گنجور

شمارهٔ ۲۲۱ - در مدح سلطان محمود

شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
که کی برآید مه کی فرو شود سرطان
بنات نعش بگیرد ز هفت کوکب بیم
که باشد از سپری لاجوردگون تابان
رهی دراز و درو جای جای یخ بسته
درین دو خاک به کردار را کاهکشان
مرا ز سودا دل در هزار گونه هوس
به کار خویش فرومانده عاجز و حیران
ز روی گنبد خضرا نهان شده پروین
مه چهارده تابان شده ز چرخ کیان
چو روی خسرو محمود سیف دولت و دین
که افتخار زمین است و اختیار زمان
مظفری ملکی خسروی خداوندی
که جاه و قدرش بگذشته است از کیوان
شهی که هند شد از فر او بسان بهشت
چو روی داد ز غزنین به سوی هندستان
خدایگانا دانی که بنده تو چه کرد
به شهر غزنین با شاعران چیره زبان
هر آن قصیده که گفتیش را شدی یک ماه
جواب گفتم زان بر بدیهه هم بزمان
اگر نه بیم تو بودی شها به حق خدای
که راشدی را بفکندمی ز نام و نشان
اگر دو تن را جنگ اوفتادی اندر شعر
ز شعر بنده بدیشان شواهد و برهان
یکی به دیگر گفتی که این درست نبود
اگر بگوید مسعود سعد بن سلمان
چو پایگاهم دیدند نزد شاهنشه
که داشتم بر او جاه و رتبت و امکان
به پیش شاه نهادند مر مرا تهمت
به صد هزاران نیرنگ و حیلت و دستان
مگر ز پایگه خود بیفکنند مرا
به پیش همه شه سود مرا کنند زیان
چو من جریده اشعار خویش عرضه کنم
نخست یابم نام تو بر سر دیوان
سزد که نام من این نامدار ثبت کنی؟
به ملک غفلت در متن دفتر نیسان
مرا مدار به طبع و هنر گران و سبک
که من به مایه سبک نیستم به طبع گران
همیشه تا به جهان سالی و تهی نبود
جواهر از اعراض و عناصر از الوان
دو حال نیک و بد آید همی ز سمت ملک
بهفت کوکب و از پنج و حس چار ارکان
چو سرو و لاله بناز و چو صبح و باغ بخند
چو ماه و مهر بتاب و چو عقل و روح بمان
خجسته دولت و فرخنده بخت تو هر سال
چو آفتاب منیر و چو نوبهار جوان
بخر مرا و نکویم بدار زیرا من
بهر نکویی حقم به هر بها ارزان
همیشه بادی در ملک بی کرانه عزیز
همیشه بادی از بخت جاودان شادان
نشاط کن ملکا بر سماع نای علی
نبید رنگین خور بر کنار آب روان
چنانکه چرخ بپاید تو همچو چرخ بپای
چنانکه کوه بماند تو همچو کوه بمان

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
هوش مصنوعی: شب طولانی است و راه دور و غریبتی که با خود غم و اندوه به همراه دارد. در چنین حالتی، چطور می‌توان انتظار داشت که بدن یا جان به خوبی باقی بماند؟
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
هوش مصنوعی: دل من همچون مردم بی‌خبر و بی‌احساس به شدت پریشان و در عذاب است، و تنم از غم تو بسیار رنج می‌کشد.
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
که کی برآید مه کی فرو شود سرطان
هوش مصنوعی: دو چشم من به تماشای ستاره‌ها دوخته شده است تا ببینم کی ماه نمایان خواهد شد و کی برج سرطان غروب می‌کند.
بنات نعش بگیرد ز هفت کوکب بیم
که باشد از سپری لاجوردگون تابان
هوش مصنوعی: دختران نعش به همراه هفت ستاره می‌آیند، بترس که مبادا از سپری آبی و درخشان بر تو ببارد.
رهی دراز و درو جای جای یخ بسته
درین دو خاک به کردار را کاهکشان
هوش مصنوعی: راهی طولانی است و در هر گوشه‌اش یخ بسته، میان این دو سرزمین به مانند کاه در باد وزیدن.
مرا ز سودا دل در هزار گونه هوس
به کار خویش فرومانده عاجز و حیران
هوش مصنوعی: دل مرا در میان انواع آرزوها می‌سوزاند و در پی خواسته‌هایم، درمانده و گیج شده‌ام.
ز روی گنبد خضرا نهان شده پروین
مه چهارده تابان شده ز چرخ کیان
هوش مصنوعی: از روی گنبد سبز، ستاره پروین پنهان شده و ماه چهارده درخشان از آسمان ظاهر شده است.
چو روی خسرو محمود سیف دولت و دین
که افتخار زمین است و اختیار زمان
هوش مصنوعی: زمانی که چهره‌ی خسرو محمود، شمشیری برای حکومت و دیانت، نمایان می‌شود، افتخار زمین و تسلط بر زمان به دست اوست.
مظفری ملکی خسروی خداوندی
که جاه و قدرش بگذشته است از کیوان
هوش مصنوعی: مظفری همانند یک ملک و پادشاهی است که جلال و عظمت او از افق‌های دور گذشته و فراتر رفته است.
شهی که هند شد از فر او بسان بهشت
چو روی داد ز غزنین به سوی هندستان
هوش مصنوعی: فرمانروایی که از خصلت و عظمتش هند به بهشتی تبدیل شد، زمانی که از غزنین به سوی هندستان روی آورد.
خدایگانا دانی که بنده تو چه کرد
به شهر غزنین با شاعران چیره زبان
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، آیا می‌دانی که بنده‌ات در شهر غزنین با شاعران بزرگ و بااستعداد چه کار کرد؟
هر آن قصیده که گفتیش را شدی یک ماه
جواب گفتم زان بر بدیهه هم بزمان
هوش مصنوعی: هر شعری که گفتی، من به مدت یک ماه برای آن پاسخ نوشتم و حتی در لحظه نیز به فکر سرودن بودم.
اگر نه بیم تو بودی شها به حق خدای
که راشدی را بفکندمی ز نام و نشان
هوش مصنوعی: اگر ترس تو نبود، ای شاه، قسم به حق خدا، او را از نام و نشانی که دارد، دور می‌کردم.
اگر دو تن را جنگ اوفتادی اندر شعر
ز شعر بنده بدیشان شواهد و برهان
هوش مصنوعی: اگر دو نفر در مورد شعر و ادبیات با هم به نزاع بپردازند، من به آنها دلایل و شواهدی از شعر خودم ارائه می‌دهم.
یکی به دیگر گفتی که این درست نبود
اگر بگوید مسعود سعد بن سلمان
هوش مصنوعی: یکی به دیگری گفت که اگر مسعود سعد بن سلمان بگوید، این درست نیست.
چو پایگاهم دیدند نزد شاهنشه
که داشتم بر او جاه و رتبت و امکان
هوش مصنوعی: وقتی که مقام و منزلت بالای خود را در نزد پادشاه مشاهده کردند، متوجه شدند که چقدر قدرت و دسترسی دارم.
به پیش شاه نهادند مر مرا تهمت
به صد هزاران نیرنگ و حیلت و دستان
هوش مصنوعی: مرا به دربار شاه آوردند و به من نسبت تهمت دادند، با صدها نیرنگ و حقه و ترفند.
مگر ز پایگه خود بیفکنند مرا
به پیش همه شه سود مرا کنند زیان
هوش مصنوعی: آیا کسی می‌تواند مرا از جایگاهم بیندازد، در حالی که همه به دنبال بهره‌بردن از من هستند و خودم را دچار زیان می‌کنند؟
چو من جریده اشعار خویش عرضه کنم
نخست یابم نام تو بر سر دیوان
هوش مصنوعی: اگر اشعار خود را منتشر کنم، در ابتدا نام تو را بالای کتابم می‌بینم.
سزد که نام من این نامدار ثبت کنی؟
به ملک غفلت در متن دفتر نیسان
هوش مصنوعی: آیا شایسته است که نام من، این شخصیت مشهور، را در دفتر روزگار بی‌خبر بنویسی؟
مرا مدار به طبع و هنر گران و سبک
که من به مایه سبک نیستم به طبع گران
هوش مصنوعی: من را با سلیقه و هنرهای سنگین و سبک قضاوت نکن، زیرا من به چیزهای عادی و بی‌اهمیت اهمیت نمی‌دهم.
همیشه تا به جهان سالی و تهی نبود
جواهر از اعراض و عناصر از الوان
هوش مصنوعی: در طول تاریخ، همیشه دنیا خالی از جواهرات و رنگ‌ها نبوده است؛ تمام زیبایی‌ها و تنوعات در طبیعت و موجودات وجود داشته‌اند.
دو حال نیک و بد آید همی ز سمت ملک
بهفت کوکب و از پنج و حس چار ارکان
هوش مصنوعی: دو وضعیت خوب و بد ممکن است از سوی ملک به هفت سیاره و همچنین از پنج حس و چهار رکن به ما برسد.
چو سرو و لاله بناز و چو صبح و باغ بخند
چو ماه و مهر بتاب و چو عقل و روح بمان
هوش مصنوعی: مانند سرو و گل لاله با زیبایی سرشار برافراز، و مانند صبح و باغ به شادابی بخند. مانند ماه و خورشید بدرخش و مانند عقل و روح، استوار و پابرجا بمان.
خجسته دولت و فرخنده بخت تو هر سال
چو آفتاب منیر و چو نوبهار جوان
هوش مصنوعی: هر سال، خوشبختی و بخت خوب تو همچون آفتاب درخشان و بهاری نو و جوان است.
بخر مرا و نکویم بدار زیرا من
بهر نکویی حقم به هر بها ارزان
هوش مصنوعی: مرا بخر و خوب نگه‌دار، چون من به خاطر خوب بودنم، ارزشم بیشتر از هر قیمتی است و ارزان نیست.
همیشه بادی در ملک بی کرانه عزیز
همیشه بادی از بخت جاودان شادان
هوش مصنوعی: در سرزمین وسیع و بی‌پایان، همواره نسیمی وجود دارد که نشان‌دهنده خوشبختی و شادکامی همیشگی است.
نشاط کن ملکا بر سماع نای علی
نبید رنگین خور بر کنار آب روان
هوش مصنوعی: ای پادشاه، شاد باش و در محفل نواختن نای علی به شادی بپرداز، همچون شراب رنگین که در کنار آب روان می‌نوشند.
چنانکه چرخ بپاید تو همچو چرخ بپای
چنانکه کوه بماند تو همچو کوه بمان
هوش مصنوعی: مثل اینکه چرخ زمان همیشه در حال حرکت است، تو هم باید استوار و پایدار باشی. همچنین مانند کوه که همیشه ثابت و بدون تغییر می‌ماند، تو نیز باید استقامت و ثبات داشته باشی.