شمارهٔ ۳۴۰ - در مرثیهٔ اسپهبد کیالواشیر
چراغ کیان کشته شد کاش من
به مرگش چراغ سخن کشتمی
گرم قوتستی چراغ فلک
به آسیب یک دم زدن کشتمی
گرم دست رفتی به شمشیر صبح
اجل را به دست زمن کشتمی
سلیمان چو شد کشتهٔ اهرمن
مدد بایدم کاهرمن کشتمی
به مازندرانم ظفر بایدی
که دیوانش را تن به تن کشتمی
چو شیرین تن خویشتن را به تیغ
پس از خسرو تیغ زن کشتمی
اگر با صفهود وفا کردمی
به هجران او خویشتن کشتمی
اگر حق مهرش به جای آرمی
طرب را چو گل در چمن کشتمی
دل و دیده بر دست بنهادمی
چو سیماب از آب دهن کشتمی
عروسان خاطر دهندی رضا
که چون سمعشان در لگن کشتمی
هم او را از آن حاصلی نیستی
وگر خویشتن در حزن کشتمی
رفیقا مکش خویشتن در فراق
که گر شایدی کشت من کشتمی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چراغ کیان کشته شد کاش من
به مرگش چراغ سخن کشتمی
هوش مصنوعی: دوست داشتم که به خاطر مرگ چراغ کیان، من هم شعری را در مورد آن بنویسم و به ابراز احساسات بپردازم.
گرم قوتستی چراغ فلک
به آسیب یک دم زدن کشتمی
هوش مصنوعی: اگر تو قوی و توانمند بودی، با یک لحظه نزدیک شدن به آسیب، میتوانستی چراغ آسمان را خاموش کنی.
گرم دست رفتی به شمشیر صبح
اجل را به دست زمن کشتمی
هوش مصنوعی: اگر با دلی پرامید و شجاع به زندگی ادامه دهی، من هم میتوانم با تمام قدرت، مرگ را به دست خودم مهار کنم.
سلیمان چو شد کشتهٔ اهرمن
مدد بایدم کاهرمن کشتمی
هوش مصنوعی: وقتی سلیمان به دست نیروهای شیطانی کشته شد، نیاز بود که من نیز آن شیطان را نابود کنم.
به مازندرانم ظفر بایدی
که دیوانش را تن به تن کشتمی
هوش مصنوعی: من باید به مازندران بروم و پیروزی را به دست آورم، زیرا تمام اشعار و نوشتههای او را یکییکی مطالعه و بررسی کردهام.
چو شیرین تن خویشتن را به تیغ
پس از خسرو تیغ زن کشتمی
هوش مصنوعی: وقتی که شیرین، دامن خود را با تیغ زدم، پس از آنکه خسرو، شمشیر به دست گرفت، من نیز جان خود را فدای عشق کردم.
اگر با صفهود وفا کردمی
به هجران او خویشتن کشتمی
هوش مصنوعی: اگر به او وفادار میبودم و در جداییاش نمیماندم، خودم را از بین میبردم.
اگر حق مهرش به جای آرمی
طرب را چو گل در چمن کشتمی
هوش مصنوعی: اگر محبت او را به جای شادی و خوشحالی قرار دهم، همانطور که گل را در باغ میکارند.
دل و دیده بر دست بنهادمی
چو سیماب از آب دهن کشتمی
هوش مصنوعی: دل و چشمانم را در دستم گذاشتم، مثل جیوه که از آب میگریزد، به خاطر او دلم را به درد آوردم.
عروسان خاطر دهندی رضا
که چون سمعشان در لگن کشتمی
هوش مصنوعی: عروسان به دل و جان خوشی میدهند، چون صدای آنان را در ظرفی زیبا ضبط میکنم.
هم او را از آن حاصلی نیستی
وگر خویشتن در حزن کشتمی
هوش مصنوعی: تو هیچ سودی از او نمیبری و گرنه خود را در غم و اندوه کشتهای.
رفیقا مکش خویشتن در فراق
که گر شایدی کشت من کشتمی
هوش مصنوعی: دوست من، به خاطر دوری از خودت مرا بکش، چون اگر تو بتوانی مرا به درد بیندازی، من هم میتوانم تو را نابود کنم.

خاقانی