رباعی ۱۱۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
رباعی ۱۱۶ به خوانش سهیل قاسمی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
صبح است، دمی با می گلرنگ زنیم،
در برخی نسخه ها آمده که:
در زلف نگار و دامن چنگ زنیم
بجای
در زلف دراز و دامن چنگ زنیم
صبح است و دمی با می گلرنگ زنیم
وین شیشه ی نام و ننگ بر سنگ زنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
که این صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
جناب روح الله،
شما دو رباعی را با هم مخلوط کردهاید. دو مصرع آخر مربوط به رباعی زیر است که با رباعی بالا همقافیه است:
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دمِ صبح
کاین صبح بسی دمد که ما دَم نزنیم
صورت درست مصراع چهارم:
در زلف نگار و دامن چنگ زنیم
سلام . اولا عرض کنم بنده نه ادیب هستم و نه تخصصی در ادبیات دارم و حتما هم اشتباه میکنم اما به نظرم میاد منظور شاعر از این دوبیتی چیز دیگری باشد و از آنجا که اکثر عرفا و علما و اندیشمندان توصیه میکنند که آرزوهای بزرگ در سر بپرورانید چرا خیام میفرماید دست از عمل دراز خود باز کشیم ؟ اینجا به نظرم بجای امل باید عمل میبود که دست از کارهای تکراری بیهوده باید برداریم .... آیا اشتباه میکنم ؟
سلام و درود
روایت دیگر:
برخیز دمی تا می گلرنگ زنیم
وین شیشهٔ ناموننگ بر سنگ زنیم
دست از اَمَلِ درازِ خود باز کشیم
در زلفِ دراز و دامنِ چنگ زنیم
به نظر میرسد صورت صحیح بیت دوم این باشد :
دست از امل دراز خود باز کشیم
در زلف ِ درازدامنِ چنگ زنیم
" نام و ننگ "
صُبح هست دَمی بَر مِیِ گُلرنگ زنیم
وین شیشه یِ نام و ننگ بَر سنگ زنیم
دست از اَمَلِ درازِ خود باز کشیم
در زُلفِ نگار و دامنِ چنگ زنیم
- دَمی بَر زنیم : جرعه ای بنوشیم، انجام دهیم
- مِیِ گلرنگ : شرابِ سرخرنگ، کارهایی که باعث شادیِ دل و پاکیِ روان می شود
- نام و ننگ : آبرو، حیثیت، اعتبار
- دست باز کشیم : ترک کنیم، رها کنیم
- اَمَلِ دراز: آرزوهای دور و دراز
- زُلفِ نِگار: مویِ معشوق
- دامنِ چَنگ: تارهای سازِ چَنگ به دامن تشبیه شده است
برداشت آزاد:
روزی نو دوباره به ما هدیه شده، بیا رنج و اندوه را از دل خود بیرون کنیم و بیخیالِ حفظِ آبرو و حیثیت که همچون تُنگِ شیشه ای ما را زندانی کرده، شویم! بیا برایِ دلِ خودمان زندگی کنیم، نه دیگران! لحظاتِ حالِ خود را برای آرزوهایِ دور و دراز و بعضا دست نیافتنی تباه نکنیم و به شادمانی و سرخوشی که همانا حقیقت راستینِ وجودی ما هست رسیده و با همنشینی افراد سرخوش و سرزنده و همچنین کارهایِ شورانگیز حقیقت خود را کشف کنیم.
دی پیرِ مِی فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا: شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد
گفتم: به باد می دهدم باده نام و ننگ
گفتا: قبول کن سخن و هرچه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن زِ دست
از بهرِ این معامله غمگین مباش و شاد
دیوان حافظ » غزل ۱۰۰
- دی: دیروز
- پیرِ مِی فروش: افراد بزرگ و خردمند نظیر حافظ، خیام و... که با راهنمایی و پندهای خود شادی واقعی را به ما ارزانی می دارند
- ذکرش: یادِ او
- شراب نوش: شادمان زندگی کن
- به باد می دهدم باده نام و ننگ: این راستی و بی ریایی باعث نابودی آبرو و حیثیتِ من می شود (ولی در عوض باعث رهایی روح از قید و بندهای بیخود و بیهوده می شود و آن موقع هست که رشد و کمال آغاز می شود)
- قبول کن سخن: این پند و اندرز را بپذیر
- هرچه باد باد: نگران آینده و نتیجه کار نباش
- مایه: سرمایه
- چو خواهد شدن زِ دست: وقتی قرار است که با مرگ همه چیزمان را از دست بدهیم
- معامله: پیشآمدهایِ خوب یا بدِ زندگی که روزانه برای ما رخ می دهد
خیلی ممنون از زمانی که گذاشتید
تا دست به اتفاق برهم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
کاین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
متن رباعی بدین وزن صحیح است
صبح است، دمی بر می گلرنگ زنیم
وین شیشهٔ ناموننگ برسنگ زنیم
دست از اَمَلِ درازِ خود باز کشیم
در زلفِ نگار و دامنِ چنگ زنیم
صبح است بیا که می به آهنگ زنیم
چنگ، در دل تارِ، تارِ چنگ چنگ زنیم
خسته شدم از ناله و فریاد و فغان
سر مست زکف سنگ به شباهنگ زنیم
مصیب مهرآشیان مسکنی، بداهه،
با سلام این رباعیات زیبای حضرت حکیم عمر خیام مرا به عشق آوردتا این رباعی را فی البداهه بسرایم متاسفانه رفتم مسجد محلمان که معروف به مسجد مسکنی ها است دیدم مداحی در روز عید و میلادهم دست از روضه خوانی بر نمیدارد گفتم شمامداح ها دیگر مثل شباهنگ شده اید و برتری شباهنگ باشما این است که گناه نمیکند و نالهو فریادش فقط در خرابه ها است ولی شمامکان جشن میلاد و چراغانی را هم آلوده دارید و خوشبختانه دنبال یک رباعی که به استاد شهریار نسبت داده بودند من از نوع شعر و واژگان پیش پا افتاده فهمیدم از مرحوم حضرت استاد شهریار نمی باشد مهذالک با نام نامی شهریار و گنجور نامور جستجو زدم این رباععی فوق آمد و از عشق در صنعت جناس این رباعی را سرودم
این شاعر انگار متعلق به آینده بوده. حتی آیندهای بعد از ما....