گنجور

شمارهٔ ۸۵

من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز را
تا نکنی ملامتی غمزه کینه توز را
دین هزار پارسا در سر گیسوی تو شد
چند به ناکسان دهی سلسله رموز را
گویم وصل، گوییم رو که هنوز چند گه
وای که چون برون برم از دلت این هنوز را
قصه عشق خود رود پیش فسردگان ولی
سنگتراش کی خرد گوهر شب فروز را
ساقی نیم مست من جام لبالب آر تا
نقل معاشران کنم این دل خام سوز را
بس که ز آه ناکسان تیره شده ست روز من
نیست دو دیده بنگرم این شب تیره روز را
جان چو خسروی و بس زخم تو وه که برکسی
باری اگر همی زنی تیر درونه دوز را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.