گنجور

بخش ۶۰ - ۱۸ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ پاکست و بی عیب و منزه خداوند یگانه، یگانه در حلم یگانه در وفا یگانه در مهر، در آزار از رهی نبرد که در حلم یگانه است، اگر رهی بدیگری گراید وی نگراید که در وفا یگانه است، اگر رهی عهد بشکند او نشکند که در مهر یگانه است، یگانه در ذات یگانه در صفات، بری از علّات، مقدس از آفات، منزه از مداجات، ستوده بهر عبارات، زیبا در هر اشارات، خالق هنگام و ساعات، مقدّر احیان و اوقات، نه در صنع او خلل، نه در تقدیر او حیل، نه در وصف او مثل، مقدّری لم یزل.

قدیر عالم حیّ مرید
سمیع مبصر لبس الجلالا‌
تقدّس ان یکون له نظیر
تعالی ان یظنّ و ان یقالا
ای ذات کمالی که ز تو کاسته نیست
جز از کف تو فیض کرم خاسته نیست ‌

خداوندی بی شریک و بی انباز، پادشاهی بی نظیر و بی نیاز، نه وعد او کذب نه نام او مجاز، در منع ببسته و در جود او و از، گناه آمرز است و معیوب نواز، دانای بی علت توانای بی حیلت، تنهای بی قلت، گستراننده ملت، خارج از عدد، صانع بی‌کمد، قیوم تا ابد، قدوس از حسد، نامش لطیف و قیّوم و صمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.

اندر دل من بدین عیانی که تویی
وز دیده من بدین نهانی که تویی‌‌
وصّاف ترا وصف نداند کردن
تو خود بصفات خود چنانی که تویی!

خداوندی رهی دار نامدار، که گوشها گشاده بنام او، دلها اسیر پیغام او، موحّد افتاده در دام او، مشتاق مست مهر از جام او. مهربانی که در عالم بمهربانی خود که چنو، امید عاصیان و مفلسان بدو، درویشان را شادی ببقاء جلال او، منزلشان بر درگاه او نشستنشان بر امید وصال او، بودنشان در بند وفاء او، راحتشان با نام و نشان و یاد او.

دو صد عالم که روحانی است آن از فرّ فضل او
دو صد گیتی که نورانیست از نور جمال او

شیخ الاسلام انصاری گفت رحمه اللَّه: «الهی یک چندی بیاد تو نازیدم آخر خود را رستخیز گزیدم، چون من کیست که این کار را سزیدم؟ اینم بس که صحبت تو ارزیدم! الهی نه جز از یاد تو دلست نه جز از یافت تو جان، پس بی دل و بی جان زندگی چون توان؟ الهی جدا ماندم از جهانیان، بآنک چشمم از تو تهی و تو مرا عیان!

خالی نه از من و نه بینم رویت
جانی تو که با منی و دیدار نه!

ای دولت دل و زندگانی جان، نادر یافته یافته و نادیده عیان! یاد تو میان دل و زبانست و مهر تو میان سر و جان. یافت تو روزست که خود برآید ناگاهان! یابنده تو نه بشادی پردازد نه باندهان! خداوندا بسر بر مرا کاری که از آن عبارت نتوان.

تمام کن بر ما کاری با خود که از دو گیتی نهان». ارباب حکمت راست که درین آیت که اللَّه گفت وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ رمزی عجب است که گفته‌اند و لطیفه نیکو، و آن لطیفه آنست که درین عالم هر چه راه آن بفناست اللَّه آن را تخمی پدید کرد و خلفی نهاد، تا نوع آن در جهان بماند و یکبارگی نیست نشود. اینست غرض کلی از وجود فرزند تا نوع وی بماند، و پدر را خلف شود و نسل منقطع نگردد. نه بینی اجرام سماوی چون شمس و قمر و کواکب و امثال آن که در تضاعیف روزگار تا قیامت راه آن بفنا نیست لا جرم آن را تخم نساخت و خلف ننهاد، و بر خلاف آن انواع نبات و ضروب حیوانست که چون فنا بروزگار در آن روانست لا جرم تخم و خلف از ضرورت آنست. ازینجا معلوم شود که خدای را عز و جل فرزند گرفتن سزا نیست و خلف او را بکار نیست، که وی زنده ایست باقی و کردگاری دائم، نقص فنا را بوی راه نه و آفت و زوال را در جلال وی جای نه، و عیب نقصان در کمال وی گنجای نه، همیشه بود و همیشه باشد، پس او را فرزند چه درباید یا چون سزد؟ تعالی اللَّه عن ذلک علوّا کبیرا.

آن گه در حجت بیفزود گفت: بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ فرزند که می‌درباید خدمت پدر را می‌درباید، و پشتی دادن و یاری کردن وی را، چنانک رب العزة گفت وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً، و نیز پدر به نفس خود کامل نیست و از یاران مستغنی نیست، حاجت بدیگری دارد تا فقر و ضعف خود بوی جبر کند. پس رب العالمین چه حاجت بفرزند دارد؟ که نه وی را فقرست تا بکسی جبر کند، و نه عجزست تا بدیگری یاری گیرد، و آن گه با بی نیازی او آسمان و زمین و هر چه دروست همه ملک و ملک اوست، همه بنده و رهی اوست، همه خدمتکار و طاعت دار اوست، امّا طوعا او کرها، و هو المشار الیه بقوله عز و جل: وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً.

قوله تعالی إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ... الآیة... در روزگار فترت میان رفع عیسی و بعثت مصطفی علیهما السّلام ششصد سال و بیست سال بگذشت که هیچ پیغامبر بخلق نیامد، جهان همه کفر گرفته و ظلمت بدعت و غبار فتنه در عالم پیچیده و دریای ضلالت بموج آمده، در هر کنجی صنمی، در هر سینه از شرک رقمی، در هر میان زنّاری، در هر خانه بیت النّاری، هر کسی خود را ساخته معبودی، یکی آویخته حجری، یکی پرستنده شجری، یکی بمعبود گرفته شمسی و قمری. کس ندانست که بیع و نکاح چیست، نه زکاة و نه صدقات، و نه جهاد و نه غزوات، نه حج و صوم و صلاة، همه با فساد و سفاح الف گرفته، بر ریا و نفاق جمع شده، فعل ایشان بحیره و سایبه، حج ایشان مکا و تصدیة، قرآن ایشان شعر، اخبار ایشان سحر، عادت ایشان در خاک کردن دختران و ببریدن نسب از پسران. اندر روی زمین کس نبود که از یگانگی آفریدگار آگاه بود، یا از صنع وی با خبر بود، یا از دین وی بر اثر بود. پادشاه بزرگوار بنده نواز کارساز بفضل و لطف خود نظر رحمت بعالم کرد، که بخشاینده بر بندگانست و مهربان بریشان است، از همه عالم حیوان برگزید، و از حیوان آدیمان برگزید، و از آدمیان عاقلان برگزید، و از عاقلان مؤمنان برگزید، و از مؤمنان پیغامبران برگزید و از پیغامبران مصطفی ص برگزید که سید پیغامبرانست، و خاتم ایشان، قطب جهان، ماه تابان، زین زمین و چراغ آسمان، قرشی تبار، و خرّم روزگار، سلیمانی جلال، یوسفی جمال نگاشته و نواخته ذو الجلال، برگزید این مهتر را و برسولی بخلق فرستاد و رحمت جهانیان را و نواخت بندگان را، و باین بعثت منت بر وی نهاد و گفت: إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً و خبر درست است از مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که گفت: «ان اللَّه اصطفی کنانة من ولد اسماعیل، و اصطفی قریشا من کنانة، و اصطفی من قریش بنی هاشم و اصطفانی من بنی هاشم»

و قال بعثت من خیر قرون بنی آدم قرنا فقرنا، حتی کنت من القرن الذی کنت منه.

و عن ابن عباس قال جلس اناس من اصحاب رسول اللَّه فخرج سمعهم یتذاکرون، و قال بعضهم انّ اللَّه اتخذ ابراهیم خلیلا، و قال آخر موسی کلمه اللَّه تکلیما، و قال آخر فعیسی کلمة اللَّه و روحه، و قال آخر آدم اصطفاه اللَّه فخرج صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و قال «قد سمعت کلامکم و عنجبکم ان ابراهیم خلیل اللَّه و هو کذلک، و موسی نجی اللَّه و هو کذلک، و عیسی روحه و کلمته و هو کذلک، و آدم اصطفاه اللَّه و هو کذلک، الّا و انا حبیب اللَّه و لا فخر و انا حامل لواء الحمد یوم القیمة تحته آدم فمن دونه و لا فخر، و انا اوّل شافع و اوّل مشفع یوم القیمة و لا فخر، و انا اول من یحرّک حلق الجنة فیفتح اللَّه لی، فیدخلنیها و معی فقراء المؤمنین و لا فخر، و انا اکرم الاولین و الآخرین علی اللَّه و لا فخر، و انا اول الناس خروجا اذا بعثوا، و انا قائدهم اذا وفدوا و انا خطیبهم اذا انصتوا، و انا شفیعهم اذا حبسوا، و انا مبشّرهم اذا أئسوا الکرامة، و المفاتیح یومئذ بیدی فاکسی حلة من حلل الجنة، ثم أقوم عن یمین العرش لیس احد من الخلائق یقوم ذلک المقام غیری.»

بحکم آنک این خصلتها جمله موهبت الهی است و عطاء ربانی، و هیچ چیز از آن کسب بشر نه. مصطفی ع گفت: و لا فخر

یعنی که نه از روی مفاخرت میگویم که آن همه موهبت الهی است و هیچ از آن مکتسب من نیست. و فخر که کنند بچیزی کنند که مکتسب خود بود نه موهبت محض.

قوله تعالی الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ حق تلاوت آنست که قرآن خوانی بسوز و نیاز و صفاء دل و اعتقاد پاک، بزبان ذاکر و بدل معتقد، و بجان صافی، زبان در ذکر و دل در حزن و جان با مهر، زبان باوفا و دل باصفا و جان با حیا، زبان در کار و دل در راز و جان در ناز.

پیر طریقت گفت: «بنده در ذکر بجایی رسد که زبان در دل برسد، و دل در جان برسد و جان در سرّ برسد و سر در نور برسد، دل فا زبان گوید خاموش جان فا دل گوید خاموش سر فا جان گوید خاموش! اللَّه فارهی گوید بنده من دیر بود تا تو میگفتی اکنون من میگویم و تو می‌نیوش!».

بخش ۵۹ - ۱۸ - النوبة الثانیة: قوله تعالی ، وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً... الآیة... جهودان مدینه را میخواهد که گفتند عزیز ابن اللَّه و ترسایان نجران که گفتند المسیح ابن اللَّه، و مشرکان عرب که گفتند الملائکة بنات اللَّه. جای دیگر گفت تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ نزدیک بید آسمانها که بشکافید و پاره پاره درهم افتید که ایشان خدای را فرزند گفتند و فریشتگان را فرزند وی خواندند، آن گه ایشان را جوابها داد و گفت فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ پرس ازیشان که فریشتگان ما را دختران می‌گویید و خداوند را دختران می‌پسندید و خود را پسران؟ أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی‌ شما خود را پسر نهید و او را دختر؟ تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی‌ اینست قسمتی کژ و ستمکارانه، جای دیگر گفت فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ چه رسید شما را؟ چیست این حکم که میکند؟ أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً، وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ، وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً و در حکایت از جهودان و ترسایان گفت وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری‌ الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ رب العالمین ایشان را جواب داد ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ آن چیزیست که بزبان میگویند، یعنی که در آنچه میگویند هیچ علم نیست ایشان را، و هیچ اصل ندارد که اللَّه از آن پاکست و منزه. و مصطفی ع گفت حکایت از خداوند جل جلاله تنزیه و تقدیس خویش رابخش ۶۱ - ۱۹ - النوبة الاولى: قوله تعالی وَ إِذِ ابْتَلی‌ إِبْراهِیمَ بیاموزد ابراهیم را رَبُّهُ خداوند او بِکَلِماتٍ بسخنانی چند و فرمانی چند فَأَتَمَّهُنَّ آن را بسر برد و فرونگذاشت، قالَ گفت خدای عز و جل إِنِّی جاعِلُکَ من ترا خواهم کرد لِلنَّاسِ مر مردمان را إِماماً پیشوایی در دین قالَ گفت وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی‌

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ پاکست و بی عیب و منزه خداوند یگانه، یگانه در حلم یگانه در وفا یگانه در مهر، در آزار از رهی نبرد که در حلم یگانه است، اگر رهی بدیگری گراید وی نگراید که در وفا یگانه است، اگر رهی عهد بشکند او نشکند که در مهر یگانه است، یگانه در ذات یگانه در صفات، بری از علّات، مقدس از آفات، منزه از مداجات، ستوده بهر عبارات، زیبا در هر اشارات، خالق هنگام و ساعات، مقدّر احیان و اوقات، نه در صنع او خلل، نه در تقدیر او حیل، نه در وصف او مثل، مقدّری لم یزل.
هوش مصنوعی: خدای یگانه، پاک و بی‌عیب است. او تنها در حلم، وفا و محبت یکتا است. در مواجهه با بدی‌ها، اگر کسی به دیگری گرایش پیدا کند، او به کسی نظر نمی‌کند و در وفا از هیچ عهدی تجاوز نمی‌کند. همچنین در مهر و محبت یگانه است و هیچ آسیبی به او وارد نمی‌شود. خداوند در ذات و صفات خود بی‌نقص است و از هرگونه عیب و آفت پاک است. او همیشه ستوده و زیبا در بیان است و در خلق زمان و لحظات، احکام و شرایط را به دقت تنظیم می‌کند. در کار او هیچ نقصی وجود ندارد و در نظم و تقدیر او هیچ حیله‌ای جای نمی‌گیرد. او خالق و تقدیرکننده‌ای است که ازل و ابد برایش معنایی ندارد.
قدیر عالم حیّ مرید
سمیع مبصر لبس الجلالا‌
هوش مصنوعی: قدرت و دانش خداوند، زندگی‌بخش و خواهان کمال است و او شنوا و بیناست و لباس جلال و عظمت را بر تن دارد.
تقدّس ان یکون له نظیر
تعالی ان یظنّ و ان یقالا
هوش مصنوعی: تقدس یعنی که چیزی مشابه او وجود نداشته باشد، و علو و بزرگی او به این است که نه هیچ کس بتواند او را به درستی درک کند و نه درباره‌اش نظری داشته باشد.
ای ذات کمالی که ز تو کاسته نیست
جز از کف تو فیض کرم خاسته نیست ‌
هوش مصنوعی: ای کمال مطلق، هیچ چیز از تو کاسته نمی‌شود و تمام نعمت‌ها و بخشش‌ها تنها از دست تو صادر می‌گردد.
خداوندی بی شریک و بی انباز، پادشاهی بی نظیر و بی نیاز، نه وعد او کذب نه نام او مجاز، در منع ببسته و در جود او و از، گناه آمرز است و معیوب نواز، دانای بی علت توانای بی حیلت، تنهای بی قلت، گستراننده ملت، خارج از عدد، صانع بی‌کمد، قیوم تا ابد، قدوس از حسد، نامش لطیف و قیّوم و صمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.
هوش مصنوعی: خداوندی هست که هیچ شریکی ندارد و بی‌همتا است. او پادشاهی بی‌نظیر و بی‌نیاز است. وعده‌هایش دروغ نیست و نامش هم جعلی نیست. در منع و نهی خود سخت‌گیر و در بخشش و عطایش سخاوتمند است. او گناهان را می‌آمرزد و عیوب را می‌پوشاند. داناترین موجود بی‌دلیلی و توانا بدون فریب است. او تنها و یکتاست، ملت‌ها را هدایت می‌کند و خارج از شمارش است. او خالق بدون نقص و پاینده تا ابد است. قدوس و پاک از حسد است، نامش لطیف، نگهدار و بی‌همتاست. او نه زاده شده و نه کسی را زنده کرده و هیچ کس شبیه او نیست.
اندر دل من بدین عیانی که تویی
وز دیده من بدین نهانی که تویی‌‌
هوش مصنوعی: در دل من به وضوح تو حضور داری و در چشم من به خفا تو جلوه می‌کنی.
وصّاف ترا وصف نداند کردن
تو خود بصفات خود چنانی که تویی!
هوش مصنوعی: تو را هیچ کس نمی‌تواند به درستی وصف کند، خودت باید با ویژگی‌هایت خود را بشناسی و نشان دهی که چقدر بی‌نظیری!
خداوندی رهی دار نامدار، که گوشها گشاده بنام او، دلها اسیر پیغام او، موحّد افتاده در دام او، مشتاق مست مهر از جام او. مهربانی که در عالم بمهربانی خود که چنو، امید عاصیان و مفلسان بدو، درویشان را شادی ببقاء جلال او، منزلشان بر درگاه او نشستنشان بر امید وصال او، بودنشان در بند وفاء او، راحتشان با نام و نشان و یاد او.
هوش مصنوعی: خداوندی بزرگ و مشهور که گوش‌ها به نام او باز است، دل‌ها به پیام او گرفتارند، و موحدان در دام او افتاده‌اند. مشتاقان، از محبت او شاداب‌اند و از جام عشق او مست. او مهربانی است که در دنیای خود، امید عاصیان و نیازمندان به اوست. درویشان با دیدن جلال او خوشحالند و در درگاه او آرامش دارند. همه انتظار وصال او را می‌کشند و در وفای به او بندگی می‌کنند، و آرامش آن‌ها با یاد و نام اوست.
دو صد عالم که روحانی است آن از فرّ فضل او
دو صد گیتی که نورانیست از نور جمال او
هوش مصنوعی: دو صد عالِم که به روحانیت معروف‌اند، به خاطر فضیلت اوست؛ و دو صد جهان که روشن و نورانی هستند، از نور زیبایی او تأثیر گرفته‌اند.
شیخ الاسلام انصاری گفت رحمه اللَّه: «الهی یک چندی بیاد تو نازیدم آخر خود را رستخیز گزیدم، چون من کیست که این کار را سزیدم؟ اینم بس که صحبت تو ارزیدم! الهی نه جز از یاد تو دلست نه جز از یافت تو جان، پس بی دل و بی جان زندگی چون توان؟ الهی جدا ماندم از جهانیان، بآنک چشمم از تو تهی و تو مرا عیان!
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام انصاری می‌گوید: «خداوندا، مدتی به خودم می‌بالیدم که به یاد تو هستم، اما در نهایت بیدار شدم و از خودم پرسیدم که من چه کسی هستم که به چنین حالتی دچار شوم؟ تنها چیزی که مرا ارزنده می‌کند، گفتگو با توست. خداوندا، دل و جانم جز به یاد تو راضی نمی‌شود، پس چگونه می‌توانم بدون دل و جان به زندگی ادامه دهم؟ خداوندا، از دیگران جدا مانده‌ام، چون چشمم از تو خالی است و تو مرا به روشنی می‌بینی!»
خالی نه از من و نه بینم رویت
جانی تو که با منی و دیدار نه!
هوش مصنوعی: من نه از تو خالی‌ام و نه می‌توانم تو را ببینم، چهره‌ات روحی است که در کنارم حضور دارد، و ملاقاتت را احساس نمی‌کنم!
ای دولت دل و زندگانی جان، نادر یافته یافته و نادیده عیان! یاد تو میان دل و زبانست و مهر تو میان سر و جان. یافت تو روزست که خود برآید ناگاهان! یابنده تو نه بشادی پردازد نه باندهان! خداوندا بسر بر مرا کاری که از آن عبارت نتوان.
هوش مصنوعی: ای دولت دل و زندگی جان، تو نادر و خاص و در عین حال دیده‌نشدنی هستی! یاد تو همواره در دل و زبانم جاریست و مهر تو در سر و جانم وجود دارد. آن روزی که تو برمی‌خیزی، ناگهان همه چیز تغییر می‌کند! کسی که تو را می‌یابد نه به شادی می‌پردازد و نه بر زبانش چیزی می‌آید! ای خداوند، بر من کار بزرگی را انجام بده که هیچ توصیفی نمی‌تواند آن را بیان کند.
تمام کن بر ما کاری با خود که از دو گیتی نهان». ارباب حکمت راست که درین آیت که اللَّه گفت وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ رمزی عجب است که گفته‌اند و لطیفه نیکو، و آن لطیفه آنست که درین عالم هر چه راه آن بفناست اللَّه آن را تخمی پدید کرد و خلفی نهاد، تا نوع آن در جهان بماند و یکبارگی نیست نشود. اینست غرض کلی از وجود فرزند تا نوع وی بماند، و پدر را خلف شود و نسل منقطع نگردد. نه بینی اجرام سماوی چون شمس و قمر و کواکب و امثال آن که در تضاعیف روزگار تا قیامت راه آن بفنا نیست لا جرم آن را تخم نساخت و خلف ننهاد، و بر خلاف آن انواع نبات و ضروب حیوانست که چون فنا بروزگار در آن روانست لا جرم تخم و خلف از ضرورت آنست. ازینجا معلوم شود که خدای را عز و جل فرزند گرفتن سزا نیست و خلف او را بکار نیست، که وی زنده ایست باقی و کردگاری دائم، نقص فنا را بوی راه نه و آفت و زوال را در جلال وی جای نه، و عیب نقصان در کمال وی گنجای نه، همیشه بود و همیشه باشد، پس او را فرزند چه درباید یا چون سزد؟ تعالی اللَّه عن ذلک علوّا کبیرا.
هوش مصنوعی: در این متن به موضوع وجود فرزند و نسل‌سازی پرداخته شده است. نویسنده بیان می‌کند که در دنیای مادی، برای هر چیزی که به فنا گرایش دارد، خداوند راهی برای ادامه نوع آن ایجاد کرده است. به عنوان مثال، موجودات زنده‌ای مثل گیاهان و حیوانات به خاطر پدیده فنا، نیاز به تولید مثل و نسل‌زایی دارند تا نسل‌شان ادامه یابد. اما در مورد خداوند، به دلیل جاودانگی و کمال او، نیازی به فرزند یا نسل‌زایی نیست. خداوند خالق و واجد صفات بی‌نظیر است و هیچ نقص و آفتی بر او حاکم نیست، بنابراین، او نیازی به فرزند ندارد و این موضوع از شأن او خارج است.
آن گه در حجت بیفزود گفت: بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ فرزند که می‌درباید خدمت پدر را می‌درباید، و پشتی دادن و یاری کردن وی را، چنانک رب العزة گفت وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً، و نیز پدر به نفس خود کامل نیست و از یاران مستغنی نیست، حاجت بدیگری دارد تا فقر و ضعف خود بوی جبر کند. پس رب العالمین چه حاجت بفرزند دارد؟ که نه وی را فقرست تا بکسی جبر کند، و نه عجزست تا بدیگری یاری گیرد، و آن گه با بی نیازی او آسمان و زمین و هر چه دروست همه ملک و ملک اوست، همه بنده و رهی اوست، همه خدمتکار و طاعت دار اوست، امّا طوعا او کرها، و هو المشار الیه بقوله عز و جل: وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً.
هوش مصنوعی: سپس در مورد دلیل درخواست فرزند از جانب خداوند سخن گفت: به راستی که همه چیز در آسمان‌ها و زمین از آن خداست و همه موجودات در برابر او تسلیم هستند. فرزند برای خدمت به پدر لازم است و باید از او حمایت کند، چنان که خداوند فرموده که از همسرانتان برای شما فرزندان و یارانی قرار داده است. ولی پدر به خودش کامل نیست و به یاران نیاز دارد تا نقص‌ها و کمبودهایش را با آنها جبران کند. اما خداوند چه نیازی به فرزند دارد؟ زیرا او نه محتاج است تا به کسی برای رفع نیازش روی آورد و نه ناتوان است که به یاری نیازمند باشد. با این حال خداوند بی‌نیاز است و آسمان و زمین و هر آنچه در آنهاست مال اوست. همه موجودات در خدمت او هستند و به او اطاعت می‌کنند، اما این اطاعت به اختیار خودشان است و به زور نیست.
قوله تعالی إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ... الآیة... در روزگار فترت میان رفع عیسی و بعثت مصطفی علیهما السّلام ششصد سال و بیست سال بگذشت که هیچ پیغامبر بخلق نیامد، جهان همه کفر گرفته و ظلمت بدعت و غبار فتنه در عالم پیچیده و دریای ضلالت بموج آمده، در هر کنجی صنمی، در هر سینه از شرک رقمی، در هر میان زنّاری، در هر خانه بیت النّاری، هر کسی خود را ساخته معبودی، یکی آویخته حجری، یکی پرستنده شجری، یکی بمعبود گرفته شمسی و قمری. کس ندانست که بیع و نکاح چیست، نه زکاة و نه صدقات، و نه جهاد و نه غزوات، نه حج و صوم و صلاة، همه با فساد و سفاح الف گرفته، بر ریا و نفاق جمع شده، فعل ایشان بحیره و سایبه، حج ایشان مکا و تصدیة، قرآن ایشان شعر، اخبار ایشان سحر، عادت ایشان در خاک کردن دختران و ببریدن نسب از پسران. اندر روی زمین کس نبود که از یگانگی آفریدگار آگاه بود، یا از صنع وی با خبر بود، یا از دین وی بر اثر بود. پادشاه بزرگوار بنده نواز کارساز بفضل و لطف خود نظر رحمت بعالم کرد، که بخشاینده بر بندگانست و مهربان بریشان است، از همه عالم حیوان برگزید، و از حیوان آدیمان برگزید، و از آدمیان عاقلان برگزید، و از عاقلان مؤمنان برگزید، و از مؤمنان پیغامبران برگزید و از پیغامبران مصطفی ص برگزید که سید پیغامبرانست، و خاتم ایشان، قطب جهان، ماه تابان، زین زمین و چراغ آسمان، قرشی تبار، و خرّم روزگار، سلیمانی جلال، یوسفی جمال نگاشته و نواخته ذو الجلال، برگزید این مهتر را و برسولی بخلق فرستاد و رحمت جهانیان را و نواخت بندگان را، و باین بعثت منت بر وی نهاد و گفت: إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً و خبر درست است از مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که گفت: «ان اللَّه اصطفی کنانة من ولد اسماعیل، و اصطفی قریشا من کنانة، و اصطفی من قریش بنی هاشم و اصطفانی من بنی هاشم»
هوش مصنوعی: در زمانی که بیش از ششصد سال از عروج عیسی می‌گذشت و تا بعثت پیامبر اسلام، دامنه کفر و بدعت در زمین گسترش یافته بود. در این دوران، هیچ پیامبری به مردم نیامد و در جهان ظلم و گمراهی حاکم بود. هر کس معبودی برای خود ساخته بود؛ برخی سنگ می‌پرستیدند، برخی درخت و برخی خورشید و ماه را. انسان‌ها از اصول بنیادی دین، مانند ازدواج، زکات، جهاد و حج بی‌خبر بودند و از فرهنگ ناپسند و نفاق رنج می‌بردند. هیچ کسی از یگانگی خالق آگاهی نداشت و هیچ‌کس به دین درست عمل نمی‌کرد. در این حال، خداوند رحمت خود را به جهانیان نازل کرد و از میان انسان‌ها، بهترین‌ها را انتخاب کرد تا او را به عنوان پیامبر بفرستد. این پیامبر، محمد (ص)، آخرین پیامبر و راهنمای انسان‌ها بود که با رسالتش رحمت و هدایت را به جهانیان ارزانی داشت. خداوند به او مأموریت داد که بشارت دهد و از عذاب بترساند و این انتخاب خداوند همچنان در تاریخ شناخته شده است.
و قال بعثت من خیر قرون بنی آدم قرنا فقرنا، حتی کنت من القرن الذی کنت منه.
هوش مصنوعی: او گفت: من از بهترین دوران‌های بنی‌آدم فرستاده شدم، و من از قرنی هستم که در آن زندگی می‌کنم.
و عن ابن عباس قال جلس اناس من اصحاب رسول اللَّه فخرج سمعهم یتذاکرون، و قال بعضهم انّ اللَّه اتخذ ابراهیم خلیلا، و قال آخر موسی کلمه اللَّه تکلیما، و قال آخر فعیسی کلمة اللَّه و روحه، و قال آخر آدم اصطفاه اللَّه فخرج صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و قال «قد سمعت کلامکم و عنجبکم ان ابراهیم خلیل اللَّه و هو کذلک، و موسی نجی اللَّه و هو کذلک، و عیسی روحه و کلمته و هو کذلک، و آدم اصطفاه اللَّه و هو کذلک، الّا و انا حبیب اللَّه و لا فخر و انا حامل لواء الحمد یوم القیمة تحته آدم فمن دونه و لا فخر، و انا اوّل شافع و اوّل مشفع یوم القیمة و لا فخر، و انا اول من یحرّک حلق الجنة فیفتح اللَّه لی، فیدخلنیها و معی فقراء المؤمنین و لا فخر، و انا اکرم الاولین و الآخرین علی اللَّه و لا فخر، و انا اول الناس خروجا اذا بعثوا، و انا قائدهم اذا وفدوا و انا خطیبهم اذا انصتوا، و انا شفیعهم اذا حبسوا، و انا مبشّرهم اذا أئسوا الکرامة، و المفاتیح یومئذ بیدی فاکسی حلة من حلل الجنة، ثم أقوم عن یمین العرش لیس احد من الخلائق یقوم ذلک المقام غیری.»
هوش مصنوعی: ابن عباس نقل کرده که گروهی از صحابه رسول خدا دور هم نشسته بودند و درباره‌ی جایگاه پیامبران صحبت می‌کردند. برخی می‌گفتند که خداوند ابراهیم را خلیل خود قرار داده است، برخی دیگر می‌گفتند موسی با خدا صحبت کرده و برخی دیگر می‌گفتند عیسی کلمه‌ و روح خداست. همچنین گفته شد که آدم برگزیده خداست. در این هنگام، پیامبر اسلام (ص) حاضر شد و به آن‌ها گفت: «من صحبت‌هایتان را شنیدم و درست است که ابراهیم خلیل خداست، موسی نبی خداست، عیسی کلمه و روح خداست و آدم به حق برگزیده‌ی خداست. اما من هم حبیب خدا هستم و این ادعا هیچ برتری ندارد. من حامل پرچم حمد در روز قیامت هستم و زیر آن پرچم، آدم و دیگران خواهند بود و این هم هیچ برتری ندارد. همچنین من اولین شافع در قیامت و اولین کسی هستم که در بهشت را برای ورود بهشت به او خواهند گشود. من با فقیران مؤمن وارد بهشت می‌شوم و این هم برتری ندارد. من در نزد خداوند بزرگ‌ترین هستم و این هم فخری ندارد. من اولین کسی هستم که در روز قیامت از قبر برمی‌خیزم و سرپرست آنها در هنگام ورودشان هستم. من خطیب آنها در زمان سکوتشان هستم و شفیع آنها در زمان بازداشتشان. من مژده‌دهنده‌ای هستم برای آنها در زمان ناامیدی از کرامت. در آن روز کلیدهای بهشت در دستان من خواهد بود و من لباس‌هایی از لباس‌های بهشت بر تن می‌کنم و سپس در سمت راست عرش می‌ایستم و هیچ کس از تمام موجودات در آن مقام با من نخواهد بود.»
بحکم آنک این خصلتها جمله موهبت الهی است و عطاء ربانی، و هیچ چیز از آن کسب بشر نه. مصطفی ع گفت: و لا فخر
هوش مصنوعی: این ویژگی‌ها همه هدایای الهی هستند و هیچ کس به تنهایی آن‌ها را به دست نمی‌آورد. حضرت مصطفی (ص) نیز فرمودند که در این زمینه نباید به خود فخر و مباهات کرد.
یعنی که نه از روی مفاخرت میگویم که آن همه موهبت الهی است و هیچ از آن مکتسب من نیست. و فخر که کنند بچیزی کنند که مکتسب خود بود نه موهبت محض.
هوش مصنوعی: من به هیچ‌وجه از روی خودستایی نمی‌گویم که همه این نعمت‌ها و برکات از جانب خداوند به من داده شده و هیچ‌یک از آن‌ها حاصل تلاش و کوشش من نیست. افراد معمولاً به چیزهایی که خود به دست آورده‌اند افتخار می‌کنند، نه به چیزهایی که صرفاً به‌صورت موهبت به آن‌ها رسیده است.
قوله تعالی الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ حق تلاوت آنست که قرآن خوانی بسوز و نیاز و صفاء دل و اعتقاد پاک، بزبان ذاکر و بدل معتقد، و بجان صافی، زبان در ذکر و دل در حزن و جان با مهر، زبان باوفا و دل باصفا و جان با حیا، زبان در کار و دل در راز و جان در ناز.
هوش مصنوعی: در این متن به افرادی اشاره شده که کتاب مقدس را به درستی تلاوت می‌کنند. تلاوت حقیقی قرآن با شور و شوق، صداقت در دل و اعتقاد خالص همراه است. این تلاوت باید با زبانی آگاه و قلبی پر از محبت و عاطفه انجام شود. در این فرآیند، زبان باید به یاد خداوند مشغول باشد، دل باید با حزن و شوق مطابقت داشته باشد و جان باید با حرمت و احترام به این عمل مشغول باشد. این تلاوت باید طوری باشد که زبان، دل و جان در یک هماهنگی شگفت‌انگیز با یکدیگر کار کنند، به صورتی که دل در راز و ناز غرق باشد و زبان و دل به یکدیگر وفادار و باصفا باشند.
پیر طریقت گفت: «بنده در ذکر بجایی رسد که زبان در دل برسد، و دل در جان برسد و جان در سرّ برسد و سر در نور برسد، دل فا زبان گوید خاموش جان فا دل گوید خاموش سر فا جان گوید خاموش! اللَّه فارهی گوید بنده من دیر بود تا تو میگفتی اکنون من میگویم و تو می‌نیوش!».
هوش مصنوعی: پیر طریقت بیان کرد که، وقتی بنده به درجاتی از ذکر برسد، زبان او به دل متصل می‌شود، دل به جان و جان به سرّ می‌رسد و سرّ به نور. در این مراحل، دل به زبان چیزی نمی‌گوید، جان هم به دل چیزی نمی‌گوید و سر هم به جان چیزی نمی‌گوید. در این لحظه، خداوند می‌فرماید: «بنده من، زمان زیادی بود که تو سخن می‌گفتی، حالا من سخن می‌گویم و تو فقط گوش بده!»