گنجور

بخش ۶۱ - مناظره کردن پری‌دخت با سام

مه قندهار آفتاب طراز
بت قندلب دلبر دلنواز
قصب پوش ماه و گره‌گیر موی
گل اندام سرو سمن برگ‌روی
فروزنده خورشید طوبی خرام
خرامنده طاووس طوطی خرام
نگارین نسرین بر و سروقد
پری‌دخت مه‌پیکر زهره خد
سر درج لولوی تر برگشود
در شهد و تنگ شکر برگشود
به تنگ شکر نرخ شکر شکست
به درج گهر قدر گوهر شکست
به بیغاره گفت ای سر سرکشان
که هم شه‌نشانی و هم شه‌نشان
شه شرق فراش خلوتگهت
سپهر برین خاکبوس رهت
تو مهری و ماه سپهرت غلام
کند مهر هر مه به برجی مقام
تو عمری و با کس نپائی چو عمر
چو رفتی دگر بازنائی چو عمر
تو بادی به سودای شب میوزی
که هر لحظه در بوستانی خزی
تو سروی و مثل تو سروی نخاست
گرانبارم، آزاد سازی رواست
تو جانی و با غم چه دارم ترا
برو تا به یزدان سپارم ترا
به چشم چو آهو مکن روبهی
مرا خواب خرگوش تا کی دهی
بر آهوی من نام شیری مبر
ز آهوی من شیرگیری نگر
بیا گر سیه کاریت آرزوست
ز زلفم بیاموز کین کار اوست
اگر همچو جانم شوی مهره‌باز
مکن این سخن پیش زلفم دراز
به طرازی تا سر برآورده‌ای
کجی را تو سرمایه‌ات کرده‌ای
ز زلفم بیاموز کج باختن
به ناراستی سر برافراختن
برو دست ازین جعد مشکین مدار
وگرنه به شوریدگی سر برآر
منه دل برین زلف پرتاب و پیچ
چو دیوانه بر مار افعی مپیچ
میا پیش این نرگس می‌پرست
که ترکست و بدمست و خنجر به دست
چو سازی ز مشکن کمندم گره
که کار تو زان می‌فتد در گره
به بار من ار نبودت دسترس
که از سروبن بر نخوردست کس
به طراری زلفم از ره مرو
بدین ریسمان پاره در چه مرو
مبر نام دل، آخرت ننگ نیست
که این جنس در شهر ما تنگ نیست
بگفت این و گرداند رخ را ز سام
درون شد به قصرش چو ماه تمام
سهی سرو بستان آزادگان
صف‌آرای میدان دل‌دادگان
شب‌افروز ایوان روشن دلان
مه شب‌روان قبله مقبلان
گل باغ شوق اختر برج عشق
شه ملک غم گوهر درج عشق
یل کامجو سام آشفته کار
پراکنده احوال از عشق یار
چو از مهر آن ماه برداشت دل
به ناکام بگذشت و بگذاشت دل

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مه قندهار آفتاب طراز
بت قندلب دلبر دلنواز
هوش مصنوعی: ماه قندهار مانند آفتاب، زیبا و درخشان است و در کنار آن، دلبر خوش‌چهره و دلنشین نیز وجود دارد.
قصب پوش ماه و گره‌گیر موی
گل اندام سرو سمن برگ‌روی
هوش مصنوعی: ماه به زیبایی و درخشندگی مانند قصب است و موی گل‌های زیبا، همچون گرهی در دستان او، چهره سروی را که به سمن نزدیک است به تصویر می‌کشد.
فروزنده خورشید طوبی خرام
خرامنده طاووس طوطی خرام
هوش مصنوعی: خورشید درخشان مانند درخت طوبی، با زیبایی و ناز به جلو می‌آید، مثل طاووس و طوطی که با دقت و ناز به حرکت درآمده‌اند.
نگارین نسرین بر و سروقد
پری‌دخت مه‌پیکر زهره خد
هوش مصنوعی: عزیزم، گل زیبا و سرو قامت، دختری پری‌چهره و ماه‌رو همچون زهره، درخشان و دلنشین است.
سر درج لولوی تر برگشود
در شهد و تنگ شکر برگشود
هوش مصنوعی: سر لولوی مرمری را در شهد و شکر گشود.
به تنگ شکر نرخ شکر شکست
به درج گهر قدر گوهر شکست
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و دشوار، ارزش واقعی چیزها مشخص می‌شود و به همین دلیل، درک و قدردانی از زیبایی‌ها و ارزش‌ها بیشتر می‌شود.
به بیغاره گفت ای سر سرکشان
که هم شه‌نشانی و هم شه‌نشان
هوش مصنوعی: به صاحب ناز و زیبایی گفت: ای کسی که هم محبوبی و هم محبوب من.
شه شرق فراش خلوتگهت
سپهر برین خاکبوس رهت
هوش مصنوعی: ای پادشاه شرق، بستر آرامش و خلوت تو، آسمان بلند است که بر خاک تو سجده می‌کند.
تو مهری و ماه سپهرت غلام
کند مهر هر مه به برجی مقام
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی و در آسمان، درخشش تو به قدری زیباست که هر ماهی را به خدمت خود درمی‌آورد و بر هر برج و جایگاهی نشسته‌ای.
تو عمری و با کس نپائی چو عمر
چو رفتی دگر بازنائی چو عمر
هوش مصنوعی: تو عمری را زندگی کرده‌ای و با کسی نیز زندگی نکرده‌ای، اما وقتی عمرت به پایان برسد، دیگر نمی‌توانی به آن برگردی.
تو بادی به سودای شب میوزی
که هر لحظه در بوستانی خزی
هوش مصنوعی: تو مانند بادی هستی که در شب به آرامی می‌وزد و هر لحظه در باغی زیبا، رنگی از خزان و بی‌حالی را به ارمغان می‌آورد.
تو سروی و مثل تو سروی نخاست
گرانبارم، آزاد سازی رواست
هوش مصنوعی: تو مانند سروی هستی و هیچ‌کس مانند تو به این بلندی و زیبایی نیست. من در زیر بار سنگین مشکلات هستم، اما اگر تو مرا آزاد کنی، درستی و انصاف است.
تو جانی و با غم چه دارم ترا
برو تا به یزدان سپارم ترا
هوش مصنوعی: تو روح منی و من دیگر نمی‌توانم با غمت زندگی کنم. برو، تا تو را به خدا بسپارم.
به چشم چو آهو مکن روبهی
مرا خواب خرگوش تا کی دهی
هوش مصنوعی: به چشمانم مانند آهو ننگر و مثل روباهی مرا به خواب خرگوشی نبر، تا کی می‌خواهی اینطور مرا فریب‌دهی؟
بر آهوی من نام شیری مبر
ز آهوی من شیرگیری نگر
هوش مصنوعی: به من نگو که آهو را با نام شیر مشخص کن؛ زیرا اگر این کار را کنی، در واقع شکار شیر را از آهو خواهی گرفت.
بیا گر سیه کاریت آرزوست
ز زلفم بیاموز کین کار اوست
هوش مصنوعی: اگر آرزوی بدی و ناپاکی داری، از موهای من بیاموز که این کار مخصوص اوست.
اگر همچو جانم شوی مهره‌باز
مکن این سخن پیش زلفم دراز
هوش مصنوعی: اگر به اندازه‌ی جانم به من محبت داری، پس درباره موهای من، بیش از این صحبت نکن.
به طرازی تا سر برآورده‌ای
کجی را تو سرمایه‌ات کرده‌ای
هوش مصنوعی: تو به قدری زیبا و باوقار ظاهر شده‌ای که نواقص و کاستی‌های خود را به یک ویژگی مثبت تبدیل کرده‌ای.
ز زلفم بیاموز کج باختن
به ناراستی سر برافراختن
هوش مصنوعی: از گیسوان من بیاموز که چگونه می‌توان در کج‌راهی و نادرستی سر بلند کرد و به زندگی ادامه داد.
برو دست ازین جعد مشکین مدار
وگرنه به شوریدگی سر برآر
هوش مصنوعی: اگر از موهای سیاه و زیبایت دست برن‌داری، ممکن است به شدت پریشان و بی‌تاب شوم.
منه دل برین زلف پرتاب و پیچ
چو دیوانه بر مار افعی مپیچ
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که دل به این زلف‌های پرپیچ و تاب بسپاری، مثل دیوانه‌ها به بازی با مار افعی نپرداز.
میا پیش این نرگس می‌پرست
که ترکست و بدمست و خنجر به دست
هوش مصنوعی: به این گلی که زیبایی ویژه‌ای دارد و به خاطر جذابیتش مورد توجه است، نزدیک نشو. او فردی زودجوش و ستمگر است و ممکن است به تو آسیب برساند.
چو سازی ز مشکن کمندم گره
که کار تو زان می‌فتد در گره
هوش مصنوعی: اگر چنانچه کمندت را از شیوه‌ی مشکن بسازی، کار تو به همین کمند دچار مشکل خواهد شد.
به بار من ار نبودت دسترس
که از سروبن بر نخوردست کس
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به تو دسترسی پیدا کنم، مانند سروبن، هیچ کس به من نزدیک نخواهد شد.
به طراری زلفم از ره مرو
بدین ریسمان پاره در چه مرو
هوش مصنوعی: با موهای فریبنده‌ام به سوی من نیا، چرا که با این ریسمان پاره نباید به سفر بروی.
مبر نام دل، آخرت ننگ نیست
که این جنس در شهر ما تنگ نیست
هوش مصنوعی: نام دل را فراموش نکن، زیرا در آخرت عیب و ننگی نخواهد بود. این نوع احساسات در جامعه ما کم نیست و در دسترس است.
بگفت این و گرداند رخ را ز سام
درون شد به قصرش چو ماه تمام
هوش مصنوعی: او این را گفت و چهره‌اش را از سام برگرداند و مانند ماه کامل به قصرش وارد شد.
سهی سرو بستان آزادگان
صف‌آرای میدان دل‌دادگان
هوش مصنوعی: درختان سرسبز و خوش‌قد و قامت بستان، نمادی از زیبایی و آزادگان هستند که در میدان عشق و دل‌باختگی حضور دارند و خود را به نمایش می‌گذارند.
شب‌افروز ایوان روشن دلان
مه شب‌روان قبله مقبلان
هوش مصنوعی: ای شب‌افروز، ای روشن‌کننده دل‌های شاد، تو مانند مهنی که شب را روشن می‌کند، برای آنان که به سمت تو می‌آیند، قبله و سمت و سوی راهنمایی.
گل باغ شوق اختر برج عشق
شه ملک غم گوهر درج عشق
هوش مصنوعی: این شعر به شکل زیبایی به توصیف احساسی عمیق و هیجان‌انگیز پرداخته است. گل به عنوان نماد عشق و شادی در باغی پر از شور و شوق جلوه‌گر شده است. در این فضا، ستاره‌ای درخشان نماد عشق بر فراز قرار دارد و حاکم غم به گوهر ارزشمند عشق اشاره می‌کند. در این تصویر، عشق و احساسات عمیق انسانی به زیبایی ترکیب شده‌اند.
یل کامجو سام آشفته کار
پراکنده احوال از عشق یار
هوش مصنوعی: مرد قدرتمند و موفقی در شرایط دشوار و آشفته‌ای قرار گرفته و به خاطر عشق معشوقش، حالش پریشان و وضعیتش نامنظم است.
چو از مهر آن ماه برداشت دل
به ناکام بگذشت و بگذاشت دل
هوش مصنوعی: زمانی که عشق آن دختر زیبا از دل من خارج شد، به ناامیدی ادامه دادم و دل را رها کردم.