گنجور

شمارهٔ ۱۷۵ - شکوه از روزگار و ناله از زندان

کرد با من زمانه حمله به جنگ
چون مرا بسته دید میدان تنگ
رنج و غم را ز بهر جان و دلم
تیغ پولاد کرد و تیر خدنگ
هر زمانی همی رسد مددش
دو سپه روز و شب ز روم و ز زنگ
زان کشد تیغ صبح هر روزی
که نگشتش گسسته بر من چنگ
گشته ام چون عطارد اندر حوت
ورچه بودم چو ماه در خرچنگ
آتش گوهرم به خاطر و طبع
حبس از آن باشدم همی در سنگ
آب انده ز دیده چندان رفت
تا زد آئینه نشاطم زنگ
آب رویم نماند در رویم
آب مانند کس نبینی رنگ
محنتم همچو دوستان عزیز
هر شب اندر کنار گیرد تنگ
بالشی ام نهد ز پنجه شیر
بستری گسترد ز کام نهنگ
شربتی خورده ام به طعم چنان
نوشم آید همی به کام شرنگ
خورشم گشت خاک تیره چو مار
مسکنم کوه تنگ شد چو پلنگ
خوب گفتار و پر هنر حرکت
بدلم شد به خامشی و درنگ
گویی آن صورتم که بر دیوار
زده باشدش خامه نیرنگ
به دلم داده بود شاهی روی
به تنم کرده بود بخت آهنگ
چشم آن شد ز گرد انده کور
پای این شد ز دست محنت لنگ
هر چه بیشم دهد فلک مالش
بیش یابد ز من همی فرهنگ
هنرم هر چه داد بیش کند
چنگ را لحن خوشتر آرد چنگ
لیکن از حد چو بگذراند باز
بگسلاند به چنگ بر آهنگ
هر که او پاک چون هوا باشد
چون هوا نزد کس نگیرد سنگ
مرد باید که ده دله باشد
تا بود سرخ روی چون نارنگ
مردمان زمانه بی هنرند
زانکه فرهنگشان ندارد هنگ
نیست در کارشان دل زاغی
بانگ افکنده در جهان چو کلنگ
نیست از ننگ ننگشان ور چند
ننگ دارد ز ننگ ایشان ننگ
دوزخ آرد پرستش ایشان
راست هستند نامه ارژنگ
لاف رادی گران بود چون کوه
ور چو زفتی گران بود چون گنگ
خوب روی و ملبسند همه
طرفه رنگند و نادره نیرنگ
بار منت نشسته بر سر جود
زین سبب گشته هر سه حرفش تنگ
ابر هم خوی اهل عصر گرفت
بلبل منت زند به هر فرسنگ
قطره آب ازو همی بچکد
تا نگرددش روی پر آژنگ
خیز مسعودسعد رنجه مباش
بازدار از جهان و اهلش چنگ
نوش خواهی همی ز شاخ کبست
عود جویی همی ز بیخ زرنگ
چنگ باز هوا ندارد کبک
دل شیر عرین ندارد رنگ
هر زمان در سرایی از محنت
باره بخت تو ندارد تنگ
کار نیکو کند خدای منال
راه کوته کند زمانه ملنگ
بگذرد محنت تو چون بگذشت
ملک جمشید و دولت هوشنگ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کرد با من زمانه حمله به جنگ
چون مرا بسته دید میدان تنگ
هوش مصنوعی: زمانه به من حمله‌ور شد و به جنگ درآمد، زیرا وقتی مرا در وضعیتی دشوار و بسته دید، به میدان تنگ شد.
رنج و غم را ز بهر جان و دلم
تیغ پولاد کرد و تیر خدنگ
هوش مصنوعی: به خاطر جان و دلم، درد و اندوه را مانند تیغی تیز و تیرکمانی محکم کردم.
هر زمانی همی رسد مددش
دو سپه روز و شب ز روم و ز زنگ
هوش مصنوعی: در هر لحظه، یاری او می‌رسد و سپاه روز و شب از سرزمین‌های روم و زنگ (چین) می‌آیند.
زان کشد تیغ صبح هر روزی
که نگشتش گسسته بر من چنگ
هوش مصنوعی: هر روز که صبح می‌شود، آن روشنایی مانند تیغی است که بر من می‌خورد، زیرا شب پیش نتوانسته‌ام از آن دلبستگی‌ها رها شوم.
گشته ام چون عطارد اندر حوت
ورچه بودم چو ماه در خرچنگ
هوش مصنوعی: من مانند عطارد در نشانه حوت شده‌ام و به نوعی دیگر مانند ماه در نشانه خرچنگ هستم.
آتش گوهرم به خاطر و طبع
حبس از آن باشدم همی در سنگ
هوش مصنوعی: آتش درونم مثل یک گوهر ارزشمند است، اما به خاطر طبیعت و سرشت خودم آن را در دل سنگی پنهان کرده‌ام.
آب انده ز دیده چندان رفت
تا زد آئینه نشاطم زنگ
هوش مصنوعی: چقدر اشک از چشمانم ریخته که باعث شده آیینه شادی‌ام غبارآلود شود.
آب رویم نماند در رویم
آب مانند کس نبینی رنگ
هوش مصنوعی: در چهره‌ام نشانه‌ای از آب و زندگی باقی نمانده است، چون کسی نمی‌تواند رنگی شبیه به آنچه من دارم، ببیند.
محنتم همچو دوستان عزیز
هر شب اندر کنار گیرد تنگ
هوش مصنوعی: هر شب، همچون دوستان نزدیک، او مرا در آغوش می‌کشد و نزدیک می‌گیرد.
بالشی ام نهد ز پنجه شیر
بستری گسترد ز کام نهنگ
هوش مصنوعی: بالش من از پنجه شیر نرم است و بستر من از دهان نهنگ گسترده شده است.
شربتی خورده ام به طعم چنان
نوشم آید همی به کام شرنگ
هوش مصنوعی: با خوردن شربتی با طعمی خاص، احساس می‌کنم آن را به اندازه‌ای شیرین و دلپذیر می‌چشم که گویی آن را به شرط تلخی هم می‌چشیدم.
خورشم گشت خاک تیره چو مار
مسکنم کوه تنگ شد چو پلنگ
هوش مصنوعی: خورشید من در خاک تیره گم شد، مثل مار. حالا مسکن من در کوه تنگ شده، مانند پلنگ.
خوب گفتار و پر هنر حرکت
بدلم شد به خامشی و درنگ
هوش مصنوعی: شخصی با سخنان دلنشین و هنری خود، باعث شد که من دلم به آرامش بیفتد و در تفکر و سکوت فرو بروم.
گویی آن صورتم که بر دیوار
زده باشدش خامه نیرنگ
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد چهره‌ام مانند تصویری است که بر روی دیوار با قلم فریبکارانه‌ای کشیده شده باشد.
به دلم داده بود شاهی روی
به تنم کرده بود بخت آهنگ
هوش مصنوعی: دل من را به خود جلب کرده بود و به من شانس و خوشبختی داده بود.
چشم آن شد ز گرد انده کور
پای این شد ز دست محنت لنگ
هوش مصنوعی: چشم او به خاطر غم و اندوه نابینا شده و پایش به دلیل سختی و درد ناتوان گشته است.
هر چه بیشم دهد فلک مالش
بیش یابد ز من همی فرهنگ
هوش مصنوعی: هر چه زمان به من نعمت و ثروت بیشتری می‌دهد، من نیز در تلاش هستم تا فرهنگ و دانش خود را افزایش دهم.
هنرم هر چه داد بیش کند
چنگ را لحن خوشتر آرد چنگ
هوش مصنوعی: هرچه هنرمند بیشتر تلاش کند، صدای چنگ زیباتر و دلنشین‌تر خواهد بود.
لیکن از حد چو بگذراند باز
بگسلاند به چنگ بر آهنگ
هوش مصنوعی: اگر از اندازه فراتر برود، دوباره رشته‌ها را پاره خواهد کرد و به‌زور آنها را به دستانش خواهد گرفت.
هر که او پاک چون هوا باشد
چون هوا نزد کس نگیرد سنگ
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند هوای پاک و زلال باشد، در نظر دیگران ارزشی ندارد و به او توجهی نمی‌شود.
مرد باید که ده دله باشد
تا بود سرخ روی چون نارنگ
هوش مصنوعی: مرد باید دل بزرگ و شجاعی داشته باشد تا بتواند مانند نارنگی، سرخ و خوش رنگ باشد.
مردمان زمانه بی هنرند
زانکه فرهنگشان ندارد هنگ
هوش مصنوعی: مردم این روزها بی‌سواد و نادان هستند، زیرا فرهنگ و آگاهی کافی ندارند.
نیست در کارشان دل زاغی
بانگ افکنده در جهان چو کلنگ
هوش مصنوعی: در کارهای آن‌ها، دل زاغی وجود ندارد که صدایی در جهان ایجاد کند، همچون کلنگی که به زمین می‌کوبند.
نیست از ننگ ننگشان ور چند
ننگ دارد ز ننگ ایشان ننگ
هوش مصنوعی: ننگ و عیب آنها هیچ ارزشی ندارد، حتی اگر تعداد عیب‌هایشان زیاد باشد، باز هم آن ننگ، ننگ خودشان است.
دوزخ آرد پرستش ایشان
راست هستند نامه ارژنگ
هوش مصنوعی: دوزخ عبادت و پرستش آن‌ها را به ارمغان می‌آورد، نامه‌ای که نشان‌دهنده مقام ارژنگ است.
لاف رادی گران بود چون کوه
ور چو زفتی گران بود چون گنگ
هوش مصنوعی: مدعا و ادعای بی‌پایه و لاف زدن، همچون کوهی بزرگ و سنگین است که بار آن به دوش کسی است که در تلاش برای نشان دادن خود است. در عوض، اگر کسی به شدت ساکت و کم‌حرف باشد، بارش سنگین‌تر و سنگین‌تر می‌شود.
خوب روی و ملبسند همه
طرفه رنگند و نادره نیرنگ
هوش مصنوعی: زیبا رویان در هر سو وجود دارند که با لباس‌های زیبا و رنگ‌های مختلف خود، جلوه‌ای خاص و منحصر به فرد به نمایش گذاشته‌اند.
بار منت نشسته بر سر جود
زین سبب گشته هر سه حرفش تنگ
هوش مصنوعی: بار مسئولیت و کمک به دیگران بر دوش من قرار گرفته است و به همین خاطر، در مقام و موقعیت خود احساس محدودیت و تنگنا می‌کنم.
ابر هم خوی اهل عصر گرفت
بلبل منت زند به هر فرسنگ
هوش مصنوعی: ابر نیز مانند دیگر افراد زمانه، رنگ و نوع خود را به خود می‌گیرد و بلبل هم همواره از دوری فراق گل شکایت می‌کند.
قطره آب ازو همی بچکد
تا نگرددش روی پر آژنگ
هوش مصنوعی: قطره آب مدام از او می‌چکد تا زمانی که نتواند دیگر بر سطح زیبا و درخشان خود جلوه کند.
خیز مسعودسعد رنجه مباش
بازدار از جهان و اهلش چنگ
هوش مصنوعی: برخیز و از زحمت خسته نشو، خودت را از این دنیا و افراد آن دور کن.
نوش خواهی همی ز شاخ کبست
عود جویی همی ز بیخ زرنگ
هوش مصنوعی: هر چیزی را که بخواهی، از ریشه و منبع آن به دست می‌آوری؛ اگر می‌خواهی عطر و خوشبویی داشته باشی، باید از درختان خوشبو بهره ببری.
چنگ باز هوا ندارد کبک
دل شیر عرین ندارد رنگ
هوش مصنوعی: کبک که دلش شجاعت شیر را دارد، در حال حاضر دیگر هیچ جایی برای پرواز و آزادی ندارد.
هر زمان در سرایی از محنت
باره بخت تو ندارد تنگ
هوش مصنوعی: هر وقت که در مکانی با مشکلات و سختی‌ها روبرو می‌شوی، بخت و اقبال تو هرگز نمی‌گذارد که به تنگنا بیفتی.
کار نیکو کند خدای منال
راه کوته کند زمانه ملنگ
هوش مصنوعی: خداوند کارهای خوب را انجام می‌دهد و زمان به طور طبیعی راه را برای افراد بی‌خود و بی‌هدف کوتاه می‌کند.
بگذرد محنت تو چون بگذشت
ملک جمشید و دولت هوشنگ
هوش مصنوعی: مشکلات و سختی‌های تو به زودی تمام خواهد شد، همان‌طور که سرنوشت پادشاهان بزرگ گذشته نیز گذشت.

حاشیه ها

1403/01/24 15:03
جهن یزداد

پارسی بیخته

آب رویی نماند در رویم

آب مانند کس نبینی رنگ

بالشی ام نهد ز پنجه شیر

بستری گسترد ز کام نهنگ

به دلم داده بود شاهی روی

به تنم کرده بود بخت آهنگ

مرد باید که ده دله باشد

تا بود سرخ روی چون نارنگ

مردمان زمانه بی هنرند

زانکه فرهنگشان ندارد هنگ

نیست در کارشان دل زاغی

بانگ افکنده در جهان چو کلنگ

نیست از ننگ ننگشان ور چند

ننگ دارد ز ننگ ایشان ننگ

دوزخ آرد پرستش ایشان

راست هستند نامه ارژنگ

لاف رادی گران بود چون کوه

ور چو زفتی گران بود چون گنگ

چکه آب ازو همی بچکد
تا نگرددش روی پر آژنگ

کار نیکو کند خدای منال

راه کوته کند زمانه ملنگ

1403/12/08 22:03
محمد مهدی

قافیه بیت بیست‌وهشتم، طبق تصحیح استاد نوریان، گنگ است به معنای خمیده و منحنی. یعنی هر سه حرف 《ج》،《 و》و《 د》 بر اثر سنگینی بار منت، خمیده شده‌اند.