گنجور

بخش ۱۳۸ - ۴۲ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: الطَّلاقُ مَرَّتانِ الآیة.... ندب الی تفریق الطلاق لئلا یتنازع الی اتمام الفراق، تفریق طلاق از آن مندوب است که حقیقت فراق مکروه است. هر چند که طلاق در شرع مباح است خدای دشمن دارد که سبب فراق است، و بریدن اسباب الفت و وصال است. رسول خدا گفت‌ «ابغض المباحات الیّ الطلاق»

و عزت قرآن ثنا میکند بر قومی که پیوندها نبرند و فراق نجویند و گفت وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ و در ملکوت اعلی فریشتگانی آفریده یک نیمه ایشان برف است و یک نیمه آتش، و بقدرت خود این هر دو ضد در هم ساخته و بر جای بداشته، و تسبیح ایشان اینست که: سبحان من یؤلف بین النار و الثلج الف یا رب بین قلوب المؤمنین من عبادک پیر صوفیان گفت: در بیابان میرفتم شخصی را دیدم منکر، آبی در پیش وی ایستاده، و از آن آب نبات بر آمده، گفتم تو کیستی؟ گفت من ابو مره ام، گفتم این چه آبست؟ گفت اشک چشم من است، و این سبزیها و نبات از آب چشم من بر آمده، گفتم چرا می‌گریی؟ گفت: ابکی فی ایّام الفراق لایّام الوصال. مهجوران را دندنه وصال در ایّام فراق روح دل باشد، بگذار تا بر خود بگریم که از من زارتر بجهان کس نیست.

گفتم چو دلم با تو قرین خواهد بود
مستوجب شکر و آفرین خواهد بود
باللّه که گمان نبردم ای جان جهان
کامّید مرا فذلک این خواهد بود

حسن بن علی علیهما السلام زنی داشت طلاق داد، او را، پس چهل هزار درم مهر آن زن بود بوی فرستاد تا دلش خوش شود، زن آن مال پیش نهاد و گریستن در گرفت گفت: متاع قلیل من حبیب مفارق‌

مرا خواسته جهان چه بکارست که کنارم تهی از یارست! و دوست از من بیزار است!

کسی کش مار نیشی بر جگر زد
ورا تریاق سازد نی طبرزد

گویند این سخن با حسن بن علی افتاد، در وی اثر کرد، و او را مراجعت کرد.

در آثار بیارند که امیر المؤمنین علی علیه السّلام روزی بزیارت بیرون رفت بر سر گور فاطمه، میگریست میگفت:

مالی وقفت علی القبور مسلّما
اکل التراب محاسنی فنسیتکم
قبر الحبیب فلم یرد جوابی‌
فعلیکم منّی السلام تقطعت
فهتف هاتف:
و أنارهین جنادل و تراب‌
قال الحبیب و کیف لی بجوابکم
و حجبت عن اهلی و عن اصحابی‌

منّی و منکم وصلة الاحباب‌

گفت: چه بودست؟ و دوست را چه رسیدست؟ که سلام میکنم و می‌پرسم و جواب نمیدهد.؟ هاتفی آواز داد که دوستت میگوید: چون جواب دهم، که مهر مرگ بر دهنم نهاده، در میان سنگ و خاک تنها بمانده، و از خویش و پیوند باز مانده، از من بتو درود باد. آن نظام دوستی و پیوستگی امروز میان ما از هم فرو ریختست. و قلاده آن از هم بگسستست.

علی ع از سر آن رنجوری برخاست و میرفت و این بیت میگفت:

لکلّ اجتماع من خلیلین فرقة
و کلّ الّذی دون الفراق قلیل
و انّ افتقادی واحدا بعد واحد
دلیل علی ان لا یدوم خلیل
چون درد فراق در جهان چیست، بگو
عاجز ز فراق ناشده کیست، بگو؟
گویند مرا که در فراقش مگری
آن کیست که از فراق نگریست، بگو؟

مالک دینار برادری داشت نام وی ملکان، از دنیا بیرون شد. مالک بر سر خاک وی نشست و میگفت: یا ملکان، لا تقرّ عینی حتی اعلم این صرت، و لا اعلم ذلک ما دمت حیّا، آن گه بسیار بگریست، او را گفتند: ای مالک بمرگ وی چندین می‌بگریی؟ گفت نه بآن می‌گریم که از دنیا بیرون شد، یا بآنک امروز از وی بازماندم، بآن میگریم که اگر فردا برستخیز از وی باز مانم، و او را نه بینم، این خود تحسر فوات دیدار مخلوق است، ایا تحسر فوات دیدار خالق خود کرا بود؟ و چون بود؟ گویند که فزع اکبر در قیامت داغ حسرت فرقت بود، که بر سر دو راه بر جان قومی نهند، و ایشان را از دوستان و برادران باز برند، این آسان ترست و درد آن کمتر، صعب‌تر آنست که اگر داغ فرقت اللَّه بر جان ما نهند و از راه سعادت بگردانند:

این همه آسان و خواراست آه اگر گوید که رو
کز تو بیزاریم ما و بار تو عصیان شده‌

گویند فردا در انجمن قیامت یکی را بیارند، ازین شوریده روزگاری، بد عهدی، فرمان در آید که او را بدوزخ برید، که داغ مهجوری دارد، چون بکناره دوزخ رسد دست فراز کند، و دیده خود بر کشد، بیندازد، گویند این چیست که کردی؟ گوید:

ما را ز برای یار بد دیده بکار
اکنون چکنم بدیده بی دیدن یار
لمّا تیقنت انّی لست ابصرکم
غمضت عینی فلم انظر الی احد
روز و شب و گاه و بی گه آن ماه سما
یک دم زدن از برم نمی‌بود جدا،
پرسید کسی نشان ما زو عمدا
گفتا چه کسست؟ او ز کجا ما ز کجا؟

پیر بزرگ بسیار گفتی: دل رفت و دوست رفت، ندانم که از پس دوست روم یا از پس دل؟

حشاشة نفس ودّعت یوم ودّعوا
فلم ادر ایّ الظّاعنین اشیّع
فردا برود هر دو گرامی بدرست
بدرود کرا کنم ندانم ز نخست؟!

گفتا بسرّم ندا آمد که از پس دوست شو، که عاشق را دل از بهر یافت وصال دوست باید، چون دوست نبود دل را چه کند.

چون وصال یار نبود گو دل و جانم مباش
چون شه و فرزین نماند خاک بر سر فیل را
بخش ۱۳۷ - ۴۲ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: الطَّلاقُ مَرَّتانِ الآیة... حکم طلاق در روزگار جاهلیت و در ابتداء اسلام پیش از نزول این آیت آن بود که هر آن کس که زن خویش را طلاق دادی اگر یکی و بیشتر، طلاق را حصری و حدی نبود، و مرد را حق رجعت بود در روزگار عدّة، تا آن گه که زنی آمد بعایشه نالید از شوی خویش، که وی را طلاق میداد بر دوام، و رجعت میکرد بر سبیل اضرار، و عایشه آن قصه با رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بگفت، و در آن حال این آیت آمد و حدّ طلاق پیدا شد و به باز آمد. گفتند یا رسول اللَّه الطَّلاقُ مَرَّتانِ و این الثالثة؟ این دو طلاق است که گفت ذکر سیم کجاست؟ گفت: فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ این تسریح نام سدیگر طلاق است. و نامهای طلاق در قرآن سه است: طلاق و فراق و سراح: «طلقوهن و فارقوهن و سرحوهن».بخش ۱۳۹ - ۴۳ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ الْوالِداتُ زایندگان مادران یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ شیر دهند فرزندان خود را حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ دو سال تمام، لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ آن کس را که خواهد که شیر دادن فرزند تمام کند وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ و برین پدرست که فرزند او را زادند رِزْقُهُنَّ روزی این زنان که فرزند زادند، وَ کِسْوَتُهُنَّ و جامه ایشان بِالْمَعْرُوفِ بانصاف و بر اقتصاد، لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها بر نه نهند بفرمان بر هیچ تن مگر توان آن، لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها مبادا که ستیز کناد و بر فرزند خویش گزند آراد هیچ مادر، وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ و مبادا که ستیز کناد و گزند نمایاد هیچ پدر بطفل خویش، وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ و بر قیم است از فرمان و حکم در کار طفل همین که بر پدر و مادر است، فَإِنْ أَرادا فِصالًا پس اگر خواهند از شیر باز کردن عَنْ تَراضٍ مِنْهُما از هامداستانی دل هر دو، وَ تَشاوُرٍ و باز گفتن هر دو با یکدیگر، فَلا جُناحَ عَلَیْهِما بریشان تنگی نیست در دایه گرفتن وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ و اگر خواهید که دایه گیرید شیر دادن فرزند را فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ بر شما تنگی نیست إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ که مزد دایه که پذیرفته بودید شیر دادن را بسپردید بانصاف و بچم وَ اتَّقُوا اللَّهَ و به پرهیزید از خشم و عذاب خدای وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۲۳۳) و بدانید که خدای بآنچه میکنید بیناست و دانا.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: الطَّلاقُ مَرَّتانِ الآیة.... ندب الی تفریق الطلاق لئلا یتنازع الی اتمام الفراق، تفریق طلاق از آن مندوب است که حقیقت فراق مکروه است. هر چند که طلاق در شرع مباح است خدای دشمن دارد که سبب فراق است، و بریدن اسباب الفت و وصال است. رسول خدا گفت‌ «ابغض المباحات الیّ الطلاق»
هوش مصنوعی: در آیه‌ای بیان شده است که طلاق باید دو بار صورت بگیرد و این نشان‌دهنده این است که طلاق به صورت تدریجی انجام شود تا از ایجاد مشکلات در روند جدایی جلوگیری شود. طلاق به این شکل برای این است که از جدایی کامل و ناپسند جلوگیری شود. هرچند طلاق در شرع مجاز است، اما خداوند آن را دوست ندارد زیرا باعث قطع روابط و پیوندها می‌شود. پیامبر اسلام نیز فرموده‌اند که طلاق از مباحاتی است که به شدت ناپسند است.
و عزت قرآن ثنا میکند بر قومی که پیوندها نبرند و فراق نجویند و گفت وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ و در ملکوت اعلی فریشتگانی آفریده یک نیمه ایشان برف است و یک نیمه آتش، و بقدرت خود این هر دو ضد در هم ساخته و بر جای بداشته، و تسبیح ایشان اینست که: سبحان من یؤلف بین النار و الثلج الف یا رب بین قلوب المؤمنین من عبادک پیر صوفیان گفت: در بیابان میرفتم شخصی را دیدم منکر، آبی در پیش وی ایستاده، و از آن آب نبات بر آمده، گفتم تو کیستی؟ گفت من ابو مره ام، گفتم این چه آبست؟ گفت اشک چشم من است، و این سبزیها و نبات از آب چشم من بر آمده، گفتم چرا می‌گریی؟ گفت: ابکی فی ایّام الفراق لایّام الوصال. مهجوران را دندنه وصال در ایّام فراق روح دل باشد، بگذار تا بر خود بگریم که از من زارتر بجهان کس نیست.
هوش مصنوعی: قرآن به گروهی که ارتباطات خود را قطع نمی‌کنند و از جدایی‌ها دوری می‌گزینند، احترام می‌گذارد و می‌فرماید: «و کسانی که آنچه را خدا دستور داده، بر قرار می‌سازند و از پروردگارشان می‌ترسند». در عالم معنوی، فرشتگانی آفریده شده‌اند که نیمی از آن‌ها به قالب برف و نیمی دیگر به شکل آتش هستند و به قدرت خود این دو عنصر متضاد را در کنار هم قرار داده‌اند. تسبیح آن‌ها این است که: «نقدی از آفریننده‌ای که آتش و برف را در هم آمیخته است». سپس یکی از صوفیان داستانی از سفرش در بیابان نقل می‌کند. او شخصی را می‌بیند که به حال انزوا، آبی در جلوی او است و از آن آب گیاهان روییده. وقتی از او می‌پرسد کیستی، او پاسخ می‌دهد که «من ابو مره هستم» و توضیح می‌دهد که آن آب، اشک چشمانش است و گیاهان از این اشک بیرون آمده‌اند. صوفی می‌پرسد چرا گریه می‌کنی و ابو مره پاسخ می‌دهد که: «به خاطر روزهای جدایی از روزهای وصال». این نشان می‌دهد که جدایی، برای کسانی که در آرزوی وصل هستند، بسیار دردناک است و آن‌ها دلتنگی و غم خود را به راحتی بیان می‌کنند، زیرا کسی در این دنیا زارتر از آن‌ها نیست.
گفتم چو دلم با تو قرین خواهد بود
مستوجب شکر و آفرین خواهد بود
هوش مصنوعی: وقتی دل من با تو همدل و نزدیک شود، بی‌شک شایسته‌ی سپاسگزاری و تمجید خواهد بود.
باللّه که گمان نبردم ای جان جهان
کامّید مرا فذلک این خواهد بود
هوش مصنوعی: به خدا قسم گمان نمی‌کردم که تو، ای محبوب جانم، مرا به این خوبی و کمال برسانی، و این فقط می‌تواند چنین باشد.
حسن بن علی علیهما السلام زنی داشت طلاق داد، او را، پس چهل هزار درم مهر آن زن بود بوی فرستاد تا دلش خوش شود، زن آن مال پیش نهاد و گریستن در گرفت گفت: متاع قلیل من حبیب مفارق‌
هوش مصنوعی: حسن بن علی علیهما السلام زنی داشت که او را طلاق داد. بعد از طلاق، او مبلغ چهل هزار درم به عنوان مهریه به زن داد تا او را خوشحال کند. زن با دیدن آن پول، آن را رد کرد و با گریه گفت: «مال کمی از من، اما محبوبی که از من جدا شده است».
مرا خواسته جهان چه بکارست که کنارم تهی از یارست! و دوست از من بیزار است!
هوش مصنوعی: از من جهان چه خواسته است که در کنارم هیچ یاری نیست! و دوستم از من دل‌زده است!
کسی کش مار نیشی بر جگر زد
ورا تریاق سازد نی طبرزد
هوش مصنوعی: اگر کسی با زهر مار به کسی آسیبی بزند، آن شخص نمی‌تواند برای او درمانی پیدا کند، بلکه باید به خود آن شخص توجه کند.
گویند این سخن با حسن بن علی افتاد، در وی اثر کرد، و او را مراجعت کرد.
هوش مصنوعی: می‌گویند این حرف بر حسن بن علی تأثیر گذاشت و او را به بازگشت واداشت.
در آثار بیارند که امیر المؤمنین علی علیه السّلام روزی بزیارت بیرون رفت بر سر گور فاطمه، میگریست میگفت:
هوش مصنوعی: در نوشته‌ها آمده است که امیر المؤمنین علی علیه‌السلام روزی به زیارت قبر فاطمه رفت و در آنجا گریه کرد و گفت:
مالی وقفت علی القبور مسلّما
اکل التراب محاسنی فنسیتکم
هوش مصنوعی: مالی را وقف قبری کرده‌ام و یقین دارم که خاک، خوبی‌هایم را خواهد خورد و به همین خاطر شما را فراموش کرده‌ام.
قبر الحبیب فلم یرد جوابی‌
فعلیکم منّی السلام تقطعت
هوش مصنوعی: در نزد قبر محبوبم هستم و نمی‌تواند به من پاسخ دهد؛ بنابراین، سلام من به شما، که ارتباط ما قطع شده است.
فهتف هاتف:
و أنارهین جنادل و تراب‌
هوش مصنوعی: صدایی به گوش آمد و کوه‌ها و خاک‌ها روشن شدند.
قال الحبیب و کیف لی بجوابکم
و حجبت عن اهلی و عن اصحابی‌
هوش مصنوعی: عشق درست می‌گوید، اما چگونه می‌توانم به سوالات شما پاسخ دهم در حالی که از خانواده و دوستانم دور مانده‌ام؟
منّی و منکم وصلة الاحباب‌
هوش مصنوعی: من و شما ارتباطی نزدیکی با دوستان داریم.
گفت: چه بودست؟ و دوست را چه رسیدست؟ که سلام میکنم و می‌پرسم و جواب نمیدهد.؟ هاتفی آواز داد که دوستت میگوید: چون جواب دهم، که مهر مرگ بر دهنم نهاده، در میان سنگ و خاک تنها بمانده، و از خویش و پیوند باز مانده، از من بتو درود باد. آن نظام دوستی و پیوستگی امروز میان ما از هم فرو ریختست. و قلاده آن از هم بگسستست.
هوش مصنوعی: گفت: چه خبر است؟ و دوستت چطور است؟ چرا سلام می‌کنم و او جواب نمی‌دهد؟ صدایی شنید که می‌گفت: دوستت می‌گوید: وقتی جواب دهم، چون مرگ بر زبانم نشسته و از تنهایی در میان سنگ و خاک مانده‌ام، از خودم و ارتباط با دیگران دور شده‌ام. برای تو آرزوی سلامتی می‌کنم. ولی امروز نظام دوستی و پیوند ما از هم خراب شده و این ارتباط دیگر وجود ندارد.
علی ع از سر آن رنجوری برخاست و میرفت و این بیت میگفت:
هوش مصنوعی: علی ع از جایش بلند شد و به راه افتاد و این شعر را می‌خواند:
لکلّ اجتماع من خلیلین فرقة
و کلّ الّذی دون الفراق قلیل
هوش مصنوعی: هر دو دوست به طور حتم رو به جدایی می‌روند و آنچه که به جز جدایی باقی می‌ماند، کم ارزش است.
و انّ افتقادی واحدا بعد واحد
دلیل علی ان لا یدوم خلیل
هوش مصنوعی: افتادن دوستان یکی پس از دیگری برای من نشانه‌ای است که هیچ دوستی همیشگی نیست.
چون درد فراق در جهان چیست، بگو
عاجز ز فراق ناشده کیست، بگو؟
هوش مصنوعی: از تو می‌پرسم که درد جدایی در دنیا چه قدر است؟ آیا کسی هست که نتواند از این درد جدایی رهایی یابد؟ بگو!
گویند مرا که در فراقش مگری
آن کیست که از فراق نگریست، بگو؟
هوش مصنوعی: می‌گویند که در جدایی او غمگین مباش، اما آیا کسی هست که از جدایی بی‌غصه بگذرد؟ بگو!
مالک دینار برادری داشت نام وی ملکان، از دنیا بیرون شد. مالک بر سر خاک وی نشست و میگفت: یا ملکان، لا تقرّ عینی حتی اعلم این صرت، و لا اعلم ذلک ما دمت حیّا، آن گه بسیار بگریست، او را گفتند: ای مالک بمرگ وی چندین می‌بگریی؟ گفت نه بآن می‌گریم که از دنیا بیرون شد، یا بآنک امروز از وی بازماندم، بآن میگریم که اگر فردا برستخیز از وی باز مانم، و او را نه بینم، این خود تحسر فوات دیدار مخلوق است، ایا تحسر فوات دیدار خالق خود کرا بود؟ و چون بود؟ گویند که فزع اکبر در قیامت داغ حسرت فرقت بود، که بر سر دو راه بر جان قومی نهند، و ایشان را از دوستان و برادران باز برند، این آسان ترست و درد آن کمتر، صعب‌تر آنست که اگر داغ فرقت اللَّه بر جان ما نهند و از راه سعادت بگردانند:
هوش مصنوعی: مالک دینی دارای برادری به نام ملکان بود که از دنیا رفت. مالک بر سر خاک او نشسته و می‌گفت: ای ملکان، چشمانم آرام نخواهد گرفت تا وقتی که بدانم تو چگونه شدی و من تا زمانی که زنده‌ام نمی‌توانم از آن آگاه شوم. سپس بسیار گریست. به او گفتند: ای مالک، چرا به خاطر مرگ او این‌قدر می‌گریی؟ او جواب داد: من به خاطر مرگ او نمی‌گریم، بلکه به این خاطر گریه می‌کنم که امروز او را از دست دادم و اگر فردا از خواب بیدار شوم و او را نبینم، این خود دردناک خواهد بود. اما درد فراق از مخلوق چیست؟ آیا درد فراق از خالق چگونه خواهد بود؟ گفته‌اند که بزرگ‌ترین ترس در قیامت حسرت جدایی است، زمانی که انسان را از دوستان و برادرانش جدا کنند، و این آسان‌تر و کم‌دردتر است. اما درد این جدایی از خداوند، و منحرف شدن از راه سعادت، بسیار سخت‌تر و غم‌انگیزتر است.
این همه آسان و خواراست آه اگر گوید که رو
کز تو بیزاریم ما و بار تو عصیان شده‌
هوش مصنوعی: این همه کارها آسان و بی‌ارزش است اگر او بگوید که از تو دور می‌شویم و از بار گناهت خسته شده‌ایم.
گویند فردا در انجمن قیامت یکی را بیارند، ازین شوریده روزگاری، بد عهدی، فرمان در آید که او را بدوزخ برید، که داغ مهجوری دارد، چون بکناره دوزخ رسد دست فراز کند، و دیده خود بر کشد، بیندازد، گویند این چیست که کردی؟ گوید:
هوش مصنوعی: می‌گویند فردا در روز قیامت یکی را خواهند آورد، از میان این روزهای پرآشوب و بدعهدی، حکمی صادر خواهد شد که او را به دوزخ ببرند، زیرا داغ فراق و جدایی بر دل دارد. وقتی به نزدیک دوزخ برسد، دستش را بالا خواهد برد و چشمانش را خواهد گشود. در آن لحظه خواهد پرسید: این چه کاری بود که انجام دادی؟ او پاسخ خواهد داد:
ما را ز برای یار بد دیده بکار
اکنون چکنم بدیده بی دیدن یار
هوش مصنوعی: برای من از خاطر یار بدی روی داده است؛ اکنون چه باید بکنم وقتی که او را نمی‌بینم؟
لمّا تیقنت انّی لست ابصرکم
غمضت عینی فلم انظر الی احد
هوش مصنوعی: وقتی مطمئن شدم که شما را نمی‌توانم ببینم، چشمانم را بستم و به هیچ‌کس نگاه نکردم.
روز و شب و گاه و بی گه آن ماه سما
یک دم زدن از برم نمی‌بود جدا،
هوش مصنوعی: هیچ وقت ماه سما از من جدا نمی‌شود، نه در روز و نه در شب و نه در لحظه‌های دیگر.
پرسید کسی نشان ما زو عمدا
گفتا چه کسست؟ او ز کجا ما ز کجا؟
هوش مصنوعی: کسی از او نشانی از ما خواست، او عمداً پاسخ داد که چه کسی هست. او از کجا آمده و ما از کجا هستیم؟
پیر بزرگ بسیار گفتی: دل رفت و دوست رفت، ندانم که از پس دوست روم یا از پس دل؟
هوش مصنوعی: پیر بزرگ بارها گفت: دل من رفت و دوست من هم رفت، نمی‌دانم که باید دنبال دوست بروم یا دنبال دل خودم؟
حشاشة نفس ودّعت یوم ودّعوا
فلم ادر ایّ الظّاعنین اشیّع
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از احساس خود در هنگام وداع با دوستان سخن می‌گوید. او به نوعی سردرگمی اشاره می‌کند و نمی‌داند که کدام یک از وداع‌کنندگان را باید به وداع بگذراند. این نشان‌دهنده‌ی حس جدایی و از دست دادن است که زندگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
فردا برود هر دو گرامی بدرست
بدرود کرا کنم ندانم ز نخست؟!
هوش مصنوعی: فردا هر دو عزیز از اینجا می‌روند و نمی‌دانم که چگونه باید با آن‌ها خداحافظی کنم.
گفتا بسرّم ندا آمد که از پس دوست شو، که عاشق را دل از بهر یافت وصال دوست باید، چون دوست نبود دل را چه کند.
هوش مصنوعی: به من گفته شد که به خاطر دوست، در پی او باش. زیرا عاشق باید دلش را برای رسیدن به وصل دوست آماده کند، چون اگر دوستی نباشد، دل چه کاری می‌تواند انجام دهد.
چون وصال یار نبود گو دل و جانم مباش
چون شه و فرزین نماند خاک بر سر فیل را
هوش مصنوعی: وقتی نمی‌توانم به محبوبم برسم، دل و جانم را هم نمی‌خواهم. چون اگر پادشاه و برادرش نباشند، خاک بر سر فیل نمی‌ریزد.