شمارهٔ ۸۸
یا رب، که داد آینه آن بت پرست را
کو دید حسن خویش و زما برد دست را
خون می خورد، به سینه درون می رود،بلاست
یارب، که راه می دهد آن ترک مست را
دیوانه بتان نکند رو به کعبه، زانک
تعظیم کعبه کفر بود بت پرست را
جانا، نرفتنی ست چو دلها ز زلف تو
چندین گره چه می زنی آن زلف شست را
مخرام ازین نمط که به شهر از خرامشت
بر جا نماند یک قدم اهل نشست را
چندین چه غمزه می زنی از بهر کشتنم
صید تو زنده نیست مکن رنجه شست را
خسرو چو جان نیافت به عشق تو مرد نیست
زین ره به خون دیده چه شویی تو دست را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.