ترجیع بند - ما توبه و زهد را شکستیم
ما مست شراب لایزالیم
ما گلبن عیش را نهالیم
ما صوت تو را نه بند عشقیم
ما طوطی شکرین مقالیم
ما آینه در نمد نهانیم
ما لمعه آینه مثالیم
دانش نبرد به ذات ما پی
بیرون ز تفکر و خیالیم
پیمانه کشان زهر عشقیم
ما گوشه نشین کوی حالیم
صیدیم و به دام کس نیاییم
افتاده به بند و زلف و خالیم
از حسرت روی گلعذاران
ما قد خمیده چون هلالیم
ما آب حیات جان فزاییم
ما تشنه شربت حلالیم
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
رندیم و شرابخوار و مستیم
مستانه به گوشه ای نشستیم
آن توبه که دوش کرده بودیم
امشب به هوای می شکستیم
ما طالب روی می فروشیم
بر خاک درش چو خاک پستیم
ما حلقه زلف دوست دیدیم
زنار محبتش ببستیم
میخواره و بت پرست بودن
از ما تو عجب مدان که هستیم
از کعبه همیشه بت تو راشیم
بت در بغل و همیشه مستیم
ما طالب غمزه بتانیم
ما کشته چشم نیم مستیم
عمری ست که در میان گبران
ناقوس نواز و بت پرستیم
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
رندیم و حریف و شاهدانیم
مستیم وفتاده در مغانیم
ما را نبود نشان و نامی
در کوچه عشق بی نشانیم
چون مست شراب ناب گردیم
دامن ز دو کون برفشانیم
از گفت و شنید لب ببندیم
افسانه علم را ندانیم
غیر از خط و خال نازنینان
ما هیچ کتاب را نخوانیم
ما عاشق روی مهوشانیم
ما کشته غمزه بتانیم
از توبه و زهد باز رستیم
میخواره و رند و کامرانیم
عمری ست که در شراب خانه
بنهاده سری بر آستانیم
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبرو نشستیم
دوشینه شب آن نگار طناز
آمد به هزا رعشوه و ناز
بگشود در شراب خانه
آلوده ناز چشم غماز
ناگه نظرش فتاد بر من
گفتا چه کسی برآر آواز
گفتم که یکی سیاه بختم
از درد کشان عشق ممتاز
پر کرد پیاله، گفت بنشین
بستان و بکش مگوی این راز
من نیز پیاله ای کشیدم
او نیز تو رانه کرد آغاز
من ترک ریا و زهد کردم
گشتم به حریم دوست دمساز
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
داریم غم شراب گلگون
ماییم دل لبالب از خون
سودا زده ای دگر چو من نیست
در قبه زرنگار گردون
افسانه عشق ما چه پرسی
دیوانه کوی ماست مجنون
ما جامه زهد پاره کردیم
زاهد تو دگر مخوانش افسون
ساقی به بتی که می پرستی
پرکن قدحی شراب گلگون
درده که دمی خراب گردم
فارغ شوم از غم چه و چون
مستانه در او فتم به بازار
معلوم شود به جمله اکنون
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
عشق تو ز من قرار برداشت
دل بردو هم اختیار برداشت
ساقی قدحی لبالبم داد
از آیینه ام غبار برداشت
مخموری چشم نیم مستیم
از سر اثر خمار برداشت
زلفش چو صبا فکند یک سو
ابر از سر لاله راز برداشت
مستانه به صحن باغ بنشست
جام می خوشگوار برداشت
پر کرد پیاله ای به من داد
غم از دل بی قرار برداشت
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
ما نرگس یار می پرستیم
ما چشم خمار می پرستیم
ما ناله ناز می سراییم
ما نغمه زار می پرستیم
ما خط سیاه خوش نداریم
ما خط غبار می پرستیم
آزرده دل و خراب حالیم
ما طره یار می پرستیم
ما سینه ریش می خراشیم
ما جان فکار می پرستیم
ما ساقی جام لاله گون را
در فصل بهار می پرستیم
با سبزه و گل چه کار ما را
ما لاله عذار می پرستیم
ما مغربی و جمال او را
در لیل و نهار می پرستیم
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما مست شراب لایزالیم
ما گلبن عیش را نهالیم
هوش مصنوعی: ما همیشه در حال شادی و لذت هستیم و مانند گلی که در باغ زندگی میروید، از خوشی و با نشاطی برخورداریم.
ما صوت تو را نه بند عشقیم
ما طوطی شکرین مقالیم
هوش مصنوعی: ما به صدای تو وابسته به عشق نیستیم، ما مانند طوطی هستیم که شیرینی سخن تو را بازگو میکند.
ما آینه در نمد نهانیم
ما لمعه آینه مثالیم
هوش مصنوعی: ما مانند آینهای هستیم که در لایهای از نمد پنهان شدهایم، ما خود به نوعی درخشش و نور آینه را داریم.
دانش نبرد به ذات ما پی
بیرون ز تفکر و خیالیم
هوش مصنوعی: دانش از عمیقترین درون ما ناشی میشود و فراتر از تفکر و خیال است.
پیمانه کشان زهر عشقیم
ما گوشه نشین کوی حالیم
هوش مصنوعی: ما دلباختگانی هستیم که در گوشهای نشستهایم و از عشق نیکو شراب مینوشیم.
صیدیم و به دام کس نیاییم
افتاده به بند و زلف و خالیم
هوش مصنوعی: ما شکار کردیم و به دام کسی نمیافتیم، در حالی که خود را در زنجیر زلف و خط و خال زیبایی دیدهایم.
از حسرت روی گلعذاران
ما قد خمیده چون هلالیم
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی دیدن چهره گلهای معشوق، ما مثل هلال که خمیده و نازک است، به حالت خمیدگی درآمدهایم.
ما آب حیات جان فزاییم
ما تشنه شربت حلالیم
هوش مصنوعی: ما منبع زندگی و انرژی بخش هستیم و به شدت به دنبال نوشیدن طعام حلال و پاکیزه هستیم.
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
هوش مصنوعی: ما به توبه و دوری از دنیا پشت پا زدیم و با یک مینوشت در مقابل هم نشستهایم.
رندیم و شرابخوار و مستیم
مستانه به گوشه ای نشستیم
هوش مصنوعی: ما آدمهای آزاد و خوشگذران هستیم، با حالتی سرمست و شاداب در گوشهای از دنیا نشستهایم.
آن توبه که دوش کرده بودیم
امشب به هوای می شکستیم
هوش مصنوعی: در شب گذشته، تصمیمی که برای توبه و خودداری از کارهای نادرست گرفته بودیم، امشب به خاطر جذابیت شراب و خوشگذرانی آن را نادیده میگیریم و به آن شکسته میشود.
ما طالب روی می فروشیم
بر خاک درش چو خاک پستیم
هوش مصنوعی: ما عاشقان زیبایی هستیم که با عشق و احترام در برابر درگاه او قرار داریم، چرا که خود را در مقابل او همچون خاکی بیارزش میدانیم.
ما حلقه زلف دوست دیدیم
زنار محبتش ببستیم
هوش مصنوعی: ما زنجیری از موهای دوست را دیدیم و به عشق او خود را به آن بستیم.
میخواره و بت پرست بودن
از ما تو عجب مدان که هستیم
هوش مصنوعی: ما را به خاطر میگساری و پرستش بتها سرزنش نکنید، چون ما نیز انسانهایی هستیم مثل شما.
از کعبه همیشه بت تو راشیم
بت در بغل و همیشه مستیم
هوش مصنوعی: ما همواره در کعبه به یاد تو هستیم، در حالی که هنوز بت را در آغوش داریم و همیشه شاداب و سرمست هستیم.
ما طالب غمزه بتانیم
ما کشته چشم نیم مستیم
هوش مصنوعی: ما عاشقان زیباییهای معشوقیم و به خاطر نگاهها و اشارات آنها دلباخته و جانباختهایم.
عمری ست که در میان گبران
ناقوس نواز و بت پرستیم
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که ما در جمع افرادی هستیم که یا به بتها عبادت میکنند یا در دل نغمههایی از ناقوسها غرق شدهاند.
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
هوش مصنوعی: ما عهد و پیمان خود را کنار گذاشتیم و به جای آن، در کنار مشروب و لذت نشستهایم.
رندیم و حریف و شاهدانیم
مستیم وفتاده در مغانیم
هوش مصنوعی: ما جمعی رند و بیخیال هستیم، همراه با دوستان و نظارهگران، در حال سرمستی و غرق در لذتهایم.
ما را نبود نشان و نامی
در کوچه عشق بی نشانیم
هوش مصنوعی: ما در راه عشق، هیچ نشانی و نامی نداریم و به نوعی گم شدهایم.
چون مست شراب ناب گردیم
دامن ز دو کون برفشانیم
هوش مصنوعی: زمانی که به حالت مستی و سرخوشی ناشی از شراب ناب میرسیم، در آن موقع هر دو جهان را فراموش میکنیم و از آنها جدا میشویم.
از گفت و شنید لب ببندیم
افسانه علم را ندانیم
هوش مصنوعی: بیایید در سکوت باشیم و از صحبت کردن خودداری کنیم، چرا که چیزی از داستان علم نمیدانیم.
غیر از خط و خال نازنینان
ما هیچ کتاب را نخوانیم
هوش مصنوعی: جز خطوط و زیباییهای روی marvelous ما، هیچ کتاب دیگری را نمیخوانیم.
ما عاشق روی مهوشانیم
ما کشته غمزه بتانیم
هوش مصنوعی: ما به زیبایی چهرههای معشوقههای خود عشق میورزیم و به خاطر ناز و غمزههای آنها جان سپردهایم.
از توبه و زهد باز رستیم
میخواره و رند و کامرانیم
هوش مصنوعی: ما از بازگشت به توبه و پرهیزگاری دست برداشتیم و اکنون شرابنوش و آزاد و خوشبختیم.
عمری ست که در شراب خانه
بنهاده سری بر آستانیم
هوش مصنوعی: سالهاست که در میخانه نشستهام و سرم را به درگاه آن گذاشتهام.
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبرو نشستیم
هوش مصنوعی: ما عهد و پیمان خود را ترک کردیم و به جای آن در کنار شراب نشستهایم.
دوشینه شب آن نگار طناز
آمد به هزا رعشوه و ناز
هوش مصنوعی: دیشب آن معشوق زیبا و دلربا با ناز و عشوه بسیار آمد.
بگشود در شراب خانه
آلوده ناز چشم غماز
هوش مصنوعی: در اطراف شرابخانه، ناز چشمان جذاب و فریبندهای گشوده شده است که خبر از زیبایی و لذت میدهد.
ناگه نظرش فتاد بر من
گفتا چه کسی برآر آواز
هوش مصنوعی: ناگهان نگاهش به من افتاد و گفت: چه کسی صدای مرا بلند کرده است؟
گفتم که یکی سیاه بختم
از درد کشان عشق ممتاز
هوش مصنوعی: گفتم که یکی از بینصیبان عشق، به خاطر درد و رنجی که میبرد، خاص و منحصر به فرد است.
پر کرد پیاله، گفت بنشین
بستان و بکش مگوی این راز
هوش مصنوعی: پیمانه را پر کرد و گفت: بنشین، بگیر و بکش. این راز را بیان نکن.
من نیز پیاله ای کشیدم
او نیز تو رانه کرد آغاز
هوش مصنوعی: من هم یک جرعه نوشیدم، او نیز از من روی برگرداند و از آنجا آغاز کرد.
من ترک ریا و زهد کردم
گشتم به حریم دوست دمساز
هوش مصنوعی: من از ظاهر سازی و زهد دوری کردم و به اوج عشق و دوستی نزدیک شدم.
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
هوش مصنوعی: ما عهد و پیمان خود را در مورد پرهیز و زهد نادیده گرفتیم و به بزم خوشگذاری و لذتجویی نشستهایم.
داریم غم شراب گلگون
ماییم دل لبالب از خون
هوش مصنوعی: ما در غم شراب قرمز هستیم و دلمان پر از درد و خون است.
سودا زده ای دگر چو من نیست
در قبه زرنگار گردون
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من به جنون و دیوانگی در این دنیا مبتلا نیست.
افسانه عشق ما چه پرسی
دیوانه کوی ماست مجنون
هوش مصنوعی: حکایت عشق ما چقدر عجیب و غریب است؛ انگار که داستانی است از عاشق دیوانهای که در کوی ما دچار جنون شده است.
ما جامه زهد پاره کردیم
زاهد تو دگر مخوانش افسون
هوش مصنوعی: ما لباس پرهیزکاری را دریدهایم، ای زاهد، دیگر او را با نشانههای فریب نخوان.
ساقی به بتی که می پرستی
پرکن قدحی شراب گلگون
هوش مصنوعی: ای ساقی، به معبودی که مورد پرستش توست، جامی از شراب قرمز پر کن.
درده که دمی خراب گردم
فارغ شوم از غم چه و چون
هوش مصنوعی: آرزو دارم که برای لحظهای هم که شده، از همه دردها و غمها آزاد شوم، حتی اگر این آزادی به بهای نابودی من باشد.
مستانه در او فتم به بازار
معلوم شود به جمله اکنون
هوش مصنوعی: عشق و شوق مرا به بازار برده است و حالا همه میدانند که من در چه حالتی هستم.
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
هوش مصنوعی: ما از توبه و زندگی زاهدانه دست برداشتیم و با زیباییهای زندگی خوش گذراندیم.
عشق تو ز من قرار برداشت
دل بردو هم اختیار برداشت
هوش مصنوعی: عشق تو آرامش من را گرفت و دل مرا ربود و همچنین اختیار از من گرفت.
ساقی قدحی لبالبم داد
از آیینه ام غبار برداشت
هوش مصنوعی: ساقی، به من پیالهای پر از شراب داد و غبار از آینۀ وجودم پاک کرد.
مخموری چشم نیم مستیم
از سر اثر خمار برداشت
هوش مصنوعی: چشمان نیمه مست ما نشانهای از حالت سرخوشی و نشئگی ماست که اثر خمار را کنار زده است.
زلفش چو صبا فکند یک سو
ابر از سر لاله راز برداشت
هوش مصنوعی: زلف او همچون نسیم به آرامی ابرها را از روی سر لاله کنار زده و رازهای پنهان آن را آشکار کرده است.
مستانه به صحن باغ بنشست
جام می خوشگوار برداشت
هوش مصنوعی: مست و شاداب به باغ آمد و جام خوشمزهای از شراب برداشت.
پر کرد پیاله ای به من داد
غم از دل بی قرار برداشت
هوش مصنوعی: به من پیالهای پر از غم داد و از دل ناآرامم آرامش گرفت.
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
هوش مصنوعی: ما دیگر به راه توبه و پارسایی پایبند نیستیم و اکنون با جوانی خوشگذران در کنار هم نشستهایم.
ما نرگس یار می پرستیم
ما چشم خمار می پرستیم
هوش مصنوعی: ما به عشق معشوق و زیباییهای او عشق میورزیم و زیباییهای خمارگونه و خاص او را میستاییم.
ما ناله ناز می سراییم
ما نغمه زار می پرستیم
هوش مصنوعی: ما به لطافت و زیبایی صدای دلانگیزی میپردازیم و به آهنگهای غمگین و دلشکسته ارادت داریم.
ما خط سیاه خوش نداریم
ما خط غبار می پرستیم
هوش مصنوعی: ما به خطوط سیاه و کدر علاقهای نداریم، بلکه زیبایی و ارزش را در خطوط غبارآلود و خاکی میبینیم.
آزرده دل و خراب حالیم
ما طره یار می پرستیم
هوش مصنوعی: ما دلbroken و حال بدی داریم، ولی همچنان به زیبایی یار خود ارادت میورزیم.
ما سینه ریش می خراشیم
ما جان فکار می پرستیم
هوش مصنوعی: ما زخمهای دل را تحمل میکنیم و زندگی را با عشق و فکر ارج مینهیم.
ما ساقی جام لاله گون را
در فصل بهار می پرستیم
هوش مصنوعی: ما در فصل بهار، از ساقی که جامی به رنگ لاله میریزد، تقدیر و احترام میکنیم.
با سبزه و گل چه کار ما را
ما لاله عذار می پرستیم
هوش مصنوعی: ما به زیبایی و طراوت گل و سبزه اهمیت نمیدهیم، ما تنها به عشق و زیبایی معشوق خود مینگریم.
ما مغربی و جمال او را
در لیل و نهار می پرستیم
هوش مصنوعی: ما از سرزمین مغرب هستیم و زیبایی او را در طول شب و روز میستاییم.
ما توبه و زهد را شکستیم
با مغبچه روبه رو نشستیم
هوش مصنوعی: ما توبه و خودداری را کنار گذاشتهایم و با معشوق خود به خوشگذرانی نشستهایم.