گنجور

شمارهٔ ۸۱

ای ابتدای دردت هر درد را نهایت
عشق ترا نه آخر شوق ترا نه غایت
ذوق عذاب تا کی بیگانه را چشانی
از رحمت تو ما را هست این قدر شکایت
در ماجرای عشقت علم و عمل نگنجد
آنجا که قصه تست چه جای این حکایت
در پیش دانش تو چون طفل راه نادان
پیران با کرامت مردان با ولایت
کنه تو نی نبی را معلوم و نی ولی را
معلوم این قدر شد از جبرئیل و آیت
گر دفتر حدیثم پرخون دل نبودی
این گفته ها نکردی در هر دلی سرایت
دانی کمال چون رست از تیره روزگاران
سر بر زد آفتابی از مشرق عنایت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ابتدای دردت هر درد را نهایت
عشق ترا نه آخر شوق ترا نه غایت
هوش مصنوعی: ای آغازکننده‌ی دردها، هر دردی سرانجامی دارد، اما عشق تو هیچ پایانی ندارد و شوق تو هم هیچ حد و مرزی ندارد.
ذوق عذاب تا کی بیگانه را چشانی
از رحمت تو ما را هست این قدر شکایت
هوش مصنوعی: تا کی باید بیگانه را از لذت عذاب تو آگاه کنی؟ ما، از رحمت تو چنین شکایتی داریم.
در ماجرای عشقت علم و عمل نگنجد
آنجا که قصه تست چه جای این حکایت
هوش مصنوعی: در داستان عشق تو، دانش و عمل جایی ندارند. در جایی که داستان تو روایت می‌شود، صحبت از حکایت‌ها چه معنایی دارد؟
در پیش دانش تو چون طفل راه نادان
پیران با کرامت مردان با ولایت
هوش مصنوعی: در برابر دانش تو، آدم‌های نادان مانند کودکانی هستند که هنوز چیزی نمی‌دانند و پیران با علم و تجربه و مردان با قدرت و نفوذ نیز در مقایسه با تو ناچیزند.
کنه تو نی نبی را معلوم و نی ولی را
معلوم این قدر شد از جبرئیل و آیت
هوش مصنوعی: عمیق‌ترین حقیقت درباره‌ی پیامبر و ولی مشخص است و این آگاهی تا این اندازه از جبرئیل و آیات الهی به ما رسیده است.
گر دفتر حدیثم پرخون دل نبودی
این گفته ها نکردی در هر دلی سرایت
هوش مصنوعی: اگر دفتر حدیث من، غم و درد دل نمی‌داشت، این سخنان در دل‌های مختلف تأثیر نمی‌گذاشت.
دانی کمال چون رست از تیره روزگاران
سر بر زد آفتابی از مشرق عنایت
هوش مصنوعی: می‌دانی که وقتی کمال و حقیقت انسانی از تاریکی‌های روزگار بالا می‌آید، همچون آفتابی از مشرق مهر و محبت طلوع می‌کند؟