنهان تری از هر چه نهان‌تر بجهان‌
ای دورتر از هر چه برد بنده گمان
نزدیک تری به بندگان از رگ جان!

بی وفا آدمی که قدر این خطاب نداند! و عز این رقم اضافت نشناسد! که میگوید وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ عجب نه آن است که اضافت بندگان با خود کرد و ایشان را با خود پیوست و گفت: انّ عبادی ، عجب این است که اضافت خود با بندگان کرد و نام خود با ایشان پیوست گفت وَ إِلهُکُمْ.... نه از آن که خداوندی وی را از بندگی بندگان پیوندی میباید، یابنده مستحق آنست، امّا خود در کریمی و در مهربانی یگانه و یکتا، و در بزرگواری سزای هر اکرام و هر عطاست.

زانجا که جمال و حسن آن دلبر ماست
ما در خور او نه‌ایم او در خور ماست‌

وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ نه عالم بود و نه آدم، نه رسوم و آثار بود، و نه در دار دیّار، که او کار ساز و خداوند مهر کار بود، رقم دولت بر تو میکشید، و بدوستی‌

خود می‌پسندید، و تو هنوز در عدم!
ای بوده مرا و من ترا نابوده

شب معراج ز اسرار الهی که با سید عالم رفت یکی این بود که: کن لی کما لم تکن، فاکون لک کما لم ازل بهمگی مرا باش و خود را هیچ مباش چنانک نبودی تا ترا باشم چنانک در ازل بودم.

شیخ الاسلام انصاری رحمة اللَّه در مناجات خویش گفت: الهی شاد بدانیم که اول تو بودی و ما نبودیم، کار تو در گرفتی و ما نگرفتیم، قیمت خود نهادی و رسول خود فرستادی! الهی هر چه بی طلب بما دادی بسزاواری ما تباه مکن، و هر چه بجای ما کردی از نیکی بعیب ما بریده مکن، و هر چه نه بسزای ما ساختی بناسزایی ما جدا مکن، الهی! آنچه ما خود را کشتیم به بر میار، و آنچه تو ما را کشتی آفت ما از آن باز دار! لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ جز او خداوند نیست، و جز او کس سزای معبودی نیست، که چنو خداوند نوازنده و بخشاینده کس نیست. رحمن است که چون از وی خواهند بدهد، رحیم است که چون نخواهند خشم گیرد. و فی الخبر من لم یسأل اللَّه غضب اللَّه علیه

رحمن است که طاعت بنده قبول کند گرچه خرد بود، رحیم است که معاصی بیامرزد گرچه بزرگ بود، رحمن است که ظاهر بیاراید و صورت بنگارد، رحیم است که باطن آبادان دارد و دلها در قبضه خویش نگه دارد، رحمن است که لطائف انوار در روی تو پیدا کند، رحیم است که ودایع اسرار در دل تو ودیعت نهد.

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الآیة... خداوند عالم درین آیت عموم خلق را بخود راه می‌نماید، تا در عجائب ملوک آسمان و زمین و در صنایع بر و بحر نگرند و صانع را بشناسند، و به یگانگی وی اقرار دهند. قال ابن عطاء «تعرف الی العامّة بخلقه و الی الخاصّ بصفاته و الی الانبیاء و خاص الخاص بذاته.» نظر عوام بمصنوعات است نظر خواص بصفات است، نظر انبیا و خاص الخاص بذات است. عامّه مؤمنان بصنع نگرند، را صنع بصانع رسند، خواص مؤمنان صفات بدانند از صفات بموصوف رسند و از اسم بمسمی، چنانک بنی اسرائیل را گفتند تَذْبَحُوا بَقَرَةً فلم یعرفوها فوصفت البقرة لهم فعرفوها و ذبحوها. اما پیغامبران و صدّیقان او را هم باو شناسند نه بغیر او، از وی بوی نگرند نه از غیر وی باو، اشارت باین حالت آنست که اللَّه گفت: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ نگفت بسایه نگر تا صنع ما بینی گفت بما نگر تا صنع ما بینی ای مهتر عالم! آمدن جبرئیل مبین فرستادن ما بین! از ما بوی نگر نه از وی بما! یکی تأمل کن در حال صواحبات یوسف چون عین یوسف مرا ایشان را کشف گشت از خود فانی شدند و از صفات یوسف غائب گشتند، فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ بجای ترنج دست بریدند، و از خود بی خبر بودند و از اوصاف یوسف غائب بودند، که بوقت معاینه گفتند ما هذا بَشَراً یوسف را فریشته دیدند و از اوصاف انسی بی خبر بودند، چندان شغل افتاد ایشان را در مشاهده یوسف که پرداخت صفات نداشتند. چون ذات مخلوقی در دل صواحبات این اثر کند اگر تجلی ذات خالق در سر خاصگیان از این زیادت کند چه عجب!!! آن گه در آخر آیت گفت: لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ این همه هست اما زیرکان درمی‌بایند تا بدانند، بینایان می‌دربایند تا به بینند. از هر جانب بساحت حق راهست رونده می‌باید! همه عالم خوان بر خوان و بادرباست خورنده می‌باید، جمال حضرت لم یزل در کشف است نگرنده می‌باید!

مرد باید که بوی داند برد
و رنه عالم پر از نسیم صباست

لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ عقل عقال دل است، یعنی که دل را از غیر محبوب در بند آرد، و از هوسهای ناسزا باز دارد، و عقل بمذهب اهل سنت نور است، و جای وی دلست نه دماغ، و شرط خطاب است نه موجب خطاب، و در معرفت عین آلت است نه اصل.

و مایه و فایده عقل آنست که دل بوی زنده گردد لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا ای عاقلا پس هر که را عقل نیست در شمار زندگان نیست، نه بینی که با دیوانه خطاب نیست چنانک با مرده نیست، از آنست که وی را عقل نیست. عقل سه حرفست عین است یعنی عرف الحق من الباطل قاف است یعنی قبل الحق لام است یعنی لزم الخیر، این عقل بنده موهبت الهی است، و عطاء ربانی، و طاعت بنده مکتب است، طاعت بی موهبت راست نیست، و آن موهبت بی توفیق به کار نیست، چنانک در خبرست که ربّ العزة عقل را بیافرید گفت او را که برخیز، برخاست، گفت بنشین. بنشست، گفت بیا. بیامد، گفت برو برفت، گفت به بین بدید، آن گه گفت بعزت و جلال من که از تو شریفتر و گرامی‌تر نیافریدم، بک اعبد و بک اطاع پس عقل را ازین نواخت عجبی پدید آمد در خود، رب العالمین آن از وی در نگذاشت گفت ای عقل باز نگر، تا چه بینی باز نگرست صورتی را دید از خود نیکوتر و بجمال‌تر گفت تو کیستی؟ گفت من آنم که تو بی من به کار نیایی من توفیق ام:

ای عقل اگر چند شریفی دون شو
وی دل ز دلی بگرد و خون شو خون شو
در پرده آن نگار روز افزون شو
بی چشم در آ و بی زبان بیرون شو!!

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ الآیة... این صفت خداوند یگانه، بار خدا و پادشاه یگانه، در بزرگواری و کاررانی یگانه، در بردباری و نیکوکاری یگانه، در کریمی و بیهمتایی یگانه، در مهربانی و بنده نوازی یگانه، هر چه کبریاست رداء جلال اوست و بآن یگانه، هر چه عظمت و جبروت است ازار ربوبیت اوست و بآن یگانه، در ذات یگانه، در صفات یگانه، در کرد و نشان یگانه، در وفا و پیمان یگانه، در لطف و نواخت یگانه، در مهر و دوستی یگانه، روز قسمت که بود جزا و یگانه، پیش از روز قسمت که بود؟ همان یگانه، پس از روز قسمت که سپارد آن قسمت؟ همان یگانه، نماینده کیست؟ همان یگانه، آراینده کیست؟ همان یگانه، پیداتر از هر چه در عالم پیداییست و در آن پیدایی یگانه، پنهان‌تر از هر چه در عالم نهانیست و بدان نهانی یگانه.
هوش مصنوعی: خداوند یگانه است و این یگانگی او در تمام ویژگی‌ها و صفاتش آشکار است. او در بزرگی، قدرت، بردباری، نیکی، کرامت، مهربانی و محبت یگانه است. هر آن چه به عظمت و جلال مربوط می‌شود، نشانه‌ای از کبریایی اوست و تمامی عظمت و سلطنت به خداوند برمی‌گردد. او در ذات، صفات و اعمالش یگانه است و در وفا و دوستی نیز بی‌نظیر است. روزی که پاداش‌ها تقسیم می‌شود، او تنها کسی است که کارها را ارزشیابی می‌کند و پیش از آن روز و پس از آن، همچنان تنها اوست که همه چیز را در دست دارد. او نماینده و خالق هیچ‌کس دیگر نیست و از هر چیزی در عالم واضح‌تر است، ولی در عین حال از هر چیزی در عالم مخفی‌تر نیز می‌باشد.
ای در عالم عیان تر از هر چه عیان
پنهان تری از هر چه نهان‌تر بجهان‌
هوش مصنوعی: تو در جهان به وضوح از هر چیزی نمایان‌تر و در عین حال از هر چیزی که پنهان‌تر، پنهان‌تری.
ای دورتر از هر چه برد بنده گمان
نزدیک تری به بندگان از رگ جان!
هوش مصنوعی: ای موجودی که از هر چیزی که بندگان به آن فکر می‌کنند دورتر هستی، اما در عین حال به آنها نزدیک‌تر از رگ گردنشان هستی!
بی وفا آدمی که قدر این خطاب نداند! و عز این رقم اضافت نشناسد! که میگوید وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ عجب نه آن است که اضافت بندگان با خود کرد و ایشان را با خود پیوست و گفت: انّ عبادی ، عجب این است که اضافت خود با بندگان کرد و نام خود با ایشان پیوست گفت وَ إِلهُکُمْ.... نه از آن که خداوندی وی را از بندگی بندگان پیوندی میباید، یابنده مستحق آنست، امّا خود در کریمی و در مهربانی یگانه و یکتا، و در بزرگواری سزای هر اکرام و هر عطاست.
هوش مصنوعی: آدمی که ارزش این پیام را درک نکند و به بزرگی این ارتباط آگاهی نداشته باشد، بی‌وفاست. اینجا سخن از این نیست که خداوند خود را به بندگانش پیوند داده و با آن‌ها ارتباط برقرار کرده است. بلکه شگفتی در این است که خداوند خود را با بندگانش مرتبط ساخته و نامش را به آن‌ها پیوند داده است. این ارتباط به این معنا نیست که خداوند نیازمند بندگانش باشد، بلکه او در کرامت و مهربانی یگانه است و شایسته هرگونه بزرگداشت و عطا.
زانجا که جمال و حسن آن دلبر ماست
ما در خور او نه‌ایم او در خور ماست‌
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت دلبر ما به قدری است که ما شایسته وجود او نیستیم، بلکه او شایسته ماست.
وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ نه عالم بود و نه آدم، نه رسوم و آثار بود، و نه در دار دیّار، که او کار ساز و خداوند مهر کار بود، رقم دولت بر تو میکشید، و بدوستی‌
هوش مصنوعی: خدای شما یکی است، نه از علم ناشی شده و نه از انسان، نه به رسم و نشانه‌ای وابسته است و نه به مکان و ساکن در یک خانه. او کسی است که کارهای بزرگ را سامان می‌دهد و صاحب نعمت‌ها و محبت‌هاست. او سرنوشت شما را رقم می‌زند و در دوستی و محبت با شما است.
خود می‌پسندید، و تو هنوز در عدم!
ای بوده مرا و من ترا نابوده
هوش مصنوعی: تو همیشه خودت را می‌پسندیدی، در حالی که من هنوز در حال نیستم! تو وجود داشتی و من همچنان در نبود تو به سر می‌برم.
شب معراج ز اسرار الهی که با سید عالم رفت یکی این بود که: کن لی کما لم تکن، فاکون لک کما لم ازل بهمگی مرا باش و خود را هیچ مباش چنانک نبودی تا ترا باشم چنانک در ازل بودم.
هوش مصنوعی: شب معراج از رمز و رازهای الهی، یکی از نکاتی که به پیامبر گرامی گفته شد این بود: «به من بگو که مانند آنچه نبودی، به وجود بیا. من نیز به تو را به گونه‌ای می‌سازم که هرگز وجود نداشتی. به طوری که خود را فراموش کن و هیچ بدان. من همچنین در ازل برای تو بودم.»
شیخ الاسلام انصاری رحمة اللَّه در مناجات خویش گفت: الهی شاد بدانیم که اول تو بودی و ما نبودیم، کار تو در گرفتی و ما نگرفتیم، قیمت خود نهادی و رسول خود فرستادی! الهی هر چه بی طلب بما دادی بسزاواری ما تباه مکن، و هر چه بجای ما کردی از نیکی بعیب ما بریده مکن، و هر چه نه بسزای ما ساختی بناسزایی ما جدا مکن، الهی! آنچه ما خود را کشتیم به بر میار، و آنچه تو ما را کشتی آفت ما از آن باز دار! لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ جز او خداوند نیست، و جز او کس سزای معبودی نیست، که چنو خداوند نوازنده و بخشاینده کس نیست. رحمن است که چون از وی خواهند بدهد، رحیم است که چون نخواهند خشم گیرد. و فی الخبر من لم یسأل اللَّه غضب اللَّه علیه
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام انصاری، در مناجات خود به خداوند می‌گوید: پروردگارا! خوشحالیم که تو بودی و ما نبودیم. کارها با اراده تو آغاز شد و ما در آن نقشی نداشتیم. تو ارزش خود را تعیین کردی و پیامبران خود را فرستادی! خداوندا، هر آنچه که بدون درخواست ما به ما عطا کردی، لطف خود را از ما سلب مکن و هر نیکی که به جای ما انجام دادی، عیب‌هایمان را نادیده بگیر. اگر چیزی برای ما شایسته نیست، آن را از ما دور کن. ای خدا! آنچه را که ما خود را به انحطاط کشاندیم، بهبود بخش و آنچه که تو باعث آن شدی، ما را از آن نگه‌دار. جز او هیچ معبودی نیست و او بخشنده و مهربان است. خداوندی که وقتی از او چیزی خواسته شود، می‌دهد و وقتی از او درخواست نشود، خشمگین نمی‌شود. در روایتی آمده که کسی که از خداوند درخواست نکند، خداوند بر او خشم می‌گیرد.
رحمن است که طاعت بنده قبول کند گرچه خرد بود، رحیم است که معاصی بیامرزد گرچه بزرگ بود، رحمن است که ظاهر بیاراید و صورت بنگارد، رحیم است که باطن آبادان دارد و دلها در قبضه خویش نگه دارد، رحمن است که لطائف انوار در روی تو پیدا کند، رحیم است که ودایع اسرار در دل تو ودیعت نهد.
هوش مصنوعی: خداوند رحمان، طاعت بندگان را حتی اگر کوچک باشد قبول می‌کند و رحیم است که حتی گناهان بزرگ را می‌بخشد. او رحمان است که ظاهر را زیبا می‌آفریند و شکوه می‌بخشد، و رحیم است که باطن را آباد و دل‌ها را در قبضه خود نگه می‌دارد. همچنین، رحمان است که لطافت نورها را بر چهره تو نمایان می‌سازد و رحیم است که اسرار را در دل تو به ودیعه می‌نهد.
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الآیة... خداوند عالم درین آیت عموم خلق را بخود راه می‌نماید، تا در عجائب ملوک آسمان و زمین و در صنایع بر و بحر نگرند و صانع را بشناسند، و به یگانگی وی اقرار دهند. قال ابن عطاء «تعرف الی العامّة بخلقه و الی الخاصّ بصفاته و الی الانبیاء و خاص الخاص بذاته.» نظر عوام بمصنوعات است نظر خواص بصفات است، نظر انبیا و خاص الخاص بذات است. عامّه مؤمنان بصنع نگرند، را صنع بصانع رسند، خواص مؤمنان صفات بدانند از صفات بموصوف رسند و از اسم بمسمی، چنانک بنی اسرائیل را گفتند تَذْبَحُوا بَقَرَةً فلم یعرفوها فوصفت البقرة لهم فعرفوها و ذبحوها. اما پیغامبران و صدّیقان او را هم باو شناسند نه بغیر او، از وی بوی نگرند نه از غیر وی باو، اشارت باین حالت آنست که اللَّه گفت: أَ لَمْ تَرَ إِلی‌ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ نگفت بسایه نگر تا صنع ما بینی گفت بما نگر تا صنع ما بینی ای مهتر عالم! آمدن جبرئیل مبین فرستادن ما بین! از ما بوی نگر نه از وی بما! یکی تأمل کن در حال صواحبات یوسف چون عین یوسف مرا ایشان را کشف گشت از خود فانی شدند و از صفات یوسف غائب گشتند، فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ بجای ترنج دست بریدند، و از خود بی خبر بودند و از اوصاف یوسف غائب بودند، که بوقت معاینه گفتند ما هذا بَشَراً یوسف را فریشته دیدند و از اوصاف انسی بی خبر بودند، چندان شغل افتاد ایشان را در مشاهده یوسف که پرداخت صفات نداشتند. چون ذات مخلوقی در دل صواحبات این اثر کند اگر تجلی ذات خالق در سر خاصگیان از این زیادت کند چه عجب!!! آن گه در آخر آیت گفت: لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ این همه هست اما زیرکان درمی‌بایند تا بدانند، بینایان می‌دربایند تا به بینند. از هر جانب بساحت حق راهست رونده می‌باید! همه عالم خوان بر خوان و بادرباست خورنده می‌باید، جمال حضرت لم یزل در کشف است نگرنده می‌باید!
هوش مصنوعی: در آفرینش آسمان‌ها و زمین نشانه‌هایی از خداوند وجود دارد. این آیه به انسان‌ها می‌گوید تا به عجایب خلقت در آسمان و زمین توجه کنند و سازنده این جهان را بشناسند و به یکتایی او اعتراف کنند. ابن عطاء می‌گوید: عموم مردم خدا را از طریق مخلوقاتش می‌شناسند، خاصان او را از طریق صفاتش و انبیا و خاص‌ترین خاصان، از ذاتش. مردم عادی به خلق نگاه می‌کنند و به صانع می‌رسند، مؤمنان خاص به صفات او توجه می‌کنند و از صفات به وصف‌کننده می‌رسند. انبیا به ذات خدا می‌نگرند و تنها به او توجه دارند. خداوند به بندگانش می‌گوید که به سایه‌اش بنگرند تا او را بشناسند. کسانی که در زیبا جبرئیل تأمل کنند، باید به نشانه‌های ما توجه کنند. داستان زنان یوسف نیز بیانگر همین مطلب است؛ زمانی که زیبایی یوسف را دیدند، از خود بی‌خبر شدند و تنها به او توجه داشتند. اگر این تأثیر در دل مخلوقی مانند یوسف بود، پس تجلیات خالق در دل خاصان چه تأثیری خواهد داشت! در نهایت، این آیات نشانه‌هایی برای خردمندان هستند، کسانی که باید در پی حقیقت باشند و به جمال بی‌پایان حضرت خدا توجه کنند.
مرد باید که بوی داند برد
و رنه عالم پر از نسیم صباست
هوش مصنوعی: مرد باید بداند چگونه از خوبی‌ها و نعمت‌ها بهره‌برداری کند، چرا که جهان پر از فرصت‌ها و زیبایی‌هاست.
لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ عقل عقال دل است، یعنی که دل را از غیر محبوب در بند آرد، و از هوسهای ناسزا باز دارد، و عقل بمذهب اهل سنت نور است، و جای وی دلست نه دماغ، و شرط خطاب است نه موجب خطاب، و در معرفت عین آلت است نه اصل.
هوش مصنوعی: عقل به معنای توانایی فهم و درک درست است و در این متن به مفهوم دیگری نیز اشاره شده است. عقل شبیه به دفتری است که قلب را از تعلقات غیرمطلوب دور کرده و از خواسته‌ها و تمایلات نادرست محافظت می‌کند. در تعالیم اهل سنت، عقل به عنوان یک نور شناخته می‌شود و محل آن در دل انسان است نه در مغز. همچنین، عقل به عنوان یک شرط برای دریافت پیام‌ها و معارف دینی مطرح می‌شود، اما خود به تنهایی باعث دریافت این معارف نمی‌شود. در نهایت، در زمینه شناخت و درک، عقل به عنوان ابزار اساسی محسوب می‌شود، نه به عنوان اصل و منبع.
و مایه و فایده عقل آنست که دل بوی زنده گردد لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا ای عاقلا پس هر که را عقل نیست در شمار زندگان نیست، نه بینی که با دیوانه خطاب نیست چنانک با مرده نیست، از آنست که وی را عقل نیست. عقل سه حرفست عین است یعنی عرف الحق من الباطل قاف است یعنی قبل الحق لام است یعنی لزم الخیر، این عقل بنده موهبت الهی است، و عطاء ربانی، و طاعت بنده مکتب است، طاعت بی موهبت راست نیست، و آن موهبت بی توفیق به کار نیست، چنانک در خبرست که ربّ العزة عقل را بیافرید گفت او را که برخیز، برخاست، گفت بنشین. بنشست، گفت بیا. بیامد، گفت برو برفت، گفت به بین بدید، آن گه گفت بعزت و جلال من که از تو شریفتر و گرامی‌تر نیافریدم، بک اعبد و بک اطاع پس عقل را ازین نواخت عجبی پدید آمد در خود، رب العالمین آن از وی در نگذاشت گفت ای عقل باز نگر، تا چه بینی باز نگرست صورتی را دید از خود نیکوتر و بجمال‌تر گفت تو کیستی؟ گفت من آنم که تو بی من به کار نیایی من توفیق ام:
هوش مصنوعی: عقل به انسان این امکان را می‌دهد که دلش زنده شود و بتواند دیگران را از خطرات آگاه کند. بنابراین، کسی که عقل ندارد، در حقیقت به شمار زندگان نمی‌آید. همان‌طور که با فرد دیوانه یا مرده نسبت به معنویات صحبت نمی‌شود، زیرا آنها فاقد عقل هستند. عقل به معنای تشخیص حقیقت از باطل است، به‌طوری که با آن می‌توان به خوبی‌ها دست یافت. عقل هدیه‌ای از سوی خداوند است و اطاعت از آن آموزشی است که باید فراگرفته شود. اطاعت واقعی بدون چنین موهبتی ممکن نیست و این موهبت هم بدون توفیق قابل استفاده نیست. در روایتی آمده که خداوند عقل را آفرید و به آن دستوراتی داد و از آن خواست تا نیکوتر از خود را ببیند. عقل نیز دریافته که وجود دیگری هست که بر او برتری دارد و به او گفته می‌شود که من تو را در کارهایم یاری می‌کنم.
ای عقل اگر چند شریفی دون شو
وی دل ز دلی بگرد و خون شو خون شو
هوش مصنوعی: ای عقل، اگرچه تو انسانی شریف و با دانش هستی، اما گاهی باید از مقام خود پایین بیایی و به دل پذیری، زیرا دل می‌تواند درد و غم را تجربه کند و از این طریق به زندگی و احساسات دیگران نزدیک‌تر شوی. پس بیایید با دل در دردی به اشتراک بگذرانیم و از خودخواهی دست برداریم.
در پرده آن نگار روز افزون شو
بی چشم در آ و بی زبان بیرون شو!!
هوش مصنوعی: در پس پرده، آن معشوق زیبا و همیشه در حال زیبایی، بدون اینکه به چشمان کسی نگاه کنی و بدون اینکه چیزی بگویی، خود را آشکار کن!