گنجور

بخش ۴۷ - ۱۴ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ کتاب اینجا قرآن است میگوید چون کتاب ما قرآن با محمد بایشان آمد، کتابی که موافق توریة و انجیل است، از آن روی که در بیان اصول دین خداوند همه یکسان‌اند و موافق یکدیگر. و الیه الاشارة بقوله عز و جل شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً الآیة و گفته‌اند مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ معنی آنست که قرآن راست دارنده و استوار گیرنده توریة است که در توریة بیان نعت محمد و تحقیق نبوت و رسالت وی بود و قرآن بر وفق آن آمد، پس آن را مصدّق باشد و گواه راست.

وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا حقیقة الفتح النصرة، و هو علی ضربین من دینی و دنیوی. فتح. بر دو قسم است: یکی آنست که اللَّه تعالی بنده را نصرت میدهد در کار دینی تا در علم و هدایت و راه آسایش بروی گشاده شود، و الیه الاشارة بقوله تعالی إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً و بقوله تعالی فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ. قسمی دیگر فتح دنیوی است که اللَّه بنده را نصرت میدهد در کار دنیوی تا در لذت و راه آسایش بروی گشاده شود، و الیه الاشارة بقوله تعالی فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ. اما سبب نزول این آیت آن بود که سعید جبیر گفت: در جاهلیت جهودان ساکنان مدینه بودند، و کفار عرب بجنگ ایشان بیرون آمدند، و ایشان را در مدینه قلعتها بود استوار کرده و محکم، چون با عرب جنگ در پیوستندید اگر هزیمت بریشان آمدی به قلعتها پناه گرفتندی و عرب بپایان قلعه نشسته و ایشان را حصار میدادندی. چون کار بریشان تنگ شدی و ضعف ایشان پیدا گشتی، دستها برداشتندی سوی آسمان و به محمد که رسول آخر الزمان است نصرت خواستندی و گفتندی اللهم انا نستنصرک بالنبی محمد عبدک و رسولک نزلنا هذا البلد ننتظر زمان الخروج فننصره بار خدایا دانی که نشسته‌ایم در این شهر منتظر پیغمبر آخر الزمان محمد عربی، نشسته‌ایم تا بیرون آید و او را یار باشیم و نصرت دهیم، و پیغامش استوار گیریم، خداوندا بحق وی که ما را بر دشمنان نصرت دهی، رب العالمین گفت فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ چون بایشان آمد آنچه شناخته بودند و دانسته و از کتاب خوانده که حق است و راست، اول کسی که کافر شد ایشان بودند، هم پیغام را و هم رساننده فرمانرا بدروغ داشتند.

سلمة بن سلام از بدریان بود گفت جهودی بنزدیک ما بود گفت: «اظلّکم زمان نبیّ الحرم الذی یرکب البعیر، و یلبس الشملة، یأکل الکسرة، و یقبل الهدیة، و لا یأکل الصدقة.» اینک روزگار پیغامبر آخر الزمان در آمد، وقت بیرون آمدن وی در رسید آن پیغامبر که ننگ ندارد و بر شتر نشیند و شمله در پوشد، و نان ریزه پیش نهد و بخورد، و هدیه قبول کند، و از صدقه هیچ نخورد. و آن گه گفت و ان یکن منکم احد یدرکه فهذا. و اشار الیه اگر کسی از شما او را دریابد این مرد باشد یعنی سلمة، قال سلمة فلم یلبث ان قدم رسول اللَّه ص، قلنا له و اللَّه انّه لهو؟ قال نعم و لکنی لا ادع الیهودیّة سلمة گفت بسی بر نیامد که رسول خدا بما آمد و پیغام حق آورد، و ما گفتیم آن جهود را که و اللَّه این پیغامبر آنست که تو گفتی و جزوی نیست، جهود گفت آری هموست که من گفتم، و لکن من دین جهودی بنگذارم.

صفیه بنت حیی بن اخطب گفت: که چون مصطفی ع در مدینه آمد پدرم حیی بن اخطب و عمّ من ابو یاسر اخطب هر دو بامداد بغلس بیرون شدند بقصد آن تا بدانند که محمد پیغامبر هست یا نه. گفت بوقت آنکه آفتاب فرو شد بخانه باز آمدند شکسته و کوفته غمناک و حزین، و ایشان مرا می‌نواختندی نیک هر بار، آن ساعت که پیش ایشان رفتم بر عادت خویش و بمن التفات می‌نکردند، و هیچ مرا نمی نواختند، و از اندوه و دلتنگی پروای من خود نداشتند. آن گه بو یاسر به پدرم حیی میگفت أ هو هو؟. گویی او اوست؟ پدرم گفت نعم و اللَّه قال و تعرفه و تغشّه؟

قال نعم، قال فما فی نفسک منه؟ قال عداوته و اللَّه ما بقیت.

رب العالمین ایشان را گفت فلعنة اللَّه علی الکافرین لعنت خدای بر کافران، و لعنت راندن باشد و ناپذیرفتن، چون ایشان را در ازل رانده بود آن شناخت و دانش که ایشان را بود هیچ سود نداشت. «من قعد به جدّه لم ینهض به جدّه» کار جدّ ازلی دارد نه جدّ حالی، آنجا که عنایتست پیروزی را چه نهایت است، جهودان که معرفت و دانش داشتند چون عنایت با ایشان نبود آن معرفت ایشان را و بال بود، و سبب عقوبت و نکال بود. لعنت خداوند بریشان و خشم بر سر خشم جزاء ایشان، و صعالیک المهاجرین نادان‌ فرا سر کتاب و سنت شدند، چون عنایت ازلی با ایشان بود کار ایشان بجایی رسید که مصطفی ع با ایشان نصرت میخواست بر دشمن. در خبرست که کان یستفتح بصعالیک المهاجرین و صعالیک المهاجرین ایشانند که رسول خدا ایشان را صفت کرده در آن خبر که ثوبان روایت کرد

قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «حوض ما بین عدن الی عمان شرابه اشدّ بیاضا من اللبن و احلی من العسل، من شرب منه شربة لا یظمأ بعدها ابدا و اول من یرده صعالیک المهاجرین. قلنا و منهم یا رسول اللَّه؟ قال الدّنس الثیاب الشعث الرؤوس الذین لا تفتح لهم ابواب السدد و لا یزوّجون المنعمات الذین یعطون ما علیهم و لا یعطون ما لهم.»

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا الآیة بئس یستعمل فی مجموع المذامّ کما انّ نعم یستعمل فی مجموع المحامد، و معناه بئسما باعوا به حظ انفسهم من الثواب بالکفر بالقرآن به بد چیزی خویشتن را بفروختند و ثواب آن از دست بدادند، که به قرآن کافر شدند.

رب العالمین میگوید آنچه کردند ببغی کردند و حسد بردند که ما نبوت بفرزندان اسماعیل دادیم نه بفرزندان اسحاق، ذلک فضل اللَّه یؤتیه من یشاء، این نبوت و رسالت فضل و کرم خداوندست، آن کس را دهد که خود خواهد. و قال تعالی اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ و معنی بغی حسد است تا در دلست آن را حسد گویند و چون ظاهر شود بغی گویند و این حسد آفتی عظیم است در راه مؤمنان، آن را که حسد بیوکند هیچ عبادت و طاعت او را بر ندارند.

الحسد یأکل الحسنات کما تاکل النار الحطب.

ابلیس افتاده حسد بود لا جرم عبادت چندین هزار ساله او را از وهده لعنت بیرون نیاورد، و زلّت آدم که از شهوت بود نه از حسد توبه وی لا جرم مقبول گشت، و کار وی آسان شد، انس مالک گفت مصطفی ع با یاران نشسته بود گفت: «یطّلع علیکم الآن رجل من اهل الجنّة»

هم اکنون مردی از اهل بهشت درآید، مردی انصاری درآمد و نعلین در دست چپ داشت و آب از محاسن وی قطره قطره می‌افتاد، از تجدید وضوء، آن روز گذشت، دیگر روز مصطفی ع هم چنان گفت و همان مرد در آمد هم بر آن صفت، سدیگر روز همین حال برین نسق برفت. عبد اللَّه عمرو عاص گفت من بهانه گرفتم و بخانه آن مرد انصاری رفتم، و سه شب با وی بماندم، و در اعمال وی اندیشه میکردم، ندیدم از وی عمل بسیار، اما اندر میانه شب هر گه که بیدار شدی ذکری و تسبیحی بر زبان وی برفتی، و بوقت نماز بامداد برخاستی و وضویی تمام کردی. پس عبد اللَّه گفت چون عبادت فراوان از وی ندیدم آنچه شنیده بودم از مصطفی ع با وی راندم و گفتم چه عمل داری بیرون ازین که موجب این ثواب است؟ قال لا اجد فی نفسی غلّا لاحد من المسلمین، و لا احسده علی خیر اعطاه اللَّه ایاه. قال له عبد اللَّه هذا الذی بلغک و هی الّتی لا نطیق.

فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلی‌ غَضَبٍ دو خشم خداوند بریشان: یکی بدانک به عیسی کافر شدند، و دیگر آنکه به محمد کافر شدند. سدی گفت یک خشم بدانک عبادت گوساله کردند، دیگر آنک با محمد کافر شدند و قرآن قبول نکردند. و گفته‌اند: یک خشم بدانست که به محمد کافر شدند، و دیگر بآنک گفتند یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ید خداوند بسته است، که روزی بر ما تنگ کرده است، و نبوت از ما باز گرفته، رب العالمین گفت غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ دست ایشان به بستند تا هرگز ازیشان کسی نبینی که نفقه فراخ کند بر خویشتن یا بر کسی، مگر اندکی، وَ لُعِنُوا بِما قالُوا و لعنت کردند بریشان بآنچه گفتند، آنکه گفت بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ بلکه دو دست خداوند گشاده است، نفقه میکند چنانک خواهد، ید اثبات کرد و غلّ نفی کرد. و روایت درست است از مصطفی ع که گفت ید اللَّه ملأی لا تغیضها نفقة سخاء اللیل و النّهار. أ رأیتم ما انفق منذ خلق السماوات و الارض؟ فانّه لم ینقص ما فی یمینه، و عرشه علی الماء، و بیده الأخری المیزان یخفض و یرفع. آن گه گفت وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ تا بدانی که عذاب موحّدان تأدیب و تطهیر است، نه اخزاء و اهانت.

عَذابٌ مُهِینٌ کافرانراست ایشان که جاوید در دوزخ بمانند، و مؤمنانرا اگر عذابی رسد بر سبیل تمحیص و تکفیر بود یک چندی، وانگه از پس آن رحمت ابدی و عزت سرمدی و نعمت جاودانی.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا و چون جهودان را گوئید ایمان آرید به قرآن که به محمد فرو فرستادیم ایشان گویند ما ایمان بدان آریم که بما فرو فرستادند بزبان عبری یعنی توریة.

وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ ای بما سواه، و بهر چه بیرون از توریة است کافر میشوند. اللَّه تعالی ایشان را باین گفت دروغ زن کرد گفت.

قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ أی ان کنتم معتقدین للایمان فلم رضیتم بقتل الانبیاء؟ اگر به توریة ایمان دارید در توریة کجاست که پیغامبران را کشید؟ و چرا کشید ایشان را؟ مفسران گفتند هر چند که ایشان قتل پیغامبران نکرده بودند لکن پدران ایشان کرده بودند، و ایشان بدان رضا میدادند و می‌پسندیدند، و پدران را بدان معنی دشمن می‌نگرفتند. و لو کانوا مؤمنون باللّه و النبیّ و ما انزل الیه ما اتّخذوهم اولیاء، و به قال النبی ع من حضر معصیة فکرهها کان کمن غاب عنها، و من غاب عنها فرضیها کان کمن شهدها.

وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسی‌ بِالْبَیِّناتِ این همچنانست که جای دیگر گفت قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ موسی گفت: آمدم بشما و پیغام راست و نشانهای درست آوردم و آن نشانها نه بودند، چنانک در سورة النمل بیان کرد: فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی‌ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ و تفصیل آن در سورة الاعراف است و هی العصا و الید و الطوفان و الجراد و القمّل و الضفادع و الدم و البحر و السنون و نقص الثمرات. اما آنچه در سوره بنی اسرائیل گفت وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی‌ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ آن نه آیت دیگر بود جز از این که از پیغام حق به بنی اسرائیل آورد و هی ان لا تشرکوا بی و لا تسرقوا، و لا تزنوا، و لا تقتلوا النفس التی حرّم اللَّه الّا بالحقّ، و لا تسحروا، و لا تقربوا مال الیتیم، و لا تسعوا ببری الی السلطان، و لا تعدوا فی السّبت و لا تأکلوا الربا.

وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسی‌ بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ‌

موسی پیغام حق بگزارد و نشانهای روشن باز نمود و وعده‌ای را که اللَّه تعالی او را داده بود، از میان ایشان بیرون شد پس چون باز آمد ایشان گوساله پرست بودند. رب العالمین گفت اگر آن گفت شما راست که نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا پس چرا گوساله پرست شدید و در کتاب توریة شما را از شرک نهی کرده‌ام و بتوحید فرموده، اینست ستم عظیم و بیدادگری که شما بر خود میکنید.

وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ این عهد و پیمان آخرست نه پیمان اول، و با هر قومی از فرزندان آدم دو پیمان رفته است و دو عهد بریشان گرفته‌اند یکی روز میثاق خداوند عز و جل ایشان را از کتف آدم بیرون آورد و عهد گرفت بریشان که أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی‌؟ آن عهد اول است. و عهد آخر که هر پیغمبری با قوم خویش پیمان بست و عهد گرفت بریشان که اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً و عهد موسی با قوم خود آن بود که من شما را کتاب آوردم بپذیرید و بآن کار کنید. پس چون کتاب آورد نپذیرفتند، رب العالمین، کوهی را فرمود تا از بیخ برآورد و بر زبر ایشان معلق بیستاد.

و گفتند ایشان را که اسْمَعُوا ای افهموا، و قیل اعقلوا و اعملوا به معنی آنست که پیغام ما بنیوشید و دریابید، و بآن کار کنید. ارباب معانی گفتند سخن که شنیدنی بود اول بسمع بنده فرو آید، آن گه بمنزل فهم رسد تا بداند، آن گه بمرکز عقل رسد تا دریابد، پس اگر اقتضاء عمل کند بنده بدان عمل آرد، پس رتبت اول سماع است و رتبت آخر عمل. آن کس که تفسیر اسْمَعُوا اعملوا بکرد بآخر مراتب نگرست و آن کس که افهموا معنی نهاد یا اعقلوا ببعضی وسائط نظر کرد.

قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا چون ایشان را گفتند دریابید و بآن کار کنید ایشان جواب دادند که سَمِعْنا وَ عَصَیْنا یعنی که بزبان گفتند سَمِعْنا امّا بدل گفتند عَصَیْنا. وهب منبه گفت: در توریة خوانده‌ام که رب العالمین گفت یا عبادی المذنبین الخاطئین الغافلین، کم الی کم؟ کم و کم اقیل عثراتکم عثرة بعد عثرة؟ و کم اعفو عن فضائحکم و سوآتکم؟ فضیحة بعد فضیحة و سوأة بعد سوأة؟ و کم و کم امهلتکم و امهلکم و ادعوکم الی ما هو خیر لکم؟ و لا اسلبکم نعمایی و لا اهتک عنکم استاری؟ ثم قال سبحانی ما ارأفنی بخلقی!» وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ ای اشربوا حبّ العجل فی قلوبهم. سعید جبیر گفت دوستی گوساله چنان در دل ایشان نهاده بودند که آن گوساله را بسوهان بسودند آن گه در دریا بپراکندند، ایشان در آن آب افتادند و نهمار از آن میخوردند تا آن رویهاشان زرد گشت بِکُفْرِهِمْ ای فعل اللَّه ذلک بهم عقوبة لکفرهم، کقوله بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ یکی از بزرگان دین گفت: عجل بنی اسرائیل معلوم است و عبادت آن شرک مهین، و عجل این امت دنیاء شوم است و دوستی آن شرک کهین.

قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ این تکذیب جهودان است بآنچه گفتند: نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا میگوید پیغامبر من ایشان را گوی بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ شما می‌گویید به توریة و به موسی ایمان آوردیم آن ایمان شما به توریة و به موسی ببد چیزی میفرماید که کافر شدید به قرآن و به محمد، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ یعنی لو کنتم مؤمنین ما عبد تم العجل و انما یعنی بذلک آباءهم، فانهم عبدوا العجل، یقول اللَّه تعالی کذلک معاشر الیهود و المخاطبین لو کنتم مؤمنین بما انزل علیکم ما کذّبتم محمدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

بخش ۴۶ - ۱۴ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ و چون بایشان آمد نامه مِنْ عِنْدِ اللَّهِ از نزدیک خداوند مُصَدِّقٌ استوار گیر و گواه لِما مَعَهُمْ توریة را که با ایشانست وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ و ایشان جهودان از پیش ما یَسْتَفْتِحُونَ می نصرت خواستند برسول خدا عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا بر دشمنان خویش که کافران بودند فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا چون بایشان آمد آنچه شناختند کَفَرُوا بِهِ بوی کافر شدند فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْکافِرِینَ پس اکنون لعنت خدا بر کافران.بخش ۴۸ - ۱۴ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ آمد بایشان نامه و چه نامه که یادگار خداوندست بنزدیک دوستان، نامه که مهر قدیم است بروی عنوان نامه که قصه دوستی و دوستان است مضمون آن، نامه که از قطیعت امان است،و بی‌قرار را درمان است، شفاء دل بیماران است، و آسایش جان اندوهگنان، رحمتی بود از خدای جهانیان بر مصطفی مهتر عالمیان، این نامه بوی داد تا او را یادگار بود و غمگسار، اندوه دل خویش بآن بسر آوردی و از رنج بیگانگان بآن آسایش یافتی!

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ کتاب اینجا قرآن است میگوید چون کتاب ما قرآن با محمد بایشان آمد، کتابی که موافق توریة و انجیل است، از آن روی که در بیان اصول دین خداوند همه یکسان‌اند و موافق یکدیگر. و الیه الاشارة بقوله عز و جل شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً الآیة و گفته‌اند مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ معنی آنست که قرآن راست دارنده و استوار گیرنده توریة است که در توریة بیان نعت محمد و تحقیق نبوت و رسالت وی بود و قرآن بر وفق آن آمد، پس آن را مصدّق باشد و گواه راست.
هوش مصنوعی: زمانی که کتابی از سوی خداوند به آنان رسید، این کتاب اشاره به قرآن دارد. این مطلب بیان می‌کند که وقتی قرآن با پیامبر محمد به مردم رسید، این کتاب مطابق با تورات و انجیل بود، چرا که در بیان اصول دین خداوند همه یکسان و هماهنگ هستند. همچنین به آیه‌ای اشاره می‌کند که می‌فرماید خداوند دینی را برای شما قرار داده که نوح به آن وصیت کرده است. در واقع، قرآن تأییدکننده و قابل استنادی برای تورات به حساب می‌آید، زیرا در تورات مختصات پیامبر محمد و حقیقت نبوت و رسالت او ذکر شده و قرآن نیز بر اساس آن آمده است، پس قرآن به عنوان تأییدکننده و گواهی صحیح تلقی می‌شود.
وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا حقیقة الفتح النصرة، و هو علی ضربین من دینی و دنیوی. فتح. بر دو قسم است: یکی آنست که اللَّه تعالی بنده را نصرت میدهد در کار دینی تا در علم و هدایت و راه آسایش بروی گشاده شود، و الیه الاشارة بقوله تعالی إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً و بقوله تعالی فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ. قسمی دیگر فتح دنیوی است که اللَّه بنده را نصرت میدهد در کار دنیوی تا در لذت و راه آسایش بروی گشاده شود، و الیه الاشارة بقوله تعالی فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ. اما سبب نزول این آیت آن بود که سعید جبیر گفت: در جاهلیت جهودان ساکنان مدینه بودند، و کفار عرب بجنگ ایشان بیرون آمدند، و ایشان را در مدینه قلعتها بود استوار کرده و محکم، چون با عرب جنگ در پیوستندید اگر هزیمت بریشان آمدی به قلعتها پناه گرفتندی و عرب بپایان قلعه نشسته و ایشان را حصار میدادندی. چون کار بریشان تنگ شدی و ضعف ایشان پیدا گشتی، دستها برداشتندی سوی آسمان و به محمد که رسول آخر الزمان است نصرت خواستندی و گفتندی اللهم انا نستنصرک بالنبی محمد عبدک و رسولک نزلنا هذا البلد ننتظر زمان الخروج فننصره بار خدایا دانی که نشسته‌ایم در این شهر منتظر پیغمبر آخر الزمان محمد عربی، نشسته‌ایم تا بیرون آید و او را یار باشیم و نصرت دهیم، و پیغامش استوار گیریم، خداوندا بحق وی که ما را بر دشمنان نصرت دهی، رب العالمین گفت فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ چون بایشان آمد آنچه شناخته بودند و دانسته و از کتاب خوانده که حق است و راست، اول کسی که کافر شد ایشان بودند، هم پیغام را و هم رساننده فرمانرا بدروغ داشتند.
هوش مصنوعی: آن‌ها پیش از این به خداوند دعا می‌کردند تا بر دشمنان کافر خود پیروزی یابند. این پیروزی به دو دسته تقسیم می‌شود: یکی پیروزی دینی که در آن خداوند به بنده‌اش یاری می‌رساند تا به علم و هدایت و راه‌هایی برای آسایش دست یابد. مفهوم این پیروزی در آیات قرآن بیان شده است. دسته دوم پیروزی دنیوی است که در آن خداوند به بنده‌اش کمک می‌کند تا در امور دنیوی و لذت زندگی به راحتی دست یابد، که باز هم در قرآن اشاره شده است. در مورد علت نازل شدن این آیات، سعید جبیر اشاره کرده است که در زمان جاهلیت یهودیان در مدینه زندگی می‌کردند و عرب‌های کافر به جنگ آن‌ها آمدند. یهودیان در مدینه دژهایی محکم ساخته بودند و در هنگام جنگ به آن‌ها پناه می‌بردند. زمانی که اوضاع به نفع عرب‌ها پیش نرفت، یهودیان به آسمان دست بلند کرده و از محمد، پیامبر آخر الزمان، یاری خواستند و با این دعا از خدا خواستند که به آن‌ها کمک کند تا پیامبر را یاری دهند. اما وقتی آنچه را که در کتاب‌های خود خوانده و شناخته بودند، به حقیقت پیوست، آن‌ها که انتظارش را می‌کشیدند، به او کافر شدند و نه تنها به پیامبر بلکه به انتساب او نیز کفر ورزیدند.
سلمة بن سلام از بدریان بود گفت جهودی بنزدیک ما بود گفت: «اظلّکم زمان نبیّ الحرم الذی یرکب البعیر، و یلبس الشملة، یأکل الکسرة، و یقبل الهدیة، و لا یأکل الصدقة.» اینک روزگار پیغامبر آخر الزمان در آمد، وقت بیرون آمدن وی در رسید آن پیغامبر که ننگ ندارد و بر شتر نشیند و شمله در پوشد، و نان ریزه پیش نهد و بخورد، و هدیه قبول کند، و از صدقه هیچ نخورد. و آن گه گفت و ان یکن منکم احد یدرکه فهذا. و اشار الیه اگر کسی از شما او را دریابد این مرد باشد یعنی سلمة، قال سلمة فلم یلبث ان قدم رسول اللَّه ص، قلنا له و اللَّه انّه لهو؟ قال نعم و لکنی لا ادع الیهودیّة سلمة گفت بسی بر نیامد که رسول خدا بما آمد و پیغام حق آورد، و ما گفتیم آن جهود را که و اللَّه این پیغامبر آنست که تو گفتی و جزوی نیست، جهود گفت آری هموست که من گفتم، و لکن من دین جهودی بنگذارم.
هوش مصنوعی: سلمه بن سلام که از اولین مسلمانان بود، می‌گوید که مردی یهودی نزد آن‌ها بود و گفت: «شما در زمان پیامبر آخرالزمان خواهید بود، او بر شتر سوار می‌شود، چادر می‌پوشد، نان خشک می‌خورد، هدیه را قبول می‌کند و هرگز صدقه نمی‌خورد.» او همچنین گفت: «اگر کسی از شما او را ببیند، این مرد است.» و به سلمه اشاره کرد. سلمه اضافه کرد که وقتی پیامبر به آن‌ها آمد و پیام خود را آورد، ما گفتیم: «به خدا قسم، همین مرد است!» یهودی هم تأیید کرد، اما گفت که او نمی‌تواند دین یهودی‌گری خود را رها کند.
صفیه بنت حیی بن اخطب گفت: که چون مصطفی ع در مدینه آمد پدرم حیی بن اخطب و عمّ من ابو یاسر اخطب هر دو بامداد بغلس بیرون شدند بقصد آن تا بدانند که محمد پیغامبر هست یا نه. گفت بوقت آنکه آفتاب فرو شد بخانه باز آمدند شکسته و کوفته غمناک و حزین، و ایشان مرا می‌نواختندی نیک هر بار، آن ساعت که پیش ایشان رفتم بر عادت خویش و بمن التفات می‌نکردند، و هیچ مرا نمی نواختند، و از اندوه و دلتنگی پروای من خود نداشتند. آن گه بو یاسر به پدرم حیی میگفت أ هو هو؟. گویی او اوست؟ پدرم گفت نعم و اللَّه قال و تعرفه و تغشّه؟
هوش مصنوعی: صفیه بنت حیی بن اخطب می‌گوید: وقتی که پیامبر اسلام به مدینه آمد، پدرم حیی بن اخطب و عموی من ابو یاسر اخطب، صبح زود از خانه بیرون رفتند تا بفهمند آیا محمد پیامبر واقعی است یا نه. وقتی خورشید غروب کرد، آن‌ها به خانه برگشتند و در حالی که به شدت غمگین و دلسرد بودند، من به روال همیشگی پیش آن‌ها رفتم. اما این بار به من توجهی نکردند و هیچ‌گونه محبت و نوازشی از جانب آن‌ها دریافت نکردم. پس از آن، ابو یاسر به پدرم گفت آیا او همان کسی است که فکر می‌کنم؟ و پدرم در پاسخ گفت: بله، به خدا قسم، او همان است و تو او را می‌شناسی و به او نزدیک مشو.
قال نعم، قال فما فی نفسک منه؟ قال عداوته و اللَّه ما بقیت.
هوش مصنوعی: گفت: بله، سپس پرسید: چه احساسی نسبت به او داری؟ پاسخ داد: دشمنی‌ام با او، به خدا قسم، تا زمانی که زنده‌ام ادامه دارد.
رب العالمین ایشان را گفت فلعنة اللَّه علی الکافرین لعنت خدای بر کافران، و لعنت راندن باشد و ناپذیرفتن، چون ایشان را در ازل رانده بود آن شناخت و دانش که ایشان را بود هیچ سود نداشت. «من قعد به جدّه لم ینهض به جدّه» کار جدّ ازلی دارد نه جدّ حالی، آنجا که عنایتست پیروزی را چه نهایت است، جهودان که معرفت و دانش داشتند چون عنایت با ایشان نبود آن معرفت ایشان را و بال بود، و سبب عقوبت و نکال بود. لعنت خداوند بریشان و خشم بر سر خشم جزاء ایشان، و صعالیک المهاجرین نادان‌ فرا سر کتاب و سنت شدند، چون عنایت ازلی با ایشان بود کار ایشان بجایی رسید که مصطفی ع با ایشان نصرت میخواست بر دشمن. در خبرست که کان یستفتح بصعالیک المهاجرین و صعالیک المهاجرین ایشانند که رسول خدا ایشان را صفت کرده در آن خبر که ثوبان روایت کرد
هوش مصنوعی: خدایی گفت: لعنت خدا بر کافران! این لعنت به معنای طرد و نپذیرفتن است، زیرا آن‌ها از ابتدا طرد شده بودند و دانشی که داشتند هیچ سودی برایشان نداشت. کار ازلی و سرنوشت آن‌ها از جدّ (اصل) آن‌ها شکل می‌گیرد و نه از حال آن‌ها. جایی که لطف خدا وجود دارد، پیروزی هیچ حدی ندارد. یهودیانی که دانش و معرفت داشتند، چون به آن‌ها لطفی نشد، دانایی‌شان بر آن‌ها سنگینی کرد و باعث عذاب‌شان شد. لعنت و خشم خدا بر آن‌ها جزای اعمالشان است. اما صعلیک المهاجرین، که نادان بودند، به برکت لطف ازلی به مقام و مرتبه‌ای رسیدند که پیامبر اکرم (ص) برای کمک به آن‌ها از خدا درخواست می‌کرد. در احادیث آمده که پیامبر در فتح و پیروزی به صعلیک المهاجرین استناد می‌کرد و آن‌ها کسانی بودند که رسول خدا (ص) در این موضوع از آن‌ها یاد کرده است.
قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «حوض ما بین عدن الی عمان شرابه اشدّ بیاضا من اللبن و احلی من العسل، من شرب منه شربة لا یظمأ بعدها ابدا و اول من یرده صعالیک المهاجرین. قلنا و منهم یا رسول اللَّه؟ قال الدّنس الثیاب الشعث الرؤوس الذین لا تفتح لهم ابواب السدد و لا یزوّجون المنعمات الذین یعطون ما علیهم و لا یعطون ما لهم.»
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: "حوضی وجود دارد که از عدن تا عمان امتداد می‌یابد. آب آن از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‌تر است. هر کس یک جرعه از آن بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد. نخستین کسانی که به آن آب می‌رسند، افراد فقیر و بی‌کس از مهاجرین هستند." پرسیدیم: "ای پیامبر، این افراد کیستند؟" ایشان پاسخ دادند: "کسانی که لباس‌های کهنه به تن دارند و موهایشان شلخته است، آن‌ها که درهای بزرگ به رویشان باز نمی‌شود و نمی‌توانند با زنان خوب و با نعمت ازدواج کنند؛ کسانی که حقوق خود را می‌پردازند اما از دیگران چیزی نمی‌خواهند."
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا الآیة بئس یستعمل فی مجموع المذامّ کما انّ نعم یستعمل فی مجموع المحامد، و معناه بئسما باعوا به حظ انفسهم من الثواب بالکفر بالقرآن به بد چیزی خویشتن را بفروختند و ثواب آن از دست بدادند، که به قرآن کافر شدند.
هوش مصنوعی: آنها بدی را برای خود خریدند و به جای ارزش‌های خوب، نیکویی‌ها را رها کردند. به این معناست که با کفر به قرآن، سهم خود از پاداش را از دست دادند و به بدترین شکل خود را فروختند.
رب العالمین میگوید آنچه کردند ببغی کردند و حسد بردند که ما نبوت بفرزندان اسماعیل دادیم نه بفرزندان اسحاق، ذلک فضل اللَّه یؤتیه من یشاء، این نبوت و رسالت فضل و کرم خداوندست، آن کس را دهد که خود خواهد. و قال تعالی اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ و معنی بغی حسد است تا در دلست آن را حسد گویند و چون ظاهر شود بغی گویند و این حسد آفتی عظیم است در راه مؤمنان، آن را که حسد بیوکند هیچ عبادت و طاعت او را بر ندارند.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ می‌فرماید که آن‌ها به حسد ورزیدن پرداختند، زیرا ما نبوت را به فرزندان اسماعیل دادیم نه به فرزندان اسحاق. این نشان‌دهنده‌ی فضل و بخشش خداست که به هر که بخواهد می‌دهد. خداوند بهتر می‌داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد. حسد، در حقیقت، حالتی در دل است، و وقتی که به شکل عمل درمی‌آید، به آن بغی می‌گویند. این حسد می‌تواند برای مؤمنان بسیار مضر باشد، و فرد حسود هیچ عبادتی از او پذیرفته نخواهد شد.
الحسد یأکل الحسنات کما تاکل النار الحطب.
هوش مصنوعی: حسادت مانند آتش است که چوب را می‌سوزاند و کارهای خوب انسان را از بین می‌برد.
ابلیس افتاده حسد بود لا جرم عبادت چندین هزار ساله او را از وهده لعنت بیرون نیاورد، و زلّت آدم که از شهوت بود نه از حسد توبه وی لا جرم مقبول گشت، و کار وی آسان شد، انس مالک گفت مصطفی ع با یاران نشسته بود گفت: «یطّلع علیکم الآن رجل من اهل الجنّة»
هوش مصنوعی: ابلیس به خاطر حسد افتاده و حتی عبادت‌های چندین هزار ساله‌اش نتوانست او را از لعنت الهی نجات دهد. اما زلت آدم که ناشی از شهوت بود و نه حسد، باعث شد که توبه او مورد قبول قرار گیرد و کارش آسان شود. انس مالک روایت کرده که پیامبر (ص) با یارانش نشسته بود و گفت: «هم‌اکنون شخصی از اهل بهشت بر شما ظاهر خواهد شد.»
هم اکنون مردی از اهل بهشت درآید، مردی انصاری درآمد و نعلین در دست چپ داشت و آب از محاسن وی قطره قطره می‌افتاد، از تجدید وضوء، آن روز گذشت، دیگر روز مصطفی ع هم چنان گفت و همان مرد در آمد هم بر آن صفت، سدیگر روز همین حال برین نسق برفت. عبد اللَّه عمرو عاص گفت من بهانه گرفتم و بخانه آن مرد انصاری رفتم، و سه شب با وی بماندم، و در اعمال وی اندیشه میکردم، ندیدم از وی عمل بسیار، اما اندر میانه شب هر گه که بیدار شدی ذکری و تسبیحی بر زبان وی برفتی، و بوقت نماز بامداد برخاستی و وضویی تمام کردی. پس عبد اللَّه گفت چون عبادت فراوان از وی ندیدم آنچه شنیده بودم از مصطفی ع با وی راندم و گفتم چه عمل داری بیرون ازین که موجب این ثواب است؟ قال لا اجد فی نفسی غلّا لاحد من المسلمین، و لا احسده علی خیر اعطاه اللَّه ایاه. قال له عبد اللَّه هذا الذی بلغک و هی الّتی لا نطیق.
هوش مصنوعی: مردی از اهل بهشت وارد شد. او انصاری بود و نعلین را در دست چپش نگه داشته بود، در حالیکه آب از محاسن او می‌چکید، زیرا آن روز وضو گرفته بود. روز بعد، همان مرد با همان وضعیت دوباره وارد شد، و سه روز همین حالت ادامه داشت. عبدالله بن عمرو عاص تصمیم گرفت به خانه آن مرد انصاری برود و سه شب را با او بگذراند تا اعمال او را زیر نظر بگیرد. او متوجه شد که کار زیاد و عبادت‌های خاصی از او نمی‌بیند، اما هر بار که بیدار می‌شد، ذکر و تسبیحی بر زبانش جاری بود و صبح‌ها هم وضو می‌گرفت. عبدالله از او پرسید که چه عملی دارد که سبب این ثواب شده است. مرد انصاری گفت: «من در دل خود برای هیچ یک از مسلمانان کینه و دشمنی ندارم و به نعمت‌هایی که خدا به دیگران داده حسد نمی‌ورزم.» عبدالله گفت: «این همان چیزی است که به تو رسیده، و این صفات فراتر از آن چیزی است که ما می‌توانیم انجام دهیم.»
فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلی‌ غَضَبٍ دو خشم خداوند بریشان: یکی بدانک به عیسی کافر شدند، و دیگر آنکه به محمد کافر شدند. سدی گفت یک خشم بدانک عبادت گوساله کردند، دیگر آنک با محمد کافر شدند و قرآن قبول نکردند. و گفته‌اند: یک خشم بدانست که به محمد کافر شدند، و دیگر بآنک گفتند یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ید خداوند بسته است، که روزی بر ما تنگ کرده است، و نبوت از ما باز گرفته، رب العالمین گفت غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ دست ایشان به بستند تا هرگز ازیشان کسی نبینی که نفقه فراخ کند بر خویشتن یا بر کسی، مگر اندکی، وَ لُعِنُوا بِما قالُوا و لعنت کردند بریشان بآنچه گفتند، آنکه گفت بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ بلکه دو دست خداوند گشاده است، نفقه میکند چنانک خواهد، ید اثبات کرد و غلّ نفی کرد. و روایت درست است از مصطفی ع که گفت ید اللَّه ملأی لا تغیضها نفقة سخاء اللیل و النّهار. أ رأیتم ما انفق منذ خلق السماوات و الارض؟ فانّه لم ینقص ما فی یمینه، و عرشه علی الماء، و بیده الأخری المیزان یخفض و یرفع. آن گه گفت وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ تا بدانی که عذاب موحّدان تأدیب و تطهیر است، نه اخزاء و اهانت.
هوش مصنوعی: آنها تحت خشم خداوند قرار گرفته‌اند به خاطر دو دلیل: یکی به خاطر کفر ورزیدن به عیسی و دیگری به خاطر کافر شدن به محمد. همچنین علت دیگری هم وجود دارد؛ یکی بخاطر عبادت گوساله و دیگری به دلیل نپذیرفتن محمد و قرآن. برخی گفته‌اند که یکی از دلایل خشم، کفر به محمد است و دیگری به خاطر گفتن این جمله که "دست خدا بسته است"، به این معنی که روزی به ما نمی‌دهد و نبوت را از ما گرفته است. اما پروردگار عالم اعلام کرده که دستشان بسته شده و هیچ یک از آنها را نمی‌بینی که با فراخی خرج کند، جز عده کمی. آنها به خاطر آنچه گفتند، لعنت شده‌اند؛ اینکه گفتند "بلکه دو دست خداوند باز است" و خداوند روزی می‌دهد چگونه که بخواهد. این موضوع به نوعی تأییدکننده بودن دست و نفی قید و محدودیت است. همچنین از پیامبر اسلام روایت شده است که گفت "دست خدا پر است و هیچ وقت از انفاقش کاسته نمی‌شود"؛ آنچه از زمان خلق آسمان‌ها و زمین انفاق شده، هیچگاه از آنچه در دست اوست کاسته نشده است. در دست دیگر، ترازوی عدالت است که بالا و پایین می‌کند. در پایان، آیه‌ای بیان می‌کند که "براى كافران عذاب خواركننده‌اى است" تا بدانی عذاب مؤمنان در حقیقت تربیت و پاکسازی است، نه خفت و اهانت.
عَذابٌ مُهِینٌ کافرانراست ایشان که جاوید در دوزخ بمانند، و مؤمنانرا اگر عذابی رسد بر سبیل تمحیص و تکفیر بود یک چندی، وانگه از پس آن رحمت ابدی و عزت سرمدی و نعمت جاودانی.
هوش مصنوعی: عذابی که برای کافران در نظر گرفته شده، عذاب سخت و humiliating است و آنها تا ابد در دوزخ باقی خواهند ماند. اما برای مؤمنان، اگر عذابی به آن‌ها برسد، تنها برای آزمون و پاک‌سازی است و پس از آن، به آنها رحمت ابدی، عزت دائمی و نعمت‌های جاودانی داده خواهد شد.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا و چون جهودان را گوئید ایمان آرید به قرآن که به محمد فرو فرستادیم ایشان گویند ما ایمان بدان آریم که بما فرو فرستادند بزبان عبری یعنی توریة.
هوش مصنوعی: و هنگامی که به یهودیان گفته می‌شود که به آنچه خدا نازل کرده است، ایمان بیاورند، می‌گویند: «ما فقط به آنچه بر ما نازل شده، ایمان داریم.» آن‌ها به قرآن که بر محمد نازل شده، ایمان نمی‌آورند و فقط به تورات که به زبان عبری به آن‌ها داده شده، ایمان می‌آورند.
وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ ای بما سواه، و بهر چه بیرون از توریة است کافر میشوند. اللَّه تعالی ایشان را باین گفت دروغ زن کرد گفت.
هوش مصنوعی: و آنها به چیزی که فراتر از آن است، کافر می‌شوند و در حالی که آن حق است و آنچه را با خود دارند تأیید می‌کند، یعنی به هر آنچه غیر از تورات است، کافر می‌شوند. خداوند تعالی به این سخن دروغ‌گویان اشاره کرده و بیان می‌کند.
قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ أی ان کنتم معتقدین للایمان فلم رضیتم بقتل الانبیاء؟ اگر به توریة ایمان دارید در توریة کجاست که پیغامبران را کشید؟ و چرا کشید ایشان را؟ مفسران گفتند هر چند که ایشان قتل پیغامبران نکرده بودند لکن پدران ایشان کرده بودند، و ایشان بدان رضا میدادند و می‌پسندیدند، و پدران را بدان معنی دشمن می‌نگرفتند. و لو کانوا مؤمنون باللّه و النبیّ و ما انزل الیه ما اتّخذوهم اولیاء، و به قال النبی ع من حضر معصیة فکرهها کان کمن غاب عنها، و من غاب عنها فرضیها کان کمن شهدها.
هوش مصنوعی: در این متن از افرادی سوال می‌شود که چرا پیامبران خدا را در گذشته کشته‌اند اگر واقعا مؤمن هستند. سوال می‌کند که اگر به کتاب مقدس خود ایمان دارند، چرا قتل پیامبران را قبول کرده‌اند و چرا از آن راضی هستند؟ مفسران توضیح می‌دهند که هرچند آنها خود پیامبران را نکشته‌اند، اما پدرانشان این کار را کرده و آنها با این عمل موافق بوده‌اند و پدرانشان را مورد قضاوت منفی قرار نداده‌اند. اگر واقعا به خدا و پیامبر ایمان داشتند، نباید آنها را به عنوان دوستان خود می‌پذیرفتند. همچنین به این نکته اشاره می‌شود که اگر کسی در معصیت حاضر باشد و آن را در ذهن خود تأیید کند، مانند کسی است که در آنجا غایب است و اگر کسی از آن غایب باشد و آن را تأیید کند، مانند کسی است که در آنجا حاضر بوده است.
وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسی‌ بِالْبَیِّناتِ این همچنانست که جای دیگر گفت قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ موسی گفت: آمدم بشما و پیغام راست و نشانهای درست آوردم و آن نشانها نه بودند، چنانک در سورة النمل بیان کرد: فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی‌ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ و تفصیل آن در سورة الاعراف است و هی العصا و الید و الطوفان و الجراد و القمّل و الضفادع و الدم و البحر و السنون و نقص الثمرات. اما آنچه در سوره بنی اسرائیل گفت وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی‌ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ آن نه آیت دیگر بود جز از این که از پیغام حق به بنی اسرائیل آورد و هی ان لا تشرکوا بی و لا تسرقوا، و لا تزنوا، و لا تقتلوا النفس التی حرّم اللَّه الّا بالحقّ، و لا تسحروا، و لا تقربوا مال الیتیم، و لا تسعوا ببری الی السلطان، و لا تعدوا فی السّبت و لا تأکلوا الربا.
هوش مصنوعی: موسی به شما آمد با نشانه‌ها و معجزات روشن. او پیامی صادق و دلایل قوی به همراه داشت و این معجزات همان‌هایی بودند که در آیات دیگر نیز به آن اشاره شده است. در قرآن آمده که خداوند به موسی نه معجزه یا نشان داد که شامل مواردی چون عصا، دست، طوفان، ملخ، شپش، قورباغه، خون، دریا و کاهش برکات crops بودند. همچنین در جایی دیگر به موسی دستور داده شده که پیام‌هایی هم به بنی‌ اسرائیل برساند که شامل عدم شرک، سرقت، زنا، قتل نفس به جز در موارد حق، سحر نکردن، نزدیکی به مال یتیمان نرفتن، در طلب سلطنت تلاش نکردن، تعدی نکردن به روز شنبه و ربا نخورند.
وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسی‌ بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ‌
هوش مصنوعی: موسی با نشانه‌های روشنی به سوی شما آمد، اما پس از او، شما گوساله را پرستیدید و در این کار ظلم کردید.
موسی پیغام حق بگزارد و نشانهای روشن باز نمود و وعده‌ای را که اللَّه تعالی او را داده بود، از میان ایشان بیرون شد پس چون باز آمد ایشان گوساله پرست بودند. رب العالمین گفت اگر آن گفت شما راست که نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا پس چرا گوساله پرست شدید و در کتاب توریة شما را از شرک نهی کرده‌ام و بتوحید فرموده، اینست ستم عظیم و بیدادگری که شما بر خود میکنید.
هوش مصنوعی: موسی پیام خدا را به مردم رساند و نشانه‌های روشنی را برای آنها آشکار کرد. او وعده‌ای که خداوند به او داده بود را ترک کرد و زمانی که بازگشت، مشاهده کرد که مردم به عبادت گوساله مشغولند. پروردگار عالم به آنها گفت: اگر راست می‌گویید که به آنچه بر ما نازل شده ایمان دارید، پس چرا به گوساله پرستی روی آورده‌اید؟ در کتاب تورات شما را از شرک نهی کرده‌ام و به توحید دعوت کرده‌ام. این کار شما ظلم و بی‌عدالتی بزرگی است که نسبت به خودتان انجام می‌دهید.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ این عهد و پیمان آخرست نه پیمان اول، و با هر قومی از فرزندان آدم دو پیمان رفته است و دو عهد بریشان گرفته‌اند یکی روز میثاق خداوند عز و جل ایشان را از کتف آدم بیرون آورد و عهد گرفت بریشان که أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی‌؟ آن عهد اول است. و عهد آخر که هر پیغمبری با قوم خویش پیمان بست و عهد گرفت بریشان که اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً و عهد موسی با قوم خود آن بود که من شما را کتاب آوردم بپذیرید و بآن کار کنید. پس چون کتاب آورد نپذیرفتند، رب العالمین، کوهی را فرمود تا از بیخ برآورد و بر زبر ایشان معلق بیستاد.
هوش مصنوعی: در زمان ما، وقتی که خداوند از شما پیمان گرفت و کوه طور را بر بالای شما قرار داد، این عهد و پیمان آخرین پیمانی است که بسته می‌شود و قبل از آن نیز با هر قومی از فرزندان آدم دو پیمان انجام شده است. اولین پیمان، زمانی بود که خداوند آنان را از کتف آدم بیرون آورد و از ایشان پرسید: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» و آن‌ها پاسخ دادند: «بله.» این پیمان اول بود. پیمان دوم زمانی بود که هر پیامبری با قوم خود عهد بست که فقط خداوند را پرستش کنند و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهند. عهد موسی با قومش این بود که من کتابی برای شما آورده‌ام، آن را بپذیرید و طبق آن عمل کنید. اما هنگامی که او کتاب را آورده بود، آنان آن را نپذیرفتند. به همین دلیل، خداوند فرمان داد که کوهی از زمین بیرون آید و بر روی آن‌ها قرار گیرد.
و گفتند ایشان را که اسْمَعُوا ای افهموا، و قیل اعقلوا و اعملوا به معنی آنست که پیغام ما بنیوشید و دریابید، و بآن کار کنید. ارباب معانی گفتند سخن که شنیدنی بود اول بسمع بنده فرو آید، آن گه بمنزل فهم رسد تا بداند، آن گه بمرکز عقل رسد تا دریابد، پس اگر اقتضاء عمل کند بنده بدان عمل آرد، پس رتبت اول سماع است و رتبت آخر عمل. آن کس که تفسیر اسْمَعُوا اعملوا بکرد بآخر مراتب نگرست و آن کس که افهموا معنی نهاد یا اعقلوا ببعضی وسائط نظر کرد.
هوش مصنوعی: ایشان را گفتند که بشنوید و درک کنید، و گفته شد که فکر کنید و بر اساس آن عمل کنید. این به معنی آن است که پیغام ما را بشنوید، بفهمید و سپس به کار ببندید. اهل معانی گفتند که سخن ابتدا در گوش شنونده جای می‌گیرد، سپس به درک می‌رسد تا بداند، و در نهایت به عقل می‌رسد تا دریابد. اگر نیاز به عمل باشد، فرد بر اساس آن عمل می‌کند. بنابراین، اولین مرحله شنیدن است و آخرین مرحله عمل. آن کسی که معنی "بشنوید و عمل کنید" را توجیه کرده، به آخرین مرحله توجه کرده است و آن کس که "درک کنید" یا "فکر کنید" را مطرح کرده، به برخی واسطه‌ها نظر داشته است.
قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا چون ایشان را گفتند دریابید و بآن کار کنید ایشان جواب دادند که سَمِعْنا وَ عَصَیْنا یعنی که بزبان گفتند سَمِعْنا امّا بدل گفتند عَصَیْنا. وهب منبه گفت: در توریة خوانده‌ام که رب العالمین گفت یا عبادی المذنبین الخاطئین الغافلین، کم الی کم؟ کم و کم اقیل عثراتکم عثرة بعد عثرة؟ و کم اعفو عن فضائحکم و سوآتکم؟ فضیحة بعد فضیحة و سوأة بعد سوأة؟ و کم و کم امهلتکم و امهلکم و ادعوکم الی ما هو خیر لکم؟ و لا اسلبکم نعمایی و لا اهتک عنکم استاری؟ ثم قال سبحانی ما ارأفنی بخلقی!» وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ ای اشربوا حبّ العجل فی قلوبهم. سعید جبیر گفت دوستی گوساله چنان در دل ایشان نهاده بودند که آن گوساله را بسوهان بسودند آن گه در دریا بپراکندند، ایشان در آن آب افتادند و نهمار از آن میخوردند تا آن رویهاشان زرد گشت بِکُفْرِهِمْ ای فعل اللَّه ذلک بهم عقوبة لکفرهم، کقوله بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ یکی از بزرگان دین گفت: عجل بنی اسرائیل معلوم است و عبادت آن شرک مهین، و عجل این امت دنیاء شوم است و دوستی آن شرک کهین.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: "شنیدیم و عصیان کردیم". زمانی که به آنها گفتند که توجه کنید و به کار درست عمل کنید، پاسخ دادند که "شنیدیم، اما عصیان کردیم." به عبارتی، در ظاهر گفتند که شنیدند، اما در باطن نشان دادند که به آنچه گفته شده است عمل نمی‌کنند. وهب منبه نقل کرده که در تورات خوانده است که خداوند گفت: "ای بندگان خطاکار و در حال غفلت، چند بار باید عذر شما را بپذیرم و کم‌کم اشتباهاتتان را ببخشم؟ چند بار باید فضیحت‌ها و نادرستی‌هایتان را ببخشم؟ و چند بار به شما مهلت داده‌ام و شما را به سمت چیزهای بهتر فراخوانده‌ام؟ و هرگز نعمت‌هایم را از شما نمی‌گیرم و از شما عیب‌هایتان را نمی‌گشایم؟ سپس گفت: "منزه هستم، چقدر به بندگانم مهربانم!" و در دل آنها عشق به گوساله‌ای که ساختند ریشه دوانده بود. سعید جبیر می‌گوید که دوستی به گوساله در دل آنها به قدری قوی شده بود که آن گوساله را پرستش کردند و سپس آن را در دریا پخش کردند، اما باز هم به آن ایمان داشتند و از آن می‌خوردند تا چهره‌هایشان بر اثر کفرشان زرد شد. این نتیجه‌ای بود از فعل خداوند نسبت به آنان به عنوان مجازاتی برای کفرشان، همانطور که می‌فرماید "بل خدا بر دل‌هایشان مهر نهاده است به خاطر کفر آنها." یکی از بزرگان دین می‌گوید که گوساله بنی‌اسرائیل شناخته شده است و پرستش آن شرک محسوب می‌شود، اما گوساله این امت، دنیای ناپسند است و محبت به آن، شرکی باستانی است.
قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ این تکذیب جهودان است بآنچه گفتند: نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا میگوید پیغامبر من ایشان را گوی بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ شما می‌گویید به توریة و به موسی ایمان آوردیم آن ایمان شما به توریة و به موسی ببد چیزی میفرماید که کافر شدید به قرآن و به محمد، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ یعنی لو کنتم مؤمنین ما عبد تم العجل و انما یعنی بذلک آباءهم، فانهم عبدوا العجل، یقول اللَّه تعالی کذلک معاشر الیهود و المخاطبین لو کنتم مؤمنین بما انزل علیکم ما کذّبتم محمدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.
هوش مصنوعی: این متن به نوعی به نفاق و دوگانگی در ایمان یهودیان اشاره دارد. نویسنده به یهودیان می‌گوید که اگر واقعاً به آنچه بر پیامبر نازل شده ایمان دارید، نباید آن را رد کنید. در واقع، ایمان آن‌ها به تورات و موسی چیزی جز نشانه‌ای از کفر نسبت به قرآن و محمد نیست. به عبارت دیگر، اگر آن‌ها واقعا مؤمن بودند، نباید به پرستش گوساله طلایی روی می‌آوردند، همانطور که پدرانشان این کار را کردند. بنابراین، خداوند به یهودیان می‌گوید که اگر واقعاً مؤمن بودند، نباید پیامبر را تکذیب می‌کردند.