گنجور

بخش ۵۴ - ۱۶ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... الآیة.... هم نداست و هم گواهی، آنچه نداست نشان آشنایی، و گواهی آنست که ایمان بنده عطائی. میگوید جلّ جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته و توالت آلاؤه و نعماؤه و عظم کبریاؤه و علا شأنه و عزّ سلطانه، ای شما که مؤمنانید و گرویدگانید، حق پذیرفتید و رسالت که شنیدید بشناختید، بنشان که دیدید باسزا آمدید و از ناسزا ببریدید، گردن نهادید و واسطه پسندیدید، دنیا گذاشتید و بعقبی باز گردیدید، و از عقبی در مولی گریختید.

آری هر کس را میخواند تا خود کرا راه نماید، و ایشان را که راه نماید تا خود کرا در روش آرد و بمقصد رساند، و ایشان را که بمقصد رساند تا خود کرا قبول کند و بنوازد!

عالمی در بادیه مهر تو سر گردان شدند
تا که یابد بر در کعبه قبولت پر و بال‌

آن گه فرمان داد که: لا تَقُولُوا راعِنا الایة عین حکم است و بار تکلیف، رب العزّة چون خواست که مؤمنانرا تکلیف کند بحکمی از احکام شرع، و رنج و کلفت آن بریشان نهد، نخست ایشان را بنداء کرامت بنواخت، و بایمان ایشان گواهی داد گفت یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آن گه حکم و فرمان در آن پیوست، تا بنده بشاهد آن نواخت این بار تکلیف بر وی آسان شود، همین است سنت خداوند جل جلاله، هر جا که بار تکلیف بر نهد راه تخفیف فرا پیش وی نهد، که راه دشخوار و بار گران بهم نپسندد، نه بینی؟ آنجا که بتقوی فرمود استطاعت در آن پیوست گفت فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ، و بمجاهده فرمود اجتبا در آن بست گفت وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ و امثال این در قرآن فراوان است، و بر لطف اللَّه دلیل و برهانست.

ثم قال تعالی وَ اسْمَعُوا فرمان داد آن گه گفت بنیوشید و بجان و دل قبول کنید و بچشم تعظیم و صفای دل در آن نگرید، تا حقیقت سماع و طعم وجود بجان شما برسد، آن کافران و بیگانگان دیدهای شوخ وا کرده بودند، و دلها تاریک، لا جرم طنطنه حروف بسمع ایشان می‌رسید اما حقیقت سماع و لذت وجود هرگز بجان ایشان نرسید. میگوید عزّ جلاله أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ جای دیگر گفت وَ نَطْبَعُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ در ذوق حقیقت شنیدن دیگرست و سماع دیگر، بو جهل میشنید اما سماع ابو بکر را افتاد. بو جهل و امثال وی را گفت وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً بو بکر و اتباع وی را گفت وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ.... الآیة...

آن گه سر انجام هر دو فرقت درین هر دو آیت بیان کرد و کافران را گفت: وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ دوستان و مؤمنان را گفت وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ قوله: ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ یقول بطریق الاشارة ما نرقّیک عن محلّ العبودیة الّا احللناک بساحات الحرّیّة، و ما رفعناک عنک شیئا من صفات البشریة الّا اقمناک بشاهد من شواهد الالوهیّة. از روی اشارت میگوید ای مهتر خافقین، و ای رسول ثقلین، ای خلاصه تقدیر، و ای بدر منیر، ای کل کمال، و ای قبله اقبال، ای مایه افضال و ای نمود نمودگار لطف و جلال، ای شاخ وصل تو نازان و کوکب عزّ تو همیشه رخشان، ای دولت تو از میغ هستی اطلاع بر گرفته و بشواهد ربوبیّت و تأیید آلهیّت مخصوص شده، تا لحظه فلحظه کار دولت تو در ترقی است، و آنچه دیگران را تاج است ترا نعلین‌

نعلی که بینداخت همی مرکبت از پای
تاج سر سلطان شد و تا باد چنین باد

ای مهتر، آن مقامات که ترا ازان ترقی میدهیم هر چند که حسنات همه اولیا و اصفیاست سیئات تو است، چندانک و از آن بمانی، چون بر گذری از آن استغفار می‌کن، مصطفی ع گفت روزی هفتاد بار از آن استغفار می‌کنم انه لیغان علی قلبی فاستغفر اللَّه فی الیوم سبعین مرّة. قال الصدیق لیتنی شهدت ما استغفر منه رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

و قیل فی قوله تعالی: ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ... الآیة ای ما نقل العبد من حال الّا اتی ما هی فوقها و اعلی منها، فلا ننسخ من آثار العبادة شیئا الّا ابدلنا منها اشیاء من انوار العبودیة، شیئا الا اقمنا مکانها اشیاء من اقمار الحرمة و هلم جرّا، تنقله من الادنی الی الاعلی، حتی یقع فی جذبة من جذبات الحق، و جذبة من الحق توازی عمل الثقلین.

هر که مرفوع درگاه ربوبیت است و مقبول شواهد الهیت، احدیت بنعت محبت او را در قباب عزّت بپروراند، او را از آن حال بحال میگرداند، و این مقام بآن مقام می‌رساند تا در جذبه حق افتد و از آن پس که رونده باشد ربوده گردد، آن گه هر چه در همه عمر خویش در حال روش رفته بود او را در حال کشتن باول قدم از آن در گذرانند که جذبة من الحق نوازی عمل الثقلین. آری چنانک خود بکس نماند کشش او بروش خلق هم نماند. ارباب روش را گویند امر و نهی نگه دارید، و امر و نهی را گویند که ارباب کشش را نگه دارید، که ایشان آنند که نسب آدم در عالم حقایق بایشان زنده است، و منهج صدق بثبات قدم ایشان معمور، در عالم حقایق ایشان را نزّاع القبائل خوانند، چنانک بلال از حبش و صهیب از روم و سلمان از پارس و اویس از قرن نیکو گفت آن جوانمرد که گفت:

ازین مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشاید
مسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بو دردا

قدر شریعت مصطفی ایشان دانستند، و حق سنّت او ایشان شناختند، صفاء سرّ این چنین صدیقان بر هر خاری که تابد عبهر دین شود، اگر بر مطیع تابد مقبول گردد و اگر بر عاصی تابد مغفور گردد، اگر بر فاسق تابد صاحب ولایت شود.

چنانک در حکایت بیارند از حاتم اصمّ و شقیق بلخی که هر دو بسفری بیرون شدند پیری فاسق مطرب بهام راهی ایشان افتاد، و در عموم اوقات آلات فساد و ساز فسق بکار میداشت، و حاتم هر وقتی منتظر آن میبود که شقیق وی را منع کند و زجری نماید، نمیکرد تا آن سفر بآخر رسید. در وقت مفارقت آن پیر فاسق ایشان را گفت چه مردمانی باشید شما که از شما گران‌تر مردمان ندیدم! نه یک بار سماع کردید نه دستی و از دید؟

حاتم گفت معذور دار که من حاتمم و او شقیق. آن پیر چون نام ایشان شنید بپای ایشان در افتاد و توبه کرد و بشاگردی ایشان برخاست تا از جمله اولیاء گشت، پس شقیق حاتم را گفت «رأیت صبر الرجال و صدت صید الرجال».

وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ... الآیة... من خسرت صفقته ودّ أن لم تربح لاحد تجارته، خرمن سوخته خواهد هر کس را خرمن سوخته، جهودان که در وهده مذلت و مهانت افتاده‌اند و غبار نومیدی بر چهره تاریک ایشان نشسته می‌دوست دارند مسلمانان را بساز خود دیدن، و از عزّ اسلام بمذلت جهودی افتادن، لکن تا بر منبر ازل خطبه سعادت و پیروزی خود بنام که کردند؟ جهودان این میخواهند و رب العالمین میگوید خواست خواست ماست نه خواست جهودان، و مراد مراد ماست نه مراد ایشان! و ربّک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة، فمن این للطّینة الاختیار و الحقّ مستحقة بنعت العز و الجلال، و ما للمختار و الاختیار، و ما للمملوک و الملک و ما للعبید و التصدّر فی دست الملوک. قال اللَّه تعالی ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ حسین بن علی را علیهما السلام گفتند بو ذر میگوید من درویشی بر توانگری اختیار کرده‌ام، بیماری بر تندرستی بر گزیده‌ام.

حسین ع گفت رحمت خدا بر بو ذر باد او را چه جای اختیار است؟ و بنده را خود با اختیار چه کار است؟ پیروز آن کس است که اختیار و مراد خود فدای اختیار و مراد حق کند.

موسی را گفتند یا موسی خواهی که همه آن بود که مراد تو بود؟ مراد خود فدای مراد ازلی ما کن، و ارادت خود در باقی کن، تو بنده و بنده را اختیار و مراد نیست، که بحکم مراد خود بودن بترک بندگی گفتند است. برادران یوسف بحکم مراد خود بودند مراد ایشان ذلّ یوسف بود و عزّ خویش، چون نیک نگه کردند ذل خود دیدند و عزّ یوسف، نه پنداشتند که چون از پدر جدا گشتند او را خوار گردانیدند، بسی برنیامد که خود را دیدند زیر تخت وی صف برکشیده و کمر خدمت بر میان بسته چاکروار و غریب وار میگفتند یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ و روی فی بعض الاخبار: عبدی ترید و ارید، و لا یکون الا ما ارید، فان رضیت بما ارید کفیتک ما ترید و ان لم ترض بما ارید اتعبتک فیما ترید، ثمّ لا یکون الّا ما ارید.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... الآیة.... هم نداست و هم گواهی، آنچه نداست نشان آشنایی، و گواهی آنست که ایمان بنده عطائی. میگوید جلّ جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته و توالت آلاؤه و نعماؤه و عظم کبریاؤه و علا شأنه و عزّ سلطانه، ای شما که مؤمنانید و گرویدگانید، حق پذیرفتید و رسالت که شنیدید بشناختید، بنشان که دیدید باسزا آمدید و از ناسزا ببریدید، گردن نهادید و واسطه پسندیدید، دنیا گذاشتید و بعقبی باز گردیدید، و از عقبی در مولی گریختید.
هوش مصنوعی: این متن به مؤمنان خطاب می‌کند و آن‌ها را به خاطر ایمانشان مورد تقدیر قرار می‌دهد. خداوند از آن‌ها می‌خواهد که به وظایف خود عمل کنند و در جریان زندگی دنیا و آخرت هوشیار باشند. او تأکید می‌کند که مؤمنان باید به حقایق ایمان خود پایبند باشند، از ناپسند‌ها دوری کنند و در مسیر درست قدم بردارند. این دعوت به شیوه‌ای است که نشان دهنده آشنایی و ارتباط خاص بین خداوند و بندگان مؤمنش است.
آری هر کس را میخواند تا خود کرا راه نماید، و ایشان را که راه نماید تا خود کرا در روش آرد و بمقصد رساند، و ایشان را که بمقصد رساند تا خود کرا قبول کند و بنوازد!
هوش مصنوعی: بله، هر کسی را فرا می‌خواند تا خودش را به راهی هدایت کند. و کسانی را که هدایت می‌کند تا خودشان را بر روی این مسیر قرار دهند و به مقصد برسانند. و کسانی را که به مقصد می‌رساند تا خودشان او را بپذیرند و مورد لطف قرار دهند!
عالمی در بادیه مهر تو سر گردان شدند
تا که یابد بر در کعبه قبولت پر و بال‌
هوش مصنوعی: در بیابان، افرادی به جستجوی محبت تو سرگردان شده‌اند تا اینکه در درب کعبه به پذیرش و تایید تو دست یابند و پر و بالی برای خود پیدا کنند.
آن گه فرمان داد که: لا تَقُولُوا راعِنا الایة عین حکم است و بار تکلیف، رب العزّة چون خواست که مؤمنانرا تکلیف کند بحکمی از احکام شرع، و رنج و کلفت آن بریشان نهد، نخست ایشان را بنداء کرامت بنواخت، و بایمان ایشان گواهی داد گفت یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آن گه حکم و فرمان در آن پیوست، تا بنده بشاهد آن نواخت این بار تکلیف بر وی آسان شود، همین است سنت خداوند جل جلاله، هر جا که بار تکلیف بر نهد راه تخفیف فرا پیش وی نهد، که راه دشخوار و بار گران بهم نپسندد، نه بینی؟ آنجا که بتقوی فرمود استطاعت در آن پیوست گفت فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ، و بمجاهده فرمود اجتبا در آن بست گفت وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ و امثال این در قرآن فراوان است، و بر لطف اللَّه دلیل و برهانست.
هوش مصنوعی: خداوند فرمان داد که نباید بگویید "راعنا"، زیرا این یک حکم است. او، که پروردگار عظمت است، هنگامی که خواست مؤمنان را به یک حکم شرعی ملزم کند و بار آن را بر دوش آنان بگذارد، ابتدا با ندا و احترام از ایشان یاد کرد و به ایمانشان شهادت داد که "ای کسانی که ایمان آورده‌اید". سپس حکم و فرمان را به آن پیوست تا تکلیف را برای بندگانش آسان‌تر کند. این سنت خداوند است که هرگاه بار تکلیف را بر دوش کسی می‌نهد، راه‌های تخفیف را نیز پیش روی او قرار می‌دهد، زیرا خداوند راه‌های سخت و بارهای سنگین را نمی‌پسندد. به عنوان مثال، هنگامی که در مورد تقوا فرمود "تا آنجا که می‌توانید تقوا داشته باشید"، و در مورد جهاد فرمود "در راه خدا به حق جهاد کنید"، نمونه‌های مشابهی در قرآن بسیار دیده می‌شود و این نشان‌دهنده لطف و رحمت خداوند است.
ثم قال تعالی وَ اسْمَعُوا فرمان داد آن گه گفت بنیوشید و بجان و دل قبول کنید و بچشم تعظیم و صفای دل در آن نگرید، تا حقیقت سماع و طعم وجود بجان شما برسد، آن کافران و بیگانگان دیدهای شوخ وا کرده بودند، و دلها تاریک، لا جرم طنطنه حروف بسمع ایشان می‌رسید اما حقیقت سماع و لذت وجود هرگز بجان ایشان نرسید. میگوید عزّ جلاله أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ جای دیگر گفت وَ نَطْبَعُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ در ذوق حقیقت شنیدن دیگرست و سماع دیگر، بو جهل میشنید اما سماع ابو بکر را افتاد. بو جهل و امثال وی را گفت وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً بو بکر و اتباع وی را گفت وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ.... الآیة...
هوش مصنوعی: سپس خداوند فرمود: به حرف‌ها گوش بسپارید و با تمام وجود بپذیرید، به‌طوریکه با چشمان احترام و قلب پاک به آن بنگرید، تا حقیقت شنیدن و طعم وجود به جان شما برسد. آن کافران و بیگانگان با چشمان خود به این موضوع بی‌توجه بودند و دل‌هایشان تاریک بود. بنابراین، صدای حروف به گوششان می‌رسید، اما حقیقت شنیدن و لذت وجود هرگز به روحشان نرسید. خداوند می‌فرماید: آیا فکر می‌کنی که بیشتر آنها می‌شنوند یا درک می‌کنند؟ در جای دیگر می‌گوید: ما بر دل‌هایشان می‌نویسیم، به همین خاطر نمی‌شنوند. اگر خدا خوبی در آنها می‌دید، صدایشان می‌کرد. درک حقیقت شنیدن با شنیدن عادی متفاوت است. افرادی چون ابوجهل می‌شنیدند، اما شنیدن ابوبکر به شکل دیگری بود. همچنین در مورد ابوجهل و امثال او گفته شده که آنها نمی‌توانستند بشنوند، در حالی که ابوبکر و پیروانش شنیدنشان متفاوت بود و وقتی که آنچه بر رسول نازل شده بود را می‌شنیدند، واکنش مناسبی داشتند.
آن گه سر انجام هر دو فرقت درین هر دو آیت بیان کرد و کافران را گفت: وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ دوستان و مؤمنان را گفت وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ قوله: ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ یقول بطریق الاشارة ما نرقّیک عن محلّ العبودیة الّا احللناک بساحات الحرّیّة، و ما رفعناک عنک شیئا من صفات البشریة الّا اقمناک بشاهد من شواهد الالوهیّة. از روی اشارت میگوید ای مهتر خافقین، و ای رسول ثقلین، ای خلاصه تقدیر، و ای بدر منیر، ای کل کمال، و ای قبله اقبال، ای مایه افضال و ای نمود نمودگار لطف و جلال، ای شاخ وصل تو نازان و کوکب عزّ تو همیشه رخشان، ای دولت تو از میغ هستی اطلاع بر گرفته و بشواهد ربوبیّت و تأیید آلهیّت مخصوص شده، تا لحظه فلحظه کار دولت تو در ترقی است، و آنچه دیگران را تاج است ترا نعلین‌
هوش مصنوعی: در این متن، به دو دسته اشاره شده است: کافران و مؤمنان. به کافران عذاب سختی وعده داده شده و به مؤمنان گفته می‌شود که خداوند رحمت خود را بر هر کس که بخواهد نازل می‌کند و او صاحب فضل عظیم است. همچنین، بیان می‌شود که ممکن است برخی آیات فراموش یا نادیده گرفته شوند، اما هدف از این نسخه‌برداری این است که انسان‌ها از حالت عبودیت عبور کنند و به آزادی برسند. در ادامه، به مقام و ارزش‌های خاص یک شخصیت برجسته اشاره می‌شود و او به عنوان نقطه کمال، منبع فضائل و نمودار جلال و لطف توصیف می‌شود. این شخصیت به گونه‌ای معرفی شده که تمامی موهبت‌ها و نشانه‌های الوهیت در او تجلی یافته‌اند و کاروان زندگی‌اش همچنان در حال پیشرفت و ترقی است.
نعلی که بینداخت همی مرکبت از پای
تاج سر سلطان شد و تا باد چنین باد
هوش مصنوعی: نعلی که از پای مرکب به زمین افتاد، به تاج سر سلطان تبدیل شد و تا زمانی که چنین بادی بوزد، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
ای مهتر، آن مقامات که ترا ازان ترقی میدهیم هر چند که حسنات همه اولیا و اصفیاست سیئات تو است، چندانک و از آن بمانی، چون بر گذری از آن استغفار می‌کن، مصطفی ع گفت روزی هفتاد بار از آن استغفار می‌کنم انه لیغان علی قلبی فاستغفر اللَّه فی الیوم سبعین مرّة. قال الصدیق لیتنی شهدت ما استغفر منه رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.
هوش مصنوعی: ای سرور، مقامی که به تو می‌دهیم هر چند که تمام نیکی‌های اولیا و بزرگانی که در تاریخ بوده‌اند در برابر خطاهای تو قرار می‌گیرد، باید بدانید که اگر بر آن نمانید و از آن‌ها درخواست آمرزش کنید. مصطفی (ص) روزی هفتاد بار از آن طلب آمرزش می‌کرد، زیرا بر دلش غفلت می‌آمد. صدیق (رض) می‌گوید: ای کاش من هم می‌توانستم آن چیزی را که رسول خدا (ص) از آن طلب آمرزش کرد، مشاهده کنم.
و قیل فی قوله تعالی: ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ... الآیة ای ما نقل العبد من حال الّا اتی ما هی فوقها و اعلی منها، فلا ننسخ من آثار العبادة شیئا الّا ابدلنا منها اشیاء من انوار العبودیة، شیئا الا اقمنا مکانها اشیاء من اقمار الحرمة و هلم جرّا، تنقله من الادنی الی الاعلی، حتی یقع فی جذبة من جذبات الحق، و جذبة من الحق توازی عمل الثقلین.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده که هنگامی که خداوند چیزی را نسخ می‌کند، تغییراتی در وضعیت بنده ایجاد می‌شود که بالاتر از وضعیت قبلی است. به عبارت دیگر، هیچ کدام از آثار عبادی حذف نمی‌شود مگر آنکه جایگزینی از انوار عبادت به دست آید. هر چیزی که حذف شود، چیزهایی از حرمت و احترام به جای آن گذاشته می‌شود، و این روند به تدریج فرد را از مرتبه پایین به مرتبه بالاتر هدایت می‌کند. در نهایت، فرد به حالت و جذبه‌ای از حقیقت می‌رسد که برابر با کارهایی است که دو موجود بزرگ (انسان و جن) انجام می‌دهند.
هر که مرفوع درگاه ربوبیت است و مقبول شواهد الهیت، احدیت بنعت محبت او را در قباب عزّت بپروراند، او را از آن حال بحال میگرداند، و این مقام بآن مقام می‌رساند تا در جذبه حق افتد و از آن پس که رونده باشد ربوده گردد، آن گه هر چه در همه عمر خویش در حال روش رفته بود او را در حال کشتن باول قدم از آن در گذرانند که جذبة من الحق نوازی عمل الثقلین. آری چنانک خود بکس نماند کشش او بروش خلق هم نماند. ارباب روش را گویند امر و نهی نگه دارید، و امر و نهی را گویند که ارباب کشش را نگه دارید، که ایشان آنند که نسب آدم در عالم حقایق بایشان زنده است، و منهج صدق بثبات قدم ایشان معمور، در عالم حقایق ایشان را نزّاع القبائل خوانند، چنانک بلال از حبش و صهیب از روم و سلمان از پارس و اویس از قرن نیکو گفت آن جوانمرد که گفت:
هوش مصنوعی: هر کسی که در نزد خداوند مقام بلندی دارد و نشانه‌های الهی را قبول کرده است، از طرف او در آرایش عزت و بزرگی قرار می‌گیرد. او را از یک حالت به حالت دیگر منتقل می‌کند و او را به مقام‌های عالی‌تری می‌رساند تا در جاذبه حق قرار گیرد. پس از آن، هرچه در طول عمر خود به صورت صحیح انجام داده است، در حال مرگ با اولین گام از آن وضعیت عبور می‌کند. این جاذبه حق، عمل انسان‌ها را به جاذبه کلی رهنمون می‌کند. به همین ترتیب، کسی که به این جایگاه رسیده است، دیگر در اختیار خود نیست و کشش او بر روی دیگران نیز تأثیر می‌گذارد. کسانی که در مسیر روشن قرار دارند، به آنها می‌گویند که باید انجام و پرهیز داشته باشند. و کسانی که در مسیر کشش و جاذبه هستند، به‌عنوان افرادی معرفی می‌شوند که نسب آدم در عالم حقیقت به آن‌ها مربوط می‌شود و روش درست در ثبات قدم آنها زندگی می‌کند. در عالم حقیقت، این افراد به عنوان افتخار قبایل شناخته می‌شوند، همان‌طور که بلال از حبشه، صهیب از روم و سلمان از پارس و اویس از قرن نیکو در این مسیر شناخته شده‌اند.
ازین مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشاید
مسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بو دردا
هوش مصنوعی: از این گروهی که به دنبال مقام و ریاست هستند، هیچ مسلمانی نمی‌تواند از شخصیت سلمان و درد دینی که از بو عشق به خدا می‌آید، بهره‌ای ببرد.
قدر شریعت مصطفی ایشان دانستند، و حق سنّت او ایشان شناختند، صفاء سرّ این چنین صدیقان بر هر خاری که تابد عبهر دین شود، اگر بر مطیع تابد مقبول گردد و اگر بر عاصی تابد مغفور گردد، اگر بر فاسق تابد صاحب ولایت شود.
هوش مصنوعی: افراد مومن و راستین به ارزش‌های شریعت محمدی پی‌بردند و به حقانیت سنت او آگاه شدند. خلوص نیت این گونه افراد نسبت به هر تلاشی که برای دین انجام دهند، باعث می‌شود تا در صورت اطاعت از دستورات دین، مورد قبول واقع شوند و اگر در مسیر طغیان باشند، مورد عفو قرار بگیرند. همچنین، اگر در مسیر نافرمانی و فسق قرار گیرند، به مقام ولایت و رهبری دست می‌یابند.
چنانک در حکایت بیارند از حاتم اصمّ و شقیق بلخی که هر دو بسفری بیرون شدند پیری فاسق مطرب بهام راهی ایشان افتاد، و در عموم اوقات آلات فساد و ساز فسق بکار میداشت، و حاتم هر وقتی منتظر آن میبود که شقیق وی را منع کند و زجری نماید، نمیکرد تا آن سفر بآخر رسید. در وقت مفارقت آن پیر فاسق ایشان را گفت چه مردمانی باشید شما که از شما گران‌تر مردمان ندیدم! نه یک بار سماع کردید نه دستی و از دید؟
هوش مصنوعی: در داستانی از حاتم اصم و شقیق بلخی روایت شده که هر دو به سفری می‌روند و در راه با پیر فاسقی برخورد می‌کنند که همیشه در حال نواختن آلات موسیقی و فساد است. حاتم به انتظار نشسته بود تا شقیق او را از این کار منع کند و نکوهش کند، اما شقیق هیچ واکنشی نشان نداد تا اینکه سفر به پایان رسید. در لحظه‌ای که آن پیر فاسق از آنها خداحافظی می‌کند، به آن دو می‌گوید: "چه مردمی هستید که من هیچ کس را بیشتر از شما خالی از لذت ندیدم! نه یک بار به شنیدن موسیقی پرداختید و نه حرکتی انجام دادید!"
حاتم گفت معذور دار که من حاتمم و او شقیق. آن پیر چون نام ایشان شنید بپای ایشان در افتاد و توبه کرد و بشاگردی ایشان برخاست تا از جمله اولیاء گشت، پس شقیق حاتم را گفت «رأیت صبر الرجال و صدت صید الرجال».
هوش مصنوعی: حاتم گفت که مرا ببخشید چون من حاتم هستم و او شقیق. آن پیر وقتی نام ایشان را شنید، به پایشان افتاد و توبه کرد و تصمیم گرفت که به شاگردی آن‌ها بپردازد تا از جمله اولیاء شود. سپس شقیق به حاتم گفت: «صبر مردان را دیدی و صید مردان را رد کردی».
وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ... الآیة... من خسرت صفقته ودّ أن لم تربح لاحد تجارته، خرمن سوخته خواهد هر کس را خرمن سوخته، جهودان که در وهده مذلت و مهانت افتاده‌اند و غبار نومیدی بر چهره تاریک ایشان نشسته می‌دوست دارند مسلمانان را بساز خود دیدن، و از عزّ اسلام بمذلت جهودی افتادن، لکن تا بر منبر ازل خطبه سعادت و پیروزی خود بنام که کردند؟ جهودان این میخواهند و رب العالمین میگوید خواست خواست ماست نه خواست جهودان، و مراد مراد ماست نه مراد ایشان! و ربّک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة، فمن این للطّینة الاختیار و الحقّ مستحقة بنعت العز و الجلال، و ما للمختار و الاختیار، و ما للمملوک و الملک و ما للعبید و التصدّر فی دست الملوک. قال اللَّه تعالی ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ حسین بن علی را علیهما السلام گفتند بو ذر میگوید من درویشی بر توانگری اختیار کرده‌ام، بیماری بر تندرستی بر گزیده‌ام.
هوش مصنوعی: بسیاری از اهل کتاب آرزو دارند که کاش شما هم مانند آن‌ها دچار شکست شوید و سودی از تجارت‌تان نبرید، چرا که خودشان در ذلت و خواری افتاده‌اند و غبار ناامیدی بر چهره‌هایشان نشسته است. آن‌ها دوست دارند مسلمانان را در وضعیت دلخواه خود ببینند و از عزت اسلام به ذلت یهودی بیفتند. اما سؤال اینجاست که این یهودیان چه انتظاری دارند؟ خداوند می‌گوید آنچه می‌خواهد، همان است که محقق می‌شود و این خواسته آن‌ها نیست. خداوند اختیار را به آنچه خود می‌خواهد می‌دهد و آنچه مورد پسند اوست، محقق می‌شود. بنابر این، هیچ اختیاری برای آن‌ها نیست زیرا حق و حقیقت متعلق به عزت و جلال است و این‌ها جایی در این نظام ندارند. خداوند فرموده است که هیچ اختیاری برای ایشان نیست. یکی از اشخاص به حسین بن علی علیه‌السلام گفت که او درویشی را برگزیده و فقر را بر ثروت انتخاب کرده است.
حسین ع گفت رحمت خدا بر بو ذر باد او را چه جای اختیار است؟ و بنده را خود با اختیار چه کار است؟ پیروز آن کس است که اختیار و مراد خود فدای اختیار و مراد حق کند.
هوش مصنوعی: حسین (علیه‌السلام) فرمود: رحمت خدا بر بُزرگ‌زاده‌ای که او را چه اختیاری است؟ و بنده با اختیار خود چه کاری می‌تواند انجام دهد؟ کسی موفق است که اراده و خواسته خود را برای اراده و خواسته خدا فدای کند.
موسی را گفتند یا موسی خواهی که همه آن بود که مراد تو بود؟ مراد خود فدای مراد ازلی ما کن، و ارادت خود در باقی کن، تو بنده و بنده را اختیار و مراد نیست، که بحکم مراد خود بودن بترک بندگی گفتند است. برادران یوسف بحکم مراد خود بودند مراد ایشان ذلّ یوسف بود و عزّ خویش، چون نیک نگه کردند ذل خود دیدند و عزّ یوسف، نه پنداشتند که چون از پدر جدا گشتند او را خوار گردانیدند، بسی برنیامد که خود را دیدند زیر تخت وی صف برکشیده و کمر خدمت بر میان بسته چاکروار و غریب وار میگفتند یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ و روی فی بعض الاخبار: عبدی ترید و ارید، و لا یکون الا ما ارید، فان رضیت بما ارید کفیتک ما ترید و ان لم ترض بما ارید اتعبتک فیما ترید، ثمّ لا یکون الّا ما ارید.
هوش مصنوعی: وقتی از موسی پرسیدند آیا می‌خواهی همهٔ آنچه را که آرزویش را داشتی به دست آوری؟ به او گفته شد که آرزوهای خود را فدای آرزوی بی‌پایان ما کن و آن را در باقی بگذار. تو بنده‌ای و بندگان از خود اختیاری ندارند. بودن به حکم آرزوهایت، ترک بندگی تلقی می‌شود. برادران یوسف نیز به خاطر آرزوهای خود عمل کردند؛ آرزوی آن‌ها ذلت یوسف و عزت خودشان بود. وقتی که دقت کردند، متوجه شدند که خودشان ذلیل شده و یوسف عزیز است، اما فکر نکردند که وقتی از پدر جدا شدند، او را خوار کردند. آن‌ها خیلی زود در برابر یوسف صف کشیدند و با کمر بند خدمت خود را به او معرفی کردند و گفتند: «ای عزیز، ما و خانواده‌ام دچار سختی شده‌ایم.» در برخی روایت‌ها آمده که گفته شده: «من بنده‌ای هستم که تو می‌خواهی و من هم آنچه را می‌خواهم، اما تنها آنچه را من می‌خواهم خواهد بود. اگر با آنچه من می‌خواهم راضی باشی، آنچه می‌خواهی را به دست می‌آوری. اگر با آنچه من می‌خواهم راضی نباشی، تو را در آرزوهایت خسته می‌کنم و در نهایت تنها آنچه را من می‌خواهم خواهد بود.»