گنجور

شمارهٔ ۸۲

سری دارم که سامان نیست او را
به دل دردی که درمان نیست او را
به راه انتظارم هست چشمی
که خوابی هم پریشان نیست او را
به عشق از گریه هم ماندم، چه گیرم؟
بر از کشتی که باران نیست او را
فرامش کرد عمرم روز را، زانک
شبی دارم که پایان نیست او را
ترا ملکیست، ای سلطان دلها
که جز دلهای ویران نیست او را
خطت نوخیز و لب ساده از آنست
خوش آن مضمون که عنوان نیست او را
رخی داری یگانه در نکویی
که ثانی ماه تابان نیست او را
کدامین مور خطت را که در حسن
بها ملک سلیمان نیست او را
ز خسرو رو مپیچ، ار گشت ناچیز
خیالی هست، اگر جان نیست او را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1393/10/25 15:12
سید احمد مجاب

به عشق از گریه هم ماندم چه جویم / بَر از کِشتی که باران نیست او را (شاید درست تر باشد)