گنجور

شمارهٔ ۱۳ - یشکو دهره

کار من آشفته گشت از روزگار
باد چون من روزگار آشفته کار
من چنین رنجور از رنجم بتر
درد تنهائی و هجر و انتظار
همچو موئی گشته ام در تاب و تب
همچو زیری گشته ام زار و نزار
مردم چشمم بصبح اختر فشان
چشم خونبارم به شب اختر شمار
چون دوایم نار و آب نار شد
شد دلم پر نار و اشکم آب نار
گرچه زانسانم که بادم می برد
کی برد بادم بسوی آن دیار
هست بیرون از شمارم درد دل
وین شب تنهائیم روز شمار
همچو خاک افتاده ام بر رهگذر
همچو آتش مرده ام زین رهگذار
رنج خاطر همچنان دور از شما
برقرار خویش و در دم بیقرار
زیر پهلویم همه جولان مور
گرد بالینم همه دوران مار
اوفتاده در میان خاک سر
دست شسته از وجود خاکسار
کسوت عمر مرا بدریده بود
جامه ی جان مرا بگسسته تار
آه سردم چیره در تبهای گرم
روز عمرم تیره چون شبهای تار
از رفیقان کس نبینم بر یمین
وز شفیقان کس نیابم بر یسار
هیچکس دستم نگیرد جز طبیب
کو کند گه گه ببالینم گذار
در گلستان هیچ مرغی نیست کو
بر من مسکین بموید جز هزار
بر سر از نازک دلان مهربان
ابر را بینم که باشد اشکبار
زین همه درمان وفاتم سودمند
زین همه دارو مماتم سازگار
ای مسیحا آخرم بادی بدم
وی خضر از ظلمتم آبی بیار
شد زمام اختیار از دست من
بختیار آنکس که دارد اختیار
نیست در همیان چو رویم هیچ زر
نیست در آفاق چون من هیچ زار
باد الوندم نسیم بوستان
واب رود آور شراب خوشگوار
خانه چشمم پر از خون جگر
زین دو لالای سیاه سوگوار
بخت من در خواب و هر شب تا بروز
چشم بیدارم شده کوکب نثار
از ضعیفی رفته خواجو از میان
وز ملامت کرده خلق از وی کنار
تا بغربت در نمانی ای پسر
بر غریبان رحمت آور زینهار
کانچه با من کرد دور آسمان
و آنچه من دیدم ز جور روزگار
گر بمانم با تو خوانم یک بیک
ور نمانم این بماند یادگار
خاک آذربایجان آذربجان
در زند ای دوستان الاعتبار
خطّه ی تبریز جز تب خیز نیست
الحذارای نیکبختان الحذار
خاک کرمان جبّذا آن گلستان
واب ماهان خرمّا آن جویبار
سنگ او پیروزه است و خاک زر
دشت او خلدست و صحرا لاله زار
نیش او نوش و هوایش معتدل
راغ او باغ و خزانش نوبهار
منزل شهزادگان نامور
مسکن آزادگان نامدار
بانی او اردشیر بابکان
والی او یزدجرد شهریار
تختگاه خسروان کامران
بارگاه سروران کامکار
یا رب آن خاک و هوا را تا بحشر
ز آتش و آب هوان محروس دار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کار من آشفته گشت از روزگار
باد چون من روزگار آشفته کار
هوش مصنوعی: زندگی من بر اثر سختی‌های زمانه به هم ریخته و بی‌نظم شده است، چرا که خودم هم تحت تاثیر همین زمانه، دچار آشفتگی و بی‌نظمی شده‌ام.
من چنین رنجور از رنجم بتر
درد تنهائی و هجر و انتظار
هوش مصنوعی: من به شدت از درد و رنج خود رنج می‌برم و این تنهایی، دوری و انتظار برایم سخت‌تر از هر چیزی است.
همچو موئی گشته ام در تاب و تب
همچو زیری گشته ام زار و نزار
هوش مصنوعی: من همچون مویی در حال نوسان و بی‌قراری هستم، و همچون گیاهی ضعیف و افسرده شده‌ام.
مردم چشمم بصبح اختر فشان
چشم خونبارم به شب اختر شمار
هوش مصنوعی: مردم چشم من در صبح روشنی‌های درخشان را می‌بیند، اما در شب، اشک‌های خونین من را می‌سازد.
چون دوایم نار و آب نار شد
شد دلم پر نار و اشکم آب نار
هوش مصنوعی: چون به من درد و رنج می‌رسد، قلبم پر از اندوه و غم می‌شود و اشک‌هایم مانند آبی که از آتش سوزان به وجود می‌آید، سرازیر می‌شود.
گرچه زانسانم که بادم می برد
کی برد بادم بسوی آن دیار
هوش مصنوعی: هرچند که انسان‌ها مرا می‌برند و تحت تأثیر خود قرار می‌دهند، اما آیا کسی توانسته مرا به آن سرزمین هدفم برساند؟
هست بیرون از شمارم درد دل
وین شب تنهائیم روز شمار
هوش مصنوعی: درد و دل من به قدری زیاد است که نمی‌توان آن را شمرد و این شب تنهایی من هم به‌قدر روزها برایم طولانی می‌شود.
همچو خاک افتاده ام بر رهگذر
همچو آتش مرده ام زین رهگذار
هوش مصنوعی: من مانند خاک بر سر راه افتاده‌ام و همچون آتش خاموشی هستم که از این مسیر عبور کرده‌ام.
رنج خاطر همچنان دور از شما
برقرار خویش و در دم بیقرار
هوش مصنوعی: غم و اندوه من همچنان دور از شما باقی مانده و در هر لحظه نگران و بی‌قرار هستم.
زیر پهلویم همه جولان مور
گرد بالینم همه دوران مار
هوش مصنوعی: زیر پهلویم پر از حرکت و جنبش مورچه‌هاست و در دور و برم همواره احساس می‌کنم که به دور من مار در حال چرخش است.
اوفتاده در میان خاک سر
دست شسته از وجود خاکسار
هوش مصنوعی: او در میان خاک افتاده است و سرش را از رنج‌های جسمانی پاک کرده است.
کسوت عمر مرا بدریده بود
جامه ی جان مرا بگسسته تار
هوش مصنوعی: زندگی و زمانه‌ام به شدت آسیب دیده و جانم به کلی از هم پاشیده است.
آه سردم چیره در تبهای گرم
روز عمرم تیره چون شبهای تار
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از احساساتی عمیق و ملال‌آور صحبت می‌کند. او به وضوح می‌گوید که در روزهای زندگی‌اش دچار سردرگمی و ناراحتی است، حتی در میان گرما و شور زندگی. این سردرمی که او به آن اشاره می‌کند، نشان‌دهنده‌ی ناامیدی و غمگینی عمیق اوست که مانند شب‌های تاریک، زندگی‌اش را تحت تأثیر قرار داده است. در واقع، او زندگی‌اش را به شب‌هایی تشبیه می‌کند که در آن تاریکی و غم حاکم است.
از رفیقان کس نبینم بر یمین
وز شفیقان کس نیابم بر یسار
هوش مصنوعی: در دنیای اطرافم، هیچ دوستی را در سمت راست نمی‌بینم و از دوستان دیگر هم در سمت چپ خبری ندارم.
هیچکس دستم نگیرد جز طبیب
کو کند گه گه ببالینم گذار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به من کمک کند جز دکتری که همیشه به من سر می‌زند و به بهبود حالم می‌پردازد.
در گلستان هیچ مرغی نیست کو
بر من مسکین بموید جز هزار
هوش مصنوعی: در باغ هیچ پرنده‌ای نیست که به حال من بیچاره افسوس بخورد جز هزاران نفر که این کار را می‌کنند.
بر سر از نازک دلان مهربان
ابر را بینم که باشد اشکبار
هوش مصنوعی: در دل مهربان و لطیف انسان‌ها، لحظه‌هایی پر از احساسات و اشک را می‌بینم که همچون ابری، گاهی به درد و غم دچار می‌شوند.
زین همه درمان وفاتم سودمند
زین همه دارو مماتم سازگار
هوش مصنوعی: تمام داروهایی که دارم برای درمان مرگ من فایده‌ای ندارند؛ با وجود همه این داروها، آنها هیچ تناسبی با مرگ من ندارند.
ای مسیحا آخرم بادی بدم
وی خضر از ظلمتم آبی بیار
هوش مصنوعی: ای مسیحا، در آخرین لحظات زندگی‌ام، ناله‌ای از دل برمی‌آورم و ای خضر، از تاریکی‌ها و مشکلاتم، آب و نجاتی بیاور.
شد زمام اختیار از دست من
بختیار آنکس که دارد اختیار
هوش مصنوعی: اختیار و کنترل کارها از دست من خارج شده است و در واقع، کسی که واقعاً اختیار دارد، همان بختیار است.
نیست در همیان چو رویم هیچ زر
نیست در آفاق چون من هیچ زار
هوش مصنوعی: در دل من چیزی از ثروت و جواهر نیست، همچنین در دنیا هم هیچ‌کس به دلتنگی و افسردگی من نیست.
باد الوندم نسیم بوستان
واب رود آور شراب خوشگوار
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی از بوستان می‌وزد و به همراه خود طعم خوش شراب را تازه و دل‌انگیز به ارمغان می‌آورد.
خانه چشمم پر از خون جگر
زین دو لالای سیاه سوگوار
هوش مصنوعی: چشم من پر از اشک و غم است، به خاطر این دو لالای سیاه که مانند نوای سوگواری به گوش می‌رسند.
بخت من در خواب و هر شب تا بروز
چشم بیدارم شده کوکب نثار
هوش مصنوعی: سرنوشت من در خواب است و هر شب تا زمانی که چشمان بیدارم را باز کنم، ستاره‌ای به من هدیه می‌شود.
از ضعیفی رفته خواجو از میان
وز ملامت کرده خلق از وی کنار
هوش مصنوعی: به خاطر ضعیف بودنش، خواجو از جمع مردم کنار رفته و به خاطر انتقادهایی که از او می‌شده، از آنها فاصله گرفته است.
تا بغربت در نمانی ای پسر
بر غریبان رحمت آور زینهار
هوش مصنوعی: ای پسر، تا زمانی که در غربت هستی، برای غریبان رحم و محبت بیاور و مواظب باش که در این حالت نمانی.
کانچه با من کرد دور آسمان
و آنچه من دیدم ز جور روزگار
هوش مصنوعی: آنچه که آسمان بر من روا داشت و آنچه که من از سختی‌های زندگی تجربه کردم، نشان‌دهنده‌ی بی‌عدالتی‌ها و مشکلات بسیاری است که پشت سر گذاشته‌ام.
گر بمانم با تو خوانم یک بیک
ور نمانم این بماند یادگار
هوش مصنوعی: اگر با تو بمانم، یکجا با هم می‌خوانیم؛ و اگر نمانم، این یادگاری از من خواهد ماند.
خاک آذربایجان آذربجان
در زند ای دوستان الاعتبار
هوش مصنوعی: خاک آذربایجان، سرزمین آذربایجان، در زندگی شما ای دوستان، ارزش و اعتبار دارد.
خطّه ی تبریز جز تب خیز نیست
الحذارای نیکبختان الحذار
هوش مصنوعی: منطقه تبریز فقط مکانی است برای ابتلا به تب و بیماری، ای خوبان آگاه باشید و مراقب باشید.
خاک کرمان جبّذا آن گلستان
واب ماهان خرمّا آن جویبار
هوش مصنوعی: خاک کرمان، جایی با زیبایی و نعمت‌های فراوان، مانند یک گلستان سرسبز است. ماهان محلی است که با خرماهای خوشمزه‌اش معروف است و جویبارهایی که در آنجا جاری هستند، به زیبایی این منطقه افزوده‌اند.
سنگ او پیروزه است و خاک زر
دشت او خلدست و صحرا لاله زار
هوش مصنوعی: سنگ او با ارزش و گرانبهاست و خاک زمینش مانند طلا می‌درخشد. دشت او بهشتی است و صحرا پر از لاله‌هاست.
نیش او نوش و هوایش معتدل
راغ او باغ و خزانش نوبهار
هوش مصنوعی: زهر نیش او به اندازه‌ای شیرین و لذت‌بخش است که می‌توان آن را نوشیدنی خوشایند دانست و هوای او به گونه‌ای آرام و مطبوع است که مثل بهار دل‌انگیز احساس می‌شود. باغ او بسیار زیباست و حتی در زمان خزان هم حال و هوای آن مانند بهار است.
منزل شهزادگان نامور
مسکن آزادگان نامدار
هوش مصنوعی: محل زندگی شاهزادگان معروف، اقامتگاه آزادگان شناخته شده است.
بانی او اردشیر بابکان
والی او یزدجرد شهریار
هوش مصنوعی: اردشیر بابکان، بنیان‌گذار سلسله ساسانیان، حاکم یزدجرد است که در زمان خود مقام و قدرتی بزرگ داشته است.
تختگاه خسروان کامران
بارگاه سروران کامکار
هوش مصنوعی: محل نشستن و سلطنت پادشاهان، جایی است که خوشبختی و موفقیت در آن حضوری با شکوه دارد.
یا رب آن خاک و هوا را تا بحشر
ز آتش و آب هوان محروس دار
هوش مصنوعی: خداوندا، آن خاک و این آب و هوای این سرزمین را تا قیامت از گزند آتش و آب محافظت کن.

حاشیه ها

1402/07/04 05:10
رضا پروا

خاک کرمان حبذا آن گلستان

حبذا: چه خوب است!