گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۹

ازین ده‌رنگ‌تر یاری نپندارم که کس دارد
وزین بی‌نورتر کاری نپندارم که کس دارد
نماند از رشتهٔ جانم به جز یک تار خون‌آلود
ازین باریک‌تر تاری نپندارم که کس دارد
دهم در من‌یزید دل دو گیتی را به یک مویش
ازینسان روز بازاری نپندارم که کس دارد
نسیم صبح جانم را ودیعت آورد بویش
ازین بِه تحفه در باری نپندارم که کس دارد
اگر در زیر هر سنگی چو خاقانی سری بینی
ازین برتر سخن باری نپندارم که کس دارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ازین ده‌رنگ‌تر یاری نپندارم که کس دارد
وزین بی‌نورتر کاری نپندارم که کس دارد
هوش مصنوعی: به هیچ‌وجه فکر نمی‌کنم که کسی دوست بیشتری از این رنگین‌کمان داشته باشد و همچنین به هیچ‌وجه باور ندارم که کسی بتواند کاری بدتر از این بی‌نوری انجام دهد.
نماند از رشتهٔ جانم به جز یک تار خون‌آلود
ازین باریک‌تر تاری نپندارم که کس دارد
هوش مصنوعی: چیزی از جانم باقی نمانده جز یک تار خونین؛ و به این باریک‌تر از آن چیزی تصور نمی‌کنم که کسی دیگری داشته باشد.
دهم در من‌یزید دل دو گیتی را به یک مویش
ازینسان روز بازاری نپندارم که کس دارد
هوش مصنوعی: من در دلم این را می‌دانم که برای به دست آوردن دل دو جهان، حتی یک موی او را ارزشمندتر از این روزهای عادی و بازار می‌دانم. این‌گونه نیست که کسی بتواند این ارزش را درک کند.
نسیم صبح جانم را ودیعت آورد بویش
ازین بِه تحفه در باری نپندارم که کس دارد
هوش مصنوعی: نسیم صبح به جان من طراوت و زندگی بخشید و بوی خوش آن را به من هدیه آورد. به هیچ‌وجه فکر نمی‌کنم که کسی دیگر این نعمت را دارد.
اگر در زیر هر سنگی چو خاقانی سری بینی
ازین برتر سخن باری نپندارم که کس دارد
هوش مصنوعی: اگر زیر هر سنگی سر خاقانی (شاعر بزرگ) را ببینی، گمان نکن که هیچ‌کس حرفی از این بالاتر ندارد.