گنجور

شمارهٔ ۲ - فی نعمت رسول الثقلین و نبی الخافقین علیه الصلوة و السلام و التحیه

الحمدلله الذی خلق السموات العُلی
اوحی الی من لاح من آیاته نورالهُدی
آن درّ بحر کن فکان خوانده یتیمش آسمان
نابوده مثلش در جهان دُرّ یتیمی پر بها
شمع شبستان فلک سرو گلستان ملک
مردود راهش قد هلک مقبول رایش قدنجا
بیت المقدّس کوی او محراب خضر ابروی او
وز ظلمت گیسوی او طالع شده بدر الدّجی
زو کاخ بدعت منهدم صبح رسالت مبتسم
شمشاد قدّ فاستقم خورشید روی و الضّحی
آدم دم از گل نازده کو کوس ما اوحی زده
بر اوج او ادنی زده منجوق رایات دنی
فرّاش قصرش قیصران نعلین او تاج سران
در جنب او پیغمبران چون پیش خور جرم سُها
تاج لعمرک بر سرش تشریف طه در برش
بگرفته جوش لشکرش از حدّ الا تابلا
گل شسته بارویش ورق خون خورده از مهرش شفق
بحر از دل او در عرق ابراز کف او در حیا
دُرّ سیادت را صدف عرش مجیدش در کنف
هم کعبه از وی با شرف هم مروه از وی با صفا
او مرغ و گلشن لامکان او گنج و ویران کن فکان
او شمع و پرتو انس و جان او شمس و انجم انبیا
خود راز خود پرداخته بر هفت میدان تاخته
چشم فلک را ساخته نعل براقش توتیا
روح القدس جاندار او خلد برین رخسار او
کوثر بر گفتار او یکسو نهاده ماجرا
قرص قمر بشکافته زو طیبه طیبت یافته
و آن کز خطش سر تافته گشته سرش از تن جدا
ناموس اکبر محرمش و انفاس عیسی دردمش
برتر ز هفتم طارمش از فرط رفعت متکّا
مهر از جبینش برده ضونعل براقش ماه نو
کرّ و بیان را پیشرو روحانیون را پیشوا
و الشمس وصف روی او و اللیل نعت موی او
وز خلق عنبر بوی او پر مشک چین جیب هوا
هر صبحدم کاندر چمن گردد چو زلف یار من
گیسوی ریحان پرشکن از جنبش باد صبا
بشنو ز مرغ از شاخ گل کای پیشوایان سبل
صلّوا علی ختم الرسل اعنی النبی المصطفی
گر زانک می جوئی امان از قید این دار الهوان
تا در تنت باشد روان سلّم علی خیر الوری
ای ناسخ کیش هبل وی محرم سرّ ازل
طاوس باغ لم یزل عنقای قاف کبریا
جم بنده ی فرمان تو و ادریس مدحت خوان تو
داود در بستان تو خوش نغمه ئی بلبل نوا
پیک رهت روح الامین فرّاش کویت حورعین
باشد حدیث مشک چین با چین گیسویت خطا
چون چشمت ای خیر البشر در باغ مازاغ البصر
نرگس نباشد خوش نظر بادام نبود دلگشا
دریاب کافتادم زره شد نامه و نامم سیه
پشتم شد از بار گنه چون قامت گردون دو تا
بادا هزاران آفرین بر جانت از جان آفرین
مگذار خواجو را چنین محبوس این محنت سرا
در این مضیق آب و گل هست از گنه خوار و خجل
او را درین ظلمت مهل وز نور معنی ده ضیا

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الحمدلله الذی خلق السموات العُلی
اوحی الی من لاح من آیاته نورالهُدی
هوش مصنوعی: سپاس خدایی را که آسمان‌های بلند را آفرید و نور هدایت را به کسی که نشانه‌هایش را مشاهده کند، وحی کرد.
آن درّ بحر کن فکان خوانده یتیمش آسمان
نابوده مثلش در جهان دُرّ یتیمی پر بها
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ارزش و زیبایی یتیمان می‌پردازد. در آن، به ستایش یتیمان و مقایسه آنها با جواهرات گرانبهایی مانند مروارید در دریا اشاره می‌شود. اگرچه یتیمان ممکن است در زندگی خود دچار نقصان و کمبود باشند، اما ارزش آنها همانند جواهرات گرانبها در آسمان است و در این جهان، یتیمان نیز می‌توانند با ارزش و با بها باشند.
شمع شبستان فلک سرو گلستان ملک
مردود راهش قد هلک مقبول رایش قدنجا
هوش مصنوعی: شمع آسمان نمایانگر زیبایی و شادابی است، اما گلستانی که در آن قرار دارد، جایی از خوبی و خوشی نیست. راهی که او پیدا کرده، مسیر مورد تأیید نیست و در نهایت، او از نظر دیگران مردود و ناکام است.
بیت المقدّس کوی او محراب خضر ابروی او
وز ظلمت گیسوی او طالع شده بدر الدّجی
هوش مصنوعی: بیت المقدس محل و نشانه‌ای از اوست، و ابروهایش مانند محراب خضر است. در عین حال، تاریکی‌های گیسوانش مانند ماهی است که در شب ظاهر شده.
زو کاخ بدعت منهدم صبح رسالت مبتسم
شمشاد قدّ فاستقم خورشید روی و الضّحی
هوش مصنوعی: از کاخ بدعت و نوآوری در صبح رسالت و پیامبری که مانند شمشاد قدی بلند و زیبا دارد، بایست که ثابت و استوار بمانیم مانند خورشید و نور صبح.
آدم دم از گل نازده کو کوس ما اوحی زده
بر اوج او ادنی زده منجوق رایات دنی
هوش مصنوعی: آدمی که از روی ناز و غرور خود دم می‌زند، در حقیقت به مقام‌های بلند دست یافته است. اما در واقع، آنچه او به آن می‌بالد، فقط ظاهر دنیوی است و حقیقت، چیزی دیگر است.
فرّاش قصرش قیصران نعلین او تاج سران
در جنب او پیغمبران چون پیش خور جرم سُها
هوش مصنوعی: در قصر قیصر، خدمتی چون فرّاش وجود دارد که در مقایسه با نعلین او، تاج‌های بزرگان نیز در کنارش بی‌ارزش است و پیغمبران هم در کنار او، همچون ستاره‌ای دور از مرکز، جلوه‌ای از گناه‌های خود را شاهد هستند.
تاج لعمرک بر سرش تشریف طه در برش
بگرفته جوش لشکرش از حدّ الا تابلا
هوش مصنوعی: به خدا قسم، بر روی سر او تاجی از طلا قرار دارد و از شکوه و زیبا یی او به وضوح پیداست، همان‌طور که لشکرش به طرز حیرت‌انگیزی افزایش یافته است.
گل شسته بارویش ورق خون خورده از مهرش شفق
بحر از دل او در عرق ابراز کف او در حیا
هوش مصنوعی: گل که در آفتاب شسته و زیباست، به خاطر عشقش به رنگ سرخی مانند صبحگاهی می‌درخشد. دریا از دل او سرشار از احساسات است و درخشش کفش نشان‌دهنده حیا و شرم اوست.
دُرّ سیادت را صدف عرش مجیدش در کنف
هم کعبه از وی با شرف هم مروه از وی با صفا
هوش مصنوعی: صدف عرش، که در نهایت عظمت و مقام است، گوهر سیادت و والایی را در خود دارد. این گوهر محترم، هم‌چنین از کعبه که نماد شرف و آبروست و از مروه که نماد صفا و پاکی است، بیرون می‌آید.
او مرغ و گلشن لامکان او گنج و ویران کن فکان
او شمع و پرتو انس و جان او شمس و انجم انبیا
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف ویژگی‌های الهی و ملکوتی اشاره دارد. شاعر به تصویر کشیدن موجودیتی می‌پردازد که در مکان و زمان محدود نمی‌گنجد و به عنوان منبعی از زیبایی و نور، زندگی و روح انسان‌ها را آشکار می‌سازد. او را به عنوان پرنده‌ای آزاد در باغ انوار می‌سازد و همزمان به گنجینه‌ای از معرفت اشاره می‌کند که می‌تواند ویرانی‌ها را به آبادانی تبدیل کند. در این توصیف، او به روشنایی و درخشش اشاره می‌کند که آگاهی و هدایت را برای انبیای الهی به ارمغان می‌آورد.
خود راز خود پرداخته بر هفت میدان تاخته
چشم فلک را ساخته نعل براقش توتیا
هوش مصنوعی: او خود به راز خود پی برده و در هفت میدان با قدرت و شجاعت پیش می‌رود، و چشم آسمان را مانند نعل اسب درخشان و زیبا ساخته است.
روح القدس جاندار او خلد برین رخسار او
کوثر بر گفتار او یکسو نهاده ماجرا
هوش مصنوعی: روح قدس جان اوست و بهشت برین در چهره‌اش نمایان است. سخنان او همچون کوثر، شیرین و دل‌نشین است و همه داستان‌ها در او یک‌سوی قرار گرفته‌اند.
قرص قمر بشکافته زو طیبه طیبت یافته
و آن کز خطش سر تافته گشته سرش از تن جدا
هوش مصنوعی: ماه کامل شکاف خورده و از آن، عطر خوشی به مشام می‌رسد. و این عطر، از زیبایی‌اش جدا شده و سرش از تنش جدا شده است.
ناموس اکبر محرمش و انفاس عیسی دردمش
برتر ز هفتم طارمش از فرط رفعت متکّا
هوش مصنوعی: ناموس بزرگ الهی در نزد او محفوظ است و روح عیسی در شدت دردش از عرش آسمان‌ها هم بالاتر است، به خاطر بلندی و عظمت مقامش.
مهر از جبینش برده ضونعل براقش ماه نو
کرّ و بیان را پیشرو روحانیون را پیشوا
هوش مصنوعی: محبت از پیشانی او درخشندگی خاصی دارد و همچون ماه نو می‌درخشد. این زیبایی و روشنی، روحانیون را به دنبال خود می‌کشد و به عنوان پیشوای آنان شناخته می‌شود.
و الشمس وصف روی او و اللیل نعت موی او
وز خلق عنبر بوی او پر مشک چین جیب هوا
هوش مصنوعی: خورشید به زیبایی چهره‌اش توصیف می‌شود و شب، موهای او را توصیف می‌کند. عطرش مانند عطر عنبر است و بوی او همچون مشک در لباس هوای اطرافش پخش شده است.
هر صبحدم کاندر چمن گردد چو زلف یار من
گیسوی ریحان پرشکن از جنبش باد صبا
هوش مصنوعی: هر صبح که در باغ بیدار می‌شوم، موهای خوش‌باور و زیبای معشوقه‌ام مانند گیسوان ریحان در اثر نسیم صبحگاهی به جلو و عقب حرکت می‌کند.
بشنو ز مرغ از شاخ گل کای پیشوایان سبل
صلّوا علی ختم الرسل اعنی النبی المصطفی
هوش مصنوعی: به صدای پرنده‌ای که از شاخه گل می‌خواند گوش کن که ای پیشوایان مسیر هدایت، بر خاتم پیامبران درود بفرستید، یعنی بر پیامبر منتخب.
گر زانک می جوئی امان از قید این دار الهوان
تا در تنت باشد روان سلّم علی خیر الوری
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از این زندگی رنج‌آور و پُر از قید و بند نجات پیدا کنی، باید در وجودت روحی داشته باشی که به حالتی والا و بهتر برساندت.
ای ناسخ کیش هبل وی محرم سرّ ازل
طاوس باغ لم یزل عنقای قاف کبریا
هوش مصنوعی: ای کسی که آیین هبل را تغییر می‌دهی و به اسرار ازلی آگاه هستی، همچون طاووس در باغی که هیچ‌گاه از بین نمی‌رود و همچون عنقای قاف در عظمت و کبریا.
جم بنده ی فرمان تو و ادریس مدحت خوان تو
داود در بستان تو خوش نغمه ئی بلبل نوا
هوش مصنوعی: جم، فرمانبردار توست و ادریس، ستایشگر تو. داود در باغ تو، بلبل خوشصدایی را می‌نوازد.
پیک رهت روح الامین فرّاش کویت حورعین
باشد حدیث مشک چین با چین گیسویت خطا
هوش مصنوعی: پیام‌آور سفر تو، فرشته‌ای است، و در خیابان تو، حوری‌ها زندگی می‌کنند. داستان بوی خوش مشک از موهای پرچین و تاب‌دار تو به اشتباه نقل شده است.
چون چشمت ای خیر البشر در باغ مازاغ البصر
نرگس نباشد خوش نظر بادام نبود دلگشا
هوش مصنوعی: ای بهترین انسان، هنگامی که چشمانت به باغ ما می‌افتد، نرگس در زیبایی کم‌نظیر است و بادام در دل‌گشایی نمی‌تواند به پای تو برسد.
دریاب کافتادم زره شد نامه و نامم سیه
پشتم شد از بار گنه چون قامت گردون دو تا
هوش مصنوعی: ای جانم، بدان که من در آغوش گناه افتاده‌ام. نامه‌ام که نشانگر اعمالم است و نامم نیز به سبب این گناهان سیاه گردیده. بار گناه بر دوش من مانند بار بزرگ آسمان سنگینی می‌کند.
بادا هزاران آفرین بر جانت از جان آفرین
مگذار خواجو را چنین محبوس این محنت سرا
هوش مصنوعی: ای کاش هزاران بار بر جان تو درود فرستاده شود، از کسی که جان‌ها را می‌آفریند. نباید خواجو را در این محنت و رنج نگه‌دارند.
در این مضیق آب و گل هست از گنه خوار و خجل
او را درین ظلمت مهل وز نور معنی ده ضیا
هوش مصنوعی: در این تنگنا و نکبت دنیای مادی، آدمی به خاطر گناهانی که انجام داده، دچار حسر و شرمندگی است. او در این تاریکی زندگی، باید نور و هدایت را جستجو کند تا بتواند معنا و روشنایی را در زندگی‌اش پیدا کند.