گنجور

بخش ۲۹ - خبر یافتن مجنون دردمند، از بیماری لیلی، و از حلقهٔ سگان بیابان زنجیر گسستن، و به حلقه زدن در لیلی آمدن، و از پیش جنازهٔ لیلی را در حلقهٔ رحیل دیدن، و نثار شاهانه از دیده ریختن، و به موافقت محفه عروس، سوی شبستان لحد، بر عزم خلوت صحیحه روان شدن

خوانندهٔ این خط کهن‌سال
زین گونه نمود صورت حال
کان بت چو ازین سرای غم رفت
با همرهٔ عشق در عدم رفت
مادر که بدید حال لیلی
برداشت به نوحه وای ویلی
آهی ز جگر چنان برآورد
کاختر ز دَمَش فغان برآورد
خویشان بهم آمدند دل تنگ
رخساره، ز خون دیده گل رنگ
کردند، به درد، پیرهن چاک
دستار شرف زدند بر خاک
مجنون ز خبر کشی وفادار
آگه شده بود زحمت یار
آزرده دل و جگر دریده
بر در، به عیادتش رسیده
کامد ز درون در نفیری
وز خانه پدید شد سریری
لیلی گویان برادر و خویش
ایشان ز پس و جنازهٔ در پیش
بردند برون جنازهٔ ماه
برخاست فغان ز کوچه و راه
عاشق که نظاره‌ای چنان دید
برداشت قدم که هم عنان دید
در پیش جنازه رفت خندان
نی درد، و نه داغ دردمندان
از دیده ره جنازه میروفت
می‌گفت سرود و پای می‌کوفت
نظم از سرو جد و حال میخواند
خوش خوش غزل وصال میخواند
کالمنه الله، از چنین روز
کز هجر برست، جان پر سوز
در بزم وصال، خوش نشستیم
وز ننگ فراق، باز رستیم
بی منت دیده روی بینیم
بی زحمت لعل بوسه چینیم
بی پردهٔ خلق، جلوه سازیم
بی طعنهٔ خصم، عشق بازیم
آن دست که از جهان بداریم
در گردن یکدگر در آریم
هم خانه شویم موی در موی
هم خوابه بُویم روی بر روی
زین خواب دراز بی ملامت
سر بر نکنیم تا قیامت
باید لحدی به تنگی آراست
تا هر دو جسد یکی شود راست
نَبوَد من خسته را درین شور
خلوت کده‌ای نکوتر از گور
نی بینش دیده بان بافسوس
نی دیده کشی ز چشم جاسوس
افتاده، دو یار داغ دیده
وز غم، به اجل فراغ دیده
ای کامده‌ای به طعن مجنون،
مردت خوانم، گر آیی اکنون
زین سان همه ره ترانه می‌زد
رقص خوش عاشقانه می‌زد
آنرا که درونه زنده وش بود
زین زمزمهٔ فراق خوش بود
وانکس که نداشت لذت درد
در گریهٔ زار خنده می‌کرد
خلقی به گمان که مرد بی هوش
از بی خودی آمده است در جوش
می‌رفت، بدان ترنم و تاب
تا خوابگهٔ نگار خوش خواب
چون شد که آنکه دور افلاک
در خاک نهد ودیعت خاک
گریان، جگر زمین گشادند
وان کان نمک درو نهادند
مجنون ز میان انجمن جست
وافتاد به دخمهٔ لحد پست
بگرفت عروس را در آغوش
رو داشت بر روی و دوش بر دوش
دو اختر سعد را به پاکی
افتاد قران به برج خاکی
خویشان صنم ز شرم آن کار
جستند به غیرت اندر ان غار
تاساز کنند، خشم و خون ریز
بر کشته زنند خنجر تیز
چون دست به پنجه در زدندش
پی‌چاک غضب بسر زدندش
او از سر و پنجه بی خبر بود
پنجش به شکنجهٔ دگر بود
با هم شده بود پوست با پوست
پرواز نموده دوست با دوست
کردند به جنبش آزمونش
از جان رمقی نداشت خونش
بازو که حمایل صنم گشت
از هم نگشاد، بس که خم گشت
افتاد به مغزشان غباری
کز یار جدا کنند یاری
پیری دو سه از بزرگواران
گفتند به چشم سیل باران
کاین کار نه شهوت هواییست
سِرّی ز خزینهٔ خداییست
ورنه به هوس، کس نجوید
کز جان عزیز دست شوید
خوش وقت کسی که از دل پاک
در راه وفا چنین شود خاک
وصل ار چه بر اهل دل وبالست
وصلی که چنین بود، حلالست
گر عاشقی این مقام دارد،
تقوای جهان چه نام دارد؟
تا هر دو، نه در مغاک بودند
ز آلایش نفس پاک بودند
و امروز که شهربند خاکند
پیداست که خود چگونه پاکند!
اولیٰ بُوَد از چنین نشانی
پاکیزه تنی به پاک جانی
در هم مکنید حال ایشان
در گردن ما وبال ایشان
از سوز دل، آن حکایت زار
کرد آن همه را، درون دل کار
کردند، به درد اشک ریزی
بر هر دو فتاده خاک بیزی
زان روضه که در گداز گشتند
گریان سوی خانه باز گشتند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوانندهٔ این خط کهن‌سال
زین گونه نمود صورت حال
هوش مصنوعی: این جمله یعنی اینکه شخصی که این نوشته را می‌خواند، به شیوه‌ای خاص وضعیت خود یا دیگران را بیان کرده است.
کان بت چو ازین سرای غم رفت
با همرهٔ عشق در عدم رفت
هوش مصنوعی: وقتی آن معشوق از این دنیای غمگین رفت، در کنار عشق به دنیای ناشناخته و عدم پیوست.
مادر که بدید حال لیلی
برداشت به نوحه وای ویلی
هوش مصنوعی: مادر که حال لیلی را دید، ناراحت شد و شروع به ناله و گریه کرد و به حال او افسوس خورد.
آهی ز جگر چنان برآورد
کاختر ز دَمَش فغان برآورد
هوش مصنوعی: آهی از عمق دل برآمد که باعث شد کاختر هم از شدت آن صدا بزند.
خویشان بهم آمدند دل تنگ
رخساره، ز خون دیده گل رنگ
هوش مصنوعی: خویشاوندان جمع شدند و چهره‌هایشان ناراخت به نظر می‌رسید. چشمانشان پر از اشک بود و مانند گل‌های رنگی به نظر می‌رسید.
کردند، به درد، پیرهن چاک
دستار شرف زدند بر خاک
هوش مصنوعی: آنها در برابر درد و رنج، پیراهن خود را پاره کردند و با افتخار، پوشش خود را بر زمین گذاشتند.
مجنون ز خبر کشی وفادار
آگه شده بود زحمت یار
هوش مصنوعی: مجنون از خبر کشی وفادار مطلع شده بود و به زحمت و تلاش یار آگاه شده بود.
آزرده دل و جگر دریده
بر در، به عیادتش رسیده
هوش مصنوعی: دلشکسته و غمگین، به در خانه‌اش رفته‌ام تا حالش را بپرسم.
کامد ز درون در نفیری
وز خانه پدید شد سریری
هوش مصنوعی: از درون دل یک صدایی به گوش رسید و از خانه بیرون آمد، مانند اینکه تختی نمایان شد.
لیلی گویان برادر و خویش
ایشان ز پس و جنازهٔ در پیش
هوش مصنوعی: لیلی و افرادی که او را می‌ستایند، از خانواده و نزدیکان او هستند که جنازه‌اش در جلو قرار دارد و آن‌ها در حال گویایی و اظهار همدردی دربارهٔ او هستند.
بردند برون جنازهٔ ماه
برخاست فغان ز کوچه و راه
هوش مصنوعی: جنازهٔ ماه را از شهر بیرون بردند و در پی آن، صدای ناله و گریه از کوچه‌ها و خیابان‌ها بلند شد.
عاشق که نظاره‌ای چنان دید
برداشت قدم که هم عنان دید
هوش مصنوعی: عاشق وقتی منظره‌ای زیبا را مشاهده کرد، آنچنان تحت تأثیر قرار گرفت که به سرعت حرکت کرد و دلش پر از شوق و شور شد.
در پیش جنازه رفت خندان
نی درد، و نه داغ دردمندان
هوش مصنوعی: در جلوی جنازه با لبخند راه می‌رود، نه با احساس درد و نه با غم از دست رفتگان.
از دیده ره جنازه میروفت
می‌گفت سرود و پای می‌کوفت
هوش مصنوعی: از چشم‌ها جنازه‌ای عبور می‌کرد و او در حالی که پایش را به زمین می‌کوبید، شعری می‌خواند.
نظم از سرو جد و حال میخواند
خوش خوش غزل وصال میخواند
هوش مصنوعی: درخت سرو به زیبایی و شکوه خود اشاره می‌کند و از این حالت خوشایند، طعمی از عشق و وصال را می‌خواهد. این زیبایی و دلنشینی باعث می‌شود که همگان به یاد عاشقی و لحظات شاد بفتند.
کالمنه الله، از چنین روز
کز هجر برست، جان پر سوز
هوش مصنوعی: خداوندا، از چنین روزی که از غم فراق رهایی یافتم، جانم پر از سوز و آتش است.
در بزم وصال، خوش نشستیم
وز ننگ فراق، باز رستیم
هوش مصنوعی: ما در جشن وصل با شادی نشسته‌ایم و از شرم جدایی رهایی یافته‌ایم.
بی منت دیده روی بینیم
بی زحمت لعل بوسه چینیم
هوش مصنوعی: بدون درخواست و منت، چهره‌ات را می‌بینیم و بدون هیچ زحمتی، دندان‌های زیبا و لعل‌مانندت را می‌چینیم.
بی پردهٔ خلق، جلوه سازیم
بی طعنهٔ خصم، عشق بازیم
هوش مصنوعی: به طور روشن و بی‌پرده خودمان را نشان می‌دهیم و بدون اینکه از دشمنان آزار ببینیم، به عشق ورزی می‌پردازیم.
آن دست که از جهان بداریم
در گردن یکدگر در آریم
هوش مصنوعی: اگر از دنیا فاصله بگیریم، باید دست همدیگر را بگیریم و به هم نزدیک شویم.
هم خانه شویم موی در موی
هم خوابه بُویم روی بر روی
هوش مصنوعی: بیایید با هم زندگی کنیم و در کنار یکدیگر آرامش و نزدیکی را تجربه کنیم.
زین خواب دراز بی ملامت
سر بر نکنیم تا قیامت
هوش مصنوعی: از این خواب طولانی بدون سرزنش بیدار نخواهیم شد تا روز قیامت.
باید لحدی به تنگی آراست
تا هر دو جسد یکی شود راست
هوش مصنوعی: باید قبر را به شکل مناسبی آماده کرد تا هر دو جسد به خوبی در آن جای بگیرند و یکپارچه شوند.
نَبوَد من خسته را درین شور
خلوت کده‌ای نکوتر از گور
هوش مصنوعی: من در این فضای ساکت و بی‌انگیزه، جای بهتری از قبر برای آدم خسته‌ای مثل خودم نمی‌بینم.
نی بینش دیده بان بافسوس
نی دیده کشی ز چشم جاسوس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ناظر و دیده‌بان، با دقت و بینش خاص خود را از مشکلات و سختی‌های زندگی آگاه می‌کند، در حالی که کسی که تنها از طریق چشم و بدون درک عمیق به موقعیت‌ها نگاه می‌کند، نمی‌تواند واقعیت‌ها را به خوبی ببیند یا درک کند.
افتاده، دو یار داغ دیده
وز غم، به اجل فراغ دیده
هوش مصنوعی: دو دوست که درگیر غم و دلتنگی هستند، آرام و بی‌خبر از درد و رنجی که کشیده‌اند، در حال انتظار سرنوشت خود هستند.
ای کامده‌ای به طعن مجنون،
مردت خوانم، گر آیی اکنون
هوش مصنوعی: ای کسی که به عشق مجنون طعنه می‌زنی، اگر حالا بیایی، تو را مرد می‌نامم.
زین سان همه ره ترانه می‌زد
رقص خوش عاشقانه می‌زد
هوش مصنوعی: در اینجا همه به آواز و نغمه سرایی مشغول بودند و با شوق و ذوق خاصی به رقص عاشقانه می‌پرداختند.
آنرا که درونه زنده وش بود
زین زمزمهٔ فراق خوش بود
هوش مصنوعی: کسی که درونش زنده و شاداب است، از این ناله‌های جدایی لذت می‌برد.
وانکس که نداشت لذت درد
در گریهٔ زار خنده می‌کرد
هوش مصنوعی: کسی که تجربه‌ی درد و ناراحتی را نداشت، در حالی که دیگران در عواطف خود غمگین و زار بودند، به راحتی می‌خندید.
خلقی به گمان که مرد بی هوش
از بی خودی آمده است در جوش
هوش مصنوعی: برخی مردم فکر می‌کنند که شخصی که در حالت بیخوابی یا مستی به سر می‌برد، به دلیل عدم آگاهی او در حال هیجان و جنب و جوش است.
می‌رفت، بدان ترنم و تاب
تا خوابگهٔ نگار خوش خواب
هوش مصنوعی: او با ناز و لطافت خاصی می‌رفت، گویی به سوی خوابگاه معشوقه‌اش که خواب‌های شیرین می‌بیند، می‌رود.
چون شد که آنکه دور افلاک
در خاک نهد ودیعت خاک
هوش مصنوعی: وقتی کسی که از دور افلاک و آسمان‌ها آمده، در زمین به خاک برمی‌گردد و امانتی از خاک را به زمین می‌سپارد.
گریان، جگر زمین گشادند
وان کان نمک درو نهادند
هوش مصنوعی: آنها که غمگین و گریان بودند، دل زمین را شکافتند و اگرچه چیزهایی تلخ و ناگوار در آن قرار داده بودند، اما احساسات عمیق و دردناکی را نشان می‌دهند.
مجنون ز میان انجمن جست
وافتاد به دخمهٔ لحد پست
هوش مصنوعی: مجنون از جمعیت بیرون رفت و به دنیای پست و مادیات افتاد.
بگرفت عروس را در آغوش
رو داشت بر روی و دوش بر دوش
هوش مصنوعی: عروس را در آغوش گرفت و بر دوش و بر روی خود حمل کرد.
دو اختر سعد را به پاکی
افتاد قران به برج خاکی
هوش مصنوعی: دو ستاره خوشبختی به طرز زیبا و پاکی با هم برخورد کردند و این اتفاق در نشانه‌ای زمینی و دنیوی رخ داد.
خویشان صنم ز شرم آن کار
جستند به غیرت اندر ان غار
هوش مصنوعی: خویشان معشوق از شرم آن کار به دور شدند و در غیرت خود به غاری پناه بردند.
تاساز کنند، خشم و خون ریز
بر کشته زنند خنجر تیز
هوش مصنوعی: برای برپایی جنگ و خونریزی، دشمنان با چاقوی تیز بر بدن کشته‌ها آسیب می‌زنند.
چون دست به پنجه در زدندش
پی‌چاک غضب بسر زدندش
هوش مصنوعی: آن‌ها وقتی به او حمله کردند، با خشم و غضب به جانش افتادند.
او از سر و پنجه بی خبر بود
پنجش به شکنجهٔ دگر بود
هوش مصنوعی: او از وضعیت خود و مشکلاتی که دارد بی‌خبر بود، اما در واقع درگیر عذابی و رنجی دیگر بود.
با هم شده بود پوست با پوست
پرواز نموده دوست با دوست
هوش مصنوعی: دوست با دوست به مهربانی و نزدیکی یکدیگر پرواز کردند و به هم پیوستند.
کردند به جنبش آزمونش
از جان رمقی نداشت خونش
هوش مصنوعی: او را در حال آزمایش به حرکت درآوردند، اما دیگر نیرویی در بدنش نمانده بود و خونش به شدت کم شده بود.
بازو که حمایل صنم گشت
از هم نگشاد، بس که خم گشت
هوش مصنوعی: اگر بازویی که به خاطر محبوبی در آغوش او قرار گرفته، دیگر نتواند از هم باز شود، به خاطر آن است که خیلی خم شده و نرم شده است.
افتاد به مغزشان غباری
کز یار جدا کنند یاری
هوش مصنوعی: در ذهن آنها اندیشه‌ای ایجاد شد که می‌تواند موجب جدایی از یار شود.
پیری دو سه از بزرگواران
گفتند به چشم سیل باران
هوش مصنوعی: چند نفر از بزرگان گفتند که در سن پیری، چشم‌ها مانند باران روان و پر از اشک هستند.
کاین کار نه شهوت هواییست
سِرّی ز خزینهٔ خداییست
هوش مصنوعی: این کار تنها یک میل و اشتیاق انسانی نیست، بلکه راز و رمزهایی از خزانه الهی در آن نهفته است.
ورنه به هوس، کس نجوید
کز جان عزیز دست شوید
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با آرزوها دست از جان عزیز خود بردارد، به حقیقت نمی‌رسد.
خوش وقت کسی که از دل پاک
در راه وفا چنین شود خاک
هوش مصنوعی: سعادتمند کسی است که با نیت پاک و صادقانه، در مسیر وفاداری و loyalty خود، به حدی تلاشی کند که حتی جان خود را نیز فدای آن نماید.
وصل ار چه بر اهل دل وبالست
وصلی که چنین بود، حلالست
هوش مصنوعی: اگرچه وصل کردن، برای دل‌های پاک دشوار و سنگین است، اما وصلی که این‌گونه باشد، حلال و جایز است.
گر عاشقی این مقام دارد،
تقوای جهان چه نام دارد؟
هوش مصنوعی: اگر عاشق این جایگاه و مقام را دارد، پس تقوای واقعی در جهان چه نامی می‌تواند داشته باشد؟
تا هر دو، نه در مغاک بودند
ز آلایش نفس پاک بودند
هوش مصنوعی: تا زمانی که هر دو نفر در گودال عمیق گرفتار نشوند، از آلودگی‌های نفس و خواسته‌های نفسانی دور خواهند بود.
و امروز که شهربند خاکند
پیداست که خود چگونه پاکند!
هوش مصنوعی: امروز که مردم در غم و اندوه دنیای مادی گرفتارند، به خوبی مشخص می‌شود که خودشان چقدر از این آلودگی‌ها دورند و پاکی واقعی در وجودشان نهفته است.
اولیٰ بُوَد از چنین نشانی
پاکیزه تنی به پاک جانی
هوش مصنوعی: اولین نشانه از یک شخصیت نیکو، داشتن بدنی پاکیزه و روحی پاک است.
در هم مکنید حال ایشان
در گردن ما وبال ایشان
هوش مصنوعی: حال و روز آنان را خراب نکنید، چرا که بار سنگین مشکلات آنان بر دوش ما افتاده است.
از سوز دل، آن حکایت زار
کرد آن همه را، درون دل کار
هوش مصنوعی: از دل سوخته و دردناک، داستان غم‌زده‌ای نقل کرد که در دل همه، تأثیر گذاشت و کارها را تحت‌الشعاع قرار داد.
کردند، به درد اشک ریزی
بر هر دو فتاده خاک بیزی
هوش مصنوعی: بر روی خاک سرد و بی‌حس، اشک‌های دردناک برای هر دو نفر ریخته شد.
زان روضه که در گداز گشتند
گریان سوی خانه باز گشتند
هوش مصنوعی: به خاطر آن باغی که باعث گریه و اندوه‌شان شده بود، به سمت خانه برگشتند.